سـ🌸ـلام
اول هفتهتون پر از شادی و برکت🌷
🗓 امروز شنبه
☀️ ۲۶ آبان ١۴٠۳ شمسی
🌙 ۱۴ جمادی الاول ١۴۴۶ قمری
🌲 ۱۶ نوامبر ٢٠٢۴ ميلادی
♦️ذڪر روز : 《یا رَبَّ العالَمین》
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗#اصطلاح_پدرت_را_در_می_آورم
شاه اسماعیل اول سرسلسله ی دودمان صفوی که در تاریخ ما به عنوان جوانی بی باک و دلیر، که بعد از مدت ها، نواحی مختلف ایران را باهم متحد کرد، اغلب به یاد آورده می شود ، اما شاه اسماعیل با وجود تمام خدماتی که انجام داد، بخش تاریکی نیز دارد که کمتر به آن توجه شده است. شاه اسماعیل برای رسیدن به این اتحاد از هیچ جنایتی فروگذار نبود، چنانچه بعد از فتح تبریز نه تنها سلطان یعقوب آق قویونلو و خاندانش بلکه تمام کسانی که به او وفادار بودند از زن، مرد، کودک و حتی سگ های آنها را نیز از دم تیغ گذراند. فهرست شکنجه های که در زمان شاه اسماعیل توسط قزلباش ها اجرا می شد بسیار طولانی است و گفتن آنها چیزی جز تشویش خاطر به دنبال نمی آورد، اما در اینجا به یکی از بی رحمانه ترین آنها که به صورت یک اصطلاح رایج در آمده است اشاره می کنیم. از جمله شکنجه های روحی که شاه اسماعیل به مخالفان خود وارد می آورد، این بود که در مقابل چشمان محکوم بیچاره، جنازه پدرش را از خاک در آورده و آنرا به آتش می کشیدند،بعد هم محکوم را به هلاکت می رساندند، به نظر میرسد دو اصطلاح معروف"پدرت را در می آورم" و "پدرسوخته" از همین جا و این شکنجه خاص آمده باشد
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مترادف عدیل:مثل، نظیر
🌱آیت الله بهجت🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
نگذار نعمتهایت عادی شود
یادت باشد
همین نفس کشیدنت
عجیب ترین اتفاق خلقت است
همیشه شکرگزار باش...🌱
با هر نفس تکرار کن ،خدایا برای تک تک نعمتهایت سپاسگزارم ،خدایا عاشقانه دوستت دارم ... 🤍🌼
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
از عالمي پرسيدند:
خشم چيست؟
او پاسخ زيبايى داد:
خشم مجازاتى ست كه
ما به خودمان ميدهيم، به خاطر اشتباه يكنفر ديگر...!
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
♦️زن آلوده
💠مرحوم شهيد محراب حضرت آية الله دستغيب رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب شريفش فرموده:
💠در ميان بنى اسرائيل زنى آلوده و زانيه و ناپاك و به قدرى هم زيبا روى بوده كه هركس او را مى ديد فريفته او مى گشته، در خانه اش هميشه باز بوده و خودش بر روى تختى روبروى در خانه مى نشست تا آلودگان را دور خود جلب كند، هركس كه مى خواست بر او وارد شود و با او آميزش كند مى بايست قبلا ده دينار بپردازد.
💠روزى عابدى وارسته ، از كنار درخانه او عبور مى كند و چشمش به جمال دل آراى آن زن آلوده مى افتد، شيفته او شده و بى اختيار وارد آن خانه مى گردد، پول نداشت ، قماش داشت ، آن را فروخت و ده دينار را پرداخت و روى تخت كنار آن زن نشست . همين كه دست به سوى زن دراز كرد،
💠در همين لحظه با خود گفت : بدبخت خداى بزرگ ترا در اين حال مى نگرد، در حالى كه غرق در كام حرامى اگر هم اكنون عزرائيل بيايد و جانت را بگيرد جواب حق را چه خواهى داد و فكر كرد كه با انجام يك زنا همه عباداتش حَبط و پوچ مى گردد، ناراحت شد و رنگش تغيير كرد و رنگ به رنگ شد و در خود فرو رفت . زن آلوده به او گفت : چه شده ؟ چرا رنگت پريده ؟! عابد گفت : من ازخدا مى ترسم ، اجازه بده از خانه ات بيرون روم .
💠زن گفت : واى بر تو مردم حسرت مى برند كه كنار اين تخت با من بنشينند و به اين آرزو برسند تو كه به اين آرزو رسيده اى مى خواهى از وسط راه ، آن را رها كنى ؟! عابد گفت : من از خدا مى ترسم پولى را كه به تو داده ام حلال تو باشد اجازه بده از خانه بيرون روم ، او سر انجام اجازه داد.
💠عابد با حالى پريشان در حالى كه از خوف خدا فرياد واى بر من خاك بر سرم شد... او بلند بود از خانه خارج گرديد همين حالت عابد، باعث شد كه خوف و وحشتى در دل آن زن آلوده افتاد و با خود گفت : اين مرد عابد اولين گناه را خواست انجام دهد، ولى آنچنان از خدا ترسيد كه پريشان گرديد، ولى من سالهاست كه دامنم آلوده است و غرق در گناه ، همان خدائى كه عابد از او ترسيد خداى من هم هست و من بايد بيش از او از خدايم بترسم .
💠هماندم توبه حقيقى كرد و در خانه را بروى خود بست و لباس كهنه پوشيد و مشغول عبادت خدا گرديد و بعد از مدتى با خود گفت : اگر من بسراغ آن مرد عابد بروم و حال خود را بگويم شايد با من ازدواج كند و در حضور او آموزش دينى ببينم و او ياور خوبى در عبادت و پاكسازى من گردد و جبران گذشته ام را بنمايم اموال و خادمان و اثاثيه خود را برداشت وارد روستائى شد كه عابد مذكور در آنجا بود و از محل آن عابد جويا گرديد، به عابد خبر دادند كه زنى در جستجوى تو است ، عابد از خانه اش بيرون آمد تا چشمش به زن افتاد دريافت كه همان زن آلوده است به ياد آن گناهش افتاد از خوف خدا نعره اى كشيد و افتاد و جان سپرد. (گفته اند آن زن هم مرگش را از خدا خواست و در كنار عابد جان سپرد.)
📚منبع: قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان،علی میر خلف زاده
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
🌺به بزرگی گفتند: خوشبختی چیست؟
🌺گفت: حاصل یک کسری است که صورتش تلاش و مخرجش توقع است
🌺هر چه صورت نسبت به مخرج بیشتر باشد جواب بزرگتر میشود
🌺یعنی زمانی که توقع به صفر نزدیک شود؛ خوشبختی به بینهایت نزدیکتر میشود
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه شبایی تو زندگی هست
که وقتی دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنی
به چیزایی میرسی که نمیدونی
تقدیرت بوده یا تقصیرت
به آدمایی میرسی که نمیدونی دردن یا همدرد
به لحظه هایی میرسی که هضمش
واسه دل کوچیکت سخته
و به دردایی میرسی که برای
سن و سالت بزرگه
به آرزوهایی که توهم شد
رویاهایی که گذشت
به چیزایی که حقت بود اما شد توقع.
و زخهایی که با نمک روزگار آغشته شد
و احساس که دیگران اشتباه می نامند
و دست آخر دنیایی که بهت پشت کرده
و باز هم انتهای دفتر خودت میمانی و
زخمهایی که روزگار پشت هم میزند
و سکوت هم دوای دردش نیست
کاش دنیا مهربانتر بودی...🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مسلمانی به ریش و تسبیح و دلق نیست.... ❌
✅تعریف مسلمان واقعی....
👌پیشنهاد دانلود
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
در دنیایی که درستکاری رنگ پریده است و درستکاران در رنج اند،
باورهایت را به هم نریز!
خودت باش ...
خلاف جهت آب شنا کردن اگر با اندیشه درست باشد، چشمه ها را از گودترین نقطه زمین بیدار می کند ...
می گویند "همرنگ جماعت باش"
تو اما خودت باش!
لبخندت را از این زندگی نیم مرده،
دریغ نکن ...
بی حضور خنده های تو، نور خورشید بین زمین و آسمان می شکند و
عطر بهار نارنج از نفس می افتد ...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی پس از طلاق گرفتن از همسر خود
با او تماس گرفت!!
و گفت: خانم ببخشید
اشتباه کردم لطفا مرا ببخش
و به خانه برگرد!!
زن در جواب گفت :
آیا در کنارت یک لیوان داری؟!؟!؟
مرد گفت: بله دارم!!
زن گفت: اکنون آن را محکم بر زمین بکوب.
مرد چنان کرد که زن گفته بود.
سپس زن گفت: حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا میتوانی تکه هایش را جمع کنی و دوباره بسازی!؟!؟
مرد در پاسخ گفت: نه نشكسته
ليوان استیل بود
و زن پاسخ داد: خدا لعنتت کنه..
عصر بیا دنبالم
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
▪️ وقتی آدم میخواد گناه کنه خدا مثل یه مادر خیلی نگران هی به ملائکه میفرماید:
▫️کاش این بندم مراقب باشه گناه نکنه... آخه وقتی گناه کنه بعدش خیلی اذیت میشه...از خیلی توفیقات عقب میمونه...
▪️ملائکه من برید یه آدم خوب بذارید سر راهش تا بی خیال گناه بشه...
▫️برید طراحی کنید یه نفر باهاش تماس بگیره که یادش بره میخواسته گناه کنه!
〰〰〰〰
▪️حتما براتون پیش اومده که خواستین یه گناهی رو انجام بدین ولی همون لحظه یه نفر صداتون کرده....یا یه کاری براتون پیش اومده که نشده انجامش بدین یا یه مطلبی دیدین و بیخیال شدین
▫️خلاصه بدونید این لطف خداست که اون لحظه شاملمون میشه و نجاتمون میده....
💚#چقدرخوووبیتوخدا💚
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل گرگ زندگی کردن هنر نیست خدایا بالطفت کمکمان کن قشنگ زندگی کنیم
مهربانی ، تفسیر صدای خداست.... مهربانی ، تفسیر آیات الهی است... مهربانی ، بوسه صادقانه ای است بر پیشانی مادر ودستان پدر... مهربانی ، تقدیم لبخند به خسته ای است که امید را می جوید.... مهربانی ، هدیه آبنبات به کودکی است
که مهر خدا را در نگاه تو به نظاره نشسته است... مهربانی ، تکثیر خداست در تمام لحظه ها... با مهربانی، لحظه ها ماندگار می شود ،
دلتون شاد و سرزنده و روزگارتون پر از#مهربونی
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗 تقديم به متاهلین
اگر دنیاے همسرت آنقدرڪوچک است ڪه
از گفتن دوستت دارم❤️ خجالت میڪشد...
تو دنیایت را آنقدر بزرگ ڪن ڪه
دنیاے او پر از
«دوستت دارم» هاے تو شود..
اگردنیاے همسرت آنقدر ڪوچک است ڪه وقتے خشمگین میشود،
زبان به ناسزا ودرشت گویے میگشاید...!
تو دنیایت راآنقدر بزرگ ڪن ڪه،
صبرو سڪوتت🙏 رفیق لحظه هاے او باشد...!
اگر دنیاے همسرت آنقدر ڪوچک است ڪه، شبها وقتے به خانه برمیگردد،
ڪوله بارے از گله مندے و خستگیش سهم تو میشود...
تودنیایت راآنقدر بزرگ ڪن ڪه
آرامش ولبخند سهم اوباشد...!
اگر دنیاے همسرت آنقدر ڪوچک است ڪه،
باقضاوت هاے نابجا دلت رامیشڪند...!
تودنیایت را آنقدر بزرگ ڪن ڪه،
گذشت و بخشش تو برایش،
راهے به سوے سعادت باز ڪند!
زندگے راسخت نگیر
دوست داشتن آنقدرسخت نیست ڪه،
زیربارش شانه خالے ڪنی...!!!
اوڪه نباشد، هیچ مرافعه و ڪشمڪشے هم نیست..
اماخانه چنان خالے میشود و
دلت چنان رنگ تنهایے میگیرد...!
❤️دوست داشتن سخت نیست،
اگر ......
تعهد ومهربانی را یاد بگیریم...!
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه هرکسی همونقدر زمان بذار
که واست زمان میذاره
و همونقدر دلتنگش شو که
دلش واست تنگ میشه
به همون میزان که واسش عزیزی
دوسش داشته باش
و به همون اندازه که وجودت واسش
مهمه بهش وابسته شو.
اسمش معامله و حساب کتاب نیست
باید یاد بگیری جوری زندگی کنی که
ازت سواری نگیرن
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
💥داستانی واقعی و قابل تامل💥
☀️در یکی از روزهاﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ .
🍃ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ....
🌙ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
🌹ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ .
🍃 ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ با کمال تعجب و هاج و واج ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ که شفا یافته وهمگان با تعجب شفای فرزند زن را میبینند و زنﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪکه خواب واقعی بوده ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ.
💥ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣیگردند که در ابتدای جاﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟
🌿ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ ؟
ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا تا قدر یک دیگر بـدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چـرا از دل نرانیم🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
پادشاهی دستورداد افراد کهن سال رابه قتل برسانند. جوانی پدرش را دوست داشت، هنگامیکه از این امر با خبر شد پدرش را در زیر زمین منزلش مخفی کرد.
و وقتی ماموران برای تفتیش آمدند کسی را نیافتند...
روزها گذشت و پادشاه ازطریق جاسوسان و خائنان مطلع شد، که جوان پدرش را پنهان نموده است و تصمیم گرفت که قبل از حبس جوان وقتل پدرش او را بیازماید...
ماموری دنبالش فرستاد.
مامور نزد او رفت و به او گفت که پادشاه شما را احضار نموده که وقت بامدادان درحال سوار و پیاده به نزد ایشان حضور یابید!
جوان به حالت حیرت و سر درگمی فرو رفت و به سراغ پدرش رفت و ماجرا را تعریف نمود...
مرد لبخندی زد و به فرزند خود گفت: عصایی بزرگ بیاور وروی آن سوار شو و پیاده نزد پادشاه حاضر شو!
جوان درمجلس پادشاه حضور یافت، پادشاه به زکاوتش تعجب نمود، وبه جوان گفت: برو و صبح در حال پوشیده و عریان برگرد!
جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف نمود پدر به فرزند خود گفت: کفش خود را به من بده بخش پایین و پاشنه کفش رابرید وگفت: کفش خود را بپوش و نزد پادشاه حضور بیاب!پادشاه از زیرکی او شگفت زده شد و اینبار به او گفت: برو و فردا با دوست ودشمن خود بیا!
جوان نزد پدر برگشت و ماجرا را تعریف نمود...
پدرتبسمی کرد و به فرزندش گفت: همراه خود همسر و سگ خود را بردار و برو! وهریکی را نزدپادشاه بزن!
جوان گفت: چگونه ممکن است؟!
پدر گفت: شما انجام بده بزودی خواهی دانست!
بامداد جوان نزدپادشاه حاضر شد و جلوی پادشاه همسرش را زد. همسرش فریاد برآورد وبه شوهرش گفت: بزودی پشیمان خواهی شد. وبه پادشاه اطلاع داد که شوهرم پدرش راپنهان نموده است...
سپس سگش را زد سگ دوید...
جوان به سمت سگبرگشت و اشاره نمود. سگ بسویش شتافت و دور و برش از خوشی چرخید!
جوان رو به پادشاه نمود و گفت اینها همان دوست و دشمنند!
پادشاه تعجب نمود! و گفت: صبح همراه پدرتان بیایید.
صبح که نزد شاه حضور یافتند، پادشاه پدر جوان را به عنوان مستشار خود انتخاب نمود...
و در نهایت جوان وپدرش به لطف وفضل الهی نجات یافتند.
پدر هرگاه به سن بالا رسد چنان گنجینهای است که قدر و قیمت آن را نمی دانیم مگر بعد از دست دادن چنین فرصت طلایی! او مدرسه کامل و درایت واقعی است، او را به عنوان مستشار و مکان اسرار خود قرار بده همیشه با او راه حل خود را می یابی!
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
کلافه نشید ؛
وقتی که "پدر و مادرتون"
ازتون میخوان کار با موبایل
و ابزارهای جدید رو
بهشون توضیح بدید...
اونام "یه روزی" به شما
یاد دادن چجوری
از قاشق استفاده کنید...🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#داستان
نشانه ی خدا
”تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دور افتاده برده شد.
او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد.
او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد
سر آخر نا امید شد و تصمیم گرفت که کلبهای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید.
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود.
او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد، از خواب برخاست آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»“🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱تازه به دوران رسیده
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗#داستان آموزنده
سرهنگ سندرز ومرغ سوخاری کنتاکی
سرگذشت برند کنتاکی قطعا یکی از داستان های آموزنده و زیبا میباشد که در آن یک بار پیرمردی بود که ورشکسته بود و در خانه ای کوچک زندگی می کرد و صاحب یک ماشین خراب بود. او با چک های تامین اجتماعی ۹۹ دلاری زندگی می کرد. او در ۶۵ سالگی تصمیم گرفت که همه چیز باید تغییر کند. بنابراین او در مورد آنچه که باید ارائه دهد فکر کرد. دوستانش از دستور پخت مرغ او خوشحال بودند. او به این نتیجه رسید که این بهترین نقطه قوت او برای ایجاد تغییر است.
او کنتاکی را ترک کرد و به ایالت های مختلف سفر کرد تا دستور پخت خود را بفروشد. او به صاحبان رستوران گفت که دستور العمل مرغ خوشمزه ای دارد. او دستور غذا را به صورت رایگان به آنها ارائه داد و فقط درصد کمی از اقلام فروخته شده را درخواست کرد. معامله خوبی به نظر می رسد، درست است؟ متأسفانه، نه به اکثر رستوران ها. او بیش از ۱۰۰۰ بار نه شنید. حتی بعد از همه آن آنها، او تسلیم نشد.
او معتقد بود دستور پخت مرغ او چیز خاصی است. او قبل از اینکه اولین بله خود را بشنود 1009 بار رد شد. با آن یک موفقیت، سرهنگ هارتلند سندرز شیوه مصرف مرغ را در آمریکایی ها تغییر داد. جوجه سرخ شده کنتاکی، معروف به KFC، متولد شد.
پیام اخلاقی : به یاد داشته باشید، هرگز تسلیم نشوید و با وجود طرد شدن، همیشه به خود ایمان داشته باشید.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱چند توصیه ی ناب!🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751