eitaa logo
یاران وفادار
172 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۹ نامه رو در مقابل چشمانش به دونیم کردم ومنتظر عکس العملش شدم. او
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۰ در میان هق هق دردناکم فاطمه گفت: _هنوزهم میگم!خدا تو رو در آغوش گرفته. ولی تو بش اعتماد نداری.خدا مثل یک مادر، محکم گرفتت و داره از این مسیر خطرناک و سخت عبورت میده.وقتی جات امنه ترس براچی؟تو فقط داری تو آغوش خدا این روزها وصحنه ها رو میبینی.اگه به آغوش خدا اطمینان کنی با خیال راحت فقط تماشا میکنی و بدون ذره ای ترس و اضطراب تو آغوشش آروم میگیری.خدا داره میبرتت به سر مقصداصلی اونجایی که عزت هست.آبرو هست. خوشبختی و عاقبت‌بخیری هست.پس به آغوشش اطمینان کن..که یهو پرت میشی تو روزهای سخت و کم میاری! چقدر حرفهاش رو دوست داشتم.از زیبایی جملاتش هق هقم بیشتر شد و بلند خدا رو صدا زدم: _خدااااااایااااا بسه دیگه…منو پروازم بده.. آهسته نبر.. فاطمه با گریه از اتاق بیرون رفت وبعد از مدتی با یک لیوان آب برگشت. _جای داروهات کجاست یه قرص بهت بدم آروم بگیری. گفتم: _فقط تشنمه! لیوان رو گرفتم و تا ته لیوان آب رو سر کشیدم. فاطمه اشکهای قطع نشدنیم رو از گونه هام پاک کرد وبرام آهسته دعا میخوند.. نفهمیدم کی خوابم برد. 🍃🌹🍃 حاج مهدوی در بیابانی خشک خاک میکند.ازش پرسیدم. _چیکار میکنید حاج آقا؟؟ واسه چی زمین رو میکنید؟ عرق روی پیشونیش رو پاک کرد و گفت: _میخوام درخت بکارم! با تمسخر گفتم: _اینجا که فایده ای نداره!رشد نمیکنه..قد نمیکشه.! خندید.. _اگه خدا بخواد رشد میکنه..میوه هم میده. یک قدم جلو رفتم..چاله خیلی بزرگ وعمیق بود.پرسیدم: _خب پس چرا اینقدر زیاد میکنید؟ گفت: _بذرم بزرگه. با تعجب به اطراف نگاه کردم.پرسیدم : _کو؟؟ پس چرا من نمی‌بینمش؟ ناگهان او با نگاهی عجیب مرا داخل چاله هل داد ودرحالیکه خاک رویم میریخت با گریه گفت: _باید خاکت کنم…شاید خدا ازت یه درختی بسازه… جیغ میکشیدم... _نه نکنید این کارو..منو زنده به گورم نکنید دارم خفه میشم!! او میون گریه میگفت: _نترس فقط اولش سخته..بعدش آروم میگیری و میتونی نفس بکشی.! جیغ بلندی کشیدم و از خواب پریدم. 🍃🌹🍃 فاطمه با اشک و آه کنار بسترم نشسته بود. چشمهام تار می‌دیدند. با وحشت گفتم: _داشت منو خاکم میکرد…داشت منو میکشت.. فاطمه صورتم رو با دستمال خیس مرطوب میکرد و با گریه گفت: _نه…حالش خیلی خرابه..داره تو تب میسوزه… چشمهام رو به سختی تیز کردم.او با کی بود؟ _حامد تو رو خدا زود بیا من دارم سکته میکنم! پرسیدم: _کیه فاطمه.؟کی اینجاست؟ فاطمه با گریه گفت: _حامد بود.زنگ زدم بهش که بیاد اینجا ببریمت دکتر..داری تو تب میسوزی..چرا با خودت اینکارو میکنی رقیه سادات چرا؟ خنده ی تلخی کردم و با چشمانی نیمه باز و لبی لرزون گفتم: _تقصیر من چیه؟ من کاری نکردم اونا این کارو باهام کردن.. و دوباره از حال رفتم.نمیدونم چقدر گذشت ولی این‌بار حامد هم بالای سرم ایستاده بود. _سادات خانوم میتونید بلند‌ شید؟! 🍃🌹🍃 زبانم نمیچرخید جواب بدم.. فقط سردم بود.و فک پایینم بی جهت میلرزید. چشمام هم بازو بسته نمیشد تا اینگونه جوابشون رو بدم.چه بلایی سرم اومده بود؟ گوشه‌ای آن طرف تر دختر بچه ای بالا پایین میپرید وبلند بلند میخندید.آقام با یک عروسک نزدیک دختربچه رفت و او رو بغل گرفت.دختر رو شناختم. خودم بودم!با تمام توانم صداش کردم: _آقااا..اومدی؟؟ چرا فاطمه جیغ میکشید؟ چرا اینقدر بلند گریه میکرد؟ دختر بچه ترسید از صدای جیغش!گفتم: _نه آروم تر..بچه ترسید فاطمه! آقام میان سرو صدای فاطمه وحامد بچه بغل رو بروم ایستاد. پرسید: _حالت خوبه.؟ خندیدم وگفتم: _از وقتی بزرگ شدم دیگه بغلم نکردی! آقام بچگیهامو پایین گذاشت.دختر بچه دستهامو گرفت.رو کردم به آقام وگفت: _آقا جون رقیه سادات تب داره..ببرش آمپول! آقام نگاهم میکرد. _ببرمت دکتر آقا جون؟ لبخندی زدم: _خوبم آقاااا 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 👇👇
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۰۰ در میان هق هق دردناکم فاطمه گفت: _هنوزهم میگم!خدا تو رو در آغوش
👆ادامه قسمت ۱۰۰ 👇 لبخندی زدم: _خوبم اقااا چرا فاطمه اینقدر بلند صدام میزد؟ صداش گوشهامو آزار میداد. فک کنم از صداش آقام اینا رفتن.لحظه ای تونستم نگاهش کنم.دستش رو روی دهانش گذاشته بود و با وحشت نگاهم میکرد. خوابم میومد! همه جا تاریک شد.. زن هوچی نزدیک تختم اومد.با خشم و عصبانیت بهم ذل زد. چقدر زشت و ترسناک بود. _حیف اون آقات که تو اولادشی!!! گریه کردم. _آقام یه روز بهم افتخار میکنه! فاطمه هم با گریه تاکید کرد. _ایشالا ایشالا. .من مطمئنم! زن گلومو گرفت..داشتم خفه میشدم. جیغ زدم.. فاطمه هم جیغ میکشید!! _حااامد..یک کاری کن الان میمیره… این صدای حامد بود؟؟ _برو بیرون فاطمه. .تو داری وضع و بدتر میکنی… _پس چرا نمیاد.؟؟ دوباره زنگ بزن.. کی رو میگفتن؟؟ میشه حاج مهدوی منظورشون باشه؟؟راستی چرا من اونها رو نمی‌بینم ولی باقی افراد اینجا رو میبینم؟ اون زن هنوز مثل یک عفریته پشت در ایستاده وناخن میجود!منم که اون گوشه دارم بازی میکنم! بالاخره فاطمه ساکت شد. حالا میتونم با خیال راحت به صدای بازی کردنم در اون گوشه اتاق گوش بدم. خوشحال و شاد وخندانم…قدر دنیا رو میدانم.. اااخ صورتم…کی منو زد؟چشمامو به سختی وا کردم 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
👆ادامه قسمت ۱۰۰ #رهایی_ازشب👇 لبخندی زدم: _خوبم اقااا چرا فاطمه اینقدر بلند صدام میزد؟ صداش گوشهامو
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۱ وقتی چشم وا کردم دوباره فاطمه مقابلم بود.سرم هنوز درد میکرد.ولی دیگه سردم نبود.فاطمه چشمهاش از گریه پف کرده بود. _رقیه سادات؟؟ بیدارشدی؟؟ تو که منوکشتی آخه! رفت بیرون. دقایقی بعد با یک پرستار برگشت. پرستار فشارم رو گرفت و حالم رو پرسید.گفت: _خداروشکر الان دیگه خیلی بهتری..تبتم که پایین اومده.!! چت شده بود دختر؟ تازه همه چیز به خاطرم اومد.گفتم: _خوبم. فاطمه از پرستارپرسید: _الان یعنی جای نگرانی نیست؟ پرستار گفت: _خداروشکر همه چیزش خوبه.ولی باز بهتره تا صبح صبر کنید از سرش یه اسکنم بگیریم بفهمیم علت اصلی تشنج فقط تب بوده یا دلایل دیگه ای هم داشته! 🍃🌹🍃 اونها از چی حرف میزدند؟؟؟تشنج؟مگه من چه اتفاقی برام افتاده بود؟! پرستارکه بیرون رفت از فاطمه پرسیدم: _چه اتفاقی افتاده برام؟ فاطمه دستم و گرفت. _یادت نمیاد؟! گرفتی خوابیدی..ده دیقه بعدش تنت شد کوره ی آتیش! همش تو خواب هزیون میگفتی.جیغ میکشیدی.. من که دیگه داشتم سکته میکردم.زنگ زدم به حامد ببریمت دکتر.‌ ولی اینقدر حالت بد بود مجبورشدیم زنگ بزنیم اورژانس..اینا بهت اکسیژن وصل کردن.. کلی بهت رسیدگی کردن تا الان تبت یکم پایین اومده. با صدایی گرفته گفتم: _یجیزایی یادمه..ولی اسکن دیگه برای چی؟ _چمیدونم.!! لابد میخوان خیالشون راحت شه. تو به این چیزا فک نکن.فقط استراحت کن. من اینجا هستم. پرسیدم: _ساعت چنده؟ _نزدیکای چهار.. با شرمندگی گفتم: _تو هم تو زحمت انداختم! برو خونه بگیر بخواب.من حالم خوبه. _نه من خوابم نمیاد.خیلی خوشحالم که الان هوشیاری.فک کردم دیگه هیچ وقت.. چشمش پراز اشک شد. کمی خودم رو بالا کشیدم. _معذرت میخوام اگه اذیت شدی..من تابحال اینطوری نشده بودم! گفت: _دکتر میگفت شوک عصبی به این روزت انداخته. آهی کشیدم و دوباره خاطره ی شوم دیشب از خاطرم رد شد.پرسیدم: _الان آقا حامد کجاست؟ _بیرون با حاج مهدوی نشسته! قلبم هری ریخت.گفتم: _حاج مهدوی اینجا چیکار میکنن؟ گفت: _وقتی که من به حامد زنگ زدم حاج مهدوی کنارش بود.حاجی وقتی فهمید بیمارستانیم خودشونو رسوندن .من تا حالا هیچ وقت حاجی رو اینقدر عصبانی ندیده بودم اون زن باحرفهایی که زده خیلی حاجی رو ریخته به هم..مخصوصا وقتی فهمید بخاطر اون چه بلایی سرت اومده! 🍃🌹🍃 گلوم از شدت ناراحتی و بغض میسوخت. سرم رو به طرفی دیگر برگردوندم تا فاطمه متوجه حالم نشود. فاطمه گفت: _حاجی گفت اگه بیدارشدی بهشون خبر بدم تا ببینتت.الان حالت خوبه؟بهشون بگم بهوش اومدی؟ نمیدونستم چی بگم.همه چیز مثل کابوس بود.با اتفاقات اخیر روی دیدن حاج مهدوی رو نداشتم.چشمم رو بستم و آهسته اشک ریختم. تلفن فاطمه زنگ خورد.او به حامد خبرداد که بهوش اومدم.و جمله ی آخرش این بود: _هرطور خودشون صلاح میدونن. فاطمه خطاب به من گفت: _حاج آقا مصمم هستن باهات صحبت کنن.‌ خواهش میکنم با آرامش به حرفهاشون گوش کن.من از اتاق بیرون میرم که راحت باشی. دستش رو گرفتم.با بغض گفتم: _چیکارم دارن؟ او اشکام رو پاک کرد و مهربانانه گفت: _نمیدونم. گفتم: _من روم نمیشه نگاهشون کنم. فاطمه با خونسردی گفت: _خب نگاهشون نکن. 🍃🌹🍃 همانموقع حاج مهدوی با یک یا الله بلند وارد اتاق شد وفاطمه از اتاق بیرون رفت. من با قلبی نا آروم و چشمی بارونی صورتم رو به سمت مخالف ایشون متمایل کردم.و ملافه رو روی سرم انداختم. حاج مهدوی روی صندلی کنار تخت نشست و با یک بسم الله شروع کرد به حرف زدن. _میدونم الان وقت مناسبی برای صحبت کردن نیست ولی شاید حرفهای حقیر یک التیام کوچیک باشه واسه دل شکسته ی شما! الان حالتون بهتره؟ سرم رو تکون دادم. _خب الحمدالله. او نفسی عمیق کشید و با صدایی زیبا و دلنشین گفت: _امشب با دیدن حال و روز شما خیلی از خودم ناراحت وعصبانی شدم.شاید عملکرد اشتباه من منجر به این اتفاق شد. اول اینکه سیده خانوم ملاک برتری و مقیاس ایمان هرکسی برمیگرده به اینکه چه جایگاهی پیش خدا داره نه خلق خدا. خلق خدا رو هیچ رقمه نمیتونی راضی نگه داری حتی اگه خوب وکامل باشی! و.. نکته ی دیگه اینکه شما درمورد من دچار سوتفاهم شدید.هرگز قصدم این نبوده که شما رو از مسجد و بسیج، اون هم به دلایلی که خودتون فرمودید بیرون کنم.اتفاقا بالعکس از نظر من شما یک سادات بزرگوار و متدین هستید که البته بنده براتون احترام خاصی قائلم. ولی ظهر همان روزی که بهتون عرض کردم در بسیج این ناحیه نباشید حرفها و حدیثهایی به گوشم رسید که یقین کردم پخش شدنش در مسجد به ضرر شماست. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 نهضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
💞تجدید بیعت روزانه با امام زمان (عج) 💛 دعای عهد 🌹 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌🌹 💎 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ 💛 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ 💎 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ♥️ وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ 💎 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ 💚 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ 💎 وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ 🧡 وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 💎 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ 💙 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ 💎 وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ ❤️ یا حَىُّ یا قَیُّومُ 💎 أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى 💛 أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ 💎 وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ♥️ یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ 💎 وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ 💚 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ 💎 یا مُحْیِىَ الْمَوْتى 🧡 وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ 💎 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ 💙 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ 💎 الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ❤️ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ 💎 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ 💛 فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها 💎 سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَ بَحْرِها ♥️ وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ 💎 مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ 💚 وَ مِدادَ کَلِماتِهِ 💎 وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ 🧡 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ 💎 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ 💙 فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا 💎 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى ❤️ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى 💎 لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً 💛 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ 💎 وَالذّابّینَ عَنْهُ ♥️ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ 💎 وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ 💚 وَالْمُحامینَ عَنْهُ 💎 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ 🧡 وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 💎 اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ 💙 الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً 💎 فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ❤️ مُؤْتَزِراً کَفَنى 💎 شاهِراً سَیْفى 💛 مُجَرِّداً قَناتى 💎 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى ♥️ فِى الْحاضِرِ وَالْبادى 💎 اَللّهُمَّ أَرِنِى  الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ 💚 وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ 💎 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ 🧡 وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ 💎 وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ 💙 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ 💎 وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ❤️ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ 💎 وَاشْدُدْ أَزْرَهُ 💛 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ 💎 وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ♥️ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ 💎 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ 💚 بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ 💎 فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ 🧡 وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک 💎 َحَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ 💙 وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ 💎 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ❤️ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ 💎 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ 💛 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ 💎 وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ♥️ وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ 💎 مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ 🧡 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً 💎 صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ 💚 وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ 💎 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ❤️ اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ 💎 عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ 💛 وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ 💎 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً 💜 وَ نَراهُ قَریباً 💎 بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ 🔺 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: ❤️ اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ❤️ اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان ❤️ اَلْعَجَلَ اَلْعَجَلَ ، یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان خوشنودی آقا امام زمان صلوات 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ ‎﴿٩٧﴾‏ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ‎﴿٩٨ یوسف﴾‏ (فرزندان یعقوب) گفتند: ای پدر! (بر ما ببخشا و) آمرزش گناهانمان را برایمان (از خدا) بخواه. واقعاً ما خطاکار بوده‌ایم. (۹۷) گفت: از پروردگارم، پیوسته برایتان طلب آمرزش (گناهانتان را) خواهم کرد. بی‌گمان او بخشایشگر مهربانی است. (۹۸)                               🌻🌻 سلام و درود بر شما عزیزان صبح جمعه 30 آذر 1403 18 جمادی الثانی 1446 20 دسامبر 2024 به خیر                               💐💐💐 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد                               ❤️ توصیه های امروز : - تلاوت سوره مبارکه کهف - صلوات بسیار برنبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم - شرکت در نماز جمعه - دعای فراوان برای خود ، عزیزان و نیازمندان - دعا برای پایان ظلم ظالمان و رهایی مظلومان                         🌼🌼🌼🌼 خداوندا طاعات و عبادات ناچیز و ناقص ما را به فضل خويش بپذیر اللَّهُمَّ إِنِّي عَائِذٌ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا أَعْطَيْتَنَا وَشَرِّ مَا مَنَعْتَنَا خداوندا! از آنچه که به ما عطا نموده‌ای و از شرّ آنچه که ما را از آن منع نموده‌ای به تو پناه می‌برم .             آمین آمین آمین 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین وضعیت پیشروی اسرائیل در جنوب سوریه 🔹شبکه تلویزیون العربی نوشت که چند روز پیش نظامیان اسرائیلی با ورود به شهرک رسم الرواضی در حومه القنیطره، ساکنان آن را مجبور کردند که ظرف یک ساعت، خانه‌هایشان را تخلیه کنند. 🔹در ریف جنوبی القنیطره نیز، اشغالگران وارد صیدا الجولان و صیدا الحانوت شده‌اند و در حال تفتیش منازل ساکنان این منطقه هستند و همچنان تحت محاصره هستند. 🔹در ریف شمالی اشغالگران وارد چندین شهرک و روستا شده‌اند که مهمترین آنها، شهرک الحمیدیه است. ساکنان این شهرک نیز تحت محاصره نیروهای اسرائیلی قرار دارند و اشغالگران مانع ورود هرگونه کمک‌های بشردوستانه به آن می‌شوند. 🔹به اعلام شبكه الجزیره، روستاهای صیدا، عابدین، معربه در حومه القنیطره نیز تحت اشغال اشغالگران صهیونیست درآمده است. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
آخرین وضعیت پیشروی اسرائیل در جنوب سوریه 🔹شبکه تلویزیون العربی نوشت که چند روز پیش نظامیان اسرائیلی
رئیس جمهور ، مسئولان و مردم سوریه را فریب داده بودند که اگر ایرانی ها از کشورتان بیرون برن تحریم های سوریه لغو می شود و آمریکا و کشورهای عربی به شما کمک می کنند و اوضاع سوریه خوب می شود. بشار فریب خورد و مردم تحت تاثیر فضای مجازی از ایرانی متنفر شده بودند. ایرانی که سوریه و منطقه را از وحوش داعشی نجات داده بود. نتیجه اعتماد به شیطان و شیاطین همین است .‌ امام ره چه بصیرتی داشت که اول انقلاب به درستی فرمود : امریکا شیطان بزرگ است ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دبیرکل انصارالله یمن: دیشب ۲ موشک بالستیک به صهیونیست‌ها شلیک کردیم 🔹خسارات سنگینی به اقتصاد اسرائیل وارد کرده و بندر ایلات را به‌طور کامل تعطیل کرده‌ایم. 🔹ما به تشدید اقدامات خود ادامه می‌دهیم و از حملات علیه خود هراسی نداریم، زیرا موضع ما اصولی است. 🔹توقف یک ساعتۀ فعالیت فرودگاه بن‌گوریون پیامی به شرکت‌های هواپیمایی است. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا کمک کن اول خودمون آدم‌شیم‌...′ 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar