چرا...!؟
چون ما را با درد به دنيا میآورد
و بلافاصله با لبخند میپذیرد...
چون شیرشیشه را
قبل از اينكه توی حلق ما بريزند
پشت دستشان میریزند...
چون وقتی تب میکنیم
آنها هم عرق میریزند...
چون وقتی توی میهمانی خجالتمیکشیم و توی گوششان میگوییم سیب می خوام، با صدای بلند میگویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی میکند...
چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش
می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
چون وقتي تازه ساعت يازده شب
يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته،بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم
چون وسط سریالهای ملودرام گریه میکنند
چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر،
تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کم میخوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند..
به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه میکند و نذر می کند و پوتینهایمان را در هر مرخصی واکس میزند
چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور میکنیم
شاخ قول شکاندهایم...
چون موقع مطالعه عینک میزند
و پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش
به چشمش است ميپرسد:
اين عينك منو نديدين؟
چون هیچوقت یادشان نمیرود که از کدام غذا بدمان میآید
و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را
با هم بخوریم
چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان
این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد...
و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلش رو براي هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون و خودش رو گول ميزنه كه :بخشش از بزرگانه...
چون مادرند!
که مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمیگیرد...
#روزِت_مبارک
#حضرتِمادر♥️
❤️@iafatemeh1280❤️
#معبودانه🌱
خُدا تنہا
عاشقے ست
ڪہ از بے توجہے معشوقش
خستہ نمے شود...
#استاد_پناهیان🌿
یا من لا یعتدے علی اهل مملڪتہ
@iafatemeh1280
«🌿»
•••
خوشبختی چیزی نیست
که بخواهی آن را به تملک خود درآوری
خوشبختی کیفیتِ تفکر است
حالت روحی ست...
خوشبختی ؛
وابسته به جهان درون توست😉
|🦋|•••→ @iafatemeh1280
دانلود آهنگ جدید حامد زمانی بنام لشگر فرشتگان.mp3
5.75M
《🎧》
•••
#حامدزمانی 🎤
ای ماه به خون نشسته برخیز
فریابزن که زن شکوه ✨
#حضرت_مادر
|🦋|••• @iafatemeh1280
چادرت بوی زهرا دارد🍃🌸
•┈••✾•✨💙✨•✾••┈•
@iafatemeh1280
•┈••✾•✨💙✨•✾••┈•
⟮•♥️•⟯
.
بارفتارواخلاقِاسلامـے،اينقدرتـےكهـشما رابھپيروزۍرساندھاستـحفظكنيد🌿!'
.
#خمینۍڪبیر:)
•.↠🌻『@iafatemeh1280』჻
توفیق”
ٺـوفیق🌱
.
.
.
داشتنـ یعنے هماهنڳ بودنـ با جریانـ هستے وِفق، همراهے و همدلے و هماهنگے است.
موفقیٺ و توفیق از یک ریشہ اند
و ٺوفیق جز …
@iafatemeh1280
----•✿•♥️•✿•----
•|💫🌓|•
حدیثدلنشین...:)🌊
#حدیث_عشق ^^🚦
.
•| آنکھ حُسین را دوسٺبدآࢪد
•| خُدا ؛ دوسٺ♡دآرِ اوسټ |•
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
@iafatemeh1280』∞♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردئ از تبارت امروز تو♥️جا گرفتہ
سیدی کہ پرچم بیداریُ بالا گرفتہ😍♥️✨
●°•
~{@iafatemeh1280}~•°●
⟮°🌸🧕🏻°⟯
.
گاھجلوۍآیینهـبایدروسرۍاترامرتبکنـےوبعدچآدرترا
وزمزمهـکنـے : [ذلکادنيانعرفنفلایوذین]
.
#چادرمآرامشم😌♥️
•.↠🦋『 @iafatemeh1280』჻
چادرنهـ؛حریرۍازبهشتاست،آرۍ˘˘
آیینهـنوروسورهبیدارۍ!'
فصلـےزِفروغِآفتابِزهراۜست؛
اینچادرِروشنـےکهـبرسردارۍ🌸:)
@iafatemeh1280💗
#بیو[📕]
نمے فهمم🤔
وقتے به نماز مے ایستم📿
من ، تو ࢪا مے خوانم… ؟!🙄
یا تو ، مࢪا مے خوانے …. ؟!🙄
فقط کاش که عشق مان دو طࢪفه باشد . . .😍
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
『 @iafatemeh1280』∞♡
⟮.•🌈•.⟯
گاهۍرنگینکمونرنگۍنیستـ
بیاباهمرنگـزندگۍروبهشبزنیم😌♥️:)
.
#رنگۍرنگۍباشیم🌸!'
#والپێپر🌱!'
•.↠🦋『 @iafatemeh1280 』჻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" جانم فدای مادر :) ❤🌱 "
#دختران_فاطمی_پسران_علوی
@iafatemeh1280❤️🌹
...I don't believe in luck. I believe in hard work.
به شانس اعتقادى ندارم، من به سخت كوشى اعتقاد دارم .💖💚
😉@iafatemeh1280😉
🌼🌸🌿🌼🌸🌿
🌸🌿🌼🌸🌿
🌿🌼🌸🌿
🌼🌸🌿
🌸🌿
🌿
🌈 #قسمت_سی_وهفتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
اتاق رو بر انداز کرد...👀
اتاق من حدودا چهار متر در چهار متر مربعه.رو به روی در میز تحریر و چند قفسه چوبی کتاب📚 هست.
کنار در چسبیده به دیوار تخته.رو به روی تخت یه پنجره ست.زیر پنجره،یه مبل دو نفره هست.قبله ی✨ اتاقم رو به پنجره ست...
روی یه دیوار یه عکس رهبری🇮🇷 مرکز😍 و اطرافش...
عکس شهید خرازی،🌷
شهید همت،🌷
شهید احمد کاظمی،🌷
شهید جهان آرا 🌷رو چسبوندم.
یه گل مصنوعی🌸 هم کنار میز تحریرم گذاشتم و یه گلدان حسن یوسف🌹 هم جلوی پنجره.فضای اتاقمو خیلی دوست دارم. خوب که اتاق رو بررسی کرد، راهنماییش کردم روی مبل بشینه.
خودم هم رو صندلی میز تحریرم نشستم.
سرش پایین بود،گفت:
_من تجربه خواستگاری رفتن ندارم،اما شنیدم اول خانم ها سوالهاشون رو میپرسن.😊ولی میشه قبل از اینکه شما سوالهاتون رو شروع کنید،من یه سوالی بپرسم؟
-بفرمایید.
-چرا عکس این چهار شهید بزرگوار رو به دیوار اتاق تون زدید؟🤔
-این شهدا، #دوستان نزدیک من هستن...آدم باکسی دوست میشه که بخواد #شبیه_ش باشه.من عکس شهید همت و جهان آرا رو به دیوار اتاقم زدم چون حتی از عکس شون هم معلومه چقدر #محجوب و #باحیا هستن،اونقدر که مشخصه #دوست_ندارن حتی به عکس شون هم #خیره بشیم.منم میخوام اینطور باشم.☝️
-چرا این عکس شهید خرازی رو زدید؟
- #لبخند همیشگی شهید خرازی معروف بوده و هست.این عکس برای وقتیه که خبر شهادت سه تا از دوستانش رو بهش گفتن..معلومه که چقدر #ناراحته..شاید ناراحته چون از دوستانش جامونده.. شهید کاظمی هم از دوستانش دیرتر شهید شد.ولی معنیش این نیست که این بزرگواران اون موقع #لایق شهادت نبودن..زنده موندن چون زنده بودنشون #مفیدتر بود.چون هنوز کارهایی بود که باید انجام میدادن..حتی زنده بودنشون هم کمتر از شهادت #نبود..میشه نفس کشیدن هم ثواب شهادت داشته باشه.
-که اینطور..بسیارخب شما سوالهاتون رو بفرمایید.😊
-شما چرا میخواید ازدواج کنید؟
یه کم مکث کرد.بعد گفت:
_الان شما دلیل فلسفی میخواین یا مثلا...
-من دلیل شما رو میخوام بدونم،اگه فلسفیه،همون رو بگید،اگه غیر فلسفی هم بفرمایید.
-دلیل هرکسی برای ازدواج به طرز فکرش و سبکزندگیش بستگی داره...طرز فکر و سبک زندگی من خداست.من میخوام ازدواج کنم چون میخوام #بندهی_بهتری باشم برای خدا.من میخوام کسی رو تو زندگیم داشته باشم که بهم بگه نقطه ضعف های بندگی کردنم،چیه.
-چرا من؟🤔
-چون میدونم شماهم براتون مهمه که بنده ی خوبی باشین.اینکه برای شما هم این مسأله مهم باشه باعث میشه به منم بیشتر کمک کنید تا کسیکه اصلا اینطوری فکرنمیکنه.👌
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟😟🤔
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
❤️@iafatemeh1280❤️
🍃🌹🦋🌿🍃🌹🦋🌿
🍃🌹🦋🌿🍃🌹🦋
🍃🌹🦋🌿🍃🌹
🍃🌹🦋🌿🍃
🍃🌹🦋🌿
🌈 #قسمت_سی_وهشتم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
-اینکه خودتون بنده ی خوبی باشین فقط براتون مهمه؟😕
-نه. ☝️ازدواج یه رابطه دوطرفه ست...پیشرفت زن باعث پیشرفت مرد میشه و همینطور پیشرفت مرد باعث پیشرفت زن.👌
من همیشه دلم میخواست با کسی ازدواج کنم که همچین هدفی از ازدواج داشته باشه.چون به نظرم کسی که خدا براش مهمه دیگه بداخلاقی و خیانت و کارهای ناشایست دیگه هم انجام نمیده. من خصوصیات اخلاقی امین رو تا حد زیادی میشناختم... بخاطر همین سؤالهای معمول رو لازم نبود بپرسم...😇
وقتی سؤالهامو پرسیدم و امین خیلی خوب جواب داد،
گفتم:
_یه مسأله ای که خیلی برای من مهمه داشتن روزیحلال هست.نه اینکه در همین حد که مطمئن باشم حرام نیست، برام کافی باشه،نه..☝️باید مطمئنا حلال باشه.میدونید که این دو تا با هم فرق داره.گاهی آدم نمیدونه حرامه یا نه.من میخوام مطمئن باشم حلاله.البته انتظار هم ندارم دونه گندم رو از ابتدا بررسی کنید.
-جالب بود برام.👌
-حتی اگه درآمد کمباشه مهم نیست ولی همون کم باید یقینا حلال باشه...قبول میکنید؟☝️
-خیلی خوبه.😊👌ان شاءالله که بتونم ولی اگه جایی کوتاهی شد،دلیل بر بی توجهی نذارید. تذکر بدید حتما سعی میکنم اصلاح بشه.
-من سؤال دیگه ای ندارم.اگه شما مطلبی دارید،بفرمایید.
باتعجب گفت:
_واقعا سؤال دیگه ای ندارید؟!!😳🤔
-نه.
-در مورد سوریه رفتن من چیزی نمیخواین بگین؟!!!😟
-واقعا سؤالی نداشتم ولی الان یه سؤالی برام پیش اومد..شما نگران نیستین که دلبستگی های بعد ازدواج مانع سوریه رفتن تون بشه؟
چیزی نگفت....
سکوتش طول کشید.یعنی به این موضوع فکر نکرده بود.سرش پایین بود.
-آقای رضاپور
چیزی نگفت.تکان هم نمیخورد.نگران شدم...
-آقای رضاپور...حالتون خوبه؟😥
جواب نمیداد....
بلند شدم برم محمد رو صدا کنم.نزدیک در بودم که گفت:
_خانم روشن.
برگشتم سمتش.هنوز سرش پایین بود.
گفت:
_خوبم. نگران نباشید...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
🌷@iafatemeh1280🌷
🌹🦋🌼🌸🌷
🌹🦋🌼🌸
🌹🦋🌼
🌹🦋
🌹
🌈 #قسمت_سی_ونهم
🌈 #هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
گفت: خوبم.نگران نباشید.
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین.
خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.😊👌
-یعنی به این موضوع فکرنکرده بودید؟😟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.🙈
-انتظار داشتین چی بگم؟😟
-هرچیزی جز این....🙈
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.😊
دو هفته #وقت گرفتم،...
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو #جهادش کمکش کنم.🤔😟
من دو هفته وقت گرفتم تا #به_خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و #پرپروازش باشم.😓😥
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا #کمک خواستم.✨🙏
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،..
مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟😊
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...😊من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.🙈😬
جونم دراومد تا تونستم بگم...
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.😊
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم...☺️💖✨
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
🌺@iafatemeh1280🌺