eitaa logo
نـورا✨☁️
221 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
952 ویدیو
90 فایل
🖇❤به‍ نامِ‌خدایِ‌ناممکن‌ها شرایطمون: @hadyahty برایِ بانوان.☁️ @Gomnam_96:خادم✒️ لفت:¹صلوات گردش‌خـۅن‌در‌رگ‌هاےِ‌زندگـٖے ‌شیرین‌است،اماریختن‌آن‌در‌پاےِ محبـٖۅب‌شیرین‌تر‌است ..🔥!'و‌نگو‌شیرین‌تر، بگو: بسے‌بسیار‌شیـرین‌تࢪ ‌. ♥️:) #سیدمرتضی‌آوینی🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
عهد هر روزمون با امام زمانمون(عج)❤️❤️ کی شود مهدی فاطمه(عج)که بیایی.....🤲 🤲 🌈🌸🌸🌸🌈 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 🌈🌸🌸🌸🌈
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️😍 مهدی جان کجایی؟!؟😭😢 کپی مطالب با ذکر دعای فرج امام زمان (عج) حلال است.😊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📿✨• - آقا‌جاں‌دلتنگیــم💔 . . . السلام‌علیک_یاصاحب_کربـــــــــــلا کپی مطالب با ذکر دعای فرج امام زمان (عج) حلال است. 😊 🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋🌹🦋
✿💛🌿•° گوشِت‌ࢪو بھ‌شنیدنِ‌چیزایِ‌خوٻ عادَٺ‌بدِھ . . .🌸🌻 ؏🌱 °کپی مطالب با ذکر دعای فرج امام زمان (عج) حلال است. 😊 💙💚💙💚💙💚💙💚💙 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 💚💙💚💙💚💙💚💙💚
سادات نبودم اما یهو وسط روضه دلم خواست بگویم مادر 💔💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🌸 🌈☀️✨ 🌟 ☂ کپی با ذکر دعای فرج امام زمانمون (عج) حلال است❄️ 🐰🐹🐰🐹🐰 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 🐹🐰🐹🐰🐹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🦋🌼 🌈 🌈 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 محمد گفت:چی نه؟🤔 گفتم: _قبلنا نورانی تر بودی.😄دلتو خوش نکن،لامپ هات خراب شدن.😝 محمد لبخند زد.☺️ -بادمجونی دیگه،😁اونم از نوع بم.. نوچ..آفت نداری.🙁😁 همه لبخند زدن.😊😊😊 -مال مرغوبی نیستی داداش.😐☝️(به مریم اشاره کردم)بیخ ریش صاحبت میمونی داداش.😁😉 همه خندیدن...😁😃😄😀 محمد هم که فضا رو مناسب دید شوخی میکرد. ساعت سه و نیم🕞 بود و لحظه به لحظه به رفتن محمد نزدیکتر میشد و قلب همه مون فشرده تر... دیگه نتونستم تحمل کنم.رفتم توی اتاقم تا نماز بخونم.😞😣✨ بعد نماز میخواستم برم سجده که محمد گفت: _قبول باشه..برای منم دعا کن. اومد جلوم نشست.ازدیدن اشکهام جا خورد.😭 ابروهاش رفت تو هم.سریع اشکهامو پاک کردم.گفت: _حواسم بهت بود...بزرگ شدی.😊 نگاهش نمیکردم... اگه نگاهش میکردم اشکهام😭 سرازیر میشد و محمد ناراحت میشد.ولی دلم میخواست این ساعت های آخر نگاهش کنم.گفت: _چرا به من نگاه نمیکنی؟😊 -آخه...اشکهام..😔😢 زیر چونه مو و گرفت و سرمو آورد بالا -به من نگاه کن.اشکهاتم اومد اشکالی نداره.😊 نگاهش میکردم و اشکهام بی اختیار میریخت.😭 -فکر کنم اونقدر بزرگ شدی که بتونم روت حساب کنم....حواست به مریم وضحی باشه.بیشتر ازقبل.مخصوصا مریم...بارداره.☺️ ازتعجب چشمهام گرد شد.گفتم: _زن باردارتو میذاری و میری؟ اون به تو نیاز داره نه من.😳😥 -خوش گذرانی که نمیرم.😊 از حرفم شرمنده شدم.چند ثانیه سکوت کرد.بلند شد و رفت سمت در... برگشتم سمتش.اونم برگشت و گفت: _ممنون.امروز باشوخی های تو خداحافظی بهتر از دفعات قبل بود.😊 -محمد -جانم؟ با بغض گفتم:برمیگردی دیگه؟😢 -آره بابا.بادمجون بم آفت نداره.😁 چراغهامم خاموش کردم،نور بالا نزنم تا حوریه ها اغفالم نکنن. 😂😜 بعد بلند خندید. اومد نزدیک.سرمو گذاشتم رو شونه ش و آروم گریه میکردم.😣😢 مریم در زد... از بغل محمد رفتم کنار و اشکهامو پاک کردم.محمد گفت: _بفرمایید مریم درو بازکرد و گفت: _محمد،مامان کارت داره.😒 -باشه.الان میام.☺️ به مریم نگاه کردم.... چقدر خودشو کنترل میکرد تا گریه نکنه. محمد کلا به گریه کردن همه حساس بود و به گریه های مریم حساس تر،اصلا طاقت دیدن اشکهاشو نداشت. مریم هم خیلی خوب محمد رو درک میکرد و پیش اون گریه نمیکرد.باهم رفتن بیرون. محمد برگشت سمت من و گفت: _یادت نره چی گفتم. گفتم:_باشه -راستی تا برنگشتم به کسی نگو مریم بارداره.😊 -چشم😞 -ولی خودت حواست بهش باشه ها.حالش زیاد خوب نیست.حتی خانواده ش هم نمیدونن. -چشم داداش.اصلا تا شما بیای میرم خونه ی شما میمونم، خوبه؟😕😒 لبخندی زد و رفت بیرون...☺️ دیگه پاهام تحمل ایستادن نداشتن.روی صندلی نشستم و به مریم فکر میکردم. ساعت نزدیک پنج بود... 😧🕔 ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم 🌸کپی با ذکر دعای فرج امام زمانمون (عج)حلال است🍃 🦋🌼🦋🌼🦋 https://eitaa.com/joinchat/3053060183C44daf6d409 🦋🌼🦋🌼🦋