💐گرامی باد روز دوازدهم فروردین، روز جمهوری اسلامی ایران که ثمره خون هزاران شهید است.
هدایت شده از کارزار نرم
🚨 اعلام خطر
🔔 در هفته.های آتی منتظر حوادث ناخوشایند برای پایگاه های آمریکا در #سوریه باشید.
#پنتاگون برای خروج از سوریه بدنبال شیوهِ مناسبتر در مقایسه با گریز از #افغانستان است.
یکی از دلایل مهم اینستکه در صورت کشته و زخمی شدن سربازان آمریکایی در سوریه، امریکا را در منگنه پاسخ قرار میدهد و این در حال حاضر آنچیزی نیست که آمریکا حاضر باشد به آن دامن بزند.
جوّ داخلی آمریکا بشدت از جنگ های طولانی سیاستمداران جنگ طلبشان خسته شده است.
آمریکا در حال حاضر همانند چوبی دو سر سوز به حرکت خود ادامه میدهد، بهعبارت سادهتر در حال دست و پا زدن است تا بیشتر فرو نرود.
👈حقیقت را منتشر کنید تا دروغ رسوا شود.
@khakriz2
هدایت شده از حسین پارسا
🔴 مروری بر نامگذاریهای اقتصادی سالها توسط رهبر انقلاب
🔍 نامگذاری سالها توسط رهبرانقلاب اسلامی از اوایل دوران رهبری آغاز شد و از سال ۱۳۸۷ رویکرد اقتصادی مدنظر قرار گرفت که در این اطلاعنگاشت مرور شده است.
#مهارتورم_رشدتولید
#حسین_پارسا 👈 عضو شوید
@Hoseinparsa_ir
هدایت شده از یادداشتهای کوتاه
🔴 طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد!😳
روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.
✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد.
✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟
✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.
✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟
🙊 پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.
✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است.
✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی.
🌐 منبع : وبلاگ اخلاق پرسیمانی
📩 داستان خیلی خواندنی و عبرت آمیز👌😍
♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️❁➖❁♦️
🔵 یادداشت های طلبه 🔰
👇👇👇👇👇
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3841589265C7f79dcd393
هدایت شده از کانال کربلا🥀
روی عضویت کلیک کنید
امام علی:
اگر مردم میدانستند در قبر ها چه میگذرد حتی یک گناه هم نمیکردند
⚰|🔞
🔞#افشاگریهای_پس_از_مرگ👇
https://eitaa.com/joinchat/751829070Cbdec931b98
هدایت شده از تخریب چی
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مدیرعامل بهشت زهرا: شهید آرمان علیوردی یکماه قبل از شهادتش به مزارش سر زده بود و گفته بود من به زودی به اینجا میآیم.
🌏 #تخریبچی👇
🆔 @takhribchi110
هدایت شده از سربازان رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حملهی نظامیان اشغالگر صهیونیست به دختر شرکت کننده در تظاهرات تلآویو
#زن_زندگى_آزادى!
🔴به پویش #سربازان_رهبری بپیوندید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/538181826C023db549b8
هدایت شده از 🌱طب سنتی و اسلامی🌱
زدن سه نوبت سنگ پا در هفته حین حمام و یا بعد از آن تا سی درصد از دردهای کمر و مهره های گردنی می کاهد
این سنت کهن ایرانی پایه هایی علمی دارد آن را فراموش نکنید!
🍎 @tebsontii_eslaamii