eitaa logo
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
152 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
بسم‌الله‌رحمان‌الرحیم یوسف‌گمگشته‌باز‌آید‌به،کنعان‌... تشکیل کانال ١۴٠٢/٣/٢۵ https://harfeto.timefriend.net/17200424086309 کانال وقف‌حضرت‌ولی‌عصر‌عج‌‌امامان‌وشهدا _کپی؟حلالهِ‌فقط‌برای‌عاقبت‌بخیریمون‌دعاکنید ازبنر؟ خیر اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
https://harfeto.timefriend.net/16895037690780 سلام علیکم ناشناس کانال هر عرضی بود درخدمتیم...
هرگاه دنیآ برآیت تنگ شد زیآرت عاشورآ بخوآن که سلآم بر حسین حیآت است🌱🥲
میگن‌عراقیادلشون‌تنگ‌میشه غصه‌که‌میفته‌به‌جونشون، راه‌کج‌میکنن‌سمتِ‌حرم‌تو‌آقا... ماکجابریم‌وقتی‌دلمون‌میگیره؟!💔😭https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
_💔📿! مازیاد با خدامون دردو دل میکنیم... همیشه هم پایداره برای شنیدن صحبت های خدا باید به قران پناه برد... سعی کنید بخونید... حتی یک صفحه با تفسیر...
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
«🥺💔»
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اࢪبعین نزدیکہ‌ و آشوبـم): مـیـشہ‌ آقــٰا بزنے امـضـامو؟🥺✨ ✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
«🥺✨»
عشق‌یعنۍڪہ‌دمۍبشنوۍازنـٰام‌حسین ودلـت‌گࢪیہ‌ڪنان‌ࢪاهۍڪࢪبلاشود...!!. ✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
«💔🌱»
دردِ‌ ما‌ ر‌ا‌ احدی‌ جز تو‌ نداند‌ امام‌حسین، به‌ فدایِ‌ تو‌ که‌ هم‌ دردی‌و‌هم‌درمانی :) ✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
«🙂💙»
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی است که دل تنگ شماییم بیا آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه(س)هم چشم به راه دارد:( https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
اللهم عجل لولیک الفرج
دارد این‌ نوکرِ تو می‌رود ازدست‌ حُسین«علیه السلام»؛ کربلاچاره‌یِ‌درداست،بیاکاری‌کن ..🥀💔
باغیرت‌ جاتون خیلی توی صحنه‌ی بی غیرت بودن اون مرد توی شیراز خالی بود.....
امام مهدی«عج» منتظره ما به خودمون بیاییم ؛ می دونید دیگه انتظار چقدر سخته....!
شما هم بدون قرعه کشی برنده ✅ تابلو فرش حرم امام رضا(ع) ✅ حرز کبیر امام جواد(ع) روی پوست آهو باشید. بدون قرعه کشی👆 با قرعه کشی👇 ✅ نگین حرم امام حسین(ع) ✅ ساعت هوشمند😍 ✅ کلییی هدایای دیگه...... ابتدا روی لینک بزنید و در مسابقه شرکت کنید 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/118685888C5609b8107f
در زمان‌های گذشته، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی‌تفاوت از کنار تخته سنگ می‌گذشتند؛ بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمی‌داشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد..🌸💗
دقت‌ کردید وقتی شارژِ‌ گوشیمون؛ در‌ حالتِ‌ اخطارِ‌ چقدر‌ سریع‌ میزنییم‌ به شارژ؟! الان‌ هم‌؛زمان‌ِ غیبت‌؛ تو حالتِ‌ وضعیت‌ قرمز!! باید‌ سریع‌ تقوامونو بزنیم‌ به شارژ...!
لطفا نگاهی به کانال بندازین و عضو بشید ان شاءالله فعالیت عالی انجام میشه... https://eitaa.com/beinolharameinehosein
بسم الله القاصمـ الجبارین 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ خیال کرد از سرما لرز کرده ام که به همسر جوانش دستور داد _ بسمه!.. یه لباس براش بیار، خیس شده! و منتظر بود او تنهایمان بگذرد.. که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید _اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟ قدمی عقب رفتم.. و تیزی نگاه داشت جانم را میگرفت.. که صدای بسمه در گوشم شکست _پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن! و اینبار صدای این زن.. فرشته نجاتم بود که به سمت اتاق فرار کردم.. و او هوس شوهرش را حس کرده بود... که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد _من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد! و ای کاش.. به جای این هیولا سعد در این خانه بود.. که مقابل چشمان وحشی اش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم _شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین... اجازه نداد حرفم تمام شود... که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد _اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون! نفهمیدم چه میگوید.. و دلم خیالبافی کرد میخواهد فراری ام دهد.. که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد _اگه شده شوهرت رو تا به تو برسه! احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند.. که قفسه سینه ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای داریا نقشه ای کشیده بود و حکمم را خواند _اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا! و بهانه خوبی بود تا... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد