eitaa logo
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
149 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
بسم‌الله‌رحمان‌الرحیم یوسف‌گمگشته‌باز‌آید‌به،کنعان‌... تشکیل کانال ١۴٠٢/٣/٢۵ https://harfeto.timefriend.net/17200424086309 کانال وقف‌حضرت‌ولی‌عصر‌عج‌‌امامان‌وشهدا _کپی؟حلالهِ‌فقط‌برای‌عاقبت‌بخیریمون‌دعاکنید ازبنر؟ خیر اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱 🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩ ⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱 🌱⁦🗞️⁩ 💚 #𝙿𝙰𝚁𝚃_12 🛵 💛 آهسته قدم برداشتم و سوار اوتوبوس شدم. باز هم خاطرات گذشته به سراغم آمد. از ترس عزیز در زیر زمین تاریک خانه اش مخفی شده بودم. بی‌صدا گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم. گلدان مورد علاقه عزیز را کشانده بودم، اگر عزیز بفهمد زنده‌ام نمی‌ذارد. خودم یک گوشه زیر زمین جمع کرده بودم. با صدای قدم هایی که به سمت زیر زمین می‌آمد بدنم به لرزه افتاد. با دیدن علی لحظه ای‌ آرام شدم. علی به سمتم آمد و گفت: -اینجایی؟ همه دنبالت می‌گردن، بیا بریم. سرم را به نشانه نه تکان دادم. علی: چرا نمیای؟ با هق‌هق گریه گفتم: _من گلدون عزیز رو شکوندم، عزیز من رو می‌کشه! علی: نه حدیث، عزیز مهربونه، اگر هم عصبانی بشه فقط دعوات می‌کنه، بیا بریم. _نمی‌خوام. علی: بیا، من نمی‌ذارم عزیز دعوات کنه! انگشت کوچک دستم را بالا گرفتم و گفتم: _قول میدی؟ علی لبخندی زد و انگشت کوچکش را به انگشت من گره زد و گفت: -قول میدم، بریم؟ _اوهوم! با کمک علی از جایم بلند شدم، علی دستم را گرفته بود و به دنبال خودش من را از زیر زمین بیرون آورد. عزیز به سمتمان آمد و گفت: -کی گلدون یادگاری رو شکونده؟ از ترس زبانم بند آمده بود، خواستم فرار کنم که علی محکم دستم را فشرد. علی: کار من بود عزیز، حواسم نبود هولش دادم که شکست. عزیز: مگه به تو صد دفعه نگفتم توی حیاط بازی نکن؟ آخه این گلدون عتیقه بود، یادگار آقاجونم بود، آخه من از دست تو چیکار کنم علی؟ علی: ببخشید عزیز جون! عزیز: دیگه نبینم توی حیاط بازی می‌کنی ها! علی: چشم عزیز! عزیز: برو ببینم، ای خدا! علی به من لبخندی زد و دستم را کشید و دنبال خودش از خانه بیرون برد. علی: دیدی گفتم نمی‌ذارم تورو دعوا کنه؟ اخم کردم و گفتم: _اینطوری تورو دعوا کرد. علی: اشکال نداره، من رو زیاد دعوا کرده، اینم روش! _ولی عزیز خیلی ناراحت شد. علی: ول کن، یکم بگذره آروم میشه، میای بریم بازی کنیم؟ _چی بازی؟ علی خواست من را اذیت کند که گفت: -خاله بازی! اخمم بیشتر شد، از جایم بلند شدم و از پیش علی رفتم. علی: باشه شوخی کردم، بیا فوتبال بازی کنیم. _خیلی بدی، تو میدونی من از عروسک بازی بدم میاد اونوقت از قصد اینطوری می‌کنی! علی: گفتم یکم بخندیم. _من اصلا نخندیدم. علی جلو آمد و قلقلکم داد، صدای خنده ام به آسمان رفت. علی: بفرما حالا تو هم خندیدی! چشمانم را باز کردم، وارد اصفهان شده بودیم. ادامـه‌دارد . . . بھ‌قلـم⁦✍🏻⁩"محمد‌محمدي📒" 💚 🌱⁦🗞️⁩ ⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱 ⁦🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩ ⁦⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩🌱⁦🗞️⁩ŸŸ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوش امدید ✨ زیر سایه مولا باشید✨ کانال ما رو به اطرافیانتون معرفی کنید اجرتون بامولاصاحب الزمان عج
🙂🖐🏻💔اللهم عجل لولیک الفرج
زیبا‌ترین‌آغوش‌رایگان‌❤️^^ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱'! ـ ـ ـ ــــــــ«𑁍»ــــــــ ـ ـ ـ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه‌زندگی‌،چاره‌اش‌فقط‌دیدار‌ابی‌عبدالله‌است💔... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱'! ـ ـ ـ ــــــــ«𑁍»ــــــــ ـ ـ ـ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313