بماند به یادگار از روز سوم #سفر_دوستانه به #فریدون_شهر با صفا😍
اینجا، خروجی تونل #چشمه_لنگان...
که با قدرت میره تا به زاینده رود زیبا بپیونده...
#زندگی_نوشت
#اردیبهشت_۴۰۳
@yaremehrabanema
#فریدون_شهر رو با آسمان آبی و ابری که با دل هامون حرف میزد...
با هوای دو نفره اش...
با کوه های پر صلابت و برفی ک هروقت از خونه میومدیم بیرون چشممون رو نوازش میداد و دلمون رو لمس میکرد...
با #دشت_لاله_های_واژگون که عاشقمون کرد...
با چشمه ها و رودهای از هر طرف جاری که میشد نشست لبش و گذر عمر رو دید...
ترک میکنم!
با خاطراتی به غایت دلچسب و شیرین...
با دلتنگی شدید از همین حالا برای این جمع دوست داشتنی که هرکدومشون یک زیبایی و قشنگی خاصی به این سفر بخشیدند...
با شبهایی که تا ساعت ۳ بیدار بودیم و روزهایی که از ۵ صبح یا نهایتا ۷ صبح شروع میشدن و تمام مدت پر از انرژی و شوق گذشتن...
اینه قدرت وقت گذروندن با آدم هایی که حال دلت باهاشون خوبه❤️
#زندگی_نوشت
#اردیبهشت_۴۰۳
#سفر_دوستانه
@yaremehrabanema
ممنونم از همسرم، دخترم، مامان ، بابا و برادر عزیزم که با همکاری ای که کردن امکان این سفر رو برام فراهم کردن🙏
هرچند که جای خالی شون رو در تمام مراحل سفر حس میکردم و دوست داشتم که کنارم بودن ❤️
قدر دان تک تکشون هستم.
#زندگی_نوشت #اردیبهشت_۴۰۳
#سفر_دوستانه
#قدردانی
@yaremehrabanema
من و فاطمه مقدسی زدیم به دل جاده... داریم برمیگردیم اصفهان که سوار قطار شیم به مقصد مشهد...
عرفان پلی کردیم تو ماشین
بهم دیگه نگاه میکنیم و یاد فاطمه اسلامی جان میفتیم...
آهنگ بیش از حد غمگینه
دل تنگیم! خیییلی...
دست همو میگیریم و میگیم چه خوب ک حداقل داریم باهم برمیگردیم این راهو...
همه چی بیش از حد داره دراماتیک میشه...
اما یاد اسلامی جان میفتم که میگفت من دل تنگ شدن رو دوست دارم!
چون نشونه ی عاشقیه😢❤️
خلاصه اینکه بدجوری گریه داریم من و فاطمه ولی خودمونو نگه داشتیم😅
#احساس_نوشت
#عشق
#دلتنگی
#سفر_دوستانه #اردیبهشت_۴۰۳
@yaremehrabanema
عکس از من😁
ادیت از فاطمه جانِ تقوی😍
اینجا امام زاده گوشه است که نوه ی امام حسن مجتبی علیه السلام هستن.
روز اول #سفر_دوستانه مون رفتیم اینجا
آسمون یک رنگ نیلی خاصی بود
کوه ها از دور به چند رنگ قشنگ و خاص به چشم میومد
درختای خیلی قدیمی خاصی هم اونجا بود.
آسمون! وااای نگم از دلبری کردن های آسمون #فریدون_شهر...
من آسمون رو خیلی دوست دارم.
خیییلی.
و در شهرای شلوغ متاسفانه ما از دیدن آسمون محرومیم!
همون یک تیکه آسمونی هم که داشتم تو حیاط مامان اینا ک هروقت میرفتم تو حیاط سرمو میگرفتم بالا و نگاهش میکردم دیگه نداریم!
چون چند تا ساختمون خیلی بلند ساختن ک کل آسمون رو گرفته...
و دقیقا فکر کنم الان یک ساله که تو حیاط مامان اینا نرفتم...
تو این سفر من خیلی ب آسمون نگاه میکردم و حظ میبردم...
روزی ک اینجا بودیم خیلی خوش گذشت. تازه بهم رسیده بودیم و پر از حس شادی بودیم.
شب آتیش روشن کردیم و دور هم از خاطرات دوران دانشجویی گفتیم😉
ذکر ملیحه سادات شد و سؤر مؤمنی که در یک سفر دانشجویی به خورد آقای رضایی داده بود🤦♀
اونام تلافی شو سر ما در آوردن!😭
در یک دسیسه ی بی رحمانه، آقای پارسا هل ها رو با دندون شکستن ریختن تو چای و دم کردن و به خورد ما خانوما دادن😒
و بعدش ک چای رو با نوش جانی خوردیم، اینو بهمون گفتن😭
#زندگی_نوشت
#اردیبهشت_۴۰۳
@yaremehrabanema
یک نمونه از دلبری های آسمون #فریدون_شهر
عکس از فاطمه جانِ مقدسی❤️
@yaremehrabanema
اینم یه جمع خوشحال بعد از صرف چای سؤر مومن😄😭
عکس از فاطمه جانِ مقدسی❤️
#امامزاده_گوشه
@yaremehrabanema
یکی از درخت های قدیمیِ طبیعت اطراف #امامزاده_گوشه😍
عکس از من😅
@yaremehrabanema
بچه ها یک سری هاتون در مورد سؤر مومن پرسیدین که یعنی چی؟
به معنی نیم خورده ی فرد مؤمن هست.
یک روایاتی داریم از اهل بیت (ع) که مضمونش اینه که خوردن نیم خورده ی مومن باعث شفا و سلامتیه!
ما اولین بار در دوران دانشجویی با این روایات آشنا شدیم و خب حقیقتا خیلی برامون جالب بود و باعث یکسری شوخی هایی بین خودمون در این رابطه شد😄
@yaremehrabanema
این یک نمونه از همون روایاته👆
اگر دوست داشتید بیشتر در موردش بدونید متن رو بخونید.
@yaremehrabanema
البته ما این نوع روایات رو هم داریم که توصیه میکنند به دوری کردن از بیمار واگیر دار👆
@yaremehrabanema
حالا شاید براتون سوال شده باشه که جمع این دو دسته روایات چطور ممکنه؟
متن رو بخونید☺️
@yaremehrabanema
وقتی از سفر برگشتم مامانم پرسید: پونه! تو یک سفر چی از همه مهم تره؟
مسیر؟
مقصد؟
یا هم سفر؟
سریع و با قطعیت و با یک لبخند بزرگ روی لبم گفتم: همسفر!😍
بچه ها از تک تکتون ممنونم.
میگن اگر میخوای کسی رو بشناسی باهاش برو سفر!
چون تو سفر واکنش آدما رو در جاها و شرایط مختلفی میبینی و بالاخره یک چیزایی دستت میاد.
چون تو سفر لحظاتی هست ک آدما خیلی خسته میشن، خوابشون بهم میریزه و ممکنه تحریک پذیر بشن و یک جایی بالاخره نتونن خود نگهدار باشن و اون خصلت بَده رو بروز بدن!
یک جاهایی هم خیلی نیازه که گذشت و صبوری کنن و دیگری رو به خودشون ترجیح بدن و یا کمکش کنن...
من تو این سفر و در تک تک لحظات و مراحلش فقط خوبی و مهربونی، خلق خوش و شوخ طبعی، گذشت، صبوری، انعطاف پذیری، کمک کار همدیگه بودن و همدلی ازتون دیدم.
این سفر اینجا شروع شد...
چهارشنبه، ۵ اردیبهشت ۴۰۳ ،راه آهن مشهد!
و چه خوب که با وجود همه ی تردیدهای اولیه ام در نهایت انتخاب کردم که بینتون باشم.😌
#قدردانی
@yaremehrabanema
فاطمه جانم، رفیق قشنگم❤️
اگر نبود دل بزرگ تو و همسر بزرگوارت هیچ کدوم از این خاطرات خوش برای ما رقم نمیخورد...
همه چیز از این دعوت نامه شروع شد ولی اون موقع هیچ دیدگاهی نداشتم که قراره واقعا این سفر چطور پیش بره؟
فکر نمیکردم آدم هایی هستن تو این دنیا که آدم میتونه واقعا تو خونه ی اونا به اندازه خونه ی خودش راحت باشه.
تا قبل از این فکر میکردم این فقط یک حرف و یک جور تعارفه ک آدم با بعضی ها میکنه!
ازت ممنونم...
ممنونم از اینکه همه اسباب راحتی رو برامون مهیا کردی و در کنارش بهمون اجازه دادی که خودمون باشیم...
هیچ قاعده و قانون خاصی برامون نذاشتی و حتی روتین طبیعی خونه و زندگی خودت و همسرت و بچه هات رو چند روزی به خاطر ما کاملا نادیده گرفتی.
ممنونم که بهمون یاد دادی یک میزبان خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟
من به شخصه ازت خیلی یاد گرفتم رفیق...
الهی که چراغ خونتون همیشه روشن باشه
تنتون همیشه سالم
وجودتون همیشه پر از حس آرامش
دلتون شاد
لبتون خندون
جیبتون پر از پولِ پر خیر و برکت
و الهی که خدا بچه هاتونو حفظ کنه براتون و زیادشون کنه🙏
#قدردانی
@yaremehrabanema
معلم یعنی همون دختر ۲۷ ساله ای که یک روزی از یک شهر بزرگ و از یک خانواده ثروتمند میره به دورافتاده ترین و فقیر ترین منطقه ی کشورش و معلم میشه ...
معلم یعنی همون کسی ک جاده های سنگلاخی سخت رو تو روزای گرم تابستون و روزای یخبندان با عشق میره...
معلم یعنی همون کسی ک وقتی همه اعتقاد دارن با چوب و ترکه باید ب بچه ها درس رو آموزش داد، بر خلاف آب شنا میکنه و بدون چوب و ترکه نه تنها به بچه ها درس های مختلف فارسی و ریاضی آموزش میده ک حتی ادب هم می آموزه و حتی آداب...
سلام کردن، اجازه گرفتن، آرام صحبت کردن، شستن جوراب، پوشیدن کفش، لباس تمیز پوشیدن، ناخن گرفتن، مو کوتاه کردن و....
بدیهی ترین چیزای امروز ک اون روز و در اون منطقه دورافتاده بچه ها نمیدونستن و یک معلم با عشق و صبوری یادشون میده...
و علاوه بر همه اینها درس زندگی یادشون میده!
مهربانی، صبوری، از خود گذشتگی، کمک به دیگران، احترام به پدر و مادر، جوانمردی و معرفت...
معلم یعنی همون کسی ک رایگان تو خونه اش و بعد از تموم شدن کلاس درسش ب دانش آموزی ک چندین سال ب علت لکنت زبان و خجالتی بودن کاملا رها شده و کنار گذاشته شده، هم درس یاد میده و هم اعتماد ب نفسش رو تقویت میکنه طوری ک آخر سال همه دهنشون از تعجب باز میمونه.
معلم یعنی همون کسی ک زنگ تفریح های زیادی رو از دست میده انقد ک غرق در انجام کارهای بچه هاست و تو دفتر نمیره تا حتی کمی استراحت کنه!
ادامه داره...
#روز_معلم_مبارک
#قدر_دانی
@yaremehrabanema
معلم یعنی کلاس درس تموم میشه اما جواب دادن ب تماس های مامانای همیشه نگران بعد از کلاس درس هیچ وقت تموم نمیشه و همیشه با عشق و صبوری مامانا رو راهنمایی میکنه...
معلم یعنی عشق...
همون عشقی که توی قلب تو بود نسبت به تک تک اون بچه ها، احساسشون، زندگی شون، آینده شون و من از نزدیک شاهد خیلی هاش بودم.
روزت مبارک مادر عزیزم.
تو یکی از بهترین معلم های دنیا بودی.
و یکی از بهترین معلم های من.
تو خیلی چیزها به من یاد دادی که مهم ترینش برای خودم قرآنه...
هنوز وقتی چشامو میبندم و به کودکی هام فکر میکنم یک کوچه میبینم و یک مادر جوان چادری که دست دخترک ۵ ساله شو گرفته که بره از سوپری خرید کنه و همینجوری که دستشون تو دست همه داره با دخترش قرآن کار میکنه.
هنوز اون قرآن عمّ جزء ک رنگ جلدش سرمه ای بود و هروقتی تو خونه باهام از روش قرآن کار میکردی رو یادمه...
من همیشه بهت افتخار میکردم.
و همیشه دلم میخواست ک مث تو یک معلم باشم...
خیلی خوشحالم که این روزها به آرزوی همه ی سالهای زندگیم رسیدم و معلم قرآن شدم.
خیلی دوستت دارم و ممنونم برای تک تک کلماتی که از قرآن یادم دادی تا بخونم و برای تک تک معارفی که از راه خدا و اهل بیت ع بهم آموختی و از همه والاتر برای عشقی که در قلب خودت نسبت به قرآن بود و به منم منتقلش کردی❤️
پی نوشت: این عکست همیشه برای من یادآور روزهای قشنگ معلمیته و خیلی دوسش دارم😍
@yaremehrabanema
#روز_معلم_مبارک
#قدر_دانی
دیروز کلاس قرآن داشتم.
مامان زودتر رسیده بود و داشتم ازشون قرآن میپرسیدم
زنگ در زده شد
طبق معمول به دخترم فاطمه گفتم درو باز کنه.
درب خونه باز شد و من سر برگردوندم سمت در و دیدم چهار تا از خانومای بزرگوار کلاس قرآنمون پشت سر هم قرار گرفتن و همه با صورت های شاد و بشاش هرکدوم چیزی در دست دارن و به سمتم گرفتن
نفر اول یک سبد پر از گل محمدی که دیدنشون چشامو اینجوری کرد😍
نفر دوم یک کیف زیبا
نفر سوم یک دسته گل پر از گل های صورتی با گلدونی به رنگ بنفش بادمجونی یعنی همون رنگ های مورد علاقه ام
نفر آخرم یک دسر خوشمزه😋
وقتی با تک تکشون روبوسی کردم و روز معلم رو بهم تبریک گفتن واقعا داشت گریه ام میگرفت...
خیییلی خوشحال و سوپرایز شدم
و از همه مهم تر اینکه میدونید اینکه آرزوی خودتو زندگی کنی یک حس خاصی داره...
واقعا اشکی شدم از اینکه یک عده منو معلم قرآن خودشون میدونستن و روز معلم رو بهم تبریک گفتن...
شیرینی اون لحظه تا همین الان تو دلمه.
دیشب ک همسرم اومد با شوق براش تعریف کردم که چطور خانومای کلاس قرآن این لطف رو داشتن و اینجوری سوپرایزم کردم.
حس و حال الانم فقط شکره.
خدایا شکرت...
شکرت که توفیق معلمی بهم دادی
البته که همه ی ما همیشه و تا ابد شاگردان محضر قرآنیم❤️
#زندگی_نوشت
#اردیبهشت_۴۰۳
#روز_معلم_مبارک
#احساس_نوشت #خوشحالی #شکر_گزاری
#قرآنِ_دوست_داشتنی ❤️
@yaremehrabanema