eitaa logo
یاران وفادار
167 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۱ با تمام قدرت ازجا بلند شدم و بهش حمله کردم.درگیری سختی بینمون
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۲ در رو بستم و گوشهامو محکم گرفتم تا صدای فحاشیهای نسیم وتهمتهای همسایه ها رو نشنوم. .دست وصورتم خونین بود و قلبم درد میکرد اونوقت همسایه ها بجای نگران شدن به فکر آینده ی فرزندانشون بودند ومنو تهدیدم میکردند..اشکهام بی اختیار پایین میریخت.. چشمم به دانه ی سبز رنگ تسبیح در گوشه ی آشپزخونه افتاد.. بی توجه به صداهای تهدید آمیز پشت در به آشپزخونه رفتم و دانه های تسبیح رو از روی زمین با اشک و آه برداشتم..با هردانه ای که پیدا میکردم صورت حاج مهدوی به خاطرم میومد و ناله هام بیشتر میشد..کف آشپزخونه پراز خون بود..ولی برام اهمیتی نداشت. من فقط دنبال دانه های تسبیح بودم.. صدای آژیر پلیس میومد. .ولی برای من مهم نبود..من در زیر کابینت ها دنبال دانه های تسبیح میگشتم!! در رو محکم میکوبیدند اما چه اهمیت داشت هنوز ده دانه از یادگار الهام پیدا نشده بود!! از پشت در صدام میزدند در و باز کنم ولی من باز چشمم دنبال دانه ها بود!!دوباره در زدند.چاره ای نداشتم!دانه‌های تسبیح رو توی جیبم انداختم. 🍃🌹🍃 سمت در رفتم.. چادرم رو محکم دور خودم پیچیدم.حدس اینکه پشت در چه خبره زیاد سخت نبود!! همسایه ها و مامور کلانتری مقابلم ایستاده بودند. مامور کلانتری گفت: _همسایه هاتون از شماشکایت دارند باید با ما به اداره ی پلیس تشریف بیارید.. 🍃🌹🍃 ساعتی بعد من در کلانتری بودم! چشم آقام روشن! اون هم بخاطر شکایت همسایه ها..افسر مربوطه نگاهی به سرو وضعم وکبودیهای صورتم انداخت. _با کی درگیر شدی؟؟ سکوت کردم! چون داشتم فکر میکردم شاید همه ی اینها یک خوابه.. قدرت حرف زدن نداشتم. مثل وقتایی که تو کابوسهای ترسناک هرچی سعی میکنی لب باز کنی اما نمیشه.. نسیم مثل بلبل حرف میزد و میگفت : _از همتون شکایت میکنم.. افسربهش گفت: _زدی مرد به این گنده گی رو داغون کردی شکایتم داری؟ فعلا تو این پرونده شاکی یکی دیگست. من فقط نگاه میکردم.افسر ازم پرسید: _تعریف کن علت درگیری چی بود؟ جواب ندادم!نسیم گفت: _یک بگو مگوی دوستانه!! الآن مگه مشکل ما دونفریم که از اون خانوم سوال میکنی؟؟ دستم رو با حرص مشت کردم.او چطور جرات میکرد مدام منو دوست خودش صدا کنه؟ افسر با کنایه بهش گفت: _تو همیشه با دوستات اینطوری بگو مگو میکنی؟؟ نسیم لال شد.افسر از شاکی پرسید: _آقای ترابی، اینا تو خونه بگو مگوی ساده کردن شما چرا با این خانوم درگیر شدی؟ آقارضا که تمام سرو صوراش زخم بودگفت: _جناب سروان چی بگم؟!! ما دیدیم از خونه ی این خانوم سروصدا میاد گفتیم بریم ببینیم چه خبره..در هم زدیم اینا باز نکردن. صدای بزن بزن خیلی زیاد بود بعد این خانوم عین جن با سرو شکل به هم ریخته اومد بیرون..خب حقیقتش منم ترسیدم نکنه بلایی سر همسایه مون آورده باشه بزنه فرار کنه فقط ازش پرسیدم خانوم کجا که ایشونم این بلا روسرم آورد.. افسر رو کرد به نسیم و با لحنی تمسخرآمیز گفت: _و تو هم یه جواب دوستانه دادی به سوال این آقا هان؟!! نسیم سرش رو پایین انداخت و با لحن آرومتری گفت: _من عصبانی بودم.اگه این آقا وسط دعوا و اون حال وروز من خودشو دخالت نمیداد این اتفاق نمی افتاد. افسر رو کرد به من: _با شما چیکار کنیم حالا؟ همسایه هات میگن آدمهای نامربوط به خونت میان.نمونه ش هم حی وحاضر اینجا حاضره! بهت نمیاد اهل این صحبتها باشی راست میگن اینا؟ گلوم رو صاف کردم: _من با کسی رفت وآمدی ندارم.به غیر از این خانوم و نامزدش هیچ آدم نامربوطی پاش به خونم وانشده.من ده ساله تو این ساختمون زندگی میکنم بدون هیچ مشکلی.. این حرف همسایه هام یک تهمته.. تهمتی که به وسیله همین خانوم و نامزدش پخش شده تو ساختمون افسر با تعجب نگاهمون کرد وگفت: _مگه این خانوم دوستت نیست؟ گفتم: _نه.. پرسید: _پس اگه دوستت نیست تو خونت چیکار میکرده؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
چهار شنبه🌸 ۵ دی ۱۴۰۳ ه.ش _ ۲۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🌸 امام رضا علیه‌السلام فرمودند: 🍁 في القرآن شفاءٌ من كل داءٍ و قال داووا مرضاكم بالصدقه و استشفوا بالقرآن فمن لم يشفِهِ القرآن فلا شفاء له. 🔹 در قرآن دواي هر دردي است، و (سپس) فرمود: مرض‌هاي خود را با صدقه مداوا و آنها را با قرآن شفا دهيد، پس كسي را كه قرآن شفا ندهد، پس هيچ شفايي براي او نيست. 📚 مستدرک الوسائل، ج۲ ص۹۸ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔴چنگ وحوش صهیونیست بر چهره‌های کودکان معصوم😔 🔹تصویر ناراحت کننده یکی از کودکان لبنانی را می بینید که در نتیجه‌ی جنایت انفجار پیجرها در لبنان، از ناحیه‌ی دست و صورت مجروح شده است. 🔹انفجار پیجرها نه یک دستاورد، بلکه یک اقدام شیطان صفتانه و جنایت ضد بشری بود که ننگ آن تا ابد بر چهره‌ی صهیونیست ها و همه‌ی مدعیان حقوق بشر خواهد ماند. مرگ بر اسرائیل ویرانگر 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
17.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردمیکه ندانسته جو گیر میشن . گزینه خوبی هستن برای پذیرش فرهنگ غرب 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🍃تاثیرکلام 🔅 و قَالَ (عليه‌السلام): رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ. چقدر کلماتی نافذتر از دشنه‌ها (قدرت‌ها) است. ‼️ زبان خیلی قدرت دارد. زبان جزو اعجاب‌آورترین خلق های خداست. فقط برای حرف‌زدن نیست. گاهی یک کلمه کاری می‌کند که یک دولت را ساقط می‌کند. یک کلمه! یک شعار! یک ادعا! 🔑 در روایت داریم کلیدِ همۀ گناهان زبان است. چون می‌دانید کلید همۀ گناهان دروغ است و دروغ هم با زبان است. لذا امیرالمؤمنین فرمودند «رُبَّ قَوْلٍ» چقدر زبانی، کلامی، بالاتر از قدرتی است. 🔻 شاعر عرب می‌گوید: جِراحاتُ السِّنانِ لها التِيام، و لا يلتام ما جرح اللسان‌. اگر آدم خنجر بخورد این التیام‌بخش است، اما اگر کسی با زبان به کسی نیش بزند این دیگر قابل جبران نيست! 🎤 بیانات حجت‌الاسلام در سلسله‌ جلسات شرح حکمت‌های نهج‌البلاغه 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔰 ویژگی‌های مبارزان یمنی از نگاه روزنامه عبری 🔸آنچه انصارالله در یک سال اخیر کرده غیرقابل پیش‌بینی بوده است. در نتیجه همین پایمردی‌ها، رسانه‌های عبری‌زبان، یمن را «دشمنی بسیار پیچیده» توصیف می‌کنند که می‌تواند رژیم صهیونیستی را به دردسر بیندازد. 🔸موشک‌ها و پهپادهای یمن همچنان اراضی اشغالی را هدف قرار می‌دهند و بر تل‌آویو و نهادهای امنیتی و نظامی آن سایه افکنده‌اند. در این شرایط، روزنامه صهیونیستی معاریو نوشته است که این نهادها در قبال تشدید تهدیدهای یمن ابراز نگرانی کرده و یمن را «بسیار پیچیده» توصیف کرده‌اند که یک دشمن معمولی نیست. معاریو نوشت: 🔻پیچیدگی رویارویی با انصارالله یمن و نیروهای مسلح این کشور در این است که آنها هزاران کیلومتر از اراضی اشغالی دور هستند و در مناطق گسترده‌ای از یمن مستقر هستند که اکثر این مناطق روی نقشه مشخص نیست و بنابراین شکست آنها دشوار است. 🔸این روزنامه عبری در ادامه بی‌نتیجه بودن جنگ ائتلاف سعودی علیه یمن را به عنوان استدلال خود ذکر کرده است؛ ائتلاف سعودی که بدون دستیابی به موفقیت قابل ذکری و شکست از انصارالله مجبور به توقف این جنگ شد. یک منبع امنیتی صهیونیستی به روزنامه معاریو گفت: «یمنی‌ها چالشی هستند که قبلاً با آن مواجه نشده‌ایم و نحوه برخورد با آن را نمی‌دانیم.» 🔸همچنین به گزارش تلویزیون رژیم صهیونیستی، آن‌طور که ایسنا به نقل از این تلویزیون نقل کرده است، به دنبال تهدیدهای یمن و لزوم آتش‌بس در غزه و تحولات میدانی همراه آن، درخواست‌ها در تل‌آویو برای بازگشایی پناهگاه‌ها مجدداً شدت گرفته است تا در صورت به صدا درآمدن آژیرهای خطر برای پناه گرفتن صهیونیست‌ها آماده باشند چرا که احتمال افزایش حملات موشکی به سمت تل‌آویو وجود دارد. همچنین تارنمای خبری آی-24 رژیم صهیونیستی معتقد است شکست دادن یمن دشوار است. اسرائیل نابودشدنی است! 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
زخمی‌شدن فرمانده تیپ ارتش صهیونیستی در کرانه باختری 🔹ارتش رژیم صهیونیستی تایید کرد که یک بمب دست‌ساز در خودروی زرهی حامل فرمانده لشکر کرانه باختری منفجر شده است. 🔹الجزیره به نقل از ارتش اشغالگران گزارش داد که خودروی زرهی حامل فرمانده لشکر کرانه باختری و فرمانده تیپ منشیه هدف انفجار یک بمب دست‌ساز قرار گرفته است. 🔹«گردان شهدای الاقصی» نیز از اجرای کمین شدید علیه نظامیان رژیم صهیونیستی در اردوگاه «طولکرم» خبر داد و گفت: «یگانی از نظامیان صهیونیستی را در کمین سنگینی در اردوگاه طولکرم گرفتار کردیم، آنها را با تیراندازی شدید هدف قرار دادیم و تلفات قطعی نیز به دست آوردیم». 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کمک به شیعیان سوریه مستقر در لبنان 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
کمک مومنانه   به ۱۰۲۱ مورد رسید دقایقی پیش با واریز مبلغ  ۰۰۰/ ۴۰۰ تومان به حساب ۱ نیاز مند  محترم تعداد کمک های صندوق الغدیر به ۱۰۲۱ مورد رسید .    رسول خدا ( صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: هر کس نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت‌های فراوان او را روا سازد که کمترین آن بهشت باشد. * * * * * * * * خیرین محترم لطفا کمک های خود را به شماره کارت 6037997580516012 واریز کنند . صندوق  الغدیر تالش محله 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۲ در رو بستم و گوشهامو محکم گرفتم تا صدای فحاشیهای نسیم وتهمتهای
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۳ _ پس اگه دوستت نیست تو خونت چیکار میکرده؟ گفتم: _من که از مسجدبرگشتم دیدم لای درخونم نامه انداخته ..نامه شو خوندم بعد که خواستم برم تو، دیدم تو پاگرد واستاده گریه میکنه..خیلی التماسم کرد اجازه ی ورود بهش بدم.منم دلم سوخت راش دادم .. افسر پرسید: _مگه اون ساختمون در وپیکر نداره که این خانوم تو راه پله بوده؟ کلید داشته؟ گفتم: _نه افسر به نسیم نگاه کرد. _چطوری وارد ساختمون شدی؟ _هیچی!! یکی از اهالی ساختمون داشت وارد میشد‌ منم باهاش تو اومدم گفتم آشنای عسلم.! افسر آهی کشید.از من پرسید: _کس وکاری داری یا نه؟!!! به جای من آقای رحمتی گفت: _اگه کس و کار داشت که این اوضاع واحوالش نبود! 🍃🌹🍃 چادرم رو روی صورتم کشیدم و سرم رو که بانداژ شده بود تکیه دادم به صندلی.از زیر چادر صورتهای اونها رو همونطوری که واقع بودند میدیدم.. سیاه سیاه!! افسر گفت: _خب فردا صبح پروندتون میره دادسرا.اگه تا صبح وثیقه یا ضامن معتبر دارید گرو بزارید برید خونه وگرنه درخدمتتون هستیم. نسیم غر میزد و التماس میکرد. من اما حرفی برای گفتن نداشتم.باورم نمیشد که بی جهت متهم شده باشم. افسرصدام کرد. _بیا زنگ بزن به دوستی آشنایی فامیلی بیان اینجا واست وثیقه بیارن.. صدام در نمیومد..به سختی گفتم: _من کسی رو ندارم.. پرسید: _یعنی هیج کسی رو نداری؟! رحمتی با طعنه گفت: _چرا نداری؟! زنگ بزن به یکی از همون آقایون اراذل که دم به دیقه تو اون خونه پلاسن و دم رفتن برات بوس میفرستن؟!!!! افسر گفت: _آقا صحبت نکن شما..بیرون واستا تا من بهت بگم. رحمتی دستهای مشت کردشو روی زانو گذاشت و با پوزخندی سرشو تکون داد.بعد افسررو به من گفت: _اینطوری مجبوریم شب نگهت داریم تو بازداشتگاه.. مثل باروت از جا پریدم. _به چه جرمی آخه؟! مگه من چیکار کردم؟! من باید شاکی باشم! سرمن شکسته. .من زخمی ام..به من توهین شده اون وقت من و بازداشت میکنین؟! این آقایون به من تهمت زدن بعد اینا شاکین؟ _به‌هرحال همسایه هات ازت شاکی ان.. واست استشهاد جمع کردن.. راست یا دروغشو قاضی معین میکنه. بنده مامورم و معذور!! چقدر غریب بودم..با بغض گفتم: _کدوم استشهاد؟! به چی شهادت دادن؟! گفت: _به روابط غیراخلاقی در ساختمون و سلب آسایششون .. نگاهی به سوی همسایه هام انداختم.با گریه از آقا رضا پرسیدم: _شما از خونه ی من اصلا سرو صدای نامتعارفی شنیدید؟ چرا این قدر راحت بهم تهمت زدید؟ از خدا بترسید..من چه کار غیر اخلاقی ای کردم؟ چطور تو این ده ساله خوب بودم یهو بد شدم؟ او سرش رو پایین انداخت و زبانش رو دور دهان بسته اش چرخوند..گفتم: _باشه باشه آقا رضا.همتون عقلتون رو دادین دست یکی دیگه..هرچی اون بگه شما هم گوش میکنید..تو روز محشر همتون با هم محشور میشید.. رحمتی حرفمو قطع کرد: _مثل اینکه ما یه چیزی هم بدهکار شدیم؟! با این ننه من غریبم خوندن چیزی درست نمیشه! حالا خوبه چندبار مچت رو گرفتیم! با عصبانیت بلند شدم و گفتم: _چی دیدی بگو خودمم بدونم؟!! انشاالله خدا جواب این تهمتهاتو بده مرد! سروان گفت: _بسه دیگه ..بحث نکنید .. بعد نگاهی به اون سه نفر کرد وگفت: _بیرون منتظر بمونید تا صداتون کنم. 🍃🌹🍃 نسیم پرسید: _من کجا میتونم گوشیم و بگیرم یه زنگ دیگه بزنم به خونواده م..دیرکردن. افسر که در حال نوشتن بود بی آنکه نگاهش کنه گفت _ بیرون تلفن هست! خوش به حال نسیم! او حتی تماسهاشم از قبل گرفته بود.من کسی رو نداشتم بهش زنگ بزنم.ساعت نزدیک یازده بود..برای زنگ زدن به فاطمه خیلی دیر بود و دلم نمیخواست حامد بفهمه من اینجا هستم.. فکرم فقط به یک نفر رای مثبت میداد. ولی او هم نمیتونست اینجا باشه..من همه ی آبرومو برای او میخواستم..نه نمیتونستم بهش خبر بدم.در بازشد و مسعود و کامران به همراه یک آقای میانسال داخل اتاق اومدند. آقای میانسال گفت: _مثل اینکه دخترم واینجا آوردن؟ نسیم پارسا _بله دخترتون با یکی درگیرشده ازش شکایت شده. کامران اینجا چیکار میکرد؟ ! او از کجا خبر داشت چه اتفاقی افتاده؟ مسعود مگه با نسیم حرفش نشده بود؟! پس چطور او هم به همراه پدر نسیم در کلانتری حاضر بود؟ حتما کامران بخاطر من اینجا بود..نسیم خبردارش کرده بود تا من آزاد بشم؟!! کامران نگاهی گذرا بهم کرد.آب دهانش رو طبق عادت پشت سرهم قورت داد.صورتم رو ازش برگردوندم..لابد الان خوشحال میشد که کارم گیرشه.پدر نسیم سند آورده بود و داشت با افسر و آقا رضا حرف میزد تا رضایت شاکی رو بگیره..همون پدری که نسیم بارها آرزوی مرگشو داشت! وحتی این پدر اصلا براش اهمیتی نداشت که مسعود کامران دوست پسرهای دخترش هستند! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۳ _ پس اگه دوستت نیست تو خونت چیکار میکرده؟ گفتم: _من که از مسجدب
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۴ چقدر بین پدر نسیم و آقای خدا بیامرزم تفاوت بود.آقام اگه منو این طور جاها میدید نگاه به صورتم نمیکرد ولی او تازه دخترش رو دلداری هم میداد!!! افسر مربوطه نگاهی به من انداخت و گفت: _چیشد خانوم؟! وقتی دید ساکتم بلند صدا زد _سرکار حجتی..این خانومو ببر.. کی فکرشو میکرد من داشتم بازداشت میشدم اون هم بی گناه..فقط بخاطر یک تهمت..وبخاطر یک دلسوزی احمقانه! اون هم مقابل کسانی که منتظر بودن زمین خوردنم رو ببینن.مسعود لبخند کمرنگ و موزیانه ای زیر لب داشت..و کامران هیچ چیزی نمیشد از نگاهش فهمید! سرکار حجتی یک خانوم سبزه و جدی بود.زیر بغلم رو گرفت و گفت: _بریم.. 🍃🌹🍃 داشتم از در بیرون میرفتم که کامران از حجتی پرسید: _کجا میبرینش؟! حجتی گفت: _بازداشتگاه!!!! کامران چشمهاش از حدقه زد بیرون.با دستش مانع رفتنمون شد ورو به افسر گفت: _ ایشونو چرا بازداشت میکنید؟ افسر درحالیکه با کاغذهای دورو برش ور میرفت گفت: _برای اینکه ازش شکایت شده. خودشم که میگه کس وکاری نداره.. کامران گفت: _آخه چه شکایتی؟مگه چیکار کرده؟ چون کس وکار نداره باید هرکاری خواستید باهاش بکنید؟ افسر نگاهی موشکافانه بهش کرد وگفت: _شما چیکاره شی؟ کامران مکثی کرد وگفت: _آشناشم.. حیدری با پوزخندی خطاب به افسر گفت: _هه عرض نکردم.الان سرو کله ی همه آشناهاش پیدا میشه.. خدا به این رحمتی رحم کنه..چقدر دلم رو شکست امشب..کامران بی اعتنا به طعنه ی او گفت: _اگه من سند بیارم چی؟! افسر دستش رو زیر چونه گذاشت ونگاهی به ما دونفر کرد وگفت: _ تا زمانی که پرونده ش به دست دادسرا برسه آزاده! از اونجا به بعدش به قاضی مربوطه! 🍃🌹🍃 اما این چیزی نبود که من میخواستم.من هیچ وقت حاضر نبودم زیر دین کامران برم وقتی که با دشمنان من دوست بود و هیچ وقت ضمانت اونوقبول نمیکردم تابه تهمتهای همسایه دامن بزنم.بلند گفتم: _من احتیاجی به ضمانت کسی ندارم.. خواهش میکنم جناب سروان از ایشون چیزی قبول نکنین.. خودم از در بیرون رفتم.کامران دنبالم راه افتاد. _این مسخره بازیها چیه در میاری؟ بازداشتگاهه مگه شوخیه؟ با حرص نگاهش کردم.گفت: _ببینمت…اون دیوونه این بلا رو سرت آورده؟ گفتم: _تو واسه کدوم دیوونه اینجایی؟! گفت: _معلومه واسه خاطر تو پرسیدم: _کی خبرت کرد؟ سکوت کرد.لبخند تلخی زدم و گفتم: _شما همتون دستتون تو یک کاسه ست نه؟؟دارم بهت شک میکنم! کجا برم که شما نباشید کجا؟! او با درماندگی نگاهم کرد.گفت: _قضیه اونجور که تو فکر میکنی نیست..من برای کارم دلیل دارم. اشکم پایین ریخت.خطاب به حجتی گفتم: _بریم.. چند قدم دور شده بودیم که به عقب برگشتم ونگاهش کردم وحرف آخر رو زدم: _همه ی دردسرهام بخاطر شماست..هر دلیلی داری داشته باش ولی فقط برو.. بخاطر شما بهم تهمت زدند..برام حرف درست کردن.از زندگیم برو.. وبلند گریه کردم… 🍃🌹🍃 وارد بازداشتگاه شدم.حجتی گفت: _شانست امشب کسی تو بازداشت نیست. نفهمیدم این شانس رو به خوب تعبیر کرده بود یا بد!دلم تسبیح میخواست..گفتم _میشه بهم یه نخ بدی؟ او با شک بهم نگاه کرد. از توی جیبم دانه های تسبیح رو در آوردم. گفتم: _میخوام تسبیحمو درست کنم. او نگاهی سوال برانگیز به من وتسبیح کرد و گفت: _مگه اینا رو تحویل ندادی؟؟؟ گفتم: _کلی بهشون التماس کردم تا بهم دادند.. نگاهش متعجبانه شد و گفت: _خب بزار یه سالمشو بهت بدم. گفتم: _نه..من تسبیح خودمو میخوام! _بزار ببینم میتونم واست کاری کنم! چند دقیقه ی بعد با یک متر نخ مشکی برگشت. گفت: _این ته کیفم بود واسه روز مبادا.ببین به کارت میاد؟ با خوشحالی نخ رو گرفتم ودانه های ناقص رو داخلش انداختم تا کل دانه ها در مشتم باشه..وقتی درستش کردم تسبیح رو روی سینه ام گذاشتم و با خدا حرف زدم.. تسبیحات حضرت زهرا سفارش الهام بود.. باید با این تسبیح سفارشش رو عمل میکردم! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۴ چقدر بین پدر نسیم و آقای خدا بیامرزم تفاوت بود.آقام اگه منو این
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۵ با خاک تیمم کردم و دورکعت نماز حاجت خوندم.اینجا بود برای ..خدایی که من در بودم و از قضا کمی و بود. نمیتونم بگم برام مهم نبود که بازداشت شدم ولی برخلاف چند وقت پیش که هیچ اتفاقی ازجانب خدا برای آزارو آسیب به من نیست..من قسم خورده بودم هرگاه افکار منفی ونا امیدانه سراغم اومد دست به دامن دعا ونماز بشم. و .. رو به قبله از خدا کمک میخواستم..گفتم: خدایا بگو تا چقدر دیگه از باقی مونده؟ حسابی تنها وبی پناه شدم.دیگه حتی تو خونه ی خودمم آسایش ندارم..تنها پناهم تویی.. تو اگه به من رحم نکنی کی رحم کنه؟ خدایا نکنه تحبس الدعا شدم؟! نکنه ولم کردی؟ اگه این اتفاقها امتحان باشه تحملش میکنم ولی اگه خشم توست…با خشمت نمیتونم کنار بیام.. میمیرم اگه ازم خشمگین باشی اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا.. میون مناجات وهق هقم حجتی سرکی به داخل کشید وگفت: _بیا بریم فعلن آزادی. اشکهامو پاک کردم.من که به کامران گفته بودن نمیخوام ضامنم بشه!گفتم: _چجوری؟ حجتی در وباز کرد و درحالیکه سمتم میومد گفت: _چجوری نداره! برات وثیقه گذاشتن.. چرا کامران دست از سرم برنمیداشت؟! چرا همیشه سر بزنگاه میرسید؟! چرا کسی که همیشه دنبالم بود کامران بود؟ همیشه رسم دنیا همین بود!من ازکامران فرار میکردم و کامران دنبال من بود!! کاش همینجا میموندم ولی زیر بار منت کامران نمیرفتم. 🍃🌹🍃 با حجتی وارد اتاق سروان علی محمدی شدیم. ناگهان در کمال ناباوری حاج مهدوی رو دیدم که روی صندلی نزدیک او نشسته بود. با دیدن من ایستاد و نگران نگاهم کرد.او اینجا چه کار میکرد؟! از کجا میدونست من اینجام؟! کاش دنیا به آخر میرسید و او مقابلم در این مکان نبود. یعنی الان ذهنش درباره ی من چه افکاری رو مرور میکرد..سروان علی محمدی گفت: _بیا دخترم..بیا اینجا رو امضا کن آزادی!  اما باید فردا بری دادسرا با پاهایی لرزون جلو رفتم و سرم رو پایین انداختم.اشکهای درشتم یکی بعد از دیگری روی چادرم میریخت. خودکار رو برداشتم و زیر کاغذها رو امضا کردم. سروان علیمحمدی گفت: _خب میتونی بری وسایلتو بگیری بری خونت. نگاهی شرمسار به روی حاج مهدوی انداختم.او هم نگاهم کرد..نگاهی پراز اندوه… نه من سلام کرده بودم نه او..هیچ کداممون حرفی نزدیم با هم..من از روی شرم و شوک و او شاید از ناراحتی.. با چشمی گریون از اتاق اومدم بیرون.وسایلم رو تحویل گرفتم.بیرون در حاج مهدوی ایستاده بود.او منتظر من بود..چقدر من دختر پردردسر وحاشیه سازی برای او بودم. میخکوب شدم ونگاهش کردم. جلو اومد.به آرومی ومتانت پرسید: _خوبید؟؟ چشمهای خیسم رو برای مدت طولانی روی هم گذاشتم و سرم رو به حالت نفی تکون دادم. آهسته گفت:_بریم.. 🍃🌹🍃 سوار ماشینش شدیم. در سکوت رانندگی کرد.سکوتی که حاوی هزاران سوال و حرف برای هردومون بود.حکمت  چه بود که همیشه اتفاقهای مهمم با او در شب رقم میخورد؟ وهربار من حالم درب و داغون بود و او ناجی؟!بالاخره سکوت رو شکست..مثل امواج دریا روی شنزار ساحل بیدارم کرد. پرسید: _تشریف میبرید خونه؟! خونه.؟؟؟ کدوم خونه؟! همون خونه ای که همسایه هاش به ناحق ازم شکایت کردن؟!کاش ازم چیری نمیپرسید و همینطوری میرفت. .بدون حرف وسخنی.. و فقط اجازه میداد که در کنارش حس امنیت داشته باشم.حرف رفتن خیلی زود بود.خدا او رو برام رسونده بود. چطوری نمیدونم ولی برام مهم نبود. میخواستم فقط با او باشم! دوباره پرسید!آهسته گفتم: _دلم میخواد برم جایی که هیچکس نباشه. او چیزی نگفت..ولی میشد صدای افکارش رو شنید. سرم رو به شیشه تکیه دادم و آروم اروم اشک ریختم. 🍃🌹🍃 او با صوت زیباش شروع کرد به زمزمه ی یک نوا از زبان خدا.. همه ی حرفهای اون شعرتفسیر حال من بود. میدونستم که او به عمد این مناجات رو میخونه تا آرومم کنه.. بنده ام.. دوست دارم شنوم صوت تمنای تورا طالب رازو نیازت به شب تار تو ام رنج وغم های تو بی علت و بی حکمت نیست تو گرفتار من و من همه در کار توام سایه ی رحمت من در همه جا برسرتوست مصلحت بین و گنه بخش و نگهدار تو ام جای دلتنگی وبی تابی و نومیدی نیست من که در هر دوجهان یارو وهوادار توام 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیخودی نیست که کشور چین اینقدر پیشرفت کرده است بخشی از زندگی مردم در کشور چین 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🌷برگزاری دوره توانمندسازی مسئولین روابط عمومی و خبرنگاران و گروههای نقش آفرین🌷 🔻دوره توانمندسازی مسئولین روابط عمومی و خبرنگاران و گروههای نقش آفرین فضای رسانه ای استان گیلان در مرکز آموزش آیت الله بهجت(ره) رشت برگزار گردید. در این کارگاه حجت الاسلام و المسلمین بخشش, جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس گیلان با بیان اهمیت کار خبر و رسانه در ایجاد امنیت روانی در جامعه, گفتند: نقش بی بدیل رسانه و مسئولیت خبرنگاری در ایجاد امنیت روانی در سطح جامعه به ویژه جامعه اسلامی از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد. نقش بالای فضای رسانه ای و خبری به قدری بالاست که حتی می تواند جامعه و نظام را در یک کشور جابجا یا تغییر دهد که نمونه آن را در کشور سوریه شاهد بودیم که همین فضاسازی رسانه ای دشمن, زمینه ساز نابودی یک نظام سیاسی گردید. ایشان افزودند: در این میدان که دشمنان به شدت مشغول فعالیت بوده تا اذهان و افکار مردم یک جامعه را به نفع خودشان تغییر دهند, وظیفه همه ی ما به خصوص خبرنگاران و فعالان فضای رسانه, تبیین و ایجاد امنیت روانی با ایجاد امید در میان مردم طبق فرمایشات مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) می باشد. حاج بخشش خاطرنشان کردند: یکی از مهم ترین آسیب های انسان در شرایط فعلی, خودفراموشی و درگیرشدن در شهوات و آمال دنیوی است که این موضوع نتیجه تلاش دشمن در فضای رسانه می باشد و در نتیجه,سبب نابودی تفکر و تعقل در جامعه می گردد.لذا برای مقابله با این توطئه ها و هجمه ها, باید مجدانه در تلاش و کوشش بود. 1403/10/05 🆔 @basijnews_langroud https://eitaa.com/basijnews_langroud
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معاون دفتر شهید رئیسی: سال ۱۴۰۰ وقتی شهید رئیسی دولت را تحویل گرفت تعدادی از مسئولان امنیتی گفتند برید به فکر باشید که شهریور قحطی نان در کشور دارید ماجرا این بود که دولت وقت ۴.۵ میلیون تن گندم خریده بود ولی ۶ میلیون تن گندم نیاز داشتیم. با فعال‌سازی دیپلماسی منطقه‌ای گندم تامین شد و کاردان که بجای گره زدن اقتصاد به امریکا ، راه حل را در منطقه خودش میجست 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینستاگرام ما از گزارش فعالیت بچه های کمپین Who is imam mahdi در سوئد بمناسبت میلاد حضرت مسیح علیه‌السلام، بمنظور معرفی امام مهدی علیه‌السلام. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنجرۀ متفاوتی از حضور رهبر انقلاب در منزل شهید مسیحی آرمن آودیسیان 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
✅ واکنش یک نماینده مجلس به رفع فیلترینگ‌ها: تو را به خدا با چیز دیگری حواس ما را پرت نکنید!!! 🔸 علیرضا سلیمی، عضو هیأت رئیسه مجلس: خوب حالا که دیگه واتساپ و‌ گوگل پلی رفع فیلتر شد و خیال دولت راحت! لطفا مشکل قطعی برق و پرواز کهکشانی دلار را حل کنید؛ تو را به خدا با چیز دیگری حواس ما را پرت نکنید!!! 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 یه کره شمالی داریم و کره اشغالی آمریکا؟ ▫️این جوان اهل کره جنوبی از زاویه‌ای متفاوت به وضعیت امروز کشورش نگاه می‌کنه ⏰شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔰 در باره رفع فیلترینگ اخیر دو پلتفرم خارجی 🔸 اصل فیلترینگ برای این بوده که ما برنامه برای کنترل این سکوهای مجازی از جمله واتساپ در مقابله با اغتشاشات دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از جمله سال ۱۴۰۱ نداشتیم و این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب چندین بار از حکمرانی بر فضای مجازی و رسانه‌ای تاکید موکّد داشتند. 🔸رفع فیلتر اخیر دو پلتفرم خارجی در جمهوری اسلامی بخاطر قبول شروط ایران توسط این دو پلتفرم بوده است.( به نقل از آقای اخلاقی امیری، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس). 🔹با این حال کشورها هم نیاز به سکوهای مجازی دارند و هم باید بر سیستم آنها کنترل شود والا خسارات جبران ناپذیری بر منافع و مصالح ملی وارد خواهد آورد. 🔹و بر این اساس است که: ترکیه اینستاگرام را مسدود می‌کند. آمریکا تیک‌تاک را به محکمه می‌کشاند. قطر و امارات واتساپ را فیلتر می‌کنند. آلمان و دانمارک یوتیوب را می‌بندند. فرانسه صاحب تلگرام را زندانی می‌کند. 🔹 فلذا کشورها وقتی منافع ملی خود را در خطر ببینند قوانین سختگیرانه وضع می کنند و ایران هم از این ایده ملی گرايانه مستثنی نیست و نباید باشد. ✍ محمدعلی برزگر 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
📌متن شبهه👇 چرا حضرت زهرا باید الگوی زنان باشد در حالی که در طول زندگی کوتاه خود، کار مهمی انجام نداده است، اما زنان زیادی داریم که کشف ها و اختراعات بزرگی داشته اند، یا دانشمند بزرگی بوده اند یا خدمات اجتماعی بزرگی به بشر ارائه کرده اند و ... چرا این زنان را الگو قرار ندهیم؟ مادر ترزا، ماری کوری و ... 📌 پاسخ به شبهه👇 @porseshgar 1️⃣ اگر شخصی در زمینه ای خاص مثل ورزش، کسب و کار، علم و دانش، اخلاق، خدمت به هم نوع و ... توانسته انسان موفقی باشد، هیچ اشکالی ندارد که او را الگوی خود قرار داده و راه و روش موفقیت او را در زندگی به کار ببندیم. 👈 بنابراین، دوگانه ای در اینجا وجود ندارد. نمی‌توان گفت یا حضرت زهرا (سلام الله علیها) الگو باشد یا دیگری. 2️⃣ افراد معمولاً در چیزهایی الگو قرار میگیرند، که به عنوان ارزش تلقی می شوند. 👈 مثلاً ورزشکار حرفه ای شدن، دانشمند شدن، میلیاردر شدن، بازیگر سینما شدن و اموری از این دست، برای برخی افراد ارزش هستند؛ پس باید به دنبال الگوهایی در این زمینه ها بگردند. ✅ اما برای برخی دیگر، انسانیت، زندگی اخلاقی، عدالت، ظلم ستیزی، بندگی خدا و اموری از این قبیل ارزش هستند. برای این ارزشها، حضرت زهرا (س) یک الگوی بی نظیر است. 3️⃣ اگر بخواهیم بین این دو دسته ارزش قضاوت کنیم، باید ببینیم که این ارزشها تا چه حد برای شخص و جامعه مفید هستند. 👈 دانشمند شدن، مخترع شدن، بازیگر شدن، ورزشکار شدن و ارزشهای دنیایی دیگر، اگر برای شخص یا جامعه سودی داشته باشند، سود آنها محدود به همین دنیاست. 👈 اما عشق و مهربانی، بخشندگی و ایثار، ساده زیستی، عدالتخواهی و ظلم ستیزی، بندگی خدا، زندگی اخلاق مدارانه و ... هم در این دنیا و هم در دنیای جاودانه آخرت، برای فرد و جامعه مفید خواهد بود. 🔆 بنابراین می توانیم بگوییم آن ارزشهایی که حضرت زهرا (س) الگوی کامل آن است، هم برای دنیای ما مفید است و هم آخرت ما. ✅ در این دنیا، بدون تکنولوژی می توان زندگی کرد، اما بدون عدالت و اخلاق نمی توان زندگی کرد. تکنولوژی این دنیا به درد زندگی ابدی ما نمی خورد، اما اخلاق و عدالت، ارتباط مستقیمی با سعادت ما در حیات ابدی دارد. 4️⃣ به عقیده ما، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، یک انسان کامل است؛ یعنی کسی که توانسته تمام ظرفیتها، استعدادها و کمالات نفسانی خود را در بالاترین سطح کسب کند. کسی که دارای تمام فضائل اخلاقی است. کسی که مخلوق برگزیده خداوند است، کسی که خداوند تولد او را خیر کثیر (کوثر) نامیده است. کسی که شفاعت کننده امّت اسلامی است و ... او نه فقط الگوی زنها، بلکه الگوی مردها هم هست: 👈 در حدیث معتبری از حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان که خود انسانی کامل و امام معصوم است آمده است: إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ ؛ همانا دختر رسول خدا (فاطمه) براى من سرمشقى نيكو است. 📚 الغيبه ، طوسى ، ص 286 . ✳️ شما اگر مسلمان هم نباشید، در سیره حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمونه های فراوانی از اخلاق و انسانیت یافت می شود که بتوانید آن را الگوی خود برای داشتن حیاتی انسانی و اخلاقی قرار دهید: 🔹 حضرت فاطمه، دختر پیامبر خدا بود که در جامعه زمان خویش بالاترین جایگاه اجتماعی را داشت؛ اما او به هیچ وجه از جایگاه پدرش سوء استفاده نکرد و در کمال ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی زندگی کرد. لباس ساده وصله‌دار می‌پوشید و طلا و جواهری به خود آویزان نمی کرد. 🔹 به شدّت اهل انفاق بود به نحوی که در شب ازدواجش، لباس عروسی اش را بخشید، درآمد باغ فدک که هدیه پدرش بود را کاملاً بین فقرا توزیع می‌کرد و داستان غذا دادنش به مسکین و یتیم و اسیر نیز معروف است. 🔹در احترام و محبّت و خدمت به پدرش، آنقدر تلاش می کرد که پدر او را «امّ ابیها» یعنی «مادر پدرش» نامید. 🔹 به شدّت با حیا و عفیف بود و شخصیت انسانی خود را با زیبایی ها و جذابیت های زنانه اش معاوضه نکرد. 🔹او مادری نمونه بود و فرزندانی تربیت کرد که هرکدام اسوه های اخلاق و انسانیت بودند و پسرانش در راه مبارزه با ظلم و ستمگری به شهادت رسیدند. 🔹 در عبادت و بندگی پروردگارش کم نمی‌گذاشت و همیشه اول از همه برای دیگران دعا می کرد. 🔹 او پستو‌نشین نبود؛ بلکه در زمان حیات پدرش در جنگها به یاری او می‌رفت و پس از رحلت پدرش، برای احقاق حق خود همسرش(در ماجرای غصب اموال و غصب حکومت همسرش) به میدان آمد و با شخصیت هایی مقابله کرد که تمام جامعه اسلامی در آن زمان، از ترس آن افراد دهان خود را از بیان حق بستند. ✅ اما اگر مسلمان هستید، باید بدانید که: 🔹 حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از شخصیت های مورد اشاره در آیه تطهیر،آیه مباهله، آیه مودّت، آیه نور، آیه «فی بیوت اذن الله» و ... است و این آیات در شأن و مقام او نازل شده. 👇ادامه در پیام بعد👇
ادامه پاسخ👇 🔹سوره انسان و سوره کوثر در شأن ایشان نازل شده است. 🔹 او دارای مقام عصمت و علم است. 🔹 سخنان حکمت آمیز و وحی گونه ی بسیاری از او به جای مانده است. 🔹روایات بسیاری درباره جایگاه بلند او در قیامت و بهشت و مقام شفاعت او وجود دارد. 🔆 همه این موارد، نشان می دهد که او یک انسان معمولی نبوده بلکه شخصیتی است که هر رفتارش می تواند سرمشق دیگر انسانها باشد. این متن، توان ارائه توصیفی جامع از شخصیت برجسته حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ندارد، لذا اهل تحقیق را به مطالعه آثار زیر دعوت می کنیم: 📚 فاطمه بانوی بهشتی؛ محمد جعفر امامی. 📚 زندگی‌نامه صدیقه کبری فاطمه زهرا،‌ شهید سید عبدالحسین دستغیب. 📚 اخلاق حضرت فاطمة، محمد مهدی تاج ‌لنگرودی. 📚 فاطمه زهرا بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی. ❌کپی برداری و انتشار مطالب کانال فقط با درج کامل لینک پاسخ به شبهات مورد رضایت ماست خدمات حضرت زهرا      ╭┅───────┅╮ @porseshgar📻❄️ ╰┅───────┅╯
🔴دستگیری سارق ۳۱ ساله غیربومی طلاجات در فومن 🔺سرهنگ مجید تقی‌زاده با بیان اینکه به دنبال وقوع پنج فقره سرقت طلاجات از منازل شهرستان فومن، پیگیری موضوع در دستور کار پلیس قرار گرفت، افزود: کارآگاهان آگاهی فومن با تلاش شبانه‌روزی سارق این پرونده‌ها را با استفاده از بازبینی دوربین‌های مداربسته شناسایی و با اخذ نیابت قضایی وی را در استان تهران دستگیر و جهت بازجویی و تکمیل پرونده به شهرستان فومن منتقل کردند. 🔺فرمانده انتظامی شهرستان فومن با اشاره به اینکه سارق ۳۱ ساله غیربومی با استفاده از تاریکی هوا، منازل خالی را شناسایی و اقدام به سرقت طلاجات می‌کرد، گفت: متهم پس از دستگیری و مواجهه با تصاویر دوربین‌های مداربسته و مستندات و شاهدان، با اظهار ندامت به جرم انتسابی، خود اعتراف کرد. 🔺این مقام انتظامی تصریح کرد: ارزش طلاجات به سرقت رفته توسط متهم، بیش از ۲۰ میلیارد ریال برآورد که پس تشکیل پرونده جهت تشکیل پرونده به مرجع قضایی معرفی شد. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 این قدر گفتین اگه ناراحتی برگرد، برگشت! ▫️شگفتی یک مهاجر ایرانی که بعد از سال‌ها برگشته کشور ⏰شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
اسرائیلیات بهزاد نبوی و جاسوسانی که درز گرفت 🔹روزنامه زنجیره‌ای اعتماد، از بهزاد نبوی پرسیده است: «اينكه برخي افراد و جريانات ناخواسته به‌گونه‌اي رفتار كنند كه منافع اسرائیل در ايران تأمين شود، يك بحث است، اما بحث نفوذ مستقيم اسرائیل در داخل ايران، موضوع متفاوتي است. واقعاً يك چنين اعتقادي داريد؟». 🔻رئیس سابق جبهه اصلاحخات در پاسخ می گوید: سال‌هاست كه من اين بحث را مطرح كرده‌ام كه ما عوامل نفوذي اسرائیل را در سطوح بالاي كشور داريم. حتي زماني از من درباره اين مورد بازپرسي هم كردند. زماني از بچه‌هاي بند 350 اوين شنيدم كه 2نفر جاسوس را كه در دفتر يكي از حضرات با نفوذ و بلندمرتبه دستگير شده بودند در بند 350 اوين، زنداني كرده بودند. همه زندانيان در جريان حضور آنها در زندان بوده و از آن با خبر بودند. يكي از اين 2نفر هم اعدام شد. 🔹نبوی همچنین در پاسخ این سؤال که در شرايط فعلي به نظر شما چه راهبردي بايد پيش گرفته شود؟، گفت: اجتناب از جنگ جديد با اسرائیل، ادامه مذاكرات با اروپا خصوصاً در دوره ترامپ و تلاش براي احياي چيزي شبيه برجام، جدا كردن خرج اسرائیل از آمریکا و يكي نكردن حساب اين دو. وی افزود: معتقدم از نظر نظامي ايران طلبي از اسرائیل ندارد. اگر وعد صادق3 انجام نشود ايران چيزي را از دست نداده و اتفاقاً ابتكار عمل را هم در دست دارد. البته اگر من اختياري داشتم، مانع اجراي عمليات وعده صادق 2 مي‌شدم. 🔻درباره این سخنان باید گفت که آقای نبوی ترجیح داده‌اند مرتکب فرار به جلو و فرافکنی شوند وگرنه بهتر از هرکس دیگر می‌دانند که کدام عناصر سیاسی در فتنه‌هایی مانند فتنه 88 و 98 و 1401، عیناً در نقش پایوران سیا و موساد عمل کردند. 🔹به عنوان یک نمونه از صدها مورد، ایشان حتماً اطلاع دارد که شبکه اینترنشنال وابسته به موساد توسط علی‌اصغر رمضانپور اداره می‌شود و دست بر قضا این مزدور نقاب انداخته موساد، دو دهه قبل به عنوان معاون وزیر ارشاد در دولت خاتمی فعالیت می‌کرد و قبل از آن مدیر روزنامه زنجیره‌ای آفتاب امروز بود. نمونه دیگر، معاون اسبق وزیر دفاع در دولت خاتمی است که به جرم جاسوسی بازداشت و پس از محاکمه اعدام شد. 🔻همچنین فتنه زن زندگی آزادی با چاشنی تجزیه‌طلبی و جنایت و تخریب و ارعاب و ترور مستقیماً از سوی موساد و سیا و با نقش‌آفرینی گروهک‌های مزدور انجام شد و آقای نبوی بهتر از همه می‌داند که کدام افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی در آن فتنه تبدیل به پادوی موساد و سیا شدند. آنها همان‌هایی بودند که پس از اعتراض نبوی به رادیکالیسم کور، عذر او را از ریاست جبهه اصلاحات خواستند او جرئت نکرد حتی علناً به این خودکامگی پایوران بیگانه اعتراض کند. 🔹اما در موضوع پرهیز از جنگ، در راهبرد امنیتی هیچ کشور هوشمند و مقتدری پیدا نمی‌کنید که خطاب به دشمن گستاخ و مهاجم خود اطمینان بدهد که «ما در تله شما وارد نمی‌شویم و با شما به هیچ وجه نمی‌جنگیم»! 🔻این ادبیات خام‌اندیشانه و بلاهت‌آمیز -که معلوم نیست اولین بار چه کسی به مدعیان اصلاحات قالب کرد و بقیه گله‌وار تکرار کردند- به معنای چراغ سبز دادن و جرأت بخشیدن به دشمن برای زدن ضربه است. 🔹در منطق دولت‌های مقتدر، دشمن باید یقین داشته باشد که هر نوع دست‌درازی و تعرض او پاسخ دردناک و پشیمان‌کننده به همراه خواهد داشت. بنابراین اظهارات آقای نبوی در این‌باره را هم باید جزو اسرائیلیات دسته‌بندی کرد. 🔻این نکته هم گفتنی است که سرویس‌های اطلاعاتی ایران نفوذ اطلاعاتی گسترده در اسرائیل دارند و رژیم صهیونیستی بارها افراد ارشدی در حد وزیر و نماینده پارلمان و مشاور نخست‌وزیر و گروه‌های چند نفره از صهیونیست‌ها را بارها به اتهام جاسوسی برای ایران بازداشت کرده است. 🔹نهایتاً در موضوع مذاکره باید گفت که پیگیری این روند به بن‌بست خورده، موجب دو تحریم هواپیمایی و کشتیرانی ایران و صدور قطعنامه ضدایرانی اروپا در آژانس شد. 💢روزنامه کیهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️تظاهرات علویان سوریه بعد از هتک حرمت یک زیارتگاه 🔹هزاران نفر از علویان سوریه در واکنش به هتک حرمت زیارتگاه یکی از علمای دینی‌شان در چندین شهر به خیابان آمدند. 🔹عده‌ای افراد مسلح با حمله به زیارتگاه «ابی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی» در استان حلب از علمای علویان سوریه که به‌شدت مورد احترام اتباع این مذهب بوده، این زیارتگاه را به آتش کشیده‌اند و آن را تخریب کرده‌اند. 🔹هزاران نفر از علویان سوریه در شهرهای حمص، استان حماه، لاذقیه، مصیاف، طرطوس، جبله و... در واکنش به این هتک حرمت به خیابان‌ها آمده‌اند. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۵ با خاک تیمم کردم و دورکعت نماز حاجت خوندم.اینجا #بهترین_جا بود
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۶ وقتی دست از خوندن کشیدبا هق هق گفتم: _کاش میشد منم میرفتم پیش آقام..اونجا دیگه کسی آزارم نمیده.اونجا تنها جاییه که همه خود واقعیمو میبینن وبهم اعتماد میکنن میترسم.. میترسم حاج آقا کم بیارم بشم اونی که نباید بشم.. او فقط گوش میداد!گذاشت هر چی توی دلمه بیرون بریزم.گفتم: _از وقتی یادم میاد تو زندگیم سختی و تنهایی کشیدم..خدا همه جور امتحان سختی ازم گرفته.از کودکی تا به الان..من غم یتیمی دیدم.. زهر نامادری چشیدم..داغ پدر دیدم..جفا از فامیل ودوست و آشنا دیدم ولی بخدا هیچ کدوم از این سختیها و بلاها به اندازه روزهای پس از توبه عظیم نبوده.چرا؟؟ یعنی خدا توبه ی منو نپذیرفته؟! حاج مهدوی گوشه ای از خیابان توقف کرد وگفت: _نه یقین کنید توبه تون رو پذیرفته با صدای نسبنا بلندی ناله زدم: _پس چرا اینقدر رنج میکشم؟! 🍃🌹🍃 او آهی کشید وگفت: _خدا داره مثل آهن آبدیده تون میکنه.این سختیها وبلاها همه براتون خیره.هرچی ایمان بیشتر بشه ابتلاء و سختی بیشتر میشه. ببینید چقدر انبیا و امامان ما سختی کشیدند؟! معلم هرچی بیشتر از شاگردش امتحان بگیره شاگردها درس بلدتر و کار بلد تر میشن. حالا حکایت ما بنده ها هم همینه. شما سر کلاس درس خدا نشستید. اونم با میل و اراده ی خودتون.پس باید با هر درسی که بهتون میده امتحانی درخور اون درس هم ازتون بگیره. سیده خانوم..شما کار بزرگی کردی.اراده ی آهنینی داشتی..خدا داره باهات کیف میکنه.الان داره به این اشکهات میخنده.چون این رنج و داری واسه رسیدن به او متحمل میشی..نزارید نا امیدی تیر خلاص بزنه به هرچی که بهش رسیدین..از هیچی نترس.. میدونید مشکل شما کجاست؟؟! اینکه دنبال اینی که منو و فلانی و بصاری توبه تونو باور کنیم. توبه رو باید برد پیش اصل کاری!همون که اگه بگی ببخش میبخشه ودیگه به روت نمیاره.. حتی کاری میکنه که از یاد خودتم بره..حالا اگه میبینید دارید سختی میکشید نا امید نشید. فکر نکنید خدا داره عذابتون میده! آخه به این خدای رحمان و رحیمی که اینقدر هوای بنده هاشو داره میاد که از آزار کسی لذت ببره؟ این ابتلائات واسه خودمونه. خودش به موسی(ع) فرموده: من به صلاح امور بنده ام از خودش آگاه ترم، پس به بلاهای من صبر کن و به نعمت هام شکر کن و به قضاهای من راضی باش.وقتی که بنده ی مؤمنم این کارها را انجام داد و بر رضای من عمل نمود و امر مرا اطاعت کرد، او محبوب ترین بنده ی مؤمنم خواهد بود.!! دیگه چه بشارتی بالاتراز این؟؟ با درماندگی گفتم: _اگه عذاب باشه چی؟ اگه سزای گناهان سابقم باشه چی؟ _نیست اگه هم باشه خیالتون باید راحت بشه..خدا داره پاکتون میکنه..ان مع العسر یسری..روزهای خوب هم از راه میرسه سیده خانوم.. 🍃🌹🍃 هق هقم بلند شد..بدون هیچ شرمی بلند بلند گریه کردم.گفتم: _حق با شماست..من زود بریدم..با اینکه قول داده بودم کم نیارم! او با آرامش گفت: _فردا صبح اول وقت میرم با همسایه هاتون حرف میزنم وان شالله رضایتشونو میگیریم. نباید پاتون به دادگاه برسه.. با اشک و آه گفتم: _دیگه آب از سرمن گذشته حاج آقا!!من همه چیزمو باختم همه چیزمو.. او با مهربونی گفت: _خیره ان شالله..اینها همه امتحانه.. 🍃🌹🍃 پرسید: _چرا به مامورا گفتین کسی رو ندارین؟! چرا با من یا خانوم بخشی تماس نگرفتین بیایم پیشتون؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم: _برای اینکه همیشه زحمتم گردن شماست.. نمیخواستم منو در این شرایط ببینید.آخه تا کی باید سرم پیش شما پایین باشه؟ با ناراحتی گفت: _سرتون پیش خدا بلند باشه.. پرسیدم: _شما از کجا فهمیدید من بازداشتم؟ نفس عمیقی کشید وگفت: _والا اون جوون بهم پیامک زد که شما در کلانتری فلان منطقه هستید و بنده براتون کاری کنم.منم تماس گرفتم با کلانتری اون ناحیه و دیدم بله درست گفته.. اشکمو پاک کردم وبا تعجب پرسیدم: _چرا به شما خبر داده آخه؟! او شانه بالا انداخت و از آینه نگاهی کرد وگفت: _خب قطعا نگرانتون بوده. بنظرم ایشون واقعا به شما علاقه منده..چرا بیشتر بهش فکر نمیکنید؟ کاش بحث رو عوض میکرد!صورتم رو به سمتی دیگر برگردوندم و گفتم: _دلایلم و قبلا گفتم..مفصله.. 🍃🌹🍃 گفت: _میخوام بدونم..البته اگر امکانش باشه.. پرسیدم: _چرا؟؟؟ او دستش رو روی زانوانش گذاشت و گفت: _برام مهمه.… براش مهم بود؟؟؟ مگه این موضوع چه اهمیتی داشت؟! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۶ وقتی دست از خوندن کشیدبا هق هق گفتم: _کاش میشد منم میرفتم پیش
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۷ چرابرای حاج مهدوی مهم بود که نظر منو درباره ی رد کامران بدونه؟کمی فکر کردم. یاد همه ی کارهای کامران افتادم و گفتم: _بهش اعتماد ندارم..با همه ی مهربونیهاش نمیتونم باورش کنم. بنظرم همه‌ی رفتاراتش مشکوکه..امشب اون کلانتری بود نمیدونم واسه من یا نسیم.ولی خوشم نیومد که با اونا میچرخه. من از این جماعت میترسم. کامران با دشمنای من دوسته.از طرفی من.. حرفم رو خوردم.پرسید: _شما؟!!! دنبال کلمات مناسب گشتم.گفتم: _مننن نمیتونم به ازدواج فکر کنم.چون…. دیگه ادامه ندادم.چون واقعا نمیشدواقعیت رو گفت. 🍃🌹🍃 گوشی حاج مهدوی به صدا در اومد.در حالیکه گوشی رونگاه میکرد گفت: _حلال زاده ست..خودشه.پیام داده ببینه کارتون رو پیگیری کردم یا خیر. شروع کرد به نوشتن.چند لحظه ی بعد خطاب به من گفت: _نوشتم حالتون خوبه و آزاد شدید! آهی کشیدم و سرم رو به صندلی تکیه دادم.او دوباره ماشین رو روشن کرد.پرسید: _آرومتر شدید؟؟ میخواین برگردید خونه؟! باز رسیدیم به حرف خونه! کاش شهامت داشتم میگفتم کمی بیشتر برام حرف بزن.. من دیگه دلم نمیخواد تنها باشم. من میترسم. از تنهایی از گناه از حرف مردم..از فکر از دست دادن تو که نمیدومم چرا از امشب کنار مسجد دلشوره نبودنت رو گرفتم ..گفتم: _دلم نمیخواد خونه برم ولی راضی به زحمت شما هم نیستم. حاج مهدوی گفت: _حاج آقا احمدی چندتا مورد خوب واستون تو محله ی خودمون پیدا کردن.دیگه صلاح نیست تو اون ساختمون باشید.باید تنها پل ارتباطی دوستان سابقتون رو قطع کنید.از طرفی دیگه هم محبور نیستید رفتار زشت همسایه هاتون رو تحمل کنید. پشت سر هم آه کشیدم و به حرفهاش فکر کردم.پرسید: _چرا با اون دختر درگیر شدید؟ گفتم: _اونی که باعث وبانی دعوای مسجد شده بود اون بود. رفته بود پیش زن بابام و کلی دروغ پشت سرم گفته بود..ولی باتمام اینحال وقتی امشب دیدم پشت در داره گریه میکنه دلم براش سوخت.فک کردم اتفاق بدی واسش افتاده..کاش در و واسش وانمیکردم _درسته نباید در و باز میکردید..پس بخاطر اونروز باهاش دعواتون شد.. _اون آغازگر دعوا بود..از زمانیکه میشناختنش همینطوری بود.واسه اینکه خودش و از اتهام مبرا کنه شروع میکنه به جیغ و داد و دعوا.. من حتی در مقابل ضربه هاش کاری نکردم. بغیر از اون موقعی که… یاد تسبیح افتادم اشکم سرازیر شد.از داخل آینه نگاهم کرد. ..نمیتونستم واقعیت رو به حاج مهدوی بگم.. نمیتونستم بگم من امانت دار خوبی نبودم.او هم چیزی نپرسید..با اینکه منتظر بود جمله ام رو تموم کنم.او از خیابانی به خیابان دیگر میرفت و من به این فکر میکردم که چرا منو به خونه ام نمیرسونه؟ گناه او چه بود که بخاطر ترس من از همسایه ها و اون خونه، اسیر خیابونها بشه؟ 🍃🌹🍃 دوباره براش اسمس اومد.گوشیش رو نگاه کرد و بعد توقف کرد.سرش روبرگردوند به عقب! فکر کردم با من کار دارد ولی او به خیابان نگاه میکرد.گفت: _شما تو ماشین باشید من الان میام. از ماشین پیاده شد. به پشت سرم نگاه کردم! باور کردنی نبود. ماشین کامران پشت سرما ایستاده بود.او اینجا چیکار میکرد؟یعنی درتمام این مدت تعقیبمون میکرد؟حاج مهدوی به او که از ماشینش پیاده شده بود نزدیک شد. باهم دست دادند و حرف زدند..در چهره کامران خشم وناراحتی موج میزد ولی حاج مهدوی آرام بود. دلم میخواست پیاده شم و بفهمم بین اون دونفر چه میگذره. 🍃🌹🍃 دقایقی بعد کامران با قدمهایی سریع نزدیک ماشین شد. زد به پنجره.دلم گواه بد می داد.به سمت اون پنجره خیز برداشتم و پایین کشیدمش. او لبش رو گزید و گفت: _من با اون دوتا کاری ندارم! نسیم بهم زنگ زد که برم کلانتری واسش سند ببرم! من خودمم از پررو بودنش تعجب کردم.بهشم گفتم به من ارتباطی نداره ولی گفت تو هم دستگیر شدی..من اگه اون وقت شب اونجا بودم بخاطر تو بود. گفتم: _مسعود چی؟ تو با مسعود در ارتباطی..با اینکه اون اصلا مرد سالمی نیست..بااینکه اون منو به این روز انداخت.. کامران گفت: _واسه اونم دلیل دارم..شاید یه روزی فهمیدی! پوزخندی زدم: _مگه قراره ما باز هم همدیگر رو ببینیم؟! حالت صورتش عوض شد باز هم طبق‌عادت پشت سر هم آب دهانش رو قورت داد و دست در جیبهاش به آسمون خیره شد. لعنت به من!!!! چرا اینقدر اونو آزار میدادم. حاج مهدوی نزدیکش شد.دستش رو روی شونه اش گذاشت و با دلجویی گفت: _خدا خیرت بده که پیگیر ماجرا بودی. کامران با حرص رو به او گفت: _شما چیکار کردی که این دختر.. جمله ش رو ناتموم گذاشت.من میدونستم  ادامه ش چیه!ازشدت ناراحتی و شرمندگی گفتم: _هههههیییی حاج مهدوی سوار ماشین شد و با لحنی خشک گفت: _فی امان الله.. کامران خطاب به او با طعنه گفت: _حاجی تا حالا تو خیابون چرخ میزدید حالا چند دیقه هم بخاطر من دندون روجیگر بزار.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « »