علمدار . .
هنوز گوشه مشکت رطوبتی دارد ؛
رباب روی ِهمانهم حساب کرده
برگرد :)!
- غلام ِحضرت ِقمر -
- عشق ومستی -
میون ِعلقمه به خون نشست . .
منو صدا زد و دلم شکست . .
همین که اومدم بالاسرش . .
دیدم روی ِخاکه و نداره دست . . :)!
- غلام ِحضرت ِقمر -
_
در هیأت ِدل،نقش ِتو چون روز عیان است ؛
“زیر ِعلمت ، امن ترینجای ِجهان است”
- غلام ِحضرت ِقمر -
- عشق و مستی -
باور نمیکنم . .
این تو بودی که این همه آب شده بود تنت . .
باور نمیکنم . .
تو یاس ِخونم بودیُ و از ریشه چیدنت . .
باور نمیکنم . .
من با همین دست ریختم خاکُ روی تنت . .💔:)