بهم گفتن که امسال نمیتونن مسیر رو کامل برن و از این بابت حسرت میخورن😢
میدونم که همه زائرا دوست دارن کل مسیر رو پیاده برن ولی گاهی اوقات ب خاطر شرایط خودت یا همسفری هات و مسائل پیش بینی شده ی دیگه ممکنه جور نشه و مجبور بشی ب همون چند تا عمود رضایت بدی...
سخته برات...
مخصوصا اگر سفر اولی باشی...
خیلی سخته برات ببینی نتونستی کل مسیرو بری!
نتونستی ضریح امیرالمومنین ع رو ببینی
نتونستی وارد حرم امام حسین ع بشی
ولی سال بعد حوالی اربعین به خدا میگی کاش میشد برم فقط از دوووور از همون دوووور دوررررها یک نگاه گنبد عباسِت رو ببینم.
فقط یک نگاه😭
@yaremehrabanema
از الطاف الهی که در همه سفرهای زیارتی هست ولی در سفر کربلا عجیبه و خیلی زیاد این حالت برای آدم پیش میاد.
عجیبیش ب اینه ک خب خیلی منطقیه شما یاد نزدیکانت یا کسانی ک لحظه آخر باهات خداحافظی کردن بیفتی ولی افرادی ک اصلا در دایره نزدیکان و آشنایان تو هم نیستن چی؟
اگر حتی اون آدم ندونه ک تو الان کربلایی!
التماس دعایی نگفته بهت اصلا!
ولی اونجا میبینیش یکهو!
و یادش میکنی و دعاش میکنی...
قربون امام حسین ع برم اینجوری حواسش به اون دلسوخته هایی هست که نتونستن بیان و زائراش رو اینجوری واسطه میکنه برای دعا کردن در حق اون بنده های خدا😢
@yaremehrabanema
رفیق عزیزم تمام شب رو راه میره و الان خیلی خسته است.
میخواد کمی استراحت کنه ک بتونه از یکی دو ساعت دیگه بره دوباره تو مسیر پیاده روی ولی میگفتن متاسفانه خیلی همهمه و شلوغی هست تو موکب و بعضی ها بلند بلند حرف میزنن.
واقعا حق الناسه!
یک خاطره دیگه هم دارم که البته پوریا تعریف کرد برام.
میگفت شبی ک در خسته ترین حالت ممکن رسیدیم ب یکی از موکب ها و خواستیم بخوابیم و یک عده بلند بلند حرف میزدن و دوستانه تذکری دادیم یک آقایی برگشت گفت: اربعین ک جای خواب نیست😅
خواب یکی از سه نیاز اصلی جسمانی انسان هاست.
قطعا ک همه میدونن ک شرایط این سفر و شلوغیش طوریه ک کلا خواب نداری و یا خوابت بهم ریخته میشه و باید صبوری کرد ولی این خیلی فرق میکنه با اینکه من بالا سر زائر خسته ای ک داره استراحت میکنه بلند بلند حرف بزنم.
@yaremehrabanema
یار مهربان
رفیق عزیزم تمام شب رو راه میره و الان خیلی خسته است. میخواد کمی استراحت کنه ک بتونه از یکی دو ساعت د
نمیدونم چرا همیشه ب جای اینکه فکر کنیم وظیفه من الان چیه وظیفه بقیه رو بهشون یادآوری میکنیم!🤦♀
کسی ک میاد تو مسیر اربعین قطعا باید صبوری کنه دربرابر یکسری سختی ها ک کمترینش همین بهم خوردن ساعت و کیفیت خوابشه...
ولی وظیفه من چیه؟
به وظیفه خودم رجوع کنم!
اگر کسی خوابه به حرمت زائر امام حسین ع بودنش حداقل مراعات خستگیش رو بکنم و سر و صدا نکنم تا جایی ک میشه.
@yaremehrabanema
رفیق عزیزم داشت برام تعریف میکرد ک در اوج خستگی و شلوغی ک رسیدن نجف و همه برای خودشون جا داشتن و این بندگان خدا جایی نداشتن یک خانوم اصفهانی ک خوابیده بودن بلند شدن نشستن و خودشونو جمع و جور کردن و به ایشون گفتن بیاین اینجا دراز بکشید.
و یک خانم گیلانی بعدا موقعی ک لرز کرده بودن بهشون پتوی خودشون رو دادن...
رفیقم میگفت چقدر رفتار این دو تا خانم براش قشنگ جلوه کرده و چقدر به دلش چسبیده...
برعکس خانومی ک حاضر نبوده تو صف نماز جماعت یکم جاش تنگ تر بشه ک بقیه هم وایستن و نماز بخونن...😔
@yaremehrabanema
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از لحاظ روحی نیاز دارم امام حسین (ع) صدام کنه و بگه:
پاشو بیا کربلا ببینم باز با خودت چی کار کردی؟😭
#دلتنگی
@yaremehrabanema
این پیام رو لطفا بخونید👆
درسته زیبایی های این سفر خیلی زیاد و غیر قابل توصیفه اما حقیقتا مواردی هست که باعث آزار خودمون و دیگران میشه و ما به عنوان یک شیعه که در مسیر ملاقات با امام حسین ع قدم میذاریم قطعا باید حواسمون رو خیییلی خیییلی جمع کنیم.
من تک تک این مواردی ک دوستمون گفتن رو خودم در چند سفری ک رفتم تجربه کردم و میفهمم که چی میگن و چقدر این مساله ها آزار دهنده میشه.
یکیش همون بحث زباله!🤦♀
#نظر_شما
@yaremehrabanema
از یک هفته قبل از سفر لیست سفر رو نوشتم و تو قسمت خوراکی ها، عسل، خاکشیر، لیمو ترش و عرق نعنا نوشته بودم.
این چند روز باقی مونده به سفر همه وسایلم رو جمع کردم جز همین قسمت خوراکی ها...
لیمو و خاکشیر ک نداشتیم.
برای عسل هم هنوز ظرف مناسب پیدا نکرده بودم.
دیشب ب همسر پیام دادم که حتما لیمو ترش بخر.
امشب یک سر رفتم خونه ی مامان اینا که دیدم بابا این بسته ها رو برامون آماده کرده که به عنوان تو راهی بهمون بده😢
خودش رفته بود عسل و خاکشیر و لیمو ترش و قطره ی خوراکی نعنا رو خریده با این ظرف های کوچولو ک حملش برامون آسون باشه و پک سفر برامون آماده کرده بود.
خیییلی خوشحال شدم.
جالب اینجاست امشب ک همسر اومد و همه خریدا رو انجام داده بود لیمو نخریده بود. گفت لیموش خوب نبوده گفتم بذارم فردا بخرم.
ب مامان گفتم چقدر خوشحال شدم از این کار بابا.
مامان پرسید: قدر بابا رو میدونی؟
گفتم آرررره😍
گفت چه جوری؟
گفتم: نمیدونم🙁
واقعا چ جوری میشه قدر مامان باباها رو دونست؟
شما میدونید؟
#قدر_دانی #احساس_نوشت
@yaremehrabanema
ساعت یک نصفه شبه و داریم راجع ب بردن پلاستیک زباله ی مناسب برای مسیر پیاده روی با عارفه صحبت میکنیم😅
بعد چرا من باید اون موقع شبی و از بحث پلاستیک زباله یاد جاریم بیفتم؟😢
یاد جاریم از این جهت ک پارسال یک رول بزرگ پلاستیک زباله آورده بود و به تک تکمون میداد و کلی توضیح میداد و میگفت اینا رو هرجا زباله دیدین تو مسیر پر کنید و بذارید یک گوشه.
بعد ما میگفتیم ک اوووه این همه زباله! مگه میشه جمع کرد؟
تو مسیرم هرجا اون کوه های زباله رو میدیدیم کلی سر همین ماجرا شوخی و خنده داشتیم با همسفرا.
حالا امسال خودمون داریم پلاستیک برای زباله های تو مسیر میبریم و جاریم همسفرمون نیست و من دلم گرفته!
آدمیزاد ب همین عجیبیه😔
@yaremehrabanema
به خاطر مشغله هایی که داشتم خیلی دیر سفارشش دادم و تو دلم میگفتم خدا کنه به موقع برسه.
امروز راس ساعت ۱ ظهر و درست دقایقی قبل از اینکه خونه رو ترک کنم پستچی زنگ زد و کتاب محبوبم رسید تا یار و همسفرمون باشه تو مسیر مشایه...
کتاب تو دستم بود و خانمی که داشت بازرسیم میکرد گفت بده کتابت رو ببینمش.
عنوانش رو خوند و لبخند زد و گفت من اگر روضه خوان بودم...
خب! چی کار میکردی اگر روضه خوان بودی؟
با خنده گفتم: حتما بخونیدش. خیلی کتاب قشنگیه.😍
ملیحه سادات همیشه همراه منه تو سفرای کربلا، همه جا به یادشم.
این دفعه ولی خیلی خاص تر، خیلی قشنگ تر همراهیم میکنه😌
این بار قراره تو مسیر برام روضه بخونه😭
#زندگی_نوشت #مرداد_۴۰۳
@yaremehrabanema
بسم رب الحسین ع
و سفر این گونه آغاز شد.
همراه با رفیقی قدیمی و صمیمی.
رزقی به غایت دلچسب!
من حیث لا یحتسب!
ممنونم. با تک تک ذرات وجودم ممنونِ امام حسین جانم هستم که این رزق رو به ما عطا کرد و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی شخصی، تنها او بود که امسال سفر اربعین رو اینطوری بر ما پسندید.🙏
عارفه، رفیق صمیمی دوران دبیرستان منه.
ما حرف همو خیلی میفهمیم.
شاید باورتون نشه ولی گاهی تله پاتی بینمون جریان داره و انگار از درون بهم متصل هستیم!
من حفظ قرآن رو با عارفه شروع کردم.
اون روزهایی ک بعد از تایم مدرسه باهم میرفتیم کلاس حفظ!
نهج البلاغه خوانی رو هم همچنین! وقتی تصمیم گرفتیم زنگ تفریح بریم کتاب نهج البلاغه ی مدرسه رو بگیریم و چند تا حکمت از امیرالمومنین ع بخونیم باهم.
عارفه هر سال با خونواده اش میره کربلا برای پیاده روی اربعین و من هم.
و هیچ کدوم نمیدونیم چی شد که امسال برامون اینجوری رقم خورد.
برای هردومون از شروع سفر تا الان فقط شبیه یک رویای شیرینه...
#زندگی_نوشت #مرداد_۴۰۳
#سفرنامه_اربعین
#رفیقانه
@yaremehrabanema
پنجره ی کنار هواپیما هم رزق عارفه شد که بتونه یک دل سیر از بالا امام رضا جانو ببینه.
این عکس رو عارفه گرفته😃
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
این عکسای خوشگلم ببینید.
اینا رو هم عارفه گرفته.
کلا کله اش تو پنجره بود و در حال دیدن قشنگی های آسمون☺️
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
حوالی ساعت ۸ و نیم شب ب وقت ایران رسیدیم فرودگاه نجف!
همون هوای گرررم و شرجی ک گفته بودم خورد تو صورتمون و گفتم به!😍
یعنی خدا میدونه اینجا تنها جای این عالمه ک من میتونم ب چنین هوایی بگم: به!😅
حتی خودمم نمیدونم چ جوری؟
عشق چه کارا ک با آدم نمیکنه!😭
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
عارفه گفت گرمای هوا شبیه گرمای آتیشیه ک دورش نشستی!
دیدین وقتی میرین پیک نیک و آتیش روشن میکنید و دور آتیش میشینید یک هوای گرمی میخوره تو صورتتون؟
نگاش کردم و گفتم وااای چ توصیف دقیقی! دقیقا...
حالا فکر کنید هنوز شبه😅
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
اسمش دی بود! اهل اندونزی.
البته کمی طول کشید تا بفهمم اهل کجاست! 😅
میگفت ک اهل ایندِنِشیا ست!
خوب شد عارفه اومد و فهمید ک بنده خدا اهل اندونزیه!😂
در فرودگاه نجف تا روی صندلی کناری اش نشستم لبخند زد و پرسید برای اربعین اومدی؟
لبخند زدم و گفتم بله.
گفت از کجا اومدی؟
گفتم ایران.
خوشحال شد خندید. محبت آمیز نگاهم کرد.
گفت منم چند روزی ایران بودم.
۱۳ آگوست از اندونزی حرکت کردم و ب ایران اومدم. قم رفتم. جمکران رفتم. ب خانه امام خمینی رفتم.
گفت مردم ایران خیلی دوستانه برخورد میکنند و گرم و صمیمی هستن.
گفت مردم ایران تنها حامیان فلسطین در میان کشورهای مسلمان هستن و خیلی دوسشون دارم.
از مردم فلسطین گفت و آه کشید.
چشماش پر از اشک شد.
کلی باهم حرف زدیم.
دی به انگیسی صحبت میکرد!
من و عارفه حرفش رو میفهمیدیم و گه گداری کلمه ای یا جمله ای هم در جوابش میگفتیم.
در پایان ازش پرسیدیم اجازه داریم باهات یک عکس بگیریم ک خندید و گفت حتما.
عکس گرفتیم و دی تا ابد در خاطرم ماندگار شد ب عنوان زنی با احساس و مهربان که عاشق امام حسین ع بود و تا از کربلا حرف میزد چشمانش پر از اشک میشد. به عنوان زنی که حامی فلسطین بود و ایران را به این دلیل دوست داشت.❤️
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
به خانه ی دوست عراقی با صفای مان رسیدیم.
ام امیر مهربان با لبخندی بر لب و هلابیکم و اهلا و سهلا گفتن هاش به استقبالمان اومد.❤️
و من و همسفری هایم جز شکرا چیزی نداشتیم ک در جواب مهربانی هاش بگیم.😅
چقدر جای جاری عزیزم مطهره خالیه☺️
داریم سعی میکنیم عربی حرف بزنیم و لحظات واقعا خنده داری خلق میشه😄
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
دیشب ساعت ۱۲ شب راه افتادیم به سمت حرم برای اولین زیارت.
دل توی دلم نبود نمای گنبد رو از این خیابون بینم.
یادتونه چند روز پیش گفتم که خیلی دلم برای نمای گنبد از خیابون شارع الرسول نجف تنگ شده؟😢
ولی افسوس! که کل خیابون رو به خاطر آفتاب سر ظهر سایه بان زدن و هیچ نمایی از گنبد دیده نمیشد!
خیییییلی ناراحت شدم.
خورد تو ذوقم اصلا!
حتی یکم نق و نوق کردم و غر زدم به خاطر سایه بان ها که چرا سایه بان رو این شکلی زدن؟😅
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
حرم شلوغ بود.
وارد صحن حضرت زهرا (س) ک شدیم جمعیت زیادی رو دیدیم که در یک صف خیلی طولانی ایستادن برای زیارت...
طبق تجربه سالهای قبلم به عارفه گفتم ضریح امیرالمومنین ع رو برای خانم ها بستن و این صف برای زیارت اون درب چوبی بزرگیه که ضریح در پشتش قرار داره و حتی نمیتونیم از دور ضریح رو ببینیم...
در نتیجه با توجه ب زیادی جمعیت و نزدیک بودن نماز صبح تصمیم گرفتیم نریم تو صف.
یک جایی برا نشستن پیدا کردیم که دعا بخونیم.
@yaremehrabanema
عمه جانم که الحمدلله امسال هم همسفر ماست رفتن برامون کتاب دعا بیارن دیدیم که دو تا صحیفه ی سجادیه آوردن.
برای ما صحیفه نخوان ها یک توفیق اجباری بود...
با عارفه تصمیم گرفتیم دعای در حق پدر و مادر رو بخونیم.
خوندیم و کمی هم عبارات رو باهم ترجمه کردیم و کیف کردیم از مضامین زیبا و پرمحتوای دعا...
حسرت خوردیم که چرا تا ب حال صحیفه نخوانده ایم و عارفه گفت: باید بریم اینها رو بنویسم و بهش عمل کنیم!
یادتونه چند روز پیش برام سوال شده بود که چطور میشه قدر پدر مادرا رو دونست؟
شاید حالا این امام زین العابدین(ع) بود ک جواب سوالم رو میداد! آنجا که فرمود: هَيْهَاتَ مَا يَسْتَوْفِيَانِ مِنِّي حَقَّهُمَا ، وَ لَا أُدْرِكُ مَا يَجِبُ عَلَيَّ لَهُمَا ...
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
نماز صبح رو به جماعت خوندیم و چون نیم ساعت تا قرارمون با همسفری ها مونده بود کمی استراحت کردیم.
عارفه کمی خوابید و من از یوتیوب ( به راحتی و بدون فیلتر شکن) یک جلسه تدریس عربی به لهجه ی عراقی نگاه کردم!😅
این تصویر قشنگ از ماه رو هم در مسیر برگشت به خونه گرفتم.
عمه جانم هم که در مسیر برگشت حسابی از دلچسبی زیارتی که نصیبش شده بود برایمان گفت و من حسرت خوردم که چرا برای زیارت نرفتیم؟ 😢
باورم نمیشد امسال ضریح رو برای خانم ها نبستن!
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
شب بعدی دوباره قصد حرم کردیم.
به خیابان شارع الرسول رسیدیم.
گنبد را ندیده، سلام دادیم.
بازهم غر زدم که چرا این مدلی سایبان زده اند!
حالا چطوری گنبد را ببینیم؟😅
استدلال های منطقی اطرافیان هم برای توجیه لزومِ وجودِ سایبان در این مسیر فایده نداشت😅
دل این استدلال ها را چه میفهمد؟
به حرم ک رسیدیم وارد صحن حضرت زهرا س شدیم.
همان ورودی حرم از عمه جدا شدیم و قرارمان شد ساعت ۲ شب و مجاور ستون ۱
با عارفه قصد زیارت ضریح کردیم.
جمعیت زیاد بود و صف طولانی!
بسم الله گویان به حضرت امیر عرض کردیم : یا امیرالمومنین میخوایم بیایم ضریحت رو زیارت کنیم، همه راه ها رو باز کن و ما رو راحت به ضریحت برسون.
با عارفه خندیدیم که چه درخواستی با این زیادی جمعیت!
نمیدونم چی شد ولی فقط راه بود ک باز میشد...
با عارفه در هر سمتی می ایستادیم همون سمت راحت و روان جلو میرفت...
در یک لحظه خاص ضریح حضرت با آن خوشه های انگور قشنگش نمایان شد.
از طرف همه خانواده و دوستان و آشنایان سلام دادیم و بر مضجع شریفش بوسه زدیم.
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
بعد از زیارت جایی پیدا کردیم و نشستیم.
کنارمون خانومی نشسته بود به نام مریم.
از قم آمده بود ولی اصالتا ترک تبریز بود.
خانومی خوش صحبت، مهربان و دوست داشتنی.
خانوم میانسالی هم کنارمون بود که به تنهایی از ارومیه آمده بود و داشت غذا میخورد!
بعد ازخوردن غذا از مریم تشکر کرد.
متوجه شدیم غذا را مریم به اون خانوم میانسال داده بود.
مریم گفت هر سال با مامانش میاد و مامانش از خونه کلی خوراکی برمیداره که تو حرم به زائرا بده.
یا از بازار نجف پتوی مسافرتی میخره و روی مسافرا میکشه.
میگفت مامانم امسال نیومد ولی بهم سفارش کرده که مریم یادت باشه هوای زائرا رو داشته باشی.
خصوصا خانم هایی که پیرتر هستن و نمیتونن برن بیرون.
حتما براشون غذا بگیری و بهشون برسی.😢
بهمون آبمیوه تعارف کرد و باهم حرف های قشنگی زدیم از اینکه باید در این مسیر هوای هم رو داشته باشیم و بهمدیگه کمک کنیم.☺️
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema
مریم تسبیحی را که از خانومی اهل کشور ترکیه گرفته بود به عارفه داد و گفت: ۱۰۰ صلوات نذر ظهور امام زمان بفرستید و تسبیح را به یک زائر دیگر بدهید!
بعد نگاهمان کرد و همینطور یکهویی گفت: بالای پشت بام حرم رفته اید؟
کنار گنبد؟
چشمانمان از تعجب گشاد شد و از خوشحالی برق زد!
گفتیم نه! چطور میشود آنجا رفت؟
آدرسش را داد.
مریم را سخت در آغوش فشردیم و خداحافظی کردیم و با خوشحالی و ناباوری راه افتادیم برای پیدا کردن جایی که مریم گفته بود.
در بین راه از چند خادمِ حرم و نیروی هلال احمر آدرس را پرسیدیم.
اکثرا فکر میکردند آدرس زیارت ضریح را میپرسیم
ب هر زحمتی بود عربی انگلیسی میگفتیم میخواهیم برویم پشت بام.
برای دیدنِ گنبد!
یکی دو نفری هم نا امیدمان کردند ک در الان بسته است!
اما نا امید نشدیم و ادامه دادیم!
#سفرنامه_اربعین
@yaremehrabanema