یادداشت های فرا-مرزی
خاطرات #بیروت
آرشیو
غروب، بسوی ارتفاعات بیروت باید برویم برای دیدار مردی که ذکر خیرش را خیلی شنیدم. وارد ساختمانش میشویم. نورانیتش تمام وجودم را گرفت.
حاج آقا #طباطبایی، نماینده ویژه امام و رهبری. گویه های این دو رهبر، در حق ایشان، کافی است در بزرگی این مرد.
گفت: خانه من، #سه بار با خاک یکسان شده، دوبار با اسرائیل و آخریش هم با داعشی ها... این را می گفت و اما لبخند بر لبانش جاری است. گویی اتفاقی نیافتاده.. سینه سترگ این مرد، بی انتهاست.
اما نکته ای گفت که مردی را که مدت هاست به جستجویش بودم را در برابر چشمانم گذاشت. خییلی وقت است دنبال #آخوند می گشتم. آخوندی که فقط درد فقه و اصول ندارد. آخوندی که شب با درد و دغدغه مردم خوابش میبرد و صبح با دستانش به گره گشایی از آنها بر می خیزد.
گفت: در این حملات سه گانه، همه دست نوشت های #حوزوی ام، سوخت. سال هایی که در دروس اساتید نجف شرکت کردم. ولی نگران نیستم. چون آنها شاید بدرد طلاب می خورد فقط. اما با رفتن آنها به این فکر افتادم که حالااا چگونه به #همه_مردم خدمت کنم.
او شاید هیچ تقریر درسی از خود بجای نگذارد. اما با ساخت چندین موسسه فرهنگی، خیریه ای و علمی، بیمارستان و ... خیری کثیر برجا گذاشت. او خیرش فقط به طلاب نماند که همه انسان ها از خیر او بهره مند شدند.
او یک آخوند است. آخوند روئیاهای من. که فقط در حوزه باشد نیست. او پناهگاه مردم است و البته مردم پیرو او.
او با این بزرگی اش، و با این تجربه سخت و تلخ ناامنی اش، حتی بادیگارد نمی پذیرد.
گفتم: شاید باز گروهی سوء قصدت کنند؟ سید!
اما میگوید اگر باز خانه ام را خراب کنند همین مردم می سازند.
او، با مردم و برای مردم است. کاش این سید تکثیر میشد.
#یادداشتهای_فرامرزی_یک_طلبه
@yahyajahangiri
همیشه بمان فارس
در بیخ گوش حسودانت
ای خلیج
۱۰ اردیبهشت روز ملی #خلیج_فارس
عکس سواحل #بوشهر
هدایت شده از یادداشت های فرا-مرزی
خبرنگار مطرح در آمریکای لاتین است
همین که فهمید شیعه هستم، پرسید چرا شما را مسلمانان قبول ندارند؟
بهانه ای شد تا از تشیع برایش بگویم.
خیال می کرد تشیع، مثل بهائیت و احمدیه است.
پرسید، چرا ایرانی ها شیعه اند؟
گمان می کرد شیعی بودن، مال اکوکالچر ایرانی است.
خلاصه بهانه شد، صحبت هایمان از لاک دفاعی، به شکل تبیینی درآید.
تجربه هایم می گوید در گفتگو های الهیاتی، هرگز #پاسخگو نباشید، سعی کنیید #تبیینی عمل کنید.
یاداشت های فرامرزی یک طلبه. سئول
@yahyajahangiri 👍
معلمی، عشقم هست
بدون تدریس میمیرم
از ۱۷ سالگی استاد رسمی بودم در حوزه و بعد دانشگاه و... که تا حالا که توفیق تدریس در مقطع دکتری و سطح عالی حوزه را دارم
خیلی وقتا شاگردانم از خودم بزرگتر بودن
یکبار رفتم جایی تدریس
هیچ کی تحویلم نگرفت. خیال کردن منم شاگردم.. روم نمیشد تدریس کنم
بگذریم
روز استاد هر سال هدیه های خوبی به دستم میرسه
که همش برام نابه
هدیه های امسال را براتون میزارم
یکیش اینه
شکلات کیت کت
روشم عکس ما را سوپرایزی ثبت کردن...
دیگه این نوبرش بود
مرسی همه همکلاسی های خوبم
که فرق منو شما فقط این بود که من تنهایی این طرف بودم و شما همگی اون طرف
منو استاد صدا کردن و شما را دانشجو و طلبه
هدایت شده از یادداشت های فرا-مرزی
هیچ عشقی را با عشق به تدریس و تحقیق
عوض نکنید
کلاس با دانشجویان خووووب دکتری
@yahyajahangiri 👍