داستان برصیصا عابد!
در بنی اسرائیل عابدی بود بنام «برصیصا» که مدت درازی از عمر خود را به عبادت و بندگی گذرانیده بود و کار او بجایی رسید که مریضها و دیوانگان به دعای وی بهبودی و شفا پیدا می کردند.
اتفاقاً دختری از خانواده ای بزرگ، دیوانه شد و برادرانش او را به نزد همان عابد نامبرده آوردند و خواهر را درمحل عبادت عابد گذاشتند و خود برگشتند تا شاید بر اثر دعای او خوب شود.
شیطان از این فرصت استفاده کرده و پیوسته برصیصا را وسوسه نموده و جمال زن را در مقابل وی جلوه می داد.
بالاخره عابد نتوانست خود را حفظ کند و با آن زن زنا کرد و زن از آن عابد آبستن شد.
برصیصا بر اثر وسوسه های شیطان از ترس آنکه مبادا رسوا شود او را کشت و دفن کرد.
شیطان بعد از این پیش آمد به نزد یکی از برادران او رفت و داستان عابد را مفصلاً شرح داد و محل دفن خواهر آنها را نیز نشان داد.
وقتی برادرها از این پیش آمد ناگوار اطلاع یافتند نتیجه این شد که مردم شهر نیز تمامی باخبر باشند و شدند و این خبر به سلطان شهر رسید.
سلطان با عده ای نزد عابد رفت و از جریان جویا شد و برصیصا که چاره ای جز اعتراف نداشت به تمام کردار خود اقرار کرد.
پس سلطان دستور اعدام وی را صادر کرد. همین که او را بالای چوبه دار بردند شیطان بصورت مردی بنزدش آمده و گفت: «آن کسی که تو را به این ورطه انداخت من بودم اینک اگر نجات می خواهی باید اطاعت مرا بنمائی.»
عابد پرسید: «چکار باید بکنم؟»
شیطان گفت: «یک مرتبه مرا سجده کن.»
عابد سؤال کرد: «در این حال که من بر بالای دار هستم چگونه تو را سجده کنم.»
شیطان گفت: «من به یک اشاره قناعت می کنم.»
عابد فقط با سر اشاره به سجده کرد و در آخرین لحظات زندگی نسبت به پروردگار جهان کافر شد و پس از چند دقیقه به زندگیش خاتمه دادند.
می گویند خداوند در قرآن در آیه زیر به این داستان اشاره ای می کند: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انی بری منک انی اخاف الله رب العالمین.»
یعنی: کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو! (تا مشکلات تو را حل کنم)، اما هنگامی که کافر شد گفت: من از تو بیزارم و از خداوندی که پروردگار عالمیان است بیم دارم
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
لینک کانال 👇👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
@yasin1401day17
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا میدانستید...؟
خداوند میگه که: (کُلٔ فِی فَلَکِ)
همه چیز در گردش است...!
جالب اینجاست که اگر همین آیه را برعکس بخونید باز هم میشه ( کُلٔ فِی فَلَکِ)
📙سوره یس آیه ۴۰
امتحان کنید؛
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
لینک کانال 👇👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
@yasin1401day17
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
🌸🍃🌸🍃
#قصه
💢زنده شدن جرجیس پس از هر مرگ
اما جرجیس به اذن پروردگار باز هم مقاومت کرد. در بار سوم سرش را با میخ های بزرگی
سوراخ کردند و سرب داغ درون آن سوراخ ها ریختند.
آنگاه ستون بزرگی را روی سینه او انداختند. شب هنگام فرشته ای از جانب پروردگار نزد
جرجیس آمد و بشارتش داد که خداوند او را از فتنه ظالمان نجات خواهد داد و او را به صبری
دوباره دعوت کرد و گفت؛ تو را چهار بار خواهند کشت اما پروردگار مجددا تو را زنده خواهد کرد.
پادشاه که مقاومت و زنده بودن دوباره جرجیس را دید، به تمام جادوگران خود دستور داد تا
هرکس هرچه توان دارد به کار بگیرد تا جرجیس را بکشد.
یکی از ساحران سمی قوی به او داد. سمی که قادر بود تمام مردم زمین را از بین ببرد و اما باز
هم جرجیس به اذن پروردگار زنده ماند. جادوگری که به او سم داد، بعد از زنده ماندن جرجیس
به او ایمان آورد و به این وسیله حکمران دستور قتل جادوگر را صادر کرد. جرجیس به دستور
پادشاه قطعه قطعه شد و بدنش درون چاهی انداخته شد.
بعد از مرگ جرجیس بادی سیاه شروع به وزیدن کرد. بادی که همراه با رعد و برق بود و کوهها
به لرزه در آمد. در این هنگام میکائیل بر بالای چاهی که جرجیس را در آن انداخته بودند، حاضر
شد و از جرجیس خواست تا به اذن پروردگار از جا برخیزد و بار دیگر نزد پادشاه رود.
هنگامی که جرجیس نزد پادشاه رفت، فرمانده لشکریان پادشاه به همراه چهار هزار نفر به
جرجیس ایمان آوردند. اما پادشاه دستور داد تا همه را گردن بزنند. آنگاه بار دیگر دستور قتل
جرجیس را داد. به دستور او سربی داغ در بینی او ریخته شد و بر چشم و سرش میخ هایی
کوبیده شد. با این حال باز هم کشته نشد، تا آنکه او را در آتش بزرگی سوزاندند و خاکسترش
را بر باد سپردند. خداوند به فرشتگان دستور داد تا خاکسترهای او را جمع کنند و دوباره او را
زنده ساخت.
جرجیس بار دیگر به میان مجوسیان بازگشت. شخصی از آن قوم رو به جرجیس گفت؛ ما اکنون
روی چهارده تخت نشسته ایم و میزی بزرگ در مقابل ما قرار دارد. این ها هر کدام از درختی
خاص است. از خداوند بخواه تا بر هر یک از این چوبها پوست و برگ و میوه ای برویاند.
چیزی نگذشت که تمام چوبهای خشکیده مجددا سبز شده و میوه دادند.
ولی باز پادشاه و یارانش به او ایمان نیاوردند و دستور داد تا با اره او را از وسط به دو نیم کنند و
بدنش را داخل دیگی از سرب بیندازند و ذوب کنند. مدتی بعد اسرافیل به اذن پروردگار،
پیکر ذوب شده او را وارونه ساخت و خواست تا به اذن خداوند دوباره زنده شود.
(داستان پیامبران، اکبری، ص 270 و 271.)
💢 پایان زندگی جرجیس
بار دیگر جرجیس در برابر چشم مردم زنده شد. اکثر مردم به او ایمان آوردند اما پادشاه باز به او
ایمان نیاورد و دستور داد یارانش شمشیر به دست به او حمله کنند. جرجیس رو به مردم گفت؛
در کشتن من عجله نکنید. آنگاه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت؛ خداوند اسم
مرا در زمره شکیبایان درگاهت قرار بده که برای تقرب به تو هر سختی را به جان خریدم.
لحظه ای بعد جرجیس در میان برق شمشیر آن مردم نادان به اذن پروردگار به لقاءاللّه پیوست.
💢 حکایتی کوتاه
در زمان امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، مردی از سپاهیان عُمر در ناحیه ای از شام،
دستور ساخت مسجدی را داد. اما هر بار که ستونهای مسجد را بالا می بردند بی هیچ دلیلی
فرو می ریخت تا اینکه آن شخص به عمر نامه نوشت و از او کمک خواست. عمر نیز از
امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمک خواست و نامه ای به او نوشت. علی علیه السلام فرمود؛ آن محل، محلی است که اصحاب اُخدود سوزانده شدند و محلی است که پیامبری به
دست مجوسیان به قتل رسید و همان جا دفن شده است. جنازه را که هنوز آغشته به خون
تازه است را از محل خارج کنید و به مکانی دیگر منتقل کنید.
داستان پیامبران، اکبری، ص 272.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه مسئولین!
﷽
بدون پست و سمت!
مسئولیتها امروز درست همان تکلیف است. تکلیف یعنی خود را به زحمت انداختن، تکلیف یعنی از صبح زود تا نیمهشب هیچ آرامش نداشتن، با نگرانی اینکه «خدایا، آیا -تازه نیمهشب- از امروز صبح تا حالا توانستیم آنچه را که از ما میخواهی انجام بدهیم؟» برای ما آن روز، روز جشن و شادمانی است که افرادی دارای شرایط لازم، حتی همین مسئولیتهای معدودی را که برعهدۀ من و چند تن از دوستان نزدیک گذاشته شده، بگیرند و ما را به حال خود بگذارند؛ نه برای اینکه برویم استراحت کنیم؛ ما استراحت نخواهیم کرد، چون این انقلاب و این جامعه اینقدر کار و وظیفه درش هست که دیگر استراحت، بیاستراحت. آنقدر کار در جامعه هست که میشود انجام داد بدون اینکه سمتی، منصبی، حُکمی، ابلاغی در کار باشد.
📚سیدمحمد حسینی بهشتی، جاودانۀ تاریخ (گفتارها۲)، ص۲۵ / تشکیلات بهشتی، ص۴۶۶
لینک کانال 👇👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
@yasin1401day17
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
حکایت پیرمرد دامدار و گرگ مهمان
🔸گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
🔹این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
🔸ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا" مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از برهها را کشتند!
🔹ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
🔸روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
🔹این یک گرگ است و با سه خصلت:
درندگی
وحشیبودن
و حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!!
دکتر الهی قمشه ای
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
لینک کانال 👇👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
@yasin1401day17
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
#داستان
پیرمردی بود، که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید..
دوستی، از او پرسید: علت این همه درد چیست که از آن رنجوری..
پیرمرد گفت: دو بازشکاری دارم، که باید آنها را رام کنم،دوتا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، به هر سویی نروند.
دوتا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آن را حبس کرده ام.
شیری، نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم..
مرد گفت: چه میگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر میشود انسانی اینهمه حیوان را باهم دریکجا جمع کند و مراقبت کند..
پیرمرد گفت: شوخی نمیکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست.
آن دو باز شکاری🦉، چشمان منند، که باید با تلاش و کوشش از آنها مراقبت کنم.
آن دو خرگوش🐇 پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند
آن دو عقاب🦅 نیز، دستان منند، که باید آنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم.
آن مار🐍، زبان من است، که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا کلام ناشایستی از او، سر بزند..
شیر🦁، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند و آن بیمار، جسم و جان من است، که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من دارد.
این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده، و امانم را بریده.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
لینک کانال 👇👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
@yasin1401day17
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
یه بار وقتی اومد خونه،
داشت نفس نفس میزد
گفتم : چرا با آسانسور نیومدی؟!
گفت : وقتی رفتم سوار بشم دیدم
دو تا دختر جوون تو آسانسور هستن
و درست نیست که باهاشون سوار آسانسور بشم.
گفتم : خب صبر میکردی وقتی پیاده شدن
میومدی
گفت : بوی ادکلن این خانم ها تو فضای آسانسور پیچیده با پله راحت تر بودم و اذیت هم نمی شدم.🌿
#شهید_محمدمهدی_رضوان
راوی : مادر شهید
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
یه بار اومد پیشم گفت:
جایی کار سراغ نداری ؟
گفتم: اتفاقا این قنادی که کار میکنم نیرو میخواد...
نپرسید حقوقش چقده، بیمه میکنه. . .
یا نه یا حتی ساعت کاریش به چه شکله؛
اولین سوالش این بود:
موقع نماز میزاره برم نماز بخونم..؟
#شهید_محسن_حججی
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
/•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*
🌹 #ختم_قرآن🌹
⬅️تاریخ شروع: پنج شنبه (۱۷خرداد )
⏳مهلت ختم تا ( ۷ تیر )⌛️
🦋نیت: تعجیل در امر فرج مولایمان و سلامتی قلب نازنین آقا صاحب الزمان (عج) و
✅ *شادی روح مطهر :* مرحومه جنت مکان کبری ( عصمت ) رضایی و جهت تسلی قلب دختران با محبت او وهمسر گرامیش اقای ابوالفضل امینی..🖤🌺
🌸🌸
﷽📖جزء ۱ :🌹
﷽📖جزء ۲ :🌹
﷽📖جزء ۳ :🌹
﷽📖جزء ۴ :🌹
﷽📖جزء ۵ :🌹
﷽📖جزء ۶ :🌹
﷽📖جزء ۷ :🌹
﷽📖جزء ۸ :🌹
﷽📖جزء ۹ :
﷽📖جزء ۱۰:
﷽📖جزء ۱۱:
﷽📖جزء ۱۲:
﷽📖جزء ۱۳:
﷽📖جزء ۱۴:
﷽📖جزء ۱۵:🌹
﷽📖جزء ۱۶:
﷽📖جزء ۱۷:
﷽📖جزء ۱۸:🌹
﷽📖جزء ۱۹:
﷽📖جزء ۲۰:
﷽📖جزء ۲۱:
﷽📖جزء ۲۲:🌹
﷽📖جزء ۲۳:🌹
﷽📖جزء ۲۴:
﷽📖جزء ۲۵:🌹
﷽📖جزء ۲۶:
﷽📖جزء ۲۷:
﷽📖جزء ۲۸🌹
﷽📖جزء ۲۹:
﷽📖جزء ۳۰:
🕊🥀اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم🥀🕊
🌻اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ🌻
⭕برای انتخاب جزءها به پی وی مراجعه فرمائید.*لطفا به تک تک فامیل اعلام کنید تادر این ایام، کاری معنوی و باقیات الصالحات ذخیره کرده باشیم
(هر روز یک داستان زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
قصه
💢 خشم یهود و آتش زدن مردم نجران
هنوز مرد نجرانی سخن خود را تمام نکرده بود که غضب وجود ذونواس را فرا گرفت و سپس
سوگند یاد کرد که شمشیر خود را غلاف نسازد و غضب خود را فرو ننشاند، تا اینکه مردم نجران
را به آتش قهر خود بسوزاند، مگر آنکه دوباره به دین یهود باز گردند.
ذونواس با گروهی از هواداران خود و با لشگری عظیم صنعا را به قصد نجران ترک کرد و چون به
نجران رسید شهر را به محاصره در آورد. اما او قبل از حمله، بزرگان و صاحب نظران نجران را فراخواند و گفت؛ قبل از آنکه شما را مورد حمله قرار دهم از روی لطف و کرم خود، فرصتی به شما
می دهم تا دوباره به آیین یهود برگردید، در غیر این صورت شما را به تیغ عذاب و آتش انتقام
گرفتار می سازم پس یا یهودیت را انتخاب کنید یا سوختن در آتش را.
مردم نجران گفتند؛ نصرانیت دینی است که با جان ما آمیخته و در تار و پود وجود ما نفوذ کرده
است. ما دست از آن برنداشته و از آن سرپیچی نمی کنیم و هرچه می خواهی انجام بده و در
نهایت مسیحیان آتش را برگزیدند.
آنگاه به فرمان ذونواس حفره هایی در زمین ایجاد کردند و دور تا دورش را هیزم های بسیار
گذاشتند و مسیحیان را داخل آن گودال ها سوزاندند.
او حتی از پیرمردان زمین گیر و پیرزنان خمیده و اطفال شیرخوار نیز چشم نپوشید و همه را در
کام آتش افکند. تعداد کشته شدگان در آن روز بیست هزار نفر بود.(۱)
[مرگ بر آدم سوزان خندق، همان آتش مایه دار و انبوه، آنگاه که آنان بالای آن خندق به تماشا
نشسته بودند و خود بر آنچه بر سر مؤمنان می آوردند، گواه بودند و بر آنان عیبی نگرفته بودند.
جز اینکه به خدای ارجمند ستوده ایمان آورده بودند].(۲)
(۱)تفسیر نورالثقلین، ج 5 ،ص 544؛ سیرة ابن هشام، ج 1 ،ص .37
(۲)سوره بروج، 8 - 4.
💢جرجیس پیامبر مأمور هدایت مردم
بعد این اتفاق خداوند پیامبری از مردم حبشه را برای راهنمایی مجوسیان مبعوث گردانید، اما باز
هم او را تکذیب کردند و میان گودالی از آتش شعله ور سوزاندند و هرکس را از او پیروی می
کرد. او را هم در آتش می سوزاندند.
در زمان مجوسیان پیامبران زیادی برای راهنمایی آنان آمد، اما هر بار او را به دلیلی به قتل می
رساندند.
تا اینکه خداوند جرجیس را که اصالتا از مردم روم بود و در فلسطین زندگی می کرد، برای
هدایت مجوسیان مأمور ساخت تا حکمرانان را به یکتا پرستی دعوت کند. اما پادشاه ستمگر
دستور داد تا بر بدنش با تیغه ای دندانه دار بکوبند. آنگاه جسم غرق به خون او را داخل ظرفی از
سرکه بیاندازند. بعد از آن پارچه ای زبر بر زخم های او کشیدند و در آخر او را با تکه آهن های
داغ شده سوزاندند.
با این حال خداوند جرجیس را در برابر مرگ مقاوم کرد و بار دیگر حکمران دستور داد تا میخ هایی
را بر رانها و زانوان او بکوبند.
( داستان پیامبران، اکبری، ص 268.)
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•