درون خود را مانند زخمی باز کرد
تمام وجود خود را دید: افکار، افکار درباره افکار ، افکار درباره افکارِ ناشی از افکار !
دلم میخواد وقتی به یجای خوب توی زندگیم رسیدم همون موقع زمان متوقف شه، خود خواهیه، ولی دیگه تحمل سختیایی که قبلا کشیدم رو ندارم .
-ای کاش میفهمیدی که من با تمام اخلاقای گندی که داشتم ، سعی میکردم واسه تو بهترین باشم .
طرف داره تو تلویزیون میگه "همین مردم وقتی جنگ شد جون دادن
نیاز به خون بود ، خون دادن
قحطی که شد ، نون دادن"
خوشبختانه بعدش دیگه نگفت گرونی که شد چی دادن . !
خودمون که خیلی وقته خندهی از ته دل نداشتیم ، کاش لااقل یکی رو داشتیم برامون از ته دل میخندید ما نگاش میکردیم یه کمی حالمون خوب میشد .
دوست داشتم تو زندگیم فقط یه بار ، فقققط یک بار یه چیزی رو همون موقع که میخوام داشته باشمش تا ببینم وقتی ادم ذوق داشتن چیزی رو داره و دارتش چجوریه . یه بار امتحانی حداقل .
آدم همیشه فکر میکنه که میشه برگشت میشه درستش کرد ؛ میشه توضیح داد ، میشه جبرانش کرد . ولی میدونی ، آدم همیشه اشتباه میکنه !
اگه میبینی حتی با کارای خیلی کوچیک هم ازت ناراحت میشم و قهر میکنم یعنی خیلی دوستت دارم ، اگه باهات بحث میکنم یعنی زیادی دوستت دارم ، چون من کسی که واسم مهم نباشه نمیتونه ناراحتم کنه ، حتی باهاش بحث هم نمیکنم چه برسه به قهر .
آقا جدی خیلی وحشتناکهها ؛ فکرکن هفته به هفته عمرت داره میاد و میره . نه دلخوشی خاصی داری ، نه تفریحی ، نه مسافرتی ، هیچ پیشرفت بزرگی نمیکنی ، هیچجای دنیارو نمیبینی .حتی چارتا آدم حسابی دورت نداری
همینجوری عمرت میگذره ، پیر میشی آخرشم میمیری . نمیترسین از این اوضاع واقعا؟