eitaa logo
یادحُسین علیه السلام💙یادخدا
179 دنبال‌کننده
19هزار عکس
5.1هزار ویدیو
53 فایل
🔴حُسین (ع) کسی را از کشتی اش پیاده نمی کند مگر اینکه خودمان پیاده شویم! https://eitaa.com/yadehossein خادم الحُسین گمنام
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ 🌷 🍃 شب جمعه شد و این دل بہ فغان گفٺ حسین عرش و فرش و ملَڪ و حور و جنان گفٺ حسین پرچم سرخ تو انگار سخن ها دارد هے تڪان خورد و بہ هر بار تڪان گفٺ حسین
🍃 🌹 🍃 🌹 🍃 🍃 🌹استاد ⚠️بدترین سخن این است: ❌ڪه ونشد، ❌ رفتم ونشد! ❌👈این نشدها است. 🌹👈هیچ دعاکنندہ ای دست خالی برنمیگردد 🌹👈اگربه باشدهمان را 🌹👈واگربه صلاحش نباشد ؛بهتراز آن را میده
⁨🔴پاداش رعایت حق بندگی⁉️⁩ ⁨
حسین جان❤️ هر زمانی که دلم یاد شما می افتد گذر زندگی ام سمت خدا می افتد روز و روزگار تان حسینی❤️
حاج محمد اسماعیل دولابی: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا: همه ی روز ها عاشورا، بر همه ی سرزمین ها کربلاست. پس بگرد و در خودت امام حسین (ع) را پیدا کن !! 📒مصباح الهدی،ص ۳۰۰
با حُسین (ع) تا مهدی (عج)...
4_5934007509999159267.mp3
3.35M
🎵 زائر کربلا 🎙 شب زیارتی ارباب💔 👌👌👌
شهید مهدی ‌زین‌الدین یکی از فرماندهان سپاه بود که با آموزه‌های قرآن رشد کرد و در این راه به شهادت رسید و معتقد بود که ما باید حسین‌وار تا آخرین لحظه مقاومت کنیم. 🌷شهید زین‌الدین می‌گفت: ای کاش جان‌ها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) ❤️فدا می‌کردیم.
InShot_۲۰۲۰۱۱۱۷_۲۱۱۶۱۹۸۹۶_Cvt.mp3
2.96M
🌹کشته قران مهدی زین الدین صاحب ایمان مجید زین الدین 🎤 حاج صادق آهنگران
🔴 💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی‌آورد. خیلی به اهمیت می‌داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می‌کرد، روحیه‌ی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمی‌شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می‌آید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباس‌هایش را بشویم. خودش می‌شست و می‌گفت: نمی‌خواهم شما را به بیندازم. من هم اصرار می‌کردم که وظیفه منه و باید لباس‌های شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتین‌هایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می‌کنم. وقتی پوتین‌هایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار می‌زنم. بعد با آن حال خستگی خندید. 🔴