خیلیهامون فیلم حضرت یوسف علیه السلام رو دیدیم
زمانی که قحطی میاد یه اتفاق خیلی جالبی میفته...
حضرت یوسف باتوجه به اون تدابیری که انجام داده بودن، گندم ها رو ذخیره کرده بودن و اون گندم ها رو سهمیه بندی کردن و در ازای یه چیزی به افراد و خانوادهها تحویل میدادن...
هرسال که نوبت پخش کردن گندم ها میشد افراد میرفتن و در ازای چیزی که میدادن به حضرت یوسف، گندم تحویل میگرفتن
مثلا سال اول قحطی رفتن که گندم بگیرن، یوسف علیه السلام گفت که دام و طیورتون رو به نام یوسف کنید و گندم ببرید
مردم هم گفتن باشه
سال دوم قحطی که شد یوسف علیه السلام گفت چیزی بدید و در قبال اون گندم ببرید...
مردم گفتن یوسف! قحطی اومده و ما چیزی نداریم، کسب و کار ما خوابیده... چیزی نداریم...
یوسف گفت چرا دارید...
زمینهاتون رو به نام یوسف کنید و گندم ببرید!
سال سوم قحطی که شد باز هم همون داستان...
مردم گفتن یوسف واقعا ما چیز دیگه ای نداریم که بدیم...
یوسف گفت چرا دارید!
خونههاتون رو به نام یوسف کنید...
از این پس در خانه های یوسف زندگی خواهید کرد!
سال چهارم شد و باز هم همونطور...
یوسف ما چیزی نداریم واقعا!!!
یوسف گفت چرا دارید! خودتون!
خودتون رو مال یوسف کنید!
مال یوسف باشید اما آزاد!
همسایه
سال چهارم شد و باز هم همونطور... یوسف ما چیزی نداریم واقعا!!! یوسف گفت چرا دارید! خودتون! خودتون رو
این داستان ادامه پیدا کرد و سالهای بعد مردم گفتن یوسف دیگه ما هیچییی نداریم...
حتی خودمون هم مال تو شدیم!
یوسف گفت چرا... باز هم دارید!
زنها و بچههاتون!
اون ها رو به نام یوسف کنید...
اما آزادانه همسران و بچههای شما باشن!
این داستان ۷سال جریان داشت!
و در انتها مردم همههه چیزشون رو برای یوسف میدیدن!
دام و طیور
زمینهای کشاورزیشون
خونههاشون
خودشون
زن و بچههاشون
و ...
همسایه
یه قانونِ نانوشتهای هست به اسمِ قانون نسبتها
حالا به قانون نسبتها خوب توجه کنید...
همسایه
این داستان ۷سال جریان داشت! و در انتها مردم همههه چیزشون رو برای یوسف میدیدن! دام و طیور زمینهای کش
وقتی که دیدن همه چیزشون به یوسف نسبت پیدا کرده حواسشون رو بیشتر از گذشته جمع کردن...
چرااا؟
چون مال خودشون نبود!
مال یوسف بود.
پس باید از اموال یوسف حسابی مراقبت میکردن!
همسایه
وقتی که دیدن همه چیزشون به یوسف نسبت پیدا کرده حواسشون رو بیشتر از گذشته جمع کردن... چرااا؟ چون ما
مثلا حسابی از دام و طیور مراقبت میکردن که به بهترین شکل پرورش پیدا کنن...
چون یوسف گفته از اموال من خوب مراقبت کنید!
همسایه
وقتی که دیدن همه چیزشون به یوسف نسبت پیدا کرده حواسشون رو بیشتر از گذشته جمع کردن... چرااا؟ چون ما
اونها حتی باید حسااابی و همه جوره از خودشون مراقبت میکردن...
چراا؟
چون به منسوب به یوسف بودن!
همسایه
اونها حتی باید حسااابی و همه جوره از خودشون مراقبت میکردن... چراا؟ چون به منسوب به یوسف بودن!
اجازه نداشتن هر بلایی سر خودشون بیارن
هر کاری با خودشون بکنن
و ...
همسایه
اونها حتی باید حسااابی و همه جوره از خودشون مراقبت میکردن... چراا؟ چون به منسوب به یوسف بودن!
و فراتر از این باید از رفقا و فامیلا و همسایهها و همشهریها و ... مراقبت میکردن...
چرا؟
چون اونا هم مال یوسف هستن!
یعنی دیگه حق نداشتن سر دوستشون داد بزنن... چون مستقیما به یوسف بی احترامی کردن!
دیگه حق نداشتن همشهری و همسایهشون رو اذیت کنن... چون اذیت کردن اونا یعنی اذیت کردن یوسف!
همسایه
و فراتر از این باید از رفقا و فامیلا و همسایهها و همشهریها و ... مراقبت میکردن... چرا؟ چون اونا ه
پس حواسشون رو باید جمع کنن که بچه های یوسف رو به خوبی تربیت کنن...
اون ها رو به خوبی پرورش بدن...
حواسشون به همسرانشون باشه چون اونا متعلق به یوسف هستن... حق هر رفتاری با کسی که منسوب به یوسف هست رو ندارن!
آقا یا خانم هم نداره... همه به نام یوسف شده بودن دیگه!
همسایه
در ابتدا قطعا این سوال براتون پیش اومده که اصلا چرا همسایه؟!🤔 این همه اسم؟ چه معنی داره اصلا؟
حالا همسایه هم برگرفته از این قانون نسبتهاست...😉
همسایه
و ما هم یوسف داریم و ما هم منسوب به یوسف هستیم...
یوسف برای مردمانش شد همه چیز...
شد سایهی سر!
همسایه
و ما هم سایهی سر داریم...
همهی ما زیر سایهی مهربونی هستیم که همه چیز ماست...