eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
168 دنبال‌کننده
277 عکس
152 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهدا دست مارو هم بگیرید😭 🤲💔 ‌...🕊 🕊....
شهید ابوالفضل صبوری 🌷بسم الرب العباس... یه بنده خدایی تو گروه ختم صلوات بودیم☺️ وقتی بهش گفتم پدرم شهید😔🕊🌹 شده گفت برای باباتون نماز میخونم و نماز قضا می گفت یه شب وقتی نماز برای پدرت خوندم باگریه توسل کردم🙏😭 بهش و گفتم مشکل مالی من حل بشه و بعد خوابیدم .😭😔💔 صبح بهم تماس گرفتن و گفتن فلانی بیا موسسه قرآنی و کلاس قرآن بذار کار کن و حقوق بگیر😍😍😍 هنوز 24ساعت نگذشته بود که حاجت گرفت 😊 خیلی خوشحال بود 😍 و این خبر رو بهم داد منم از خوشحالی به چند نفر گفتم 😊 و یه بزرگواری گفت میخواستم برم خادمی شهدا غرب که نشد😔💔 اگه پدرت حاجت منو بده براش تو شهر مراسم میگیرم گفتم ان شاءالله حل میشه 😍 روز بعد دم غروب اس ام اس اومد بهم گفت سوار ماشین شدم دارم میرم برای خادمی 😭😭😭😔😍 گفت خادمی من جور شد پدرت حاجت منو داد😍 همچنان مونده بودم تو کار پدر آخه هنوز یک روز کامل نگذشته که این دو نفر حاجت گرفتن.... -دختر شهید صبوری ...❤️@yadeShohadaa
1_493337999.mp3
15.17M
📝داستان تشرف 🌹داستان تشرف آقای محمد علی برهانی فریدنی وتوصیه امام عصر (عج) به کمک به فقرا و نیازمندان در حد توان 🎙 ...💚@yadeShohadaa
شهید💔 🌹 وقتی برنامه امتحانی ثلث دوم رو به بچه هادادن وخواستن پدرشون امضاکنن، زهراصالحی غم دلش گرفت!😔 آخه باباش شهید شده بود، وقتی ناراحت میره خونه با دل شکسته به خواب میره وپدر رو توی خواب میبینه...😍 بابا ازش میخواد که برگه شو بیاره تاامضا کنه و زهرا اینکار رو میکنه وقتی ازخواب بیدار میشه و برگه امتحانیشو میبینه متوجه میشه که بابا روی کارنامه نوشته: «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی»📝 همان موقع کارنامه را به آیت الله خزعلی میدهند تابرای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگرببرد. علمای آن زمان (مرحومین آیات عظام مرعشی نجفی وگلپایگانی) صحت ماجرا را میکنند وکارنامه به رویت حضرت امام(ره) نیزمیرسد. اداره آگاهی تهران نیزپس از بررسی اعلام میکند امضا مربوط به خودشهیدمجتبی صالحی است اماجوهرخودکاری که امضارا زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد😭 خصلت مردمی بودن شهید، این موضوع راخیلی سریع بین مردم پخش کرد وامروز مردم بارفتن به موزه شهدا ودیدن آن کارنامه امضاشده، شهید را بهتر میشناسند و به یکدیگر معرفی میکنند. ...❤️@yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊ماجرای گردشگر لهستانی که شهدا طلبیدنش و رفت به سفر راهیان نور.... ...💔 💔....
💔پویش بزرگ مردمی ▪️امسال ویروس کرونا مرزهای منتهی به جاده بهشتی مشایه را به رویمان بست و ما ماندیم جامانده و وامانده و درمانده.... اما با امضا کردن این پویش، نام خود را در فهرست «عشاق الحسین» به یادگار ثبت می‌کنیم؛ فهرستی که با عنایت و امضای خود ارباب(ع)، ان‌شاءالله سال آینده نامش تغییر خواهد کرد به «زوارالحسین»🙏 🌀 اسامی ثبت‌شده، به مسئولین عتبه حسینی تقدیم خواهد شد تا در حرم اباعبدالله(ع) ثبت شود. ثبت‌نام جامانده‌ها در فهرست عشاق الحسین👇 🌐 www.jamandeha.ir ...💔 💔....
شهیدحسین همدانی🌹 ...🕊 🕊....
🌹 سلام عزاداریهاتون قبول در موردسفارش شهید سرافراز سردار همدانی که فرمودند براشون یک روز نماز بخونیم جبران میکنند میخواستم بگم دهه ی دوم محرم بودیکی از دوستانم روضه داشتند واون روز همش چهره ی سردار جلوی چشمام بود یه تسبیح سی وسه تایی درست کردم وبه نیابت از سردار رفتم روضه اون روز ثواب تمام اشکامو به ایشون هدیه دادم وتسبیح رو هم به همسر آقای مداح هدیه دادم وگفتم هر تعداد تونستند صلوات هدیه کنند به شهید حسین همدانی به دوستانم هم در مورد فرمایششون گفتم فردا شب حاج حسین همدانی به خوابم اومدند خوشحال بودند وگفتند سه نفر براشون هدیه فرستادند جبران میکنندوخیلی هم تشکر کردند فردا از دوستانم پرسیدم که کیا نماز خوندن دیدم سه نفر گفتند ماها خوندیم ،منم پیغام سردار رو بهشون رسوندم شهدا مدیون کسی نمی مونند خدا کنه ما شرمندشون نشیم _ +چقددلم شکست بااین موضوعی که ایشون تعریف کردند واقعا شهدا یرزقون هستند ان شاالله که شفیع مون بشند... 💔 @yadeShohada313
سلام سیده جان تو کانال دیدم همه از عنایت شهدا میگن دلم نیومد منم از عنایت شهید مدافع سلامت شهرمون نگم😔 شهید مدافع سلامت عباس انصاری بسیار فرد مومن و خوبی بودن و همیشه صادقانه حتی در غیر ساعات شیفتشون در خدمت مردم شهرمون بودن ولی متاسفانه چند ماه پیش حین انجام وظیفه مبتلا به کرونا شدن و به فیض شهادت نائل اومدن😭 زمانی که این بزرگوار تازه به شهادت رسیده بودن، پدر بزرگ من کرونا گرفت و ما هم که یک خانواده پرجمعیت هستیم و هر روز با پدربزرگم در ارتباط بودیم و حتی زمانی که حالش خیلی بد میشه کسی جز مادر من پیشش نبود که کمکش کنه و به اورژانس زنگ بزنه. گفتن که همه اعضای خانواده شما هم مشکوک به کرونا هستید😔 وضع روحی خانواده بخاطر ترس از بیماری بهم ریخت ولی من همون موقع متوسل شدم به شهید انصاری و بهشون گفتم شما خودتون مبتلا به این ویروس منحوس شدید و میدونید چقدر سخته پس خودتون کمکمون کنید تا ما مبتلا نشیم و پدر بزرگمم خوب بشه😔 در کمال ناباوری با اینکه مادرم اون روز ۵ ساعت نفس به نفس و بدون ماسک کنار پدرش بود ولی خداروشکر هیچ کدوممون مبتلا نشدیم. و خودش هم با اینکه ۹۰ سالشه الان بهبودی کامل پیدا کرده 🌹 ...🕊 🕊.....
شهیدحمیدسیاهکالی‌مرادی ...🕊 🕊....
🌷 ✨ خیلی وقت بود که از ضعف ودردوبی حسی دست وپا شاکی بودم هر ماه به سراغم میومد احساس بی حالی وضعف اندام ها یه روز گوشیم دستم بود پر از کانال شهدا ابراهیم هادی وسید مجتبی وحاج همت واحمد علی نیری وحمید مرادی و...به خودم گفتم این همه شهید هیچ کدومشون درد منو دوا نمکنن. گوشیمو خاموش کردم سرم گذاشتم روی بالشت چشم هام که بسته شد دیدم دارم میرم خونه شهید حمید سیاهکالی مرادی😭نه با پا بین زمین واسمان بودم زمین رو میدیم سر سبز بود وکوهستانی مثل پرواز کردن بود🌷 تنها هم نبودم یکی با من بود نمیدیدمش بالاخره رسیدیم خونه شهید مادر شهید خواهر وپدر شهیدرادیدم همسر شهید سجاده پهن کرده بود نماز میخوند من وارد شدم مادر شهید حالم پرسید وبا یک وسیله پزشکی روی بدن من کشید خیلی حرف زدیم با خانواده شهیدبماند❤️ از ان روز من دیگه مشکلی ندارم الان شش ماه میگذره منم رفیق شهیدم و پیدا کردم میدونم لیاقتشو ندارم که تو خواب ندیدمش ولی همین که اجاز ه داد وارد خونه شون بشم وبا دستای مادرشون خوب شم خیلی خوش به حالم باور کنید که از درد عاجز بودم همیشه باهامه حتی تو پیاده روی که دقیقه نود برام جورش کرد با یادش خواب میرم با یادش بیدار میشم داداشم شده دیگه نگاهش رو همیشه بالای سرم میبینم حسابی شرمندشم خدا از برادری کمش نکنه چقدر خوبه ادم داداش اسمانی داره @yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅تشرف محضر ولیعصر؛ 👈🏽شخص موثقی میگفت یکبار درعالم رویا مشرف شدم محضر حضرت مهدی عج.. به حضرت عرض کردم آقا چققققدر شما به چشم من آشنا هستید؛ انگار قبلا دیدمتون.. 👈🏽حضرت لبخندی زد و فرمود بله قبلا همو دیدیم.. 🤔گفتم کجا؟؟ فرمود یادته جلوی کعبه🕋 نشسته بودی من اومدم کنارت نشستم شما نیاز به تجدید وضو پیدا کردی ؛ کفش و وسایلت گذاشتی روی پام گفتی اینارو برام نگهدار تا بیام..من تا صبح کنارت نشسته بودم قرآن میخوندم ولی اصلا بهم توجهی نداشتی.. 🌹یک لحظه غافل از آن شاه نباشید.. 🌹شاید نظر کرده و آگاه نباشید.. ❤️ ...💚@yadeShohadaa
چه فراقی.mp3
14.49M
من ایرانم و تو عراقی چه فراااقی دورۍ‌ودوستے‌سرم‌نمیشہُ... هیچ‌ڪجا‌واسم‌حرم‌نمیشہُ💔 ازتو‌دورم‌‌باورم‌نمیشہُ... دارم‌میــمیرم🍁(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَلام علیک یااباعبدالله..🏴💔 🌹در شب‌جمعه، شبه زیارتی ارباب مون امام حسین«ع» کربلای معلیٰ در کانال برگزار میشود... ✅ : جهت شرکت در طرح فقط به آیدی ارسال کنید:👇 🆔 @A_Sadat313 : فقط تا ساعت ۱۳ ظهر پنجشنبه(بعداز ساعت اعلامی هیـچ نامی ثبت نمیشود) ...💔
🌷🌷🌷 که به مادرش قران خواندن یادداد.😔📖 ○مادر درخواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟ مادر می‌گوید:چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم،همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.». ○پسر می‌گوید:نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد. پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند. ○حضرت آیت‌الله نوری همدانی نزد مادر شهید می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند.به راحتی همه جای قرآن را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه. میفرمایند:قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!.مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط. ○آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم 🕊
سلام میخوام از عنایت ویژه ای که داداش حسین به یکی از بچه های جهادگر گروه جهادی شهید سلیمانی زابل داشتن براتون بگم🌹👇 چند روزی بود توکارگاه تولید ماسکمون وقتی مشغول کار بودیم وهمینجوری مداحی ام گذاشته بودیم وگوش میدادیم،یه لحظه متوجه اشک هایی بودم که آروم آروم از روصورت یکی از بچه ها میریخت😔،اولش با خودم گفتم خوش به حالش حال دلش خریدنیه ونخواستم مزاحمش بشم،یه چند روز گذشت واین اتفاق هر روز تکرار میشد و من هر روز بیشتر دلم میگرفت براش😔😔،اما چون دیدم نمیخواد بگه یاد خاطرات وعنایات داداش حسین افتادم وشروع کردم غیرمستقیم از عنایات داداش حسین واون جمله ناب وطلایی که حاج حسین با تموم وجود بهش معتقد بودن که"هروقت گرهی توزندگیت افتاد بگو الهی بالرقیه(سلام الله علیها)✌😔😭 اینارو میگفتم خیلی بیتابی کرد وآخرش منو کشید یه گوشه ومشکلشو بهم گفت وقسمم داد که ازداداش حسین بخوام که براش دعا کنه،خیلی مستاصل شده بودگفت به هرکس تونستم متوسل شدم هر دری بوده زدم ولی مشکلم حل نشد😔😔منم بهش گفتم چشم ولی ازش خواستم که خودشم این صحبت باداداش حسین وتجربه کنه،شب وقتی داشتم توکانال ها میگشتم یه لحظه یاد اون دوستم افتادم همینجورکه داشتم فکر میکردم بهش وداشتم به داداش حسین میگفتم داداشی حال دوستم خوب نیست و.....یه هو یه عکسی با نوشته ای با مضون حاجت دادن حضرت رقیه اومد😱😳😭😭😭 اون صحنه خشکم زده بود دستم رو اون پیام قفل شده بود یه حال دیگه ای شدم😭😭 کمتر ازیکی دو روز دوستم با خوش حالی تموم اومد وگفت که مشکلم حل شده😭😭😭باورش نمیشد که به کمترین فاصله مشکلی که حلش خیلی خیلی سخت بود برطرف شد😭🌹 وحالا داداش حسین ما داداش حسین اونم شد ورفیق شهیدی ناب پیداکرد.... شهدا زنده اند...دستگیری میکنند...اعتمادکن 🌹 ...💚@yadeShohadaa
سلام میخوام از نحوه آشناییم با شهید بزرگوار ابراهیم هادی براتون بنویسم. سه سال پیش با خانواده رفتیم یادمان شهدای یکی از روستاهای رفسنجان (که شهید حاج علی محمدپور جزو شهدای همان روستاست). خیلی شلوغ بود. هنوز نشسته بودیم که یه دختر خانم چندتا عکس بزرگ از چند شهید دستش بود و توزیع میکرد. عکس شهید ابراهیم هادی که روش نوشته شده بود (سلام بر ابراهیم) به من داد. من اون موقع زیاد با شهدا اشنا نبودم فقط در حد یک زیارت در گلزار شهدا ...... عکس رو به بردم و تا یک هفته روی میز بود و اهمیت بهش نمیدادم . پیش خودم گفتم بهتره یه عکس از شهید تو خونه باشه .زیر ساعت به دیوار زدم البته ناگفته نماند که من از اون روز همیشه بعد هر نماز یه صلوات برای شهید میفرستادم . یک سالی از اون موضوع گذشت و برای من خواستگار اومد بعد دو هفته عقد کردیم روز عقدمون توی خونه همسرم تاروی صندلی کنارم نشست چشمش به عکس ابراهیم افتاد خیلی جا خورد و پرسید اون عکس کیه؟؟؟؟گفتم عکس شهید . گفت کی اونو به دیوار زده .گفتم من گفت قبل از خواستگاری کسی برام خوابی دید که ابراهیم هادی بهش گفته بود برنامه ازدواج فلانی جور شده و ازدواج میکنه . قبل عقدمون من از شهید خواستم یه نشونه بفرسته تا بفهمم از این وصلت راضیه؟؟؟؟ این عکس نشونش بود....... امیدوارم از این داستانک خوشتون اومده باشه😊😊😊😊 سالم و تندرست باشین 🌹🌹🌹🌹 ....💚@yadeShohadaa
بـ‌هترین میزبانان‌اند پذیرای همه ‌ی رنگ‌ها هستند! اما آن را ڪه دل، زلال‌تر سهمش از نگاه شهدا هم بیشتر!😊 ڪوچه عاشقی دلت را بزن به نام یڪ وبنشین و معجزه رفاقت را ببین✋🏼❤️ ....💚
🌹داستان واقعی جوان همدانی 🌹 ✍فراهم شدن امر ازدواج بصورت معجزه آسا بدست امام زمان (عج) اسمش حسن بود، در شهر نجف اشرف زندگی میکرد، دانشجو بود، اوضاع و احوال روبراهی نداشت، با خودش گفت بار و بندیلم را جمع میکنم و به کربلا می روم، دعایی می کنم برای گشایش رزق و ازدواجم... رسید کربلا، شب را خوابید ، هنوز به حرم مشرف نشده بود، در عالم رویا به خدمت مولا جانمان رسید، آقا فرمودند به او: فلانی دعا کن، پاسخ داد: ای مولای من ، به‌قصد دعا مشرف شدم... آقا فرمود: [همین جا بالای سر است، همین جا دعا کن]،دست به دعا برداشت و به حالت تضرع دعا کرد، آقا فرمود: نشد، برای بار دوم در حالیکه فکر می کرد بهتر از بار اول است دعا کرد، مولا باز فرمودند: نشد، برای بار سوم با تضرع و خشوع بیشتر دعا کرد، بازهم مولا فرمودند: [ نشد] دیگر عاجز شده بود، به امامش گفت: سیدی! آیا دعا کردن وکالت بردار هست ؟ آقا فرمودند: آری، گفت: من شما را وکیل کردم که برایم دعا کنید...آقا قبول کردند و برایش دعا کردند... دعای مولا برایش کافی بود، زندگی اش را از این رو به آن رو کرد، شخص تاجر همدانی که ساکن تهران بود به عتبات مشرف شد، آنجا به پیشنهاد و اصرار یکی از علما حسن را به دامادی پذیرفت، خلاصه اینکه صاحب زندگی شد و رزق و روزی اش گسترش پیدا کرد... 💥 می دانی این روزها که اجابت دعایم به تاخیر افتاده با خودم می گویم باید دست به دامن آقا بشومو از حضرتش بخواهم حال مرا هم مثل شیخ حسن زیر و رو کند، اما قبل از آن، دلم می خواهد، شبی برسد، سفره ی افطاری پهن کنم و آقا را مهمان نان و خرمایی کنم، دلم میخواهد، سر به شانه های زهرایی اش بگذارم و یک دل سیر گریه کنم...در این تلاطم دنیا ساحل آرامشش را می‌خواهم ... کنارِ نام تو لنگر گرفت کشتی عشق بیا که نام تو آرامشی ست طوفانی... 📚برداشتی آزاد از کتاب مستدرک البحاره ‌‌ ‌ ...💚@yadeShohada313
شهید وحید نومی ...🕊 🕊....
💠خوابی که رویای صادقه بود 🕊تازه بادنیای آشناشده بودم. اوایل اصلا باور نمیکردم که بخوادازهمه نعمتهای دنیوی دست بکشه📛 و در دیار غریب بادشمنان بجنگه👊 🕊تا اینکه، یکی از های ماه بعداز عاشورای سال۹۴خواب عجیبی دیدم🗯 توعالم رویا دیدم در یه مصلای بزرگ با دیوار های سفیدرنگ ساخته اند. معماری این مصلی خیلی زیبا بود😍 🕊همه رزمندگان باحالتی کاملا محزون😔 ومتضرعانه اقتدا به سردار حاج قاسم کرده بودن حاج آقا باحالتی کاملا معنوی👌 ودرحال قنوتش اشک ریزان😭 دعای «ربنا امنا سمعنا منادی ینادی» رومیخوندن 🕊وهمه هم صدایی میکردن یک دفعه تابوتی⚰ آوردن که پیکر یه شهید🌷بود حاج اقا وسایر رزمندگان احترام ویژه ای به این کردن. متعجبانه 😟پرسیدم این شهیدکیه⁉️ 🕊آقاسردارگفتن ، که بیدار شدم. فکرم تاوقت مشغول بود. بعدازادای نماز جمعه📿 و عصر در مصلی٬مکبر گفتن امروز شهیدی داریم ازدیار عشقـ❤️ که ظهر عاشور است. 🌹منم که شرکت درتشییع شهدا رو رفتم. وقتی بنراین شهید🌷رودیدم کاملامنقلب شدم😭مخصوصا وقتی تابوتشو دیدم و اسم شهید رو خوندم خوابم تعبیرشد وتامسیر خونه 🏘فقط گریه کردم😭 🕊اولین #۵شنبه این شهید در 🌷 با مادروخواهرش آشنا شدم درمراسم اومدبه خوابم وبه مراسمش دعوتم کرد😍مسجدی که نمیشناختم توکدوم مسیره تو عالم معنا راهشو نشونم داد الانم با مادر وخواهرش ارتباط💞 دارم. 💠حسن ختام این ام ازت ازته دل❤️ممنونم که دستموگرفتی؛ شفاعتم کن✋🏼 @yadeShohada313