eitaa logo
♦️حیات طیبه ♦️[۲] (اخلاق وسیر وسلوک)
110 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
111 فایل
🍀حیات طیبه۲🍀 🔶️کانال مباحث اخلاقی و سیرو سلوک. حدیث. نهج البلاغه و... ونیزشامل سخنرانی ها و کلمات بزرگان‌اخلاق وعرفان ⭕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 / ✅ سخنرانی حجت الاسلام ⁉️چرا تمام کارهای خیر دنیا، جای نماز رو نمیگیرن؟! ➖➖➖➖➖ @yamahdiadrekni72
هدایت شده از میعاد سلامت
🌃نخوابیدن در شب به خاطر فکر و خیال 👈🏻علت آنست که سودای روان زیاد شده است. 1️⃣سعی کنند در روز خود را خسته کنند و اگر با حرکت باشد بهتر است چون شتاب گردش خون در مغز بیشتر می شود. 2️⃣شام زود بخورند. 3️⃣از ترکیب دمکرده بهارنارنج و عسل، شبی یک لیوان قبل از خواب بخورند. 4️⃣اگر خیلی بی خوابی دارند از غذاهای تر استفاده کنند مثلا شب ها یک بوته کاهو با عسل بخورند. 5️⃣ماساژ سر به وسیله برس کشیدن به کف سر 🌿 @miaad_salamat 🌿
هدایت شده از محمد نمازی
امام صادق(ع):آدمِ سعید گاه راهِ اشقیاء رامی پیماید بگونه ای که مردم می گویند چقدر شبیه أشقیاء است،بلکه جزء اشقیاء است اما بعدسعادت اورا فرامیگیرد وگاه آدم شقی،راه سعادتمندان رامی پیماید به گونه ای که مردم میگویند چقدر شبیه سُعداء است،بلکه جزء سعداء است اما بعد شقاوت اورا دربرمیگیرد.آگاه باشید هرکس راكه خدا جزء سُعداء بداند،اگر ازدنیافرصتی برایش باقی نمانده باشد مگر به اندازهِ زمانِ سکسکهِ شتری! درهمان فرصت اندک هم عاقبتش ختم به سعادت میشود. [ توحیدصدوق-ره-حدیث۴۳۸باب سعادت وشقاوت] نکته مهم:از عاقبت به شری وشقاوت به خداپناه ببریم ولو اینکه اکنون رفتارمان شبیه اهل سعادت است.
هدایت شده از 🔹حیات طیبه🔹
🌿حیات طیبه🌿 کانالهایی برای بصیرت افزایی... شامل مطالب متنوع اعتقادی..سیاسی..اخلاقی.. طب اسلامی..و. @yamahdiadrekni72حیات طیبه ایتا🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔹🔸🔹 حیات طیبه اخلاقی@yalasarat2 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 سخنرانی ها وپاسخ به سوالات در حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام ودانشگاهها و.. توسط استاد اکبرزاده در کانال حیات طیبه سروش sapp.ir/yamahdi1 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 کانال عمومی حیات طیبه درسروش sapp.ir/yamahdiadrekni72 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸جهت انتشار ♦♦
🔻رهبری بعد نمازجمعه درفتنه۸۸ به آقای رحیم‌پور گفتند «کار دست ما نیست. نشانمان دادند که شما هم مانند مادر موسی صندوق را به آب بیانداز ما می‌گیریم». انقلاب اسلامی ما را خدا دارد بزرگ می‌کند، و گاهی هم اراده می‌کند بواسطه دشمنان این انقلاب، بزرگش کند، همانطور که خدا خواست موسی را در دامن دشمن خونینش فرعون بزرگ کند. خداست دیگه! دارد خدایی می‌کند. انقلاب ما دست خداست. @yamahdiadrekni72
صحبت هاي استاد روانشناسي در مورد پوشش خانم ها به صورت علمی. بسيار جالب ، توصیه می کنم حتما گوش کنید....!
🟨 *داســـــــــــــتان شکنــــــــجـــــه های شـــــــــدید(تا سر حد بیهوشی) ســــــــــــــاواک نــــــــسبت به آیت الله خامنـــــــــه ای*(به بهانه سالروز مجروح شدن رهبری در مسجد ابوذر در ۶ تیر 1360) 🔪⚔️ در ادامه ماجرای جالب چاقوی داخل سلول آقای خامنه ای را بخوانید...😁 *آقا قصد بلند شدن داشت که یکی از آن افراد فریاد زد : بمان ، خوب جایی افتادی ، دست ها و پاهای ایشان را بستند تا شلاقش بزنند.* در گوشه ای از این اتاق تعدادی تازیانه در کنار یکدیگر ردیف شده بود. تنها تفاوت تازیانه ها قطر انها بود ، از کوچک شروع می شد تا بزرگ گویی *هر شــــــــــــــــش هـــــــفـــــــت نفری که در اتاق بودند ، وظیفه داشتند پس از خستگی نفرات دیگر به کار انها (شکنجه دادن زندانی) ادامه دهند.گاهی شلاق خــــــــــــــــــیــــــس شــــــــده و بر بدن آقا می خورد ، ایشان در این باره می گویند : ” در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم می‌آمد و از من می‌خواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمی‌کردم و آنها هم آنـــــــــــقــــدر مـــــــــرا مـــــــــیزدنــــــــد تـــــــــــــا بــــــــــیــــــهـــــــوش مــــــــیـــــــشدم”* 🔰 *برشی از یک کتاب* ....هنگامی که ساواک به منزل ایشان مراجعه کردند ، حضرت آقا و خانواده در حال صرف شام بودند و وقتی آقا درب منزل را باز کرد ، نیروهای ساواک متعجب بودند که چه طور این شخص فرار نکرده و عجیب است که با این قاطعیت در منزل حضور دارد. 🔻ماموران فقط با آقا کار نداشتند ، ریختند در منزل ایشان همه چیز را به بهانه تفتیش به هم زدند ، همه جا را گشتند ، به شخصی ترین بخش های خانه سرک کشیدند ، چهل کتابی از کتاب خانه ایشان را جدا کرده و برای ارائه به مسئولان خود به همراه بردند و از خانواده ایشان تعهد گرفتند که در این تفتیش هیچ آسیبی به منزل نرسیده و این موضوع در چهارچوب قانون صورت گرفته است. ایشان را با چشم های بسته به محل جدید زندان ساواک مشهد منتقل کردند. بنایی مخوف که که در انتهای پادگان نظامی مشهد واقع شده بود. *سلول شماره چهار برای ایشان در نظر گرفته شده بود ، سلولی به وسعت ۱/۵ متر در ۱/۵ …* دو پتو به ایشان دادند ، قبله را پرسید و برای وضو گرفتن اقدام کرد و نماز گزارد. یکی از ماموران خطاب به ایشان گفته بود : اینجا حق ندارید عمامه بر سر داشته باشید ، عمامه را بردارید. 🔻حضرت آقا با قاطعیت پاسخ داده بود که : “من این قانون را قبول ندارم. من تاکنون در هیچ‌کدام از زندان‌های گذشته عمامه‌ام را به کسی تحویل نداده‌ام. برو و این موضوع را از رئیست بپرس” 🔻ایشان جلسات خصوصی بسیاری را با قشر های مختلف برگزار می کرد و جالب انجا بود که خود ایشان هم هنوز نمی دانست دقیقا به کدام علت بازداشت شده است. 🔻ایشان در خصوص اما و اگر هایی که در آن لحظات در ذهنش مرور می شد می فرمایند : “نمی‌دانم آیا یکی از آن جلسات لو رفته بود؟ یا علت بازداشت در درس‌ها و سخنرانی‌هایی که در زمینه تفسیر و مفاهیم اسلامی ایراد می‌کردم نهفته بود؟ اما دل مشغولی عمده، که موجب نگرانی من شده بود، همان جلسات سرّی بود، زیرا به هیچ‌وجه در مقابل دستگاه امنیتی قابل دفاع نبود. 🔻ایشان را در همان شب اول ورود به زندان از سلول چهار به چهارده منتقل کردند. سلول چهارده آن قدر تاریک بود که حتی نمی شد ، تسبیحی که در دست می چرخاندی را به درستی ببینی.. 🔻در متن اسناد ساواک در خصوص علت بازداشت ایشان آمده بود ” درباره غیرارتشی سیدعلی خامنه‌ای متهم به اقدام علیه امنیت کشور و طبق ماده ۲۴ آیین دادرسی و کیفری به منظور تکمیل تحقیقات، قرار بازداشت موقت صادر و اعلام می‌گردد قرار صادره ظرف ۲۴ ساعت قابل اعتراض است.” 🔪 *ماجرای جالب چاقویی که به آقا دادند* ماجرا زمانی آغاز شد که رهبری مقداری پول به یکی از زندان بان ها داده و از وی خواست تا یک هندوانه برای وی بیاورد.زندان بان که گویی از قواعد و قوانین زندان به خوبی اطلاع نداشت ، یک هندوانه برای ایشان اورد و از ایشان پرسید به چاقو هم نیاز دارید ؟ سپس چاقو را به ایشان داد . در حالی که رهبری در حال قاچ زدن هندوانه بودند یکی از ماموران ساواک داخل زندان شد. 🔻هنگامی که وی از مقابل سلول ایشان عبور می کرد ، بهت زده به صحنه ای که می دید نگاه کرد ، بله زندانی در حال خوردن هندوانه بود ان هم با استفاده از سلاح ممنوعه در زندان… این زندان بان به دلیل خرید آن هندوانه و دادن آن چاقو به رهبری توبیخ شد. آقا هم از مجازات در امان نماند و عینک ایشان را به عنوان جریمه از وی گرفتند. در همان روزهای اول تنور شکنجه در زندان داغ شد . یک روز ایشان متوجه داد و فریاد های یک زندانی شدند ، خوب که نگاه کردند دیدند که وی یک روحانی آشناست که ریشش را تراشیده و وی را ضرب و شتم می کنند. 🔻در همین حال بود
که درب سلول باز شد ، شخصی داخل امد و پرسید : تو خامنه ای هستی ؟ پاسخ داد : بله آن شخص از آیت الله خامنه ای خواست به همراه وی برود. شش هفت نفر منتظر رسیدن ایشان بودند . 🔻آیت الله خامنه ای آن لحظه را اینگونه روایت می کند : “در آن حالت احساس خطر کردم و از روی عادت و به طور غریزی … فریاد اعتراض بلند کردم و گفتم: چرا عینک مرا گرفته‌اید؟ من بدون عینک نمی‌توانم ببینم.” یکی از آن شش نفری ، فردی بود که آقا در دادگاه وی را نادان خطاب کرده بود. وی با نزدیک شدن به ایشان گفته بود : “خیال می‌کنی این دادگاه به تو اجازه خواهد داد که این طور جسارت کنی؟ سپس با کلفت کردن صدای خود سعی کرد ادای وی را در اورد” 🔻در همان حال بود که سیلی محکمی به صورت ایشان زدند و در حالی که چشمان ایشان به خوبی نمی دید ، تعادلش به هم خورد اما به موقع خود را جابه جا کرده و به حالت اول ایستاند ، به ناگاه ضربه دوم از راه رسید و آقا بر روی تختی که کنار دستش بود افتاد (گویا زندانیان را بر روی این تخت شلاق می زده اند) آقا قصد بلند شدن داشت که یکی از آن افراد فریاد زد : بمان ، خوب جایی افتادی ، دست ها و پاهای ایشان را بستند تا شلاقش بزنند. در گوشه ای از این اتاق تعدادی تازیانه در کنار یکدیگر ردیف شده بود. تنها تفاوت تازیانه ها قطر انها بود ، از کوچک شروع می شد تا بزرگ… 🔻یکی از شکنجه گران کف پای آقا را به شدت شلاق زد و آن قدر به شلاق زدن ادامه داد تا (شکنجه گر) از کت و کول افتاد. 🔻شکنجه گر دوم شلاق را به دست گرفت و پس از دقایقی شلاق را کنار گذاشت و نفر سوم شکنجه را اغاز کرد و نفر سوم هم از این کار خسته شد و نفر چهارم وارد عمل شد… 🔻 *گویی هر شــــــــــــــــش هـــــــفـــــــت نفری که در اتاق بودند ، وظیفه داشتند پس از خستگی نفرات دیگر به کار انها (شکنجه دادن زندانی) ادامه دهند.گاهی شلاق خــــــــــــــــــیــــــس شــــــــده و بر بدن آقا می خورد ، ایشان در این باره می گویند : ” در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم می‌آمد و از من می‌خواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمی‌کردم و آنها هم آنـــــــــــقــــدر مـــــــــرا مـــــــــیزدنــــــــد تـــــــــــــا بــــــــــیــــــهـــــــوش مــــــــیـــــــشدم”* 🔻 *آقـــــا بـــیـــهــــوش شــــــد*، این موضوع پیش از این نیز در گفت و گوی ایشان و هم سلولی ها عنوان شده بود و آقا گفته بود که در صورتی که شکنجه من ادامه یابد به دلیل ضعف معده فورا بیمار شده و احتمالا از هوش خواهد رفت. 🔻هم سلولی ها در این باره گفته بودند که ساواک با حربه های خود شما ره به هوش خواهد آورد و … برای به هوش اوردن آقا آب به صورتش زده و همچنین آبی به پاهایش هم زدند. شکنجه دوباره ادامه یافت و پس از مدتی شکنجه گران پا بند را باز کرده و آقا مسیر محل شکنجه تا سلول را با پاهای زخمی پیمود. قبل از خروج ایشان از اتاق ، شکنجه گر به ایشان گفته بود : “به سلولت برگرد، اما به زودی دوباره به اینجا خواهی آمد تا بالاخره اعتراف کنی…” چند روز گذشت و زمان بازجویی فرارسید . تفاوت هایی بود که میان این بازجویی و بازجویی های قبل ، این بارهمه سوالات را در دو خط خلاصه کرده از ایشان پرسبده بودند : شرح فعالیت‌های سیاسی خود را بنویسد و بگوید چه نوع کتاب‌ها و نشریاتی مطالعه می‌کند و فعالیت‌هایی که به نفع خمینی داشته و دارد چیست و آیا ارتباط با دسته‌های سیاسی دارد یا نه؟ ایشان نیز در پنج صفحه ، از آغاز فعالیت‌هایش از تصویب‌نامه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، هر آنچه که برای ساواک کشف بود، تا آخرین دستگیری‌اش را نگاشت. 🔻ایشان در اخرین جمله نوشته بود : ” فکر می‌کنم وظیفه‌ام آن است که از اسلام هر چه بیشتر درک کنم و تا آن‌جا که می‌توان و می‌باید اصول اعتقادی و معارف الهی را در حوزه امکان و قدرت خود منتشر سازم و در برابر دشمنان فکری که از دشمنان سیاسی آن خطرناکتر و درنده‌ترند و دفع‌شان واجب‌تر است، حصاری از منطق و استدلال بکشم. این است کار من و راه من” سوالاتی که در بازجویی های دیگر از ایشان پرسیده بودن و جواب های جالب ایشان جالب به شرح زیر بود : ارتجاع چیست؟ مرتجع کیست؟ 🔻ایشان در جواب، ارتجاع را در معنی لغوی «عقب گرد کردن» و در اصطلاح به معنای «عقب گرد کردن در مسائل سیاسی و اقتصادی» معنا کرده بودند و *مرتجع واقعی در ایران را شاه معرفی کرده بودند*. به خاطر این که کشور را از نظر سیاست، در وضعیت عقب نگه داشته است، در حالی که حتی مصری ها نیز هواپیما می‌سازند. 🔻سپس ایشان را به شکنجه گاه تهران فرستاده بودند. بعد از مدتی، دوباره ثابتی [از مقامات ارشد ساواک]، همان سؤال‌ها را از ایشان پرسیده و ایشان هم گفته بود که در زاهدان به این سؤالات پاسخ دادم. قبل از این مکالمات، شنبه یا یکشنبه را نوشته بودند که خامنه‌ای حال پ