❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌿سلام ای #انتظــارِ انتظـــارم
🌸سلام ای #رهبر و ای یادگارمـ💝
🌿سلامم بر تو ای #فرزند_زهرا
🌸سلامم بر تو ای #ناجی دنیـا
لعجل یاصاحب الزمان...💔
#روز_هفتم
#چله_همعهدی
#هرروز_صبح
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسین_محمدخانی
💠 برای امام مهربانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ رَبَّ النُّورِ العَظیم ...
#اللهمعجللولیکالفرج♡
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
صبح که مۍشود
باز کبوتر دلمان پرمیکشد
به بام یاد شما اۍشهیدان
به یادمان باشید ودعایمان کنید.
#سلام_صبحتون_شهدایی
#چله_همعهدی
#رفیق_شهید
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسین_محمدخانی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
🌹ماجرای جالب گفتوگوی شهید محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم.
🌹عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌹گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌹گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
💗بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
🌹 شهید #محمدحسین_محمدخانی
#رفیق_شهید
#عمار_حلب
#فرمانده_حاج_قاسم
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
4_159066647838065427.mp3
1.84M
صوتی درمورد زندگی نامه ی شهید محمد خانی به صورت دکلمه
#چله_همعهدی
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
♨️ #تلنگر
❌ اندکی تأمل.....
🔺آیا دوست داری سرباز امام زمان باشی
🔺آیا این موارد را رعایت میکنید👇
✅ بعضی ها آنقدری که به فکر درد دل با یه نامحرم در فضای مجازی یا غیر آن هستند اصلا به فکر درد دل با امام زمانشان نیستند که مشکلشان را حل کنند
آیا شمایی که با نامحرم از اون حد ضرورتی که باید با او ارتباط بگیرید از آن تجاوز میکنید حالا به هر بهانه ای ! آیا تا به حال به این فکر افتاده اید که وقتی اینکار را انجام میدهید ، امام زمان نظاره گر شماست ، یا نه اصلا امام زمان نسبت به این کاری که انجام میدهید راضی هست یا خیر؟
⭕️ و آیا اصلا توجیهی برای این کارتون پیدا میکنید که با جنس مخالف ارتباط میگیرید ، اون هم با وجود این همه مشاوره از جنس خودتون ، که با وجود همه آنها می توانید مشکلتان را با کمک و راهنماییهای آنها حل کنید ؛ خب حالا به نظرتون ما حتما باید با یک جنس مخالف اون هم با یک « نامحرم » درد و دل کنیم و یا مشاوره بگیریم
یا نه از آن دسته از آدمهایی هستیم که پیش خودمان توجیه میکنیم که ما گناه نمیکنیم ، بلکه داریم کار فرهنگی انجام میدهیم و راهنمایی میکنیم و اصلا حرف بدی نمی زنیم و امثال شما مخالفها هستید که مانع پیشرفت ما در کار فرهنگی میشوید
✴️ که این خود یک فاجعه ای بیش نیست برای ظهور شیطان ؛ برای ایجاد فتنه و آسیب در زندگی دنیا و آخرتمان❗️چون شیطان اول با این شیوه وارد میشود و بعد در کنار آن ؛ مسائل دیگر .... به وجود می آورد
بله این روزها در آوردن اشک مهدی فاطمه مد شده
یا زهرا مارا ببخش
حواست کجاست دوست خوبم
مهدی فاطمه تنها و غریبه
ما چه کردیم برای حضرت مهدی جز اینکه با گناه های خودمون دل مهربونش رو به درد آوردیم
⭕️ آنقدری که به فکر درد دل با یه نامحرم و ارتباط بی ضرورت با او در فضای مجازی یا غیر آن بودید
اصلا به فکر درد دل با امام زمانمان و شاد کردن آن نبودیم و یه جورهایی هم خودمون رو منتظر ظهور آقا می دانستیم
در حالیکه اصل کار را فراموش کرده بودیم که خود را در دام شیاطین نیندازیم و بازیچه دست آنها نشویم
⚛ چه بر سر ما بچه شیعه های علی و حضرت فاطمه آمده
امام زمان در غربت و غم و تنهایی به سر میبره و ما به فکر گناه و هوس و ارتباط با نامحرم و لذتهای زودگذر هستیم
من به جای همه بچه شیعه ها میگم آقا جان شرمنده ایم
⭕️ آقا جان شرمنده که نتوانستیم یارت باشیم وبرده ی شیطان شده ایم
آقا جان مارا ببخش که معنی عشق را اشتباه فهمیده ایم
دوست خوبم حواست به قلب مهدی فاطمه هست؟؟؟
❇️ بله اندکی تأمل....
...........☆💓☆.............
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
💠میگویند با تو میشود به خدا رسید...💠
🌸سوگند به نامت که در این وادیِ حیران شده ای آرامِ جانم
🌼شده ای وصف حالِ مَحالم...شده ای انتهای حالِ بی انتهایم!!
🌹شده ای مسبب تمامِ افکارِ خوشِ روز و شبم
🌷شده ای همدمِ تنهایی هایم، همپای قدم هایم..
🌺این جماعت گرگند!
مرا نگاه دار زِ دستِ گرگان و به خودت بسپار. به خدایمان بسپار.
حال پریشانم را بنگر و نزدِ خودش رهسپارم کن...
🍀چند روزی میشود اینگونه حیرانم!میشود مرا هم با خود به انتها ببری؟ انتهای انسانیت، مردانگی، شهادت...
💐راستش میخواهم ذره ای از "تو" را در "منی" بیابم که حتی برای بر زبان آوردنِ نامت هم شرم دارد.
🌻میدانی؟! برای این "من" همانند "تو" شدن غیر ممکن است و سخت! اما قلبم صدای قدم هایش را در همین حوالی مژده میدهد.
🌴میشنوی؟ حسش میکنی؟ میگوید اگر بمانی حالِ دلِ نالانم بهتر میشود...
🍃میگوید: با تو، تا ابدیت و تا رسیدن به خدایمان دیگر فاصله ای نیست..
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
سلام بر یاران ابراهیم
قبلا از همه عزیزان بابت تأخیر در ارسال پیامهای چله به علت قطعی شبکه ایتا عذرخواهی میکنم.
ان شاءالله که عزیزان زیارت عاشورا و دعای عهد خود را قرائت کرده اند.
از همگی التماس دعا داریم.
@yarane_ebrahim_yazd
#زیارت_عاشورای دیشب و #دعای_عهد امروز صبح
به نیابت از دوست آسمانیمان
#شهید_مهدے_مهدےپور
روز هشتم #چله
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت هفتادم
غروب خونین🏴
🗣علی نصرالله
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_بر_ابراهیم_1
#قسمت_هفتادم
🌑عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه هاي اطلاعات به سنگرشان رفتند.
🌑من دوباره با دوربين نگاه كردم. نزديك غروب احساس كردم از دور چيزي در حال حركت است! با دقت بيشتري نگاه كردم. كاملاً مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند.
🌑در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند مي شدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي آيند.
🌑فرياد زدم و بچه ها را صدا كردم. با آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم گفتم تيراندازي نكنيد.
🌑ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.
🌑به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا مي آئيد؟
🌑حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم.
ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش مي لرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي كميل هستيم.
🌑با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه ها چي شدند!؟
🌑در حالي كه سرش را به سختي بالا مي آورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه!
🌑هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد!؟
🌑حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: ما اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت!
🌑دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت.
🌑ديگري پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم مي كرد، به مجروح ها ميرسيد، اصلاً اين پسر خستگي نداشت!
🌑گفتم: مگه فرماندها و معاون هاي گردان شهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف ميزني؟!
🌑گفت: جواني بود كه نميشناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كُردي پاش بود.
🌑ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و...
🌑داشت روح از بدنم خارج مي شد، سرم داغ شد. آب دهانم را فرو دادم. اينها مشخصاتِ ابراهيم بود.
🌑با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟
🌑گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه هاي قديمي آقا ابراهيم صِداش ميكردند.
🌑دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟!
🌑يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش مي ريخت زنده بود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقب. حتما ميخواد آتيش سنگين بريزه. شما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب. خودش هم رفت كه به مجروح ها برسه. ما هم آمديم عقب.
🌑ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين.
🌑بي اختيار بدنم سُست شد و اشك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب تكان ميخورد. ديگر نميتوانستم خودم را كنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه ميكردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور مي شد. از گود زورخانه تا گيلان غرب و...
🌑بوي شديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شد. رفتم لب خاكريز، ميخواستم به سمت كانال حركت كنم.
🌑يكي از بچه ها جلوي من ايسـتاد و گفت: چكار ميكني؟ با رفتن تو كه ابراهيم برنميگرده. نگاه كن چه آتيشي ميريزن.
🌑آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. همه بچه ها حال و روز من را داشتند.خيلي ها رفقايشان را جا گذاشــته بودند.
🌑وقتي وارد دوكوهه شديم صداي حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت: اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان صداي گريه بچه ها بيشتر شد.
🌑خبر شهادت و مفقود شدن ابراهيم خيلي سريع بين بچه ها پخش شد.
🌑يكي از رزمنده ها كه همراه پسرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي گفت: همه داغدار ابراهيم هســتيم، به خدا اگر پسرم شهيد مي شد، اينقدر ناراحت نميشدم. هيچكس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود.
🌑روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران.
🌑هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت ابراهيم را اعلام كند. اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!
#پایان
@yarane_ebrahim_yazd
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
یاران ابراهیم
عرض سلام و ادب خدمت دوستان حاضر در کانال از امشب با #نمایش_نامه_صوتی کتاب #یادت_باشد که زندگی نام
part05.mp3
3.18M
📚 #صوتی_کتاب_یادت_باشد
🍃قسمت پنجم
#پیشنهاد_ویژه_دانلود 👌👌👌
نمایش نامه صوتی کتاب #یادت_باشد که زندگی نامه شهید حمید سیاهکالی را بیان میکند
🌸کتابی بسیارزیبا و #عاشقانه از سیره شهدا (زوج دهه هفتادی )
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/821886993C550554dc20