فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅طریقه پیدا کردن قبله!
✅جهر و اخفات (بلند و آهسته خواندن نماز)
✅به چه چیزهای میشه سجده کرد؟
✅شک و وسواس در نماز
#احکام_نماز
🌷✨🌷✨🌷✨
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سروران وبزرگواران این کلیپ توسط اینستا حذف شده است لطفا از انتشار آن درگروه هایی که عضو میباشید دریغ نکنید.
#نماز
#اذان
#دعای_فرج
#دعای_سلامتی
#صلوات
#نمازاول_وقت
#انتشار_حداکثری
#به_کوری_چشم_دشمنان
#ازمشکلات_عبورمیکنیم
#شهادت_امامرضا(ع)تسلیت
#اللّٰهمَ_صَلِّ_عَلیٰ_مُحَمَّدوَآل_مُحَمَّد
🍃 #وَعَجِّل_فَرَجَهُم
https://eitaa.com/fatemyon999
🔹🍃🌹🍃🔹
شرح عملیات
✅نشر سخنواره و سیاستها و چارچوب ها
⛔️«ویژه سرشبکه ها و مدیران کانالهای پایگاه»
۱۴۰۲/۰۶/۲۹
✅ بازنشر پویا نگار «موشن و فیلم کوتاه»
درکانالهای پایگاهی ثامن
۱۴۰۲/۰۶/۲۹
✅یادداشت تحلیلی بر اساس سرفصل ابلاغی
در حین عملیات در کانالها از ۲۹ تا ۲ مهر
✅اطلاع رسانی نشست مجازی متمرکز کشوری
۱۴۰۲/۰۶/۳۰
✅ نشست مجازی و پاسخ به شبهات در کانالها
توسط مدیران کانالها
۱ الی ۲ مهرماه
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹لطفا برای دیگر عزیزان ارسال فرمائید تا اگه یه عزیزی هنوز بعد از ۳۰ سال پی به حقانیت و مظلومیت سید علی خامنه ای نبرده این کلیپ رو ببینند.
🔹تا تعریف درست دیکتاتور را یاد بگیرند.
#جهاد_تبیین
#نبرد_روایت_ها
#جنگ_شناختی
#روشنگری
#جهادتبیین_غیرت_آگاهی
#رسانه_باشید
#انتشار_حداکثری
https://eitaa.com/fatemyon999
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۩ پادکست
۩ سَرآغازِ همه برکات
۩ ربیع الاول
۩ مقام معظم رهبری
#ربیع_الاول
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🌐گفتمان ۲(کلیپ)
🆔️eitaa.com/goftemansazan2
حاضری خودت رو برای یک اتفاق ویژه آماده کنی؟ 🤔
الان وقتشه 😉
کار نشد نداره و مطمئن باش شدنیه 💪
شاید بپرسی ماجرا چیه؟
قراره افتتاحیه کنگره ملی بزرگداشت ۲۴۰۰۰ شهید استان اصفهان روز ششم مهر ماه ۱۴۰۲ برگزار بشه و هرکسی می تونه با هنرخودش علاوه بر ادای دین به شهدا به نوعی از این فرصت برای یادگیری و کسب تجربه و اجرای نمایش با حضور اساتید این هنر استفاده کنه☺️
📌🔰قراره با حرکات نمایشی برخی نقاط اوج حماسه سازی های مردم استان اصفهان را با حرکات فرم و نمایشی در این برنامه بزرگ در حضور مردم به تصویر بکشیم .
📺برنامه هم به صورت زنده از شبکه اصفهان هم پخش خواهد شد.
📍اگر می تونید با ما همراهی کنید لطف کنید به دلیل کمبود وقت همین الان در لینک زیر ثبت نام کنید.
https://eshonar.ir/12-2/
💎#مرجع_اطلاع_رسانی: ↪️
🔻رویدادها و عملیات های تبیینی فرهنگی هنری
🔻عملیات روانی و رسانه ای
https://eitaa.com/roshana_esfahan
🔸🔷روایت فتح
(نمایش ترکیبی مسیر جاودانگی ۵)
🎉🎊همراه با جلوه های ویژه
💢ویژه برنامه هفته دفاع مقدس و ولادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)💢
💠با اجرای مجری توانمند صدا و سیما محمد امین صادقی
🗓۶ تا ۱۰ مهر ۱۴۰۲
⏰ساعت ۱۹
📍مکان :ورزشگاه کارگری
کمربندی شمالی نجف آباد ، جنب استخر کوهستان
📌به #خبرگزاری_بسیج_نجفآباد بپیوندید👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/1029046380C2cb6000438
#رمان_جانم_میرود
* به_قلم_خانم_فاطمه_امیری_زاده *
#قسمت.صد.وسی.وهفت
حق؛ رزق و روزیمونو...
تو؛ روضه میرسونه...
عشق یعنی ، نوکر روسفید شدن...
عشق یعنی ، مثل شهید حمید شدن...
عشق یعنی ، تو سوریه شهید شدن...
کاش میشد ، جدا بودم از هر بدی...
کاش میشد ، شبیه حجت اسدی...
رو قلبم ، مهر شهادت میزدی...
نغمه ی لبات، اعتقاد ماست...
راه سوریه، راه کربلاست...
کلنا فداک......
صدای گریه مرضیه بلندتر شده بود. مهیا دستش را روی دهانش گذاشته بود. تاصدای هق هقش بالا نرود. نگاهی به شهاب انداخت، که به دیوار تکیه داده بود؛ و شانه های مردانه اش تکان می خوردند.
احساس می کرد، خیلی خودخواه است که شهاب را از آرزوهایش جدا کرده...
آن هم به خاطر اینکه نمی توانست، نبود شهاب را تحمل کند.
به خاطر خودش، به شهاب ظلم کرده بود.
مهیا احساس بدی داشت. دائم در این فکر بود، که او که همیشه ارادت خاصی به حرضت زینب_س داشت. الان که همسرش می خواست، برای دفاع از حرم بجنگد؛ جلویش را گرفته بود.
او جلوی شوهرش را گرفته بود. مهیا لحظه ای شوکه شد. خودش تا الان اینجور به قضیه نگاه نکرده بود
من ، خاک پاتم آقا...
باز ، مبتلاتم آقا...
حرف دلم همینه...
هر شب ، گداتم آقا...
عشق یعنی ، محافظ علم باشم...
عشق یعنی ، تو روضه غرق غم باشم...
عشق یعنی ، #مدافع_حرم باشم...
نغمه ی لبم ... ذکر هر شبم ...
نوکر حسین_ع ... مست زینبم_س ...
کلنا فداک ......
دل خورده باز، به نامت...
هر شب میدم، سلامت...
شاهم تا وقتی که من...
هستم بی بی، غلامت...
عشق یعنی ، همش باشی به شور و شین...
عشق یعنی ، میون بین الحرمین....
عشق یعنی ، فقط بگی حسین_ع حسین_ع ..
من خداییم ... باز هواییم ...
از عنایتت ... #کربلاییم ...
کلنا فداک ......
نگاهی به مرضیه انداخت و در دل خودش گفت.
مگر مرضیه همسرش را دوست نداشت؟! پس چطور به او اجازه داده بود، که برود؟! اگر دوستش نداشت، که اینگونه برای نبودش زار نمی زد!
نگاهش دوباره به طرف شهاب سو گرفت.
به شهاب نگاهی کرد. به شهابی که با آمدن اسم سوریه و حضرت زینب_س گریه اش بالاتر می رفت.
مهیا احساس بدی داشت. از جمعیت جدا شد.
احساس خودخواهی او را آزار می داد.
آرام زمزمه کرد.
ــ من نمیتونم جلوشو بگیرم... نمیتونم...
مهیا دستی بر موهای شهاب کشید. شهاب چشم هایش را از خستگی بسته بود.
بعد از مراسم تدفین، به مسجد برگشته بودند و بعد از نماز و نهار، و جمع کردن وسایل؛ با خستگی زیاد، به خانه برگشته بودند.
تا می خواستند وارد خانه شوند؛ شهاب دست مهیا را گرفت و او را به طرف تخت که در حیاط بود، برد
. مهیا که بر تخت نشست، شهاب سرش را بر روی پاهایش گذاشت و چشمانش را بست.
ــ شهاب زشته پاشو...
ــ کسی نیست! بزار یکم بخوابم. سرم خیلی درد میکنه...
به چهره شهاب؛ نگاهی انداخت. احساس کرد از تصمیمی که گرفته، مردد شده. در دلش گفت:
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
بامــــاهمـــراه باشــید
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈