❁﷽❁
🌷 #یا_اباعبدالله_ع🍃
شب جمعه شد و این دل بہ فغان گفٺ حسین
عرش و فرش و ملَڪ و حور و جنان گفٺ حسین
پرچم سرخ تو انگار سخن ها دارد
هے تڪان خورد و بہ هر بار تڪان گفٺ حسین
#شب_زیارتے_ارباب
حسین جان❤️
هر زمانی که دلم یاد شما می افتد
گذر زندگی ام سمت خدا می افتد
روز و روزگار تان حسینی❤️
4_5776378714132580470.mp3
7.65M
دوست قدیمی حسین...🌹
#حسین_خلجی
👌👌👌
4_5934007509999159267.mp3
3.35M
🎵 زائر کربلا
🎙 #حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه
شب زیارتی ارباب💔
👌👌👌
InShot_۲۰۲۰۱۱۱۷_۲۱۱۶۱۹۸۹۶_Cvt.mp3
2.96M
🌹کشته قران مهدی زین الدین
صاحب ایمان مجید زین الدین
🎤 حاج صادق آهنگران
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمیآورد. خیلی به #مشورت اهمیت میداد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری میکرد، روحیهی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمیشدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه میآید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباسهایش را بشویم. خودش میشست و میگفت: نمیخواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار میکردم که وظیفه منه و باید لباسهای شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتینهایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفهی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را میکنم. وقتی پوتینهایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار میزنم. بعد با آن حال خستگی خندید.
🔴 #همسر_شهید_مهدی_زینالدین