eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اگر بگی یه دیونه‌ای از توی اون نارنجیه این سبزه رو تهدید نظامی کرده! ازت تست میگرن چیزی نزده باشی!! https://eitaa.com/yasegharibardakan
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت! همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟! یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد! "نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ ی مهــــربانم ❤️!" این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش ‌‌‌https://eitaa.com/yasegharibardakan ــ ـ ــــــــ ــ ◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش این کلیپ از شهید سید حسن نصرالله را دانلود نکرده بودم... چقدررررررررر با بغض و لطافت روح ایشان گریه کردم😢 https://eitaa.com/yasegharibardakan
لبخند کانال 😁😁 🌹🌹‏بابام میخواست خبر مرگ بابابزرگم رو به مامانم بده ، نمیدونست چجوری بگه زنگ زد به مامانم گفت : بابات یکم گرما زده شده آوردیمش سردخونه 😂😂 🌹🌹مورد داشتیم دختره رفته تو صف نونوایی، شاطر بهش گفته کسی جلوتر از شما هست؟ دختره گفته نه! من بچه اولم ولی الان میخوام درسمو ادامه بدم 😳😌 میگن شاطر رو خودش کنجد پاشیده و پریده تو تنور 😐😂
از خیریه مجمع چه خبر؟👇👇
اهداء یک کارتن تخم مرغ به خیریه مجمع توسط یک خیر عزیز تنش سالم،زندگیش پربرکت ، انشاالله
اهداء مواد غذایی به مبلغ ۴ میلیون تومان به خیریه مجمع توسط یک خیر محترم نذرشون قبول و‌حاجت روا انشاالله
اهداء شیر خشک به خیریه مجمع اجرش با حضرت علی اصغر ع
اهداء یک عدد چرخ خیاطی به یک خانواده سرپرست خانوار تا انشاالله براشون درآمد زایی داشته باشه. اجرشون با حضرت ادریس پیامبر ع که شغلشون خیاطی بود😊
خانواده ای هزینه ی مراسم چهلم پدرشون رو صرف خرید و تهیه ی اقلامی برای جهیزیه ی دختران تحت پوشش مون کردند👆👆👆 و خواستندتا اعضای کانال ؛جهت شادی روح شون؛صلواتی رو قرائت بفرمایند🙏 فاتحه و صلوااااااات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن طنز یه گنبد آهنین گذاشتن برا فروش... کم کار بوده و فقط از مسیر لذت میبرده😁😁... https://eitaa.com/yasegharibardakan
‌‌‌قسمت چهاردهم قصه دلبری سـرمان می رفـت، هیئتمـان نمی رفـت: رأیة العبـاس چیـذر، دعـای کمیـل حاج منصـور در شـاه عبدالعظیمA، غـروب جمعه هـا هـم می رفتیـم طـرف خیابان پیروزی، هیئت گودال قتلگاه. حتی تنظیم می کردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد، سالمان را تحویل کنیم. به غیراز روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد، این سه تا هیئت را مقید بودیم. حاج منصـور ارضـی را خیلـی دوسـت داشـت، تـا اسـمش می آمـد می گفـت: «اعلی اللـه مقامـه و عظُـم شـأنه.» ردخـور نداشـت شـب های جمعـه نرویـم شـاه عبدالعظیمA، برنامـۀ ثابـت هفتگی مان بـود. حاج منصور آنجا دوسـه سـاعت قبل از نماز صبح، دعای کمیل می خواند. نماز صبـح را می خواندیم و می رفتیم کله پاچه می خوردیم. به قول خودش: «بریم کَلَپچ بزنیم!» تا قبـل از ازدواج، به کله پاچه لب نـزده بودم. کل خانواده می نشسـتند و به به و چه چه می کردند، فایده ای نداشت. دیگ کله پاچه را که بار می گذاشتند، عق می زدم و از بویش حالم بد می شد. تا همۀ ظرف هایش را نمی شستند، به حالت طبیعی برنمی گشتم. دوسـه هفته می رفتم و فقط تماشـایش می کردم. چنـان با ولع با انگشـتانش، نان ترید آبگوشت را به دهان می کشید که انگار از قحطی برگشته. با اصرارش حاضر شدم فقط یک لقمه امتحان کنم، مزه اش که رفت زیر زبانم، کله پاچه خور حرفه ای شـدم. به هرکـس می گفتـم کله پاچه خـوردم و خیلی خوشـمزه بود و پشـیمان هسـتم که چرا تابه حال نخورده ام، باور نمی کرد. می گفتند: «تو؟ تو بااین همه اد او اطوار؟» قبل از ازدواج خیلی پاستوریزه بودم، همه چیز باید تمیز می بود. سرم می رفت، دهن زدۀ کسی را نمی خوردم. بعد از ازدواج به خاطر حشر و نشر با محمدحسین خیلی تغییر کردم. کله پاچه که به سـبد غذایی ام اضافه شـد هیـچ، دهنی او را هم می خوردم. اگـر سـردردی، مریضی یـا هـر مشـکلی داشـتیم، معتقد بودیـم برویـم هیئت خوب می شویم. می گفت: «می شه توشـۀ تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی!» در محرّم بعضی ها یک هیئت که بروند می گویند بس است، ولی او از این هیئت بیرون می آمد می رفت هیئت بعدی. یک سـال روز عاشـورا از شدت عزاداری، چند بـار آمپول دگـزا زد. بهـش می گفتم: «ایـن آمپولا ضـرر داره!» ولی او کار خـودش را می کرد. آخرسـر که دیدم حریف نیسـتم، به پـدر و مادرم گفتم: «شما بهش بگین!» ولی باز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود. خیلی به هم ریخته می شد. ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه، هم برای خودش بهتر بود، هم برای بقیه. می دانسـتم دسـت خودش نیسـت، بیشـتر وقت ها با سـر و صورت زخم و زیلی می آمـد بیرون. هروقـت روضه هـا اوج می گرفت و سـنگین می شـد، دلم هُری می ریخت. دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند. معمولاً شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند. مادرم می گفت: «هروقت از هیئت برمی گرده، مثل گُلیه که شکفته!» داخل ماشین مداحی می گذاشـت. با مداح همراهی می کرد و یک وقت هایی پشت فرمان سـینه می زد. شیشـه ها را می داد بالا، صدا را زیاد می کرد، آن قدر که صدای زنگ گوشی مان را نمی شنیدیم. ادامه دارد... ‌‌‌ https://eitaa.com/yasegharibardakan ــ ـ ــــــــ ــ ◇ ــ ــــــــ
‌ حس میکنم بسته‌های اینترنت هم مثل بسته های چیپس شدن، یه ذره نت تهشه، بقیش هوا😒😂😂🤣🤣🤣🤣🤣 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا