eitaa logo
ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
420 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت به‌منظور ترویج فرهنگ ایثار ،شهادت و بزرگداشت اقدامات ارزنده ۱۰۳ شهید گرانقدر و ۸ شهید گمنام شهر مشکین دشت تاسیس شده است. ادمین کانال: @L_a_110 لینک کانال: @yadvare_shohada_meshkindasht
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز وارد شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید ؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم هستن، امشب به حرم (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به وفا می‌کردم که در برابر چشمان مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 4روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 56 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: 🌸🍃 @yadvare_shohada_mishkindasht
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 شرکت کنندگان مسابقه میثاق آسمانی(وصیت نامه خوانی شهید حاج قاسم سلیمانی): - رقیه محمودی - مهدیه عظیمی - امیرحسین اکبر - سید محمد سیدحسینی - حوریه محمدخان - فاطمه نظامی - مهدی زند - زهرا زند - صغری حسنی - سمیرا کوچکی - نرجس فاضلی - بهاره سادات حسینی - محمدرضا شوریده - طیبه ناظوری - سیده فاطمه پورجلال - حانیه شوریده - جواد هادی نژاد - مجتبی آراسته - نرجس قامتی - لیلا سادات گل ساز - دینا جابری - میثم جابری - علی هادی نژاد - حسین جابری - مهدیه سادات هادوی - حامدرضا مقدس در صورتی پاسخگو سوالات بوده اید ولی اسم شما در بین لیست نیست به کانال های ارتباطی ستاد یادواره شهدای مشکین دشت پیام دهید: 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada در اطلاعیه های بعدی کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت اسامی برندگان نیز اعلام می گردد.مهلت پاسخگویی تا ۱۲ دی ماه می باشد. @yadvare_shohada_mishkindasht 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
مقام معظم رهبری: بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از حسین برید همان جانباز صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت . نهم دی ماه ، روز بصیرت و میثاق امت با ولایت گرامی باد. نُه دی روز ایمان و بصیرت @yadvare_shohada_mishkindasht
🔰 پوستر | بیانات سپهبد به‌مناسبت ایام فاطمیه 🔺️ اثر استاد دوست‌محمدی @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاوير ديده نشده از عمليات آزادی نبل و الزهرا و لحظه ورود نیروهای شهید سلیمانی به این دو شهر و نقش شهید سلیمانی در آزادسازی این شهرها @yadvare_shohada_mishkindasht
YEKNET.IR - shoor - fatemie 1399.10.05 - hosein taheri.mp3
6.39M
🍃قلبم را غمت رها نمی کند 🍃دل بی تو دمی صفا نمی کند 🎤 @yadvare_shohada_mishkindasht
🌷 بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن🌷 🕊 ختم قرآن به نیابت شهید حاج قاسم سلیمانی وتعجیل در ظهور اقا امام زمان (عج) 🕊جهت قرائت ختم قرآن ، فاتحه و صلوات به صفحه یادبود مجازی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به آدرس زیر مراجعه نمایید: http://iporse.ir/6031698 ستاد یادواره شهدای شهر مشکین دشت ❤️ این پیام را منتشر کنید تا در ثواب این ختم قرآن شریک باشید. @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 فراخوان ارسال دل نوشته🕊 ستاد یادواره شهدای مشکین دشت و معاونت فرهنگی و هنری حوزه مقاومت بسیج ۳۲۱ شهید باهنر به مناسبت سالگرد شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار می کند: ✨حال و هوای خود و اعضای خانواده تان از زمان شنیدن خبر شهادت حاج قاسم را برای ما در قالب متن برای کانال های ارتباطی ستاد یادواره شهدای مشکین دشت ارسال نمایید✨ 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada آثار ارسالی در کانال و پیج ستاد یادواره شهدای مشکین دشت در فضای مجازی اطلاع رسانی خواهد شد. @yadvare_shohada_mishkindasht ✨به دل نوشته های برگزیده هدیه اهدا خواهد شد. ۳۲۱_شهید_باهنر_مشکین_دشت
🕊 فراخوان ارسال دل نوشته 🕊 شرکت کننده شماره ۱۷ : رقیه لطفی @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 فراخوان ارسال دل نوشته 🕊 شرکت کننده شماره ۱۸ : فاطمه شورگشتی @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 فراخوان ارسال دل نوشته 🕊 شرکت کننده شماره ۱۹ : فاطمه عبدالمالکی @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبکه چینی: ایران با ساخت "واکسن کرونا" موجب شگفتی در جهان شد 🔸ایران با ساخت "واکسن کرونا" اهداف به ظاهر غیر ممکن را محقق کرده و در پیشرفت‌های تحقیقاتی در خصوص کرونا در کنار چین، آمریکا، روسیه و اروپا قرار گرفته است؛ این امری است که انسان را به شگفتی و تحسین وا می‌دارد. 🔹آنچه موجب قدرت و پیشرفت ایران شده، روحیه عدم ظلم‌پذیری ایرانی‌هاست. @yadvare_shohada_mishkindasht
اگر شهیدانه زندگی کنی لاجرم شهید خواهی شد حیف است بمیری!! اینجا با کسانی آشنا مےشوی که با یک تحول، شدند فقط کسانی که مےخواهند مثل شهدا زندگی و درنهایت شهیدشوند @yadvare_shohada_mishkindasht
هر کدامشان یک بود یک بود و و هر کدامشان یک بود شنیده ای! حالا ببین . . . @yadvare_shohada_mishkindasht
✅جلسه هماهنگی و اجرائی بزرگداشت اولین سالگرد سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی برنامه های سالگرد حاج قاسم سلیمانی در مشکین دشت به زودی اطلاع رسانی خواهد شد ۳۲۱_شهیدباهنر ۳۲۲_حضرت‌آسیه‌س ۹دی ماه ۹۹ @yadvare_shohada_mishkindasht
💠معاون فرهنگی هنری حوزه مقاومت بسیج ۳۲۱ شهید باهنر برنامه های بزرگداشت اولین سالگرد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در مشکین دشت را با عنواین ذیل تشریح کرد. ۱.برگزاری مسابقه دلنوشته برای سردار سلیمانی(در کانال های مجازی ستاد یادواره شهدا مشکین دشت) ۲.برگزاری مسابقه قاب سردار (در کانال خبرگزاری بسیج مشکین دشت) ۳.مراسم گرامیداشت مجازی حاج قاسم(۱۳ دی ماه راس ساعت ۱۲ در کانال و گروه های مجازی مشکین دشت) ۴.ختم قران و صلوات (درکانال های مجازی ستاد یادواره شهدا مشکین دشت) ۵.توزیع کمک های مومنانه (در قالب طرح شهید حاج قاسم سلیمانی) ۶.ایستگاه صلواتی (۱۳ دی مقابل حوزه بسیج) ۷.ایستگاه یادبود و عزاداری (۱۳ دی مقابل حوزه بسیج و پایگاه های تابعه) ۸.حضور گردان همیشه سرافراز امام علی (۱۳ دی مقابل حوزه بسیج) ۹.ایستگاه خدمت و سلامت به نیابت از شهید سلیمانی(۱۳ دی ماه در جوار گلزار شهدای گمنام) ۱۰.ایستگاه یاد بود و عزاداری (۱۳ دی ماه در جوار گلزار شهدای گمنام) ۱۱.راه اندازی غرفه قاب خوشنویسی به نیت حاج سردار سلیمانی(۱۳ دی ماه در جوار گلزار شهدای گمنام) ۱۲.برپایی خانه عکاسی با ماکت سردار حاج قاسم سلیمانی(۱۳ دی ماه سه راه مسجد جامع) ۱۳.اهدای اقلام بهداشتی(ماسک و مواد ضد عفونی) ۱۴.اهدای پوستر با نقش حاج قاسم سلیمانی ۱۵.اهداء پک های فرهنگی با تصویر حاج قاسم سلیمانی(استیکر موبایل،جاسوئیچی و...) ۱۶.اهداء اسباب کودک با محوریت شهدای مقاومت ۱۷.اهدای جوایز مسابقات مجازی برگزار شده (۱۳ دی ماه) ۱۸.مراسم خودرویی و موتوری گرامیداشت سردار سلیمانی (۱۳ دی ماه ساعت ۱۴:۳۰ حرکت از مقابل سپاه ناحیه امام رضا شهرستان فردیس به سمت مشکین دشت) ۱۹.مراسم شام غریبان حاج قاسم سلیمانی و شهدای مقاومت(۱۳ دی ماه ساعت ۲۰ در جوار گلزار شهدای گمنام مشکین دشت) ۲۰.تریبون آزاد بحث حاج قاسم سلیمانی (۱۳ دی ماه فرخ آباد) 🔸با همت 🔰ستاد یادواره شهدای شهر مشکین دشت 🔰معاونت فرهنگی هنری حوزه مقاومت بسیج ۳۲۱ شهید باهنر مشکین دشت 🔰حوزه مقاومت بسیج خواهران ۳۲۲ حضرت آسیه س @yadvare_shohada_mishkindasht 💠خبرگزاری بسیج مشکین دشت💠
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»... @yadvare_shohada_mishkindasht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ (۲) فراخوان ارسال دل نوشته ✨حال و هوای خود و اعضای خانواده تان از زمان شنیدن خبر شهادت حاج قاسم را برای ما در قالب متن برای کانال های ارتباطی ستاد یادواره شهدای مشکین دشت ارسال نمایید✨ 📌تلگرام: @setadeyadvareh 📌ایتا: @khadem_yadvare_shohada مهلت ارسال آثار ساعت ۲۴ یازدهم دی ماه برای اطلاعات بیشتر به کانال ستاد یادواره شهدای مشکین دشت مراجعه نمایید. @yadvare_shohada_mishkindasht
🕊 ۳روز مانده تا سالگرد آسمانی شدن شهید سرباز حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و یارانشان🕊 @yadvare_shohada_mishkindasht
باز آمـد قاصدِ صبــح سپید عشــق را در صور بیداری دمید . . . 📎سلام ، صبـحتون شهـدایی 🌺 🌷شهید مرد علی اکبری حجت🌷 @yadvare_shohada_mishkindasht