eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
396 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
55 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
از پدر می‌پرسم چرا آلمان؟! پدر شهید می‌گوید: چون من و برادران بابک خیلی اصرار داشتیم که به آلمان برود و ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی‌کرد برود. آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرارهای ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد. بابک با این سفر همه را شوکه کرد. 💐معرفی 3⃣0⃣
می‌روم سوریه که بی‌مادر نمانم! مادر شهید ادامه می‌دهد: به من گفت که با اعزامم موافقت شده، من هم از روی احساسات مادرانه‌ای که داشتم خیلی‌گریه کردم، شاید منصرف شود. اما بابک تصمیم خود را گرفته بود، گفت: «من حضرت زینب‌(س) را در خواب دیده‌ام و دیگر نمی‌توانم اینجا بمانم باید به سوریه بروم. این قضیه رفتنم هم مال امروز و دیروز نیست مادر، من چند ماه است که تصمیمم را گرفته ام.» حتی شنیدم که به او گفته‌اند که چطور می‌خواهی مادرت را تنها بگذاری و بروی، پسرم بابک هم گفته مادر همه ما آنجا در سوریه است، من بروم سوریه که بی‌مادر نمی‌مانم، پیش مادر اصلی‌مان حضرت زینب‌(س) می‌روم 💐معرفی 3⃣1⃣
از پدرشهید از اینکه وقتی سوریه بود با هم صحبت می‌کردیدیا خیر پرسیدم که پدر می‌گوید:ابتدا فقط به مادر و خواهرهای خود زنگ می‌زد، با من صحبت نمی‌کرد. اما یک روز دیدم تلفن همراهم زنگ خورد و شماره‌ای هم که افتاد ناشناس بود، فکر کردم بابک است، وقتی تلفن را جواب دادیم دیدم آن طرف خط یکی از دوستان و همرزمان خودم در زمان جنگ است. سلام و علیک کردیم و من پرسیدم حاج حسن کجایی؟ گفت سوریه ام. بیشتر بچه‌های گردان میثم هم الان اینجا هستند. بعد هم گفت پسرت هم اینجاست چرا به من نگفته بودی پسرت مدافع حرم است؟! بعد هم گوشی را داد به بابک و با هم صحبت کردیم. از آن به بعد در این مدت کوتاهی که سوریه بود بابک دیگر به من زنگ می‌زد. حتی آخرین مکالمه هم بین من و او بود. آخرین مکالمه و التماس دعا از پدر 💐معرفی 3⃣2⃣
در این آخرین مکالمه وقتی بابک تماس گرفت من از تهران داشتم برمی‌گشتم رشت که به مشهد بروم. بابک تا شنید من می‌خواهم مشهد بروم گفت آقا جان قول بده من را دعا کنید. من گفتم: پسرم، عزیزم، قربان صدایت بشوم تو باید من را دعا کنی، گفت نه آقا جان قول بده، هردو از هم التماس دعا داشتیم و این شد آخرین حرف‌های بین من و بابک بود. نکته جالب اینجاست که بابک همان روز از من خواست که از دوستان شهیدم بخواهم شفاعتش را بکنند و این اتفاق یک جور عجیبی افتاد و بعد از شهادتش من اصلا خبر نداشتم که مزارش را کجا در نظر گرفته‌اند اما وقتی که برای تشییع او رفتیم دیدم که خانه جدید بابک درست کنار بچه‌های عملیات کربلای دو و کربلای پنج است که همگی دوستان و همرزمان من بودند و در جبهه شهید شدند. دیدم بابک با دوستان من همجوار شده است. همان موقع به پسرم گفتم بابک جان، بابک زیبای من دیدی خدا خودش تو را به خواسته‌ات رساند، خودش آرزویت را برآورده کرد؛ تو باعث افتخار من شدی پسرم 💐معرفی 3⃣3⃣ https://eitaa.com/yadyaaran/1380
نحوه شهادت شهید همرزم شهید می‌گوید: موقع ناهار ، یک خمپاره‌ای ما بین ما و بابک آمد پایین، فکر می‌کنم صدو پنجاه متر با ما فاصله داشت، یک سی ثانیه بعد خمپاره میاد پایین، وقتی خمپاره دوم پایین آمد دقیقا این سه تا روبروی هم بودن، شهید بابک نوری بود، شهید عارف کاید بود و شهید نظری، که وقتی ماشین تویوتا پارک بود، این خمپاره از زیر ماشین تویوتا وسط سفره این‌ها می‌خورد و خوشا به سعادت و حالشان که شهید شدند. 💐معرفی 3⃣4⃣
حلالیت طلبی از پدر و مادر پدر شهید می‌گوید: به عنوان یک پدر وقتی یاد خاطرات فرزند شهیدم می‌افتم جای خالی او را حس می‌کنم و دلگیر می‌شوم. اما یکی از همرزمان بابک برایمان نقل کرده که پس از مجروحیت گفته بود: به مادرم بگویید، یک بار من حرف مادرم گوش نکردم، من را حلال کند، و آن هم این بود که از من خواسته بود ازدواج کنم و من قبول نکردم؛ به مادرم بگویید من را حلال کن و اما در رابطه با پدرم... تا قبل از این وقتی شهادت یک فرد را به خانواده‌اش تبریک و تسلیت می‌گفتند، نمی‌دانستم چه معنای دارد. اما امروز که عزیزترین، فرزانه‌ترین، شریف‌ترین و پاک‌ترین جوانم رو تقدیم خدا کرده‌ام، امروز می‌گویم، اگر آن تبریک نباشد داغ جوان کشنده است، حتی اگر شهید باشد، داغ جوان کشنده است، ولی آن تبریک وزن تسلیت را سبک می‌کند، تمامی ارزش‌ها، ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های ایمانی و اعتقادی، میهنی و ملی همه در این تبریک جمع شده و همین باعث می‌شود که تسلی خاطر بسیار بزرگی، برای ما فراهم کند 💐معرفی 3⃣5⃣ شادی روح شهدا صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @yadyaaran
وصیت‌نامه شهید خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای فانی به‌قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمی‌دانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟ 💐معرفی 3⃣6⃣
خدایا گناه‌های من را ببخش، ‌اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی‌که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر. 💐معرفی 3⃣7⃣
تا وقتی‌که راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم. مادرم جانم به قربان پاهایت که به خاطر دویدن برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیب‌دیده می‌شود، در نبود من‌اشک‌هایت را سرازیر مکن. من با خدای خود عهدی بسته‌ام که تا مرا نیامرزید مرا از این دنیا مبرد. 💐معرفی 3⃣8⃣
عزیزان من حالا دست‌هایی بلند شده و زینب‌هایی غریب و تنها مانده‌اند و حسینی در میدان نیست. امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ادامه دهیم و از زینب‌های زمانه و حرم او دفاع کنیم. 💐معرفی 4⃣0⃣
مادرم برای من دعا کن، ولی‌اشک‌هایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی به‌اشک‌هایت نیستم. خواهران خوب‌تر از جانم من نمی‌دانم وقتی حسین(ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی می‌کشید، ولی می‌دانم حس او به زینب‌ (س) چه بوده. 💐معرفی 3⃣9⃣ شادی روح شهدا صلوات @yadyaaran
انتهای "نگاه خدا" یعنی 🕊 "شهادت" 🕊 💢اللّهمّ ارْزُقْنا مَنازِلَ الشُّهداء💢