#مقام_معظم_رهبری💚
#شهادت نشانه ی استواری است .
#شهدا غالبا عناصر پولادین جبهه ی جنگ و جزء عناصر پولادین مردم بودند .
#ابا_عبدالله_الحسین_ع حلقه می زنید .
ما از این دلتنگی ها
امید شفاعت داریم ...
🌹🍃🌹🍃
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونی چرا به #شهدا توسل میکنیم❓
👆کلیپ ۶ دقیقه هست ولی راه ۶۰ ساله رو بهت نشون میده...
به راحتی ازش نگذر
🔻دکتر سعید عزیزی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
#امام_زمان
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 آخرین خطبه...
امام جمعه شهید کازرون:
▪قاب نصرت خداوند را گسترش بده، و ببین خون امام حسین(ع) چطور پیروز شد و یزید، عبیدالله و عمر سعد چطور نابود شدند.
#شهدا #سخن_بزرگان
🌸 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
وصیت نامه عجیب این شهید👇👇
پس از پایان جنگ ما در مسیری که می رفتیم(آن مسیر در کردستان عراق بود) یک پیرمرد کرد عراقی به من گفت:« شما دنبال شهید می گردید؟» گفتم:« بله » گفت: « بالای این تپه ، جنگی بین ایران و عراق بوده است، بالا بروید و بگردید، این جا شهید دارید.»
وقتی ما نقشه را نگاه کردیم ، دیدیم که طبق آن نقشه ی جنگی که در آن زمان داشتیم ، این جا جنگی نشده ، ولی کرد عراقی گفت : چرا !شما این جا شهید دارید. گفتم: شما چه اصراری دارید که این حرف را می زنید؟ گفت:« من در شب های جمعه ، نور سبزی را از اینجا می بینم، این جا احتمالأ شهید هست»
مارفتیم و گشتیم ، دیدیم از شهید خبری نیست. از صبح تا غروب گشتیم، ولی هیچ شهیدی نبود. نزدیکی های غروب همین طور که مشغول بودیم و دیگر نا امید شده بودیم ، آبی خوردیم و گفتیم:« خدایا! چه حکمتی است؟ این پیرمرد نور سبز می بیند، ولی ما چیزی پیدا نمی کنیم.»
وقتی فکر می کردم، با نوک سر نیزه هم زمین را خط می کشیدم که یک دفعه دیدم نوک یک پوتین پیداست و در همان حال یکی از بچه ها آنطرفتر بلند شد و فریاد زد که: «این جا من یک شهید پیدا کردم» به هر حال به خودمان آمدیم دیدیم آن روز خدا را شکر حدود چهل شهید پیدا کردیم.
گفتیم این نور سبزی که بود، حتما برای همین شهدا است. یکی دو هفته گذشت و خواستم از منطقه رد شوم که دوباره آن پیرمرد را دیدم و از ایشان تشکر کردم و گفتم: خیلی از شما متشکرم ، آدرسی که شما به من دادید، ما رفتیم و آن جا شهدایمان را پیدا کردم.
گفت: نه ، هنوز در آن جا شهید هست و من دو باره شب جمعه آن جا نور سبز دیدم. خیلی تعجب کردم. با خودم گفتم: دفعه ی قبل پیرمرد دروغ نگفت،ما رفتیم و پیدا کردیم. این بار هم حتما واقعیت دارد!
خلاصه از صبح بچه ها را بسیج کردیم و به آن جا رفتیم و گفتیم: حتما اسراری در این تپه هست. هر طوری که شده،باید وجب به وجب این جا را بگردیم و شهید پیدا کنیم. اما هرچه گشتیم شهید پیدا نشد، ظهر شد شهید پیدا نشد، عصر شد ، شهیدی پیدا نشد و ما باید ساعت پنج بعد از ظهر از منطقه برمی گشتیم.
ساعت چهار خیلی خسته شدیم و گفتیم: شهدا ما خسته شدیم، شما خودتان به ما کمک کنید تا شما را پیدا کنیم همین که نشستیم تا رفع خستگی کنیم، یک لحظه یکی از بچه ها با سر نیزه روی زمین را کوبید ، دید نوک یک پوتین پیدا شد و سریع خاک ها را به اطراف ریختیم، دیدیم لباسش لباس ایرانی است و کاملا خاک اطراف جنازه را خالی کردیم. دستم را توی جیب این شهید فرو بردم واز جیبش یک کیف پلاستیکی در آوردم. در داخل آن یک وصیت نامه بود که همه ی آن سالم بود و اصلا نپوسیده بود.
دفعات قبل که می رفتیم، کارت شهید پیدا می شد و این کارت بعد از چند لحظه که از خاک بیرون می آمد و هوا می خورد،آثار نوشتنی اش پاک می شد ولی این کیف از حکمت خدا اصلا نپوسیده بود. وقتی کیف را باز کردم ، دیدم این شهید وصیت نامه ای نوشته است. باز کردم و یک نوشته ی طولانی را که هیچ آثار پوسیدگی در آن نبود، بیرون آوردم و شروع به خواندن آن کردم. داخل آن نوشته بود : من سید حسن، بچه ی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم و..... به اصل نامه اش که رسیدم، نوشته بود:
پدر و مادر عزیزم شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند. فردا شب، شب حمله است. بدانید که شهدا برحق اند. پشتوانه ی این مملکت، امام زمان(عج) است. اگر این اتفاق نیفتاد،هر فکری که شما می کنید، بکنید.
پدر و مادر عزیزم من در شب حمله،یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه ی من،هشتسال وپنج ماه و بیست و پنج روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت، جنازه ی من پیدا می شود و زمانی که جنازه ی من پیدا شود، امام(ره) در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه(ع) به من گفتند و مرا به شهادت دعوت کردند و من به شما می گویم:به مردم دلداری بدهید، به آنها روحیه بدهید و به آنها بگویید که امام زمان(عج) پشتوانه ی این انقلاب است، بگویید که ما فردا شما را شفاعت می کنیم و بگویید ما را فراموش نکنند.
همانطور که نشسته بودیم،دفتر و مدارک دنبالمان بود،سریع مراجعه کردیم و عملیاتی را که لشکر حضرت رسول (ص) در آن شب انجام داده بود، پیدا کردیم، دیدیم درست همان تاریخ بوده که هشت سال و پنج ماه وبیست و پنج روز از آن گذشته است!
#شهدا
🌷گروه ختم صلوات🌷
https://eitaa.com/joinchat/3751739693C43c104faa1
خاطراتی از شهید👇👇
چند روز به عید فطر که عروسی برادر ایشان بود به دست ایشان نامه ای رسید که ایشان بعد از آن به خانواده گفتند که باید برگردند جبهه (که بعدها متوجه شدیم در نامه ای که به دستشان رسیده بود نوشته بودن دشمن شما را به عنوان فرمانده شناسایی کردند و برای سر شما جایزه تعیین شده است و باید جای شما به مکان دیگری انتقال یابد) این نامه را بعدها در جیب ایشان پیدا کردند، جمشید لباس های خود را آماده کرد و به مادر سپرد که این لباس ها را برای روز عروسی با خود ببرند تا بتوانند استفاده کنند، دو روز بعد خبر شهادت جمشید را برای ما آوردند، هیچ کدام باورمان نمیشد. هنوز یاد لباس ها در آن شب در ذهن همه ما هست که با دستان خود آماده شده بود ، ولی جمشید نبود که بپوشد.
#شهدا
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
خاطراتی از شهدا👇
حسن دانشمند از یک معنویت خاصی برخوردار بود و بنا به گفته دوستانش در سنگرهای جبهه که با هم بودند نیمههای شب برای نماز و عبادت از خواب برمیخواست و مشغول نماز و عبادت میشد، بعد از 30 ماه حضور در جبهه و شرکت در چندین عملیات، سرانجام لحظه انتظار فرا رسید و در عملیات کربلای 4 در منطقه جنوب خرمشهر و غرب اروند با اصابت ترکش به ناحیه سر به آرزوی دیرینه خود رسید و به فیض شهادت نائل شد.
لازم به ذکر است، شهید حسن دانشمند در استانهای سیستان، هرمزگان و کرمان به عنوان فرمانده محور اطلاعات لشکر 41 ثارالله بود و این نشان از توانمندی، شجاعت و بصیرت این رزمنده جوان هرمزگانی است.
حسن دانشمند در حین رزمندگی در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته داروسازی پذیرفته شد اما قبل از ورود به دانشگاه در عملیات کربلای 4 در غرب اروندرود و بعد از 30 ماه حضور در جبههها با اصابت ترکش خمپاره در دیماه سال 1365 در سنّ 21 سالگی شهید شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
#شهدا
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
9.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ توسل رهبران مقاومت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🎥 یا فاطمة الزهراء (س)
🏷 #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#شهدا #توسل
#شهدا
خاطراتی از شهید محمودرضا بیضایی
من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم
اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: «میآیی مراسم؟» گفتم: «میآیم. چطور؟» گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است». مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلیها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم. ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمیزد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش میداد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمعبندی میکرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری را که تنش هست میبینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد!»
موقع پایین آمدن از پلهها به محمودرضا گفتم: «نمیشود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: «من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهرهاش خسته است.» پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشهای به او گفتم: «این شما، اینم مربیتون!» دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته. پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. میگفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عدهای حرف میزدم. گفتم من این طور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بودهاند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود».
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
🌷 پاسدار شهید جمشید حسن پور
🌷 تولد ۲۷ دی ۱۳۴۶ صفاشهر استان فارس
🌷 شهادت ۲۰ آذر ۱۳۶۶ ارتفاعات ماووت کردستان عراق
🌷 سن موقع شهادت ۲۰ سال
✍ بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ شما را به شهدای کربلا قسم می دهم که لحظه ای از فرهنگ جهاد و شهادت غافل نباشید
#شهدا
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز
✅ پدر عزيزم تو بايد افتخار كنى كه توانستهاى فرزندت را در راه اسلام از دست بدهى
✅ پدر عزيزم اگر من نجنگم و آن يكى هم نجنگند پس چه كسى بايد براى اين سرزمين و اين اسلام و ايران بجنگد
✅ پدر و مادر گرامیام شهادت براى من سعادت است و تنها آرزوى من پيروزى نهائى اسلام و شكست كفر است و همچنين شهادت برای خود من است
✅ مادر مهربانم مى دانم حق بزرگى به گردن من دارى ولی ميدانى كه اسلام در خطر است و من وظيفه شرعى دارم كه به جبهه حق عليه باطل بروم و در راه خدا جهاد كنم و جان خود را با خدا معامله كرده ام
✅ تأكيد من اين است كه از اسلام و اين آزادى كه از دستاوردهاى اسلام است محافظت كنيد، هميشه نماز بخوانيد، روزه بگيريد و دستورات اسلام را به خوبى اجرا نمائيد و فعاليت خود را به نفع اسلام انجام بدهيد
#شهدا
💐اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💐
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313
شهید ابراهیم رئیسی
رئیس جمهور فقید که یاد و خاطره اش
در ذهن و جان ما باقیست🌹
روحت شاد بزرگ مرد 😢
علاقه به روضه خوانی
علاقه ایشان به روضه و منبر یکی از ویژگیهای برجسته اش بود و حتی الامکان حضور در جلسات هیئت ها و روضه خوانی و منبر رفتن را جزء برنامه های اصلی خود می دانست و یک جلسه ی روضه هفتگی هم داشت که گاهی چند نفره برگزار می شد، مثلاً در سفری که در معیت ایشان کربلا مشرف بودم، این روضه هفتگی را با خانواده در صحن حرم حضرت ابوالفضل (ع) بر پا کردند و خودشان روضه خواندند.
* احترام و تکریم مادر
جناب رئيسی مادر خیلی نورانی و نازنینی دارد که در سفر کربلا ایشان را هم همراه خود آورده بود و چون او توان راه رفتن نداشت، با ویلچر او را به حرم و زیارت می برد و با اینکه در این سفر دیگر همراهان ایشان هم بودند، مقید بود که ویلچر مادر را خود راه ببرد و اجازه نمی داد تا خودش هست دیگران اینکار را بکنند.
* بذله گویی و با نشاط بودن
بذله گویی و با نشاط بودن از ویژگی های بارز جناب رئیسی بود و کمتر باری بود که ایشان را ببینم و یک جوک و یا جمله ی خنده دار از ایشان نشنوم و گاهی به ایشان می گفتم حاج آقا من از این روحیّه شاد شما متعجبم! شما از صبح تا شب با پرونده های سنگین قضایی و جرم و جنایت سروکار دارید و واقعاً نباید اعصابی برای شما باقی مانده باشد ولیکن هر شب که به مسجد می آئید با روحیه ای بشاش و شاداب با مردم برخورد می کنید و حتی برای خنداندنشان جوک هم می گوئيد و البته یک غرض دیگر هم داشت و او می خواست با این بذله گویی ها فضای سنگین یک مقام بلند پایه و مردم را بشکند تا آنان احساس خودمانی کرده و سفره دلشان را باز کنند.
* ساده زیستی و سالم ماندن
از نکات مهم زندگی شهید رئيسی ساده زیستی و مواظبت به دخل و خرجش بود بطوری که حتی حاضر نمی شد پول سفر خود و خانواده اش به کربلا را دیگران بپردازند و مفید بود با خرج خودش سفر کند و زیر بار منت هیچ کس نرود، چه بسیار ثروتمندانی که بارها سعی کردند تا او را در تور خود بیندازند ولی موفق نشدند و این برای یک مقامی که بیش از سی سال در قوه قضائيه منصب داشته باشد ولی نتوانند او را بخرند خیلی مهم است.
#شهدا
💚اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم💚
🇮🇷یاران امام زمان (عج)🇮🇷
https://eitaa.com/yaranemamzaman313