eitaa logo
#یاس نبی۷
52 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
177 فایل
بیان وبررسی مسائل سیاسی روز و مهارتها و قصه های شب مارادر این کانال همراهی کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ارتباط بامدیرکانال 👇 @M_chavoshi
مشاهده در ایتا
دانلود
❥••●❥●••❥ 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد وحشتزده‌اش را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر رهبری گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی دامادی‌اش هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با مسلسل و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری دمشق عادت تروریست‌ها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم رهبری ایران می‌بینن! دستشون به حضرت آقا نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم مقاومت کنیم!»... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •❖•◇•❖•❣️•❖•◇•❖
باسمه تعالی سالروز ولادت با سعادت دیده بان بصیر ، رهبر خبیر و جانباز دلیر انقلاب اسلامی مبارک باد. 🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸👇 بیست و چهارم تیرماه ، سالروز ولادت مردی از قبیله ی نور ، ستاره ای از منظومه ظهور ، آمیزه ای از شور و شعور و شقایق دلی بردبار و صبور است . هم او که شیری در بیشه شجاعت، سیمرغی از قاف هدایت و هدهدی از دیار ولایت است . هم او که به زلالی ژاله است و به صلابت کوه . هم او که در عشق الهی واله است و اختری در آسمان شکوه. امیر قافله انتظار است و پرچمدار لشکر دلدار. میوه باغ احمد مختار است و لاله راغ حیدر کرار. فرزند پاک سید الشهداء و غنچه ی شاخسار فاطمه زهراست. او که ذخیره الهی برای روزهای سخت و پیچیده انقلاب اسلامی بوده و هست . او که در عصر ظاهر نبودن خورشید ولایت همچون ماهی شبهای تار فتنه را مهتابی می کند تا در چاه ظلمات آخر الزمان سقوط نکنیم.💥آری تا بر این کشور تو فرمان می دهی بر تن اسلامیان جان می دهی💥 خامنه ای رهبرا ! زاده شیر خدا چشم امید همه سوی تو ای مقتدا صولت تو حیدری ، از همه خوفی بری ماه رخت را مباد رنگ چو نيلوفری چو نتوانم کنم مدحت تو در بیان یک صلواتی خوش است بدرقه راهتان. ✍ امراله عباسی- ناحیه درچه
﷽ 🟣 خبرهای خوبی در راه است ... ┈┈••❀🍃💠🍃❀••┈┈ 🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | ساده لوحی و خود باختگی دولت روحانی و در مذاکرات برجام 🍃🌹🍃 ❌ طاهری کارشناس شبکه صهیونیستی من و تو میگوید: کلکی بود که آمریکائیها به ایران زدند و دوستان آمریکائی ظریف و دوستان انگلیسی حسن روحانی عوامل اصلی این خیانت به ایران بودند. | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
♨️ همایش سیاسی موضوع : دست آوردها و چالشهای پیش روی دولت سیزدهم 🌏سخنران: حجت الاسلام والمسلمین طائب(فرمانده قرارگاه عمار) زمان: شنبه بیست و پنجم تیرماه ساعت ۱۷ 🏢 مکان: خیابان منتظری شمالی، سالن اجتماعات حوزه علمیه امام المنتظر(عجل الله) |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ فرصت طلایی ✨ ⭕️ دوره آموزش مجازی؛ "نحوه مدیریت رسانه محله" (ویژه ادمین کانال ها و صفحات مجازی) 🔰 با سرفصل‌های کاربردی و مفید: ▪️ رسانه محله و کارکردهای آن ▪️ مدیریت صفحات مجازی ▪️ اصول تولیدمحتوا 🔸با حضور بهترین اساتید و مربیان کشوری https://lms.nasraa.ir/IdeaPortal/ClassRegister/103355 ✅نهضت سوادرسانه ای استان اصفهان(نسرا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ ┗━═━═━⊰✾✿✾⊱━ برگزاری بزرگترین جشن عید غدیر در نجف آباد ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌ شنبه 1400/4/25 ساعت 9 تا 12 شب پارک نگین فاز یک شهرک آزادگان لطفا زیر انداز همراه داشته باشید. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎ https://eitaa.com/joinchat/185073720C38cb4b5b77
برنامه جشن غدیر امروز ساعت ۵عصرتا اذان مغرب و عشا همراه با مولودی خوانی آقای موسوی از نمایشگاه دیدن فرمایید از غرفه چادر مشکی و رنگی و روسری و.... ملزومات غدیر کتاب بچه های کوچیک تون همراه خودتون بیارید 🤩🤩🤩🤩🤩🤩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن حضرت فرمود: «روز غدیرخم، برترین و بالاترین عیدهای امت من است. روزی است که خدای متعال مرا مأمور کرد برادرم، علی بن ابی طالب را چون نشانه ای بر امتم نصب کنم تا پس از من، با او راه را بیابند و روزی است که خداوند دین مرا کامل و نعمتش را بر امت تمام کرد و راضی شد که اسلام دین آنها باشد».
✨ فرصت طلایی ✨ ⭕️ دوره آموزش مجازی؛ "نحوه مدیریت رسانه محله" (ویژه ادمین کانال ها و صفحات مجازی) 🔰 با سرفصل‌های کاربردی و مفید: ▪️ رسانه محله و کارکردهای آن ▪️ مدیریت صفحات مجازی ▪️ اصول تولیدمحتوا 🔸با حضور بهترین اساتید و مربیان کشوری https://lms.nasraa.ir/IdeaPortal/ClassRegister/103355 ✅نهضت سوادرسانه ای استان اصفهان(نسرا)
🇮🇷 📝 | سلاخی در کنیا 🍃🌹🍃 🔻«الکینز» مورخ و استاد دانشگاه هاروارد پس از سال‌ها مطالعه، پرده از جنایات هولناک انگلیس در کنیا برداشته است. نویسنده کتاب «گولاگ بریتانیا » معتقد است: «من در وحشیانه‌ترین رویاهایم هرگز این سطح از جنایات را تصور نمی‌کردم.» 🔺 در همین راستا «بثول آ اوگوت» مورخ برجسته کنیایی، در مجله «تاریخ آفریقا» به برخی از جنايات انگلیسی‌ها علیه خیزش مردم کنیا مشهور به «مائومائو» می‌پردازد و از مواردی چون: «بریدن سر، مثله کردن عمومی غیرنظامیان، شکنجه قبل از قتل، اجساد بسته‌بندی شده در گونی، انداختن در چاه، زنده زنده سوزاندن قربانیان، از حدقه در آوردن چشم‌ها و باز کردن شکم زنان باردار» نام می‌برد. | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
🇮🇷 📝 | واکنش سفارت در عراق به سخنان بایدن در نشست امنیتی جده 🍃🌹🍃 🔻سفارت چین در عراق در توئیتی در واکنش به اظهارات بایدن در نشست امنیتی رژیم‌صهیونیستی در عربستان سعودی که گفته بود؛ ما در خاورمیانه (غرب آسیا) خلاء را برای چین و روسیه باقی نمی گذاریم تا از آن استفاده کنند. 🔺 به نقل از "وانکه ونبین" (سخنگوی وزارت خارجه چین) نوشت: "خاورمیانه (غرب آسیا) متعلق به مردمان آن است و حیاط خلوت کسی نیست. چیزی به نام "خلاء" وجود ندارد. | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | نتیجه ائتلاف عربستان، رژیم‌صهیونیستی، آمریکا در منطقه 😱☺️ 🍃🌹🍃 | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 روزمان را با آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۲۹۰ قرآن کریم ( آیات ۷۶ تا ۸۶ سوره مبارکه اسراء )  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) می‌فرمایند: «اَصدَقُ القَولِ وَ اَبلَغُ المَوعِظَةِ وَ اَحسَنُ القَصَصِ، کِتابُ اللهِ» راست ترین گفتار و رساترین پندها و نیکوترین قصه‌ها کتاب خداست. (امالی صدوق /۳۹۴) 🎙 استاد پرهیزگار | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
💠 اعمال روز عید غدیر 🔶 روزه 🔷 غسل 🔶 احسان و نیکی به دیگران 🔷 زیارت امیرالمؤمنین 🔶 زیارت امین‌اللّه 🔷 دعای ندبه 🔶 اطعام 🔷 بستن عقد اخوّت 🔶 خواندن دو رکعت نمازی که سید بن طاووس از امام صادق علیه‌السّلام نقل کرده است 🔷 خواندن دعایی که از شیخ مفید نقل شده: «اللَّهُمَّ إنِّی أسئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ عَلِیٍّ وَلِیِّکَ...» 🔷 گفتن این جمله به مؤمنین جهت تبریک روز عید: «ألحَمدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ المُتَمَسِّکِینَ بِوِلَایَةِ أمِیرَالمُؤمِنِینَ وَ الأئِمَّةِ عَلَیهِمُ‌السَّلَامُ» 📚 برگرفته از مفاتیح نوین (آیت‌الله مکارم شیرازی)، ص ۸۶۳ الی ۸۷۱. 📎 📎 📎 📎 📎 📎 @roshana_esfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه ی شب 🌃
❥••●❥●••❥ 💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد :«یا اینجا همه‌مون رو سر می‌برن یا اسیر می‌کنن! یه کاری کنید!» دستم در دست مادر مصطفی لرزید و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد و حال مصطفی را به‌هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد :«نمی‌بینی زن و مادرم چه حالی دارن؟ چرا بیشتر تن‌شون رو می‌لرزونی؟» 💠 ابوالفضل تلاش می‌کرد با موبایلش با کسی تماس بگیرد و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید :«فکر می‌کنی سه ماه پیش چجوری ۴۸ تا زائر ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟ هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!» ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد و بی‌توجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند :«بچه‌ها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمی‌تونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.» 💠 مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت :«بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.» و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد :«اگه یه آرپی‌جی باشه، خودم می‌زنم!» 💠 انگار مچ دستان مردانه‌اش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد و تنها یک جمله گفت :«من میرم آرپی‌جی رو ازشون بگیرم.» روحانی دفتر محو مصطفی مانده و دل من و مادرش از نفس افتاد که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد :«در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز می‌زنه!» 💠 و ابوالفضل موافق رفتن بود که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد :«شما کلتت رو بده من پوشش میدم!» تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجره‌ها و دیوار ساختمان می‌خورد و این رگبار گلوله هرلحظه شدیدتر می‌شد که جوان اسلحه را کف دست ابوالفضل قرار داد. 💠 مصطفی با گام‌های بلندش تا پشت در رفت و طنین طپش قلب عاشقم را می‌شنید که به سمتم چرخید، آسمان چشمان روشنش از عشق ستاره باران شده بود و با همان ستاره‌ها به رویم چشمک می‌زد. تنها به اندازه یک نفس نگاهم کرد و ندید نفسم برایش به شماره افتاده که از در بیرون رفت و دلم را با خودش برد. یک اسلحه برای ابوالفضل کم بود که به سمت نفر بعدی رفت و او بی‌آنکه تقاضا کند، کلتش را تحویل داد. 💠 دلم را مصطفی با خودش برده و دیگر با دلی که برایم نمانده بود برای ابوالفضل بال بال می‌زدم که او هم از دست چشمانم رفت. ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •❖•◇•❖•❣️•❖•◇•❖
❥••●❥●••❥ پوشیده در پیراهن و شال سپیدم همانجا پای دیوار زانو زدم و نمی‌خواستم مقابل اینهمه غریبه گریه کنم که اشک‌هایم همه خون می‌شد و در گلو می‌ریخت، چند دقیقه بیشتر از مَحرم شدن‌مان نگذشته و دامادم به قتلگاه رفته بود. 💠 کتش هنوز مقابل چشمانم مانده و عطر شیرین لباسش در تمام اتاق طنازی می‌کرد که کولاک گلوله قلبم را از جا کَند. ندیده تصور می‌کردم مصطفی از ساختمان خارج شده و نمی‌دانستم چند نفر او را هدف گرفته‌اند که کاسه صبرم شکست و همه خون دلم از چشمم فواره زد. 💠 مادرش سرم را در آغوشش گرفته و حساب گلوله‌ها از دستم رفته بود که میان گریه به حضرت زینب (علیهاالسلام) التماس می‌کردم برادر و همسرم را به من برگرداند. صدای بعضی گلوله‌ها تک تک شنیده می‌شد که یکی از کارمندان دفتر از گوشه پنجره سرک کشید و از هنرنمایی ابوالفضل با دو اسلحه به وجد آمد :«ماشاءالله! کورشون کرده!» 💠 با گریه نگاهش می‌کردم بلکه خبری از مصطفی بگوید و ظاهراً مصطفی در میدان دیدش نبود که به‌سرعت زیر پنجره نشست و وحشتزده زمزمه کرد :«خونه نیس، لونه زنبوره!» خط گلوله‌ها دوباره دیوار و پنجره ساختمان را هدف گرفته و حس می‌کردم کار مصطفی را ساخته‌اند که باز به جان دفتر رهبری افتاده‌اند و هنوز جانم به گلو نرسیده، مصطفی از در وارد شد. 💠 هوا گرم نبود و از گرمای جنگ، از میان مو تا روی پیشانی‌اش عرق می‌رفت، گوشه‌ای از پیراهن سفیدش از کمربند بیرون آمده و سراسیمه نفس‌نفس می‌زد. یک دستش آرپی‌جی بود و یک سمت لباسش همه غرق خاک که خمیده به سمت پنجره رفت. باورم نمی‌شد دوباره قامت بلندش را می‌بینم، اشکم از هیجان در چشمانم بند آمده و او بی‌توجه به حیرت ما، با چند متر فاصله از پنجره روی زمین زانو زد. 💠 آرپی‌جی روی شانه‌اش بود، با دقت هدف‌گیری می‌کرد و فعلاً نمی‌خواست ماشه را بکشد که رو به پنجره صدا بلند کرد :«برید بیرون!»... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞 •❖•◇•❖•❣️•❖•◇•