#عاشقانه_شهدا❤
#جان_دل_هادی...
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
"جااان دل هادی...؟
چیه فاطمه...؟"
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...
از دل تنگم گفتم...
🍃جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی..
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی..🍃
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...
نوشتم "هادی...
فقط یه بار...
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."😔
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم.
دیدمش…
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد
مـن صدایش زدم و گفت: #عزيـزم_جانـم.😊
#با_همين_یک_کلمه_قلب_مـرا_ريخت_بهم💔✋🏼
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟
چیه فاطمه…؟❤
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه #شفاعت شده ای...😍😭
🌸همسر شهید حاج هادی شجاع
#حرّ داعشیهارابشناسیم
حکایت یکی از اسرای داعش که سرانجام به #شهادت رسید
به گزارش پایگاه رسمی اطلاع رسانی فاطمیون عبدالرحمن ۱۳ سال بیشتر نداشت،اما باهمین سن کمش نیروی داعش شده بود
چند روزی بود که توسط رزمندگان #فاطمیون اسیر شده بود.
در این چند روز، چند تا از بچه ها جیره لباسشان را به او داده بودند.
کنارش هم تعدادی کلوچه و تنقلات بود که بچه ها برایش گرفته بودند.
بچه ها زبان او را نمیدانستند، ولی با توجه به سن کمش با او مهربان تر از باقی اسرا بودند.
محبت بچه ها و آنچه که از واقعیت #فاطمیون دید، باعث شد تصمیم بگیرد با داعش بجنگد
داعشی که با دروغ دوستانش را کافر و بی نماز به او معرفی کرده بود.
شب تقاضای آب کرد و گفت میخواهم غسل #شهادت کنم🌹
صبح روز اربعین مانند دیگران نماز صبح خواند و همراه بچهها به عملیات رفت.
میگفتند پرچم #فاطمیون را به دوش گرفته بود و یک لحظه هم زمین نمیگذاشت✌️🏼
عبدالرحمن که دیگر از بچه ها خواسته بود #علیاصغر صدایش کنند،❤️
در روز اربعین شربت #شهادت را نوشید و به آرزویش رسید🕊
@yadeShohada313
📛 سخن چینی و غیبت
✍فردی نزد حکیمی رفت و گفت: خبر داری که
فلانی درباره ات چقدر غیبت و بدگویی کرده؟
حکیم با تبسم گفت او تیری را به سویم پرتاب
کرد که به من نرسید، تو چرا آن را برداشتی و
در قلبم فرو کردی؟
♦️یادمان باشد هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم
🌷امام علی علیه السلام:
هر کس سخن چین را پیروی کند،
دوستی را به نابودی کشاند.
📚 نهج البلاغه، حکمت٢٣٩
امام علی علیه السلام:
در تصدیق سخن چین شتاب مکن، زیرا
سخن چین گرچه در لباس اندرز دهنده
ظاهر می شود، اما خیانتکار است.
📚 نهج البلاغه،
@yadeShohada313
932.2K
⭕️ چرا خدا به بعضی از غیر متدینین نعمت میده
ولی به متدینین نعمت نمیده؟
چرا خدا امتحاناتش رو مبهم میگیره...؟🤔
حاج آقا حسینی
@yadeShohada313
💞خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی (مدافع حرم)
✅قسمت 6⃣1⃣
💞 خادم حرمام نه مدافع حرم
💠 تلاشهای امین برای راضی کردن من بود و من آنقدر احساساتی بودم که اصلاً هیچ کدام از دلایل مرا راضی نمیکرد. گفتم «امین هر وقت همه رفتند تو هم بروی. الآن دلم نمیخواهد بروی.» گفت «زهرا من آنجا مسئولم. میروم و برمیگردم اصلاً خط مقدم نمیروم. کار من خادمی حرم است نه مدافع حرم. نگران نباش.» انگار که مجبور باشم گفتم «باشه ولی تو را به خدا برای خرید سوغات هم از حرم بیرون نرو!»😔
💠 آنقدر حالم بد بود که امین طور دیگری نمیتوانست مرا راضی کند. نمیدانم چگونه به او رضایت دادم. رضایت که نمیشود گفت... گریه میکردم😭 و حرف میزدم... دائم مرا میبوسید و میگفت «اجازه میدهی بروم؟» فقط گریه میکردم. حالا دیگر #بوسههایش هم آرامام نمیکرد. چرا باید راضی میشدم؟ امین، تنهایی، سوریه... به بقیه این کلمات نمیخواستم فکر کنم... تا همین جا هم زیادی بود!😔
💠 گفت «زهرا این طور بروم خیلی فکرم مشغول است. نه میتوانم تو را در این وضعیت بگذارم و بروم و نه میتوانم سفر را کنسل کنم تو بگو چه کنم؟»😔گفتم «به من قول بده که این اولین و آخرین سفرت به سوریه باشد.» قول داد آخرینبار باشد. گفتم «قول بده که خطری آنجا تهدیدت نکند.» خندید و گفت «این که دیگر دست من نیست!» گفتم «قول بده سوغاتی هم نخری. تو اصلاً بیرون نرو و در همان حرم بمان.» گفت «باشه زهرا جان. اجازه میدهی بروم؟ پاشو قرآن را بیاور...» اشکهایم امانم نمیداد...😭😭😭
❤️خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی (مدافع حرم)
✅قسمت 7⃣1⃣
💞تعلقخاطری که از من هم عزیزتر بود!
💠 واقعاً از صمیم قلبم راضی نشده بودم فقط به احترام امین و برای اینکه به #عشقش برسد و آرام شود ساکت شدم😔اما به هیچ عنوان راضی نشدم که شوهرم به آنجا برود و خطری او را تهدید کند.
💠 گفت «برویم خانه حاجی؟» پدرم را میگفت. قبول نکردم. گفت «برویم خانه پدر من؟» نمیخواستم هیچجا بروم. گفت «نمیتوانم تو را اینطور بگذارم و بروم. تمام فکر و ذهنم پیش تو میماند. پس بگذار بگویم آنها به اینجا بیایند.» گفتم «نه، حرفش را نزن! میخوام تنها باشم. میخواهم گریه کنم.» گفت «پس به هیچوجه نمیگذارم تنها بمانی.»
💠 وابستگی خاصی به هم داشتیم. واقعاً ارتباطمان عجیب و غریب بود. 29 مرداد 94، اولین اعزامش به #سوریه بود که حدود 15 روز بعد برگشت.
💠 با وجود تمام تلاشهایم، امین اما به اهدافش اعتقاد و ایمان داشت. امین وابستگی زیادی به زن و زندگیاش داشت اما وابستگیاش به چیزهای دیگری خیلی بیشتر بود. طوری از "خانم زهرا" و "خانم زینب" حرف میزد که سر به سرش میگذاشتم و به او میگفتم «انگار صدها سال با آنها زندگی کردی و در خدمتشان بودی.» به شوخی میگفت «پس چی...»☺️😉
💠 دو شب قبل از اینکه امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود. خواب دیدم یک صدایی که چهرهای از آن به خاطر ندارم، نامهای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود"جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) منصوب شده است" و پایین آن امضا شده بود💔
#ادامه دارد
✅رویای صادقه؛
3روز قبل خانمی زنگ زد گفت پدرشوهرم خواب دیدم 50 طبقه زیر زمین در زندانه.. تعبیرش چیه؟
👈🏽گفتم خییییلی حق الناس گردنشه..گفت حاج آقا این بنده خدا آزارش به 🐜 هم نمیرسید..نماز میخوند..
👌🏼و بنده رو حرف خودم تاکید داشتم ایشون یه حق الناس سنگین رو دوششه..
👈🏽خودش گفت حاج آقا ایشون 15سال آخر عمرش از طریق فروش قاچاق زندگیش میگذروند میتونه این باشه؟؟
👌🏼گفتم میدونی چقدر زندگی ها بخاطر موادمخدر نابود شده؟
👈🏽میدونی چقدر زنها از شوهرشون کتک خوردن تا پول مواد شوهرشون جور کنن..
👈🏽چقدر بچه ها از پدر معتاد کتک خوردن..
👈🏽چقدر بچه ها سقط شدن
👈🏽چقدر بچه فروخته شدن
👈🏽چقد دختران و زنان برای تامین پول مواد به فساد افتادن..
👈🏽چقدر مردم از دست همسایه معتاد اذیت شدن
👈🏽چقدر معتاد افتادن زندان زن و بچه شون سختی کشیدن.
👈🏽چقدر جوان بخاطر اعتیاد، جوانمرگ شدن..
اینا حق الناس نیست؟؟
👈🏽گفت حاج آقا ؛ آه مردم مارو بیچاره کرد..
😔پدرشوهرم خودش بخاطر تزریق مواد سنکوپ کرد..
😔دوتا پسراش هم به دام اعتیاد افتادن و به خاک سیاه نشستیم..
@yadeShohada313
سلام ..
تاحالا این جمله رو زیاد شنیدیم که میگن #نماز یاخیلی از اعمال دینی دیگه اسرار زیادی دارند و...
بزرگی میگفت:سلام سوم خطاب به همه موجودات عالمه.
حالا خب یعنی چی؟؟؟
ریشه کلمه #سلام ازسه حرف سلم به معنی خواستن سلامتی وامنیت وارامش تشکیل میشه،
وقتی شما به کسی سلام میدین میشه این طور تعبیر کرد که ازطرف شما هیچ گزندی به اون شخص نمیرسه
#فلسفه_سلام درنماز....
خیلی واضح تر بخوام بگم
منظورم اینه کسی که
نماز میخونه نمیتونه👇👇
+بد کسی رو بخواد،
+ پشت سر کسی غیبت کنه،
+ناراحتی کسی رو بخواد،
+از پیشرفت آدمها ناراحت بشه،
+دل کسی رو بشکنه،
+خاطر کسی رو آزرده کنه،
+به کسی فحش بده و..
اینها ثمره فقط یک کلمه از #نمازی هست
ما در روز میخونیم و البته که اسرار دیگه ای ام داره که قطعا ما نمی دونیم...
به هر حال اگه دیدید کسی نماز زیاد میخونه اما موارد بالارو رعایت نمیکنه بدونید اون طرف، نماز خون هست ولی
((( اهل نماز نیست)))
به قول این شعر مولانا که یادم اومد..
ای که درمسجد روی بهرسجود
سربجند دل نجنبد این چه سود؟؟
+بهتره یه باردیگه مسیری که اومدیم رو از اول مرور کنیم شاید هنوز درک درستی از چیزی که بهش اعتقاد داریم نرسیدیم و فقط داریم طوطی وار حرکات مختلفی رو #تکرار میکنیم
فکر کردن درد داره ولی بااین حال #التماس_تفکر
+ببخشید خسته تون کردم حلال کنید
شبتون بخیر
#حاجت_روایی_باتوسل_به_شهیدهمدانی
به به الحمدلله رب العالمین
✨الحق که نفس تون حق هست چراکه مشکل کربلای دوستمون هم حل شد💔😍
#یاحسین🕊
@yadeShohada313
🌷بچها..
ازدنیا گذشتن حین #شهادت کار آسونیه!
ولی الان توباید واسه امام زمان«عج» از دنیای خودت درحالی که زنده ای بگذری!!
🌹شهید احمد علی نیری
🕊شهیدی که در اسمان نمازمیخواند..
@yadeShohada313
#شهیدی_که_روی_هوا_نماز_میخواند😳🕊👇
#شهیداحمدعلی_نیری، یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم شهید یزرگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!💔مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت؛ در تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میشود یانه؟ در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند.اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟ سپس در همان شب در مجلس این شهید بزرگوار رو به برادرش اظهار داشتند: 🍃"من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است، دیدم که یک جوانی در حال سجده است، اما _ نه روی زمین_ بلکه _بین زمین و آسمان _مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد اقاست. بعد که نمازش تمام شد، پیش من آمد وگفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید🍃
📚منبع:کتاب عارفانه
#شهیداحمدعلےنیری
#یادش_باصلوات
#کرامات_شهدا🌹
@yadeShohada313
1_36553366.mp3
3.07M
🕊ماجرای #شهیدی که حق الناس داشته..
✅استاد محرابیان
@yadeShohada313