💖تهران پر از طراوت عطر و شمیم توست
💫چشمان نا امید به دست کریم توست
💖جانی دوباره می دهد این جا به زائران
💫کرب و بلای کشور ایران حریم توست
#ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی💖
#مبارڪ_باد💫💖💫
@yadvare_shohada_mishkindasht
مداحی_آنلاین_طره_نسیمی_سیدرضا_نریمانی.mp3
10.86M
🌸 #ولادت_حضرت_عبدالعظیم_حسنی
💐نه که تهرونیا،تموم ایرونیا،
💐میگن اصفونیا که سید الکریمی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۲۹
🌷فاطمه حیدری کلاس پنجم مدرسه زکریای رازی۲🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۳۰
🌷معصومه زواری مدرسه زکریای رازی۲🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۳۱
🌷مهدیار خمری ۱۲ ساله🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۳۲
🌷محمد طاها ذوالفقاری🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
#طنز_جبهه😂
اول كھ رفتھ بوديم، گفتند كسۍ حق ورزش كردن نداره⛔️
يھ روز يكۍ از بچہها رفت ورزش كرد مامور عراقۍ تا ديد، اومد در حالۍ كھ خودكار و كاغذ دستش بود براۍ نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمك؟[اسمت چيہ؟]📝
رفيقمون هم كھ شوخ بود برگشت گفت:
گچ پژ😁
باور نمۍكنيد تا چند دقيقــھ اون مامور عراقۍ هر كارۍ كرد اين اسم رو تلفظ كنھ نتونست! ول كرد گذاشت و رفت و ما همينطور مۍ خنديديم😂
@yadvare_shohada_mishkindasht
#یــاابــاصــالــح💚
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزی نیست
یک عمر دم از #مهدی(عج) موعود زدیم
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@yadvare_shohada_mishkindasht
#امام_خامنہ_ای:
بسیجی اصلا احتیاج بہ محافظہ کـــاری نـدارد و بہ دنـبـــال
از دست دادن چــــیزی نیست،
یڪ ڪارت عضـویت بسیج دارد و آن هم #سند شهادتش است.
#هفته_بسیج_مبارک🌷
@yadvare_shohada_mishkindasht
همراهان خوب وعزیز کانال🌺
یه خبر خوب....😍
یه رمان مهیج و زیبا براتون آوردم
اسم رمانمون هست:
❤️دمشق شهر عشق❤️
👇👇
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه فاتح و نه سپهبد،
نه ذوالفقار و نه سردار
برای نـام تـو تنـها
" #شهیـد " بود سزاوار
و حالا تــو رفته ای
که بی مــا تنها سفر کنی
ما ماندهایم که بی تـو
شـــبها سحــر کنیم ....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊🕊
@yadvare_shohada_mishkindasht
4_5837203680201278067.pdf
377.1K
📚معرفی و دانلود کتاب
🔸پاوه سرخ(براساس زندگي شهيد دكتر مصطفي چمران)
@yadvare_shohada_mishkindasht
قسم
به وعدهی شیرینِ
" من یمت یرنی "
که ایستاده بمیریم
به احترام علـی (ع)
📎سلام ،روزتون شهــدایـی 🌺
🌷شهید میکائیل محمدی🌷
@yadvare_shohada_mishkindasht
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
18
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_میکائیل_محمدی
@yadvare_shohada_mishkindasht
📃 «خدایا ثروت دستانم وقتی است که سلاح برای دفاع از دینت به دست گرفتم»
🏷 فرازی از #وصیتنامه سپهبد شهید سلیمانی
🌷 #سلیمانی_آسمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
🌱 ما شمارا اینطور دیده ایم که، روزنه امیدی بوده اید در بن بست های سخت...
🍂 زمانی که نه راه پس است و نه راه پیش...
🍂 نه حالی برای ادامه هست و نه باید ماند،،
🌱 دستمان را گرفته اید، وقتی زمین خورده ای مفلوک بیش نبودیم...
🍃 ای شهیدان،
🍂 از همه جا گسسته و از همه بریده ایم،
🌱 دست نجاتی از این خفقان برایمان باشید،
🌱 بی آنکه اعمال زشتمان را ببینید، به فریادمان برسید
🍃 ای شهیدان...
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۳۳
🌷حدیثه حاجیلو🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
شرکت کننده شماره ۳۴
🌷حدیثه حاجیلو🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
"خاطراتطنزجبهہ"🙃
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح
#خاطرات_طنز_جبهه
#شوخ_طبعیها
#طنز
@yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وعده صادق
در چنین روزی اعلام پایان حکومت داعش توسط سردار
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@yadvare_shohada_mishkindasht
🔴️️ انتشار برای اولین بار ؛
🔹تصاویر شهیدان حاج قاسم سلیمانی ، شهید ابومهدی مهندس و شهید حسین پورجعفری
عملیات : آزاد سازی سامرا
مکان : حرم عسکریین
@yadvare_shohada_mishkindasht
بسم رب الشهدا آسمان در شب فراق یار حاج قاسم سلیمانی سردار محبوب ایرانی ناله سر داد و غم بزرگ این بزرگ مرد را به همه جهانیان
تسلیت و تبریک گفت
سلام مرا به امام حسین ع سالار شهیدان برسان
شرکت کننده شماره ۳۵
🌷ریحانه نوروزی ۹ ساله🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
هرگز به نیروهایش
نگفت بروید
بلکه میگفت
من میروم شماهم بیاید
شرکت کننده شماره ۳۶
🌷کوثر بیرم آبادی🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht
راست قامت بود و استوار چون کوهستان
و مهربان و آرام چون نسیم
لبخندی داشت که دل ها را می ربود؛پر از صمیمیّت و صداقت
مرز نمی شناخت؛سرزمین او هرجا بود که صدای مظولومی بر می خاست
هرجا می رفت،پا به پای او پیروزی می شکفت.
《حاج قاسم》یک نفر نیست،نام تک تک ماست.............
شرکت کننده شماره ۳۷
🌷ستاره نریمانی مدرسه ی زکریای رازی2🌷
#قهرمان_من
@yadvare_shohada_mishkindasht