eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
حتما میگی چجوری تلاش کنم ؟؟!!!
هیچ کار خاصی نمیخواد از فردا شروع کن رو خودت کار کن ... با خدا معامله کن کلی کار خیر قدم خیر دور و برت هست که میتونی انجام بدی ... همه کارهاتو نذر ظهور امام زمان کن ... حتی اگر یه نون برا خونه میگیری ... حتی اگر ظرفی میشوری... نیت کن بگو خدایا فعلا در همین حد ازم بر میاد... خدا هم برات جبران میکنه راهی باز میکنه تا کم کم بتونی کارهای بزرگتری برای ظهور آقا انجام بدی کم کم اطرافیان هم متوجه تغییر رفتارت میشن ... به همه بگو بخاطر ظهور آقام دارم تلاش میکنم ...
خیلی حرف زدم حلال کنید ولی واقعا دیگه حال دنیا خوب نیست
دارم فکر میکنم شب قدر پارسال ... چقدر پرونده ها امضا شد که مرگ برای اونها مقدر شد ...
چقدر امام زمانمون اشک ریختن بابت این اتفاق ... بخدا اگر اماممون بالاسرمون بودن اینجوری این همه بلا به سرمون نمیومد ... بچه ها هم دعا کنید و هم تلاش کنید حتی اگر میتونید به قدر یه لیوان اب خوردنی به عزیزانتون به نیت تعجیل در فرج کمک کنید ... بخدا اثر داره...
الهی بزودی با اومدن آقامون حوائج هممون برطرف میشه ...
اللهم عجل لولیک الفرج ❤️
صابرین سحرتان منور به نور حضور ملائکه مقرب لطفا همه اعضای محترم مخصوصا جوانان، بیماران و نیازمندان را دعا بفرمایید .. 💕
💔انا لله و انا الیه راجعون💔 🕊سردار حاج حسین اسداللهی هم‌ آسمانی شد .... 🕊سردار رشید اسلام 🌷از پیشکسوتان دفاع مقدس 🌷فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله 🌷از فرماندهان جبهه مقاومت 🌷فرمانده سلحشور مدافعان حرم 🕊در اثر عارضه در شب مبعث پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) دعوت حق را لبیک گفت و به جمع رفقا و یاران شهیدش ملحق شد💔 _______________________ 📲کانال تَـوَسُّل به آقٰاصٰـاحِبَ الزَمٰان وَ شُهـدا🕊🌷 @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#فضیلت_زیارت_آل_یاسین 💠زیارت آل یاسین با ۲۳ سلام آغاز شده است: سلام اول به آل یس (عترت پاک پیامبر ص
🌸🍃 ✨ از👇👇 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سَلامٌ عَلى آلِ يس،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ،وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَّق، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَكُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَاَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ .. ❤️🍃مشمول دعا و لبخند امام زمان«عج» قراربگیرید ان شاءالله...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 انا لله و انا الیه راجعون مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیه فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِر وَما بَدَّلوا تَبدیلًا 🔻 سردار حاج حسین اسدالهی، بسیجی مخلص و سرباز سرافراز ولایت و امت اسلامی، پس از عمری مجاهدت و ایثار در صحنه‌های نبرد دوران جنگ تحمیلی و همچنین جبهه‌های مقابله با داعش در سوریه، دیروز دوم فروردین ماه ۱۳۹۹ بر اثر عارضه‌ی شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. 🔻 شهید اسدالهی از رزمندگان فعال در دوران جنگ تحمیلی بود که پس از پایان جنگ تحمیلی، سال‌ها در سپاه حضرت محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ مشغول به خدمت بوده و فرماندهی اسبق لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله (ص) در کارنامه‌ی مدیریتی ایشان است. 🔻 وی همچنین در زمان شکل گیری گروهک‌های تکفیری و تروریستی موسوم به داعش، مدت‌های طولانی به عنوان فرمانده در کنار رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب (س) نقشی اساسی داشت. 🔻 شهید اسدالهی پس از نابودی داعش، در صحنه‌های مختلف خدمت رسانی به ملت شریف ایران بویژه در صحنه‌های امدادرسانی بهنگام زلزله‌ی واقع شده در غرب کشور و همچنین وقوع سیل در شهر‌های شمال و غرب کشور دوشادوش بسیجیان و گروه‌های جهادی، حضوری شبانه روزی داشتند. 🔻 سپاه حضرت محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ فقدان این سـردار دلاور را به محضر حضـرت بقیه الله الاعظـم (عج)، حضرت امام خامنه ای «مـدظلـه العالـی» و خانواده معـزز ایشان تسلیت عـرض نموده است. _________ 📲کانال تَـوَسُّل به آقٰاصٰـاحِبَ الزَمٰان وَ شُهـدا🕊🌷 @yadeShohada313
️🕊روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به (س) سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.🤲🏼 @yadeshohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - مبعث - حیران شد چشمان حرا در عید قرآن - میثم مطیعی.mp3
4.03M
🌸 💐حیران شد چشمان حرا در عید قرآن 💐روشن گشته جان جهان از روی ایمان 🎤میثم 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز _____ 📲کانال تَـوَسُّل به آقٰاصٰـاحِبَ الزَمٰان وَ شُهـدا🕊🌷 @yadeShohada313
مهدی باکری به ساعتش نگاه کرد. سه ساعت از قرارش با حمید (برادرش) می‏گذشت؛ اما هنوز او نیامده بود. دلش شور می‏زد. دعا می‏کرد که حمید گیر مأموران مرزی نیفتاده باشد. آخرین نامه‏ای را که حمید از طریق یکی از دوستانش فرستاده بود، در آورد و دوباره خواند: مهدی جان، سلام. حالت چطوره؟ از آخرین دیدارمان یک ماه می‏گذرد. حال من خوبه و شرمنده تو هستم. تو با آنکه خدمت نظام وظیفه ‏ات را انجام می‏دهی، اما خرج تحصیل مرا می‏دهی، آن هم در یک کشور خارجی! من در شهر «آخن» آلمان تحصیل می‏کنم. مهدی جان! حالا که شعله‏ های انقلاب آتش به خرمن رژیم پوک شاهنشاهی زده، دیگر طاقت ماندن در اینجا را ندارم. این بار که به سوریه می‏آیم و با توشه‏ای مهم قاچاقی به ایران باز می‏گردم. موعد دیدار ما، صبح روز هیجدهم آذر ماه در همان جایی که می‏دانی! قربانت برادرت حمید باکری! مهدی سیاهی کسی را دید که از دور می‏آمد. از تپه سرازیر شد. دوید. حمید، عرق‏ ریزان با دو کوله بزرگ بر دوش می‏آمد. به هم رسیدند. حمید، کوله‏ ها را بر زمین گذاشت و همان‌جا از خستگی بر زمین نشست. مهدی بغلش کرد، شانه ‏هایش را مالید و پرسید: چی شده حمید؟ حمید که نفس‌نفس می‏زد به خنده افتاد و گفت: شانس آوردم، کم مانده بود گیر ساواکی‏ها بیفتم. ـ چی، ساواکی‏ها؟ آره. بیا تا در راه برایت تعریف کنم. حمید بلند شد. مهدی یکی از کوله‏ ها را برداشت. از سنگینی کوله، بدنش تاب برداشت. به طرف قاطر کرایه‏ای که مهدی آورده بود رفتند و کوله‏ ها را روی قاطر سوار کردند. بعد حمید گفت: از سوریه که سوار اتوبوس شدم، چشمم به یک مرد جوان لاغر و چشم درشت افتاد که بهم خیره شده بود. یکریز مرا می‏پایید. اول توجهی بهش نکردم؛ اما نزدیکی مرز ایران دیدم این‌طور نمی‏شود. راستش کمی ترسیدم. فکری شدم که نکند ساواکی باشد. نزدیک مرز اتوبوس جلوی یک رستوران ترمز کرد. منم آهسته بار و بندیلم را برداشتم و دور از چشم دیگران زدم به چاک و تا اینجا یک نفس آمدم.’ ـ حالا ببینم بارت چی هست که اینقدر سنگینه؟ ـ سلاح و مهمات! خیلی خوب شد. با اینها می‏توانیم حسابی جلوی ساواکی‏ها در بیاییم. حمید روی قاطر پرید. مهدی افسار قاطر را کشید و به سمت روستا راهی شدند. حمید گفت: آخر من بروم جلسه چه بگویم ؟ مهدی خندید و گفت: باز شروع شد. گفتم که قراره فرماندهان لشکرهای سپاه و ارتش دور هم جمع بشوند و برای عملیات آینده برنامه‏ریزی کنند. ناسلامتی تو معاون من هستی. باید جور مرا بکشی. نگران نباش. رییس جلسه برادر همّت، فرمانده لشکر محمّدرسول اللّه(ص) است. با او هم آشنا می‏شوی. حمید لبخندزنان گفت: باشد. بزرگ‌تری گفته ‏اند و کوچک‌تری! مهدی، حمید را هل داد بیرون. حمید سوار موتور تریل شد و به سوی قرارگاه رفت. حمید بیشتر فرماندهان را می ‏شناخت. در گوشه‏ای پیش حسین خرازی نشست و گفت: حاج حسین! پس این حاج همّت کجاست؟ هر جا باشد الان سر و کلّه‏اش پیدا می‏شود. در اتاق به صدا در آمد و همت وارد اتاق جلسه شد. همه بلند شدند. حاج همت با فرماندهان دست داد و احوالپرسی کرد. چشمان حمید با دیدن او از تعجب گرد شد. همت به حمید رسید. چشمش به حمید که افتاد، اول کمی نگاهش کرد، بعد او هم مات و مبهوت بر جا ماند. هر دو چند لحظه‏ای به هم خیره ماندند؛ بعد لبانشان کش آمد و همدیگر را بغل کردند. خرازی پرسید: چی شد آقا حمید، تو که حاج همت را نمی‏شناختی؟ حمید خندید و جواب نداد. آخر جلسه بود که مهدی رسید سلام کرد و کنار حمید نشست. اما دید که حمید و همت هر چند لحظه به هم نگاه می‏کنند و زیر بُلکی می‏خندند. تعجب کرد. نمی‏دانست آن دو به چه می‏خندند. جلسه تمام شد. همت به سوی حمید و مهدی آمد. مهدی پرسید: شما دو نفر به چی می‏ خندید؟ حمید خنده‏کنان گفت: آقامهدی، ماجرای آمدنم از ترکیه به ایران یادت هست؟ همان موقع را که گفتم یک ساواکی تعقیب‏ ام می‏کرد؟ مهدی چینی به پیشانی انداخت و بعد از لحظه‏ ای گفت: آهان، یادم آمد...خُب منظور؟ حمید دست بر شانه همت گذاشت و گفت: آن ساواکی، ایشان بودند! مهدی جا خورد. همت خندید و گفت: اتفاقاً من هم خیال می‏کردم شما ساواکی هستید و دارید مرا تعقیب می‏کنید. به خاطر همین، از رستوران نزدیک مرز، پیاده به طرف مرز ایران فرار کردم! مهدی خندید و گفت: بنده‏های خدا، الکی الکی کلّی پیاده راه رفتید. اما خودمانیم. قیافه هر دویتان به ساواکی‏ها می‏خورد! خنده آنها فضای قرارگاه کربلا را پر کرد . @yadeshohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖ تولد 🎊 فروردیـــن ماهی های عزیز و دوست داشتنی مبارک 🎊 بفرست واسہ دوست فروردینیت .... ♥️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌ @yadeshohada313
ماجرای بسیار خواندنی از هدیه به دست اندرکاران فیلم 👇👇 عکس و راوی: مهرداد معظمی
. انگشتری دارم که دیوان را «سلیمان» میکنم! . بهمن سال ۹۶ بود . تو جشنواره سی و ششم نشسته بودم فیلم می دیدم که زنگ زدند بهم که زود خودتو برسون «اوج» که مهمون ویژه داریم. یه موتوری گرفتم و تو سرمای زمستون جلدی خودم رو رسوندم. . دل تو دلم نبود! . حرفای حق پیک موتوری از وضعیت داغون مملکت رو نمی شنیدم و فقط تاییدش می کردم و به فکر این بودم برای با اول میخوام حاج قاسم رو ببینم . به موقع رسیدم . فکر می کردم حاجی با ۱۰ تا ماشین هایلوکس و ۵ تا موتوری دو ترک و ۳ تا ماشین دودی که معلوم نباشه شخصیت اصلی تو کدوم ماشین نشسته میاد! بالاخره ژنرال منطقه بود و این چیزا دور از ذهن نبود . اما حاج قاسم و همه خانواده اش با یه وَن بدون حتی به دونه محافظ اومدن . رفتم سر و ته خیابون رو دیدم که شاید پوششی در کار باشه که هیچ ندیدم... . تو سالن نشست برای دیدن فیلم به وقت شام، عین یه فیلم بین حرفه ای تذکرات رو به خانواده اش داد که خوراکی داخل سالن نیارید یا بچه ها رو ببرید بیرون، فیلم بچه ها رو اذیت می کنه! . بماند که بارها خودش میومد بیرون سالن تا نوه هاش بی قراری نکنند تا قربون صدقشون بره و خوش به حال نوه هاش که همچنین پدربزرگی دارند. کیه که حسودی نکنه . قبل از شروع فیلم دخترشون رو پیش خودش نشوند و دست رو شونه هاش انداخت و سفت بغلش کرد و چه صحنه ای عاشقانه تر از این تو سالن سینما . با یه فاصله ای از حاج قاسم نشستم، چرا دروغ! حتی یه دقیقه از فیلم رو ندیدم و همش نگاهم به حاجی بود! . تو ۲ تا سکانس از فیلم صورتش خیس شد از اشک تا جایی که سرش رو چسبوند به صندلی روبرویی و شانه ای رو تو تاریکی دیدم که بالا پایین میشد . فیلم تموم شد و به محض بیرون اومدن از سالن پیشونی آقا ابراهیم رو بوسید و تو جمع خودمونیمون نشست ! . به بعضی از عوامل و بچه ها انگشتری به رسم هدیه داد. دیدم انگشترها تموم شد و آروم اومدم برم بیرون که حاجی منو نبینه و خجالت بکشه از این که به من نرسید! . یهو صدام کرد و قلبم ریخت! . انگشتر عقیق یمنش رو که تو دست خودش بود دراورد و گفت اینم قسمت تو بود! . خب پر دراوردم و انگشتر رو عین بچه دو ساله که فکر می کنه میخوان خوراکیش رو به زور ازش بگیرن دو دستی چسبیدم! . با حوصله با بچه ها دست جمعی عکس یادگاری گرفت و انگار اون روز روز من بود چون ازش خواستم تنهایی باهاش عکس بگیرم که بغلم کرد و دستمو عین یه پدر محکم گرفت و قشنگ ترین قاب زندگیم رو ثبت کرد. . راستی حاجی چقد برای عکس دست بریده و انگشترت گریه کردم! با تاخیر یک روزه تولدت مبارک «سرباز قاسم سلیمانی»❤️❤️❤️ _______________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeShohada313
دارند جهان را ضدعفونی می‌کنند شعبان هم که در راه هست انگار صدای پای می آید...😍
🌹گوشه ای از پیام نوروزی رهبر انقلاب: ⬅️ ناخدای این کشور امام زمان عج است و از ایشان می‌خواهیم این کشور را به ساحل امن الهی برساند✨ ◀️ مطمئن باشید که این تلخی‌ها می‌گذرد و یُسر و آسانی در انتظار ملت ایران خواهد بود چرا که اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا ... ✌🏻الا ان نصرالله قریب وبشرالمومنین وعده خدا به تدریج در حال وقوع🤲 _______________________ 📲کانال تَـوَسُّل به آقٰاصٰـاحِبَ الزَمٰان وَ شُهـدا🕊🌷 @yadeShohada313