eitaa logo
#یاس نبی۷
52 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
177 فایل
بیان وبررسی مسائل سیاسی روز و مهارتها و قصه های شب مارادر این کانال همراهی کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ارتباط بامدیرکانال 👇 @M_chavoshi
مشاهده در ایتا
دانلود
*🟣 شایعه و نامه‌ای که از اساس دروغ بود! ... قطع انگشتان محکومان آری یا خیر؟!! خبرگزاری فارس*
*🟣 اسرائیل در آتش* *🔺 بروزرسانی «برخی» اتفاقات رخ داده در اسرائیل پس از ترور شهید «صیاد خدایی»* *🔸 این ماجرا ادامه دارد...* *👈🏻 یکی بزنید ...؛ ده تا میخورید ...*
*﷽* *🟣قهرمانان واقعی چه کسانی هستند؟* *استوری* **
*﷽* *🟣روایت رئیس جمهور کلمبیا از سردار سلیمانی* *استوری* **
*🟣 ترافیک دیپلماتیک این روزهای تهران امیدوار کننده است* *🔺 ما باید شاهراه تاریخی ایران را احیا کنیم. شاهراهی که از قطر و امارات، تا ترکیه و آذربایجان و ترکمنستان و تاجیکستان و... به استفاده از آن و به امن ماندن آن نیاز دارند.* *🔸 ایران در مسیر احیای داشته‌های تاریخی خود در حرکت است.* *✍🏻 آقای تحلیلگر*
*﷽* *🟣پاسخ به یک خبر جعلی* *استوری* **
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*نسخه لبنانی* 🔹نسخه ویدیویی پس از اتمام تجمع گروه سرود، تدوین و منتشر خواهد شد. 🔸ویژگی این اثر خلاقیت در شعر و لبنانیزه کردن مضمون آن و گنجاندن مقاومت و شهدای آن، و تغییرات موسیقایی است. متن و صدا توسط پیشاهنگی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف منتشر شده و از مردم خواستند برای ضبط تصویری، حفظ کرده و آماده شوند. 🔸منتظر یک کار با شکوه از حزب الله لبنان هستیم.
بسم الله چهل و دومین جلسه از سلسله جلسات هفتگی تحلیل صوتی هادیان سیاسی فعال سخنران: استاد گرامی جناب آقای دکتر احد کریمخانی مسئول معاونت سیاسی سپاه قدس موضوع :بررسی تحولات منطقه باتاکیدبر تحولات اخیر عراق و رژیم منحوس صهیونیستی زمان: چهارشنبه یکم تیرماه ساعت ۲۱:۳۰ جلسه در کانال تحلیل صوتی روبیکا: https://rubika.ir/tahlil_samen معاونت سیاسی سپاه صاحب الزمان(عج) استان اصفهان
⭕️بسم الله الرحمن الرحیم⭕️ ( ۷۲ ) ⚪️ آنچه می‌گویم یک امید صادق و متکی به واقعیت های عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جسته ام . امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز بر حذر داشته ام و بر حذر می دارم.⚪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه ی شب 🌃
❥••●❥●••❥ چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی می‌لرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانه‌ام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از اینهمه درماندگی‌ام خجالت کشیدم. 💠 خون پیشانی‌ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه‌ام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم :«خواهرم به من بگید چی شده! والله کمک‌تون می‌کنم!» در برابر محبت بی‌ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بی‌کسی‌ام را حس می‌کرد که بی‌پرده پرسید :«امشب جایی رو دارید برید؟» و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر می‌ترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم. 💠 چانه‌ام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش می‌چرخید و آتش غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمی‌شد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی‌اش از خون پُرشده و می‌خواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :«وقتی داشتن منو می‌رسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس می‌کردم دارم می‌میرم، فقط به شما فکر می‌کردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و می‌ترسیدم همسرتون...» 💠 و نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد :«خدا رو شکر می‌کنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده‌اید!» هجوم گریه گلویم را پُر کرده و به‌جای هر جوابی مظلومانه نگاهش می‌کردم که جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد. 💠 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش می‌خواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد :«امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟»... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞
❥••●❥●••❥ 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!» 💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟» با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!» 💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم. دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!» 💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟» زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم شیعه هستن، امشب وهابی‌ها به حرم سیده سکینه (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!» ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞
❥••●❥●••❥ 💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟» 💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از ایران اومده!» نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!» 💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت. او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این بهشت مست محبت این زن شده بودم. 💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر زینبیه در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!» از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به نذرم وفا می‌کردم که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم 💞با ما همراه باشید...💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جوری میتونیم کابل پاره شده شارژ گوشی رو تعمیر کنیم؟🤔 کافیه فقط کلیپ و ببینی 😍 از روز اول هم زیباتر شد😌👌 🔮 💡 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📸 تصویری از رئیس جدید سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در کنار رئیس سابق این سازمان 🍃🌹🍃 🔻 با حکم فرمانده کل سپاه، سردار محمد کاظمی به سمت رئیس سازمان اطلاعات سپاه منصوب شد. 🔹رئیس جدید اطلاعات سپاه سال‌ها مسئول ریاست «سازمان حفاظت اطلاعات سپاه» بود. 🔺حجت‌الاسلام حسین طائب، رئیس سابق نیز با حکم سردار سلامی به سمت مشاور فرمانده کل سپاه منصوب گردید. | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | تهدید در مقابل تهدید 🍃🌹🍃 ❌ فرار ناو جنگی در مقابل قایق‌های ایرانی... | | 🆔 eitaa.com/meyarpb
یدالله جوانی؛ چرا طائب جابجا شد20220624_050542.m4a
3.12M
📢 شماره ۳۸۸ 💠 گمنامی و خوشنامی 💠 چرا رئیس سازمان اطلاعات سپاه تغییر کرد؟ 💠 کارشناس: دکتر یدالله جوانی 💠 سازمان اطلاعات سپاه از مجموعه های سخت کوش و خدوم انقلاب است. با تغییر مسئول این سازمان عده ای که ماهیت آنها همیشه در شبهه پراکنی و نفرت علیه انقلاب بوده شروع به شبهه افکنی نموده نموده اند. علت این تغییر چیست؟ 🆔 @sedayeenghelab_ir
💔 /جمعه های دلتنگی 🔹یکی بود یکی نبود،اگه بود روزگارمون این نبود 🍃🌹«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ✨قرار ما جمعه‌ها به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨ 🍃🌹............................ 👈 لطفاً روی لینک زیر کلیک کنید و با ذکر تعداد صلوات کلمه را بزنید. https://EitaaBot.ir/counter/d7czt 🌱کپی آزاد ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ابراز علاقه متفاوت به رئیس جمهور در خراسان شمالی پس از عبور سرزده و بی تشریفات از خیابان... ✅کانال اخبار 20:30👇 http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320-1.mp3
9.08M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِاَ وْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل، يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 ❤️بَر ثانیه ظهور مهدی صلوات❤️ •🌱•بَرقآمتِ‌دِلرُباۍِ‌مَھدے‌صلوات•🌱• 🌺دعای الهی عظم البلا 🌺اقای علی فانی