✨ حکایت آموزنده
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .
دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس وگلى شد. به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت ، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه ،اى پير ،من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى خدابه فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى!!!
گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تادرمحضر دوست همیشه حاضرباشی.
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💐 @yamahdi313z 💐
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
*حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید*
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
🌸🌸ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...🌸🌸
🌻ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست🌻
🌻هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور🌻
🌻هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...🌻
🌻ای کاش این حکایت به گوش همگان برسد🌻
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹
🌷 @yamahdi313z 🌷
نام حسن ، شهرت حسن زاده ای🌼
نـــــور بيــان ، عالـــــــم و آزاده ای🌷
درهمه دلها تويـــــی محبوب چون🌼
دل به ره ، سيــــــد علی داده ای🌷
🌷 @yamahdi313z 🌷
💠قضیه عحیب ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ‼️
🔹ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ:
ﺑﻌﺪ ﻓﻮﺕ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﺍﺵ ﻫﺎ ﯾک ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﺑﺮﺍﯼ آیت ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻥد،ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴند" آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻌﻈﻤﯽ" اما ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺭد ﺭﻭﯼ ﯾک ﺳﻨﮓ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴند "ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ.." ﺑﺎﺯﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭد‼️
ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻦ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﺗﺮﮎ ﻣﯽﺧﻮﺭد! ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻣﯽ ﺭوند .ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ⁉️
🔹ﭘﺴﺮ ﺍﺭﺷﺪﺷﻮﻥ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻓﻮﺗﺶ ﻭﺻﯿﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ: "ﺍﻟﻌﺒﺪ"
🔹ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﺷﻮﻥ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺒﻮﺩ.
ﻋﺒﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻮﺩ‼️
🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
🌸🌸 @yamahdi313z 🌸🌸
🍃🌹مهـــــدےجان🌹🍃
🌾با روزه مرا صبور کن ، بسم الله
🌾از خاطر من عبور کن ، بسم الله
🌾افطار و سحر تو را تبسم کردم
🌾ای جانِ جهان ! ظهور کن ، بسم الله
@yamahdi313z 🌸🍃
#پند
🔴در کدام جبهه هستیم
⬅️یا در جبهه اهل بیت (ع) یا #سیاهی_لشکر دشمن
⛔️ #عذاب دردناک برای کسی که بی طرف بوده و سیاهی لشکر دشمن بوده!👇
ا
📌قاضی عبدالرحمن بن ریاح از یک #نابینا علت کوری اش را پرسید؛ نابینا در جواب گفت:
⬅️در واقعه #کربلا حضور یافتم ولی #جنگ_نکردم. پس از چندی در #خواب شخص #هولناکی را دیدم، به من گفت:
"#رسول خدا تو را می خواند."
گفتم:
توان دیدنش را ندارم.
مرا #کشید و خدمت ایشان برد.
آن حضرت را #اندوهگین یافتم و در دستش حَربه ای بود و در #مقابلش چرمی که زیر محکومین گسترده میشود افکنده بودند و #فرشته ای با شمشیری از آتش به پا ایستاده بود و افرادی را #گردن میزد، آتش بر آنها می افتاد و آنان را #میسوزاند، سپس بار دیگر #زنده می شدند و باز آنها را همان طور به قتل می رساند.
📌عرضه داشتم: سلام بر تو ای رسول خدا، قسم به خداوند که من #نه شمشیری زدم و #نه نیزه ای به کار بردم و #نه تیری افکندم.
حضرت فرمودند:
📌《آیا #سیاهی_لشکر را زیاد نکردی؟》
⬅️آن گاه مرا به #مأموری سپرد و از طشت خونی برگرفت، و از آن خون بر #چشمم کشید؛ چشمانم #سوخت و چون از خواب برخاستم #کور شده بودم.
📙 مکیال المکارم بخش۸ تکلیف۹
⬅️آری، بی طرف نداریم.یا در جبهه اهل بیت -علیهم السلام- هستیم و یا سیاهی لشکر دشمنیم.
❗️#حسین زمانمان قرنهاست که در سختی و مِحنت دوران #غیبت گرفتار آمده است؛ همان گونه که امیرالمؤمنین -علیه السلام- فرمودند:
《صاحب این امر #آواره و #رانده شده و #تک و #تنها است
📙 کمال الدین و تمام النعمة باب۲۶ حدیث۱۳
🗣ما در کدام جبهه ایم؟
⬅️ #جبهه دعاکنندگان برای فرجِ یار و مبلّغان معارفش؟
⬅️ یا #جبهه بی تفاوتان و سیاهی لشکران؟
🌷 #أللَّھُمَ_عجِلْ_لِوَلیِڪْ_الفرج 🌷
@yamahdi313z @yamahdi313z
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#پند
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند
کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید
طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند
یکی از اون دو نفر گفت طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها
اون یکی گفت نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره گفتند امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم
اگه بیدار باشه معلوم میشه
مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد
و گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نماز
بعد از رفتن آن دو،
مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره
اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن
آیا ماهم خودمون رو بخواب نزده ایم...
🌷🌷 @yamahdi313z 🌸🌸