▪️🇮🇷▪️🇮🇷▪️🇮🇷▪️
#یادداشت | اسلام سیاسی
🍃🍂🍃🍂
⭕️ گروهی همواره تبلیغ میکنند که مراسم عزاداری را به سیاست آلوده نکنید.
برخی از طرفداران این تفکر، شامل رسانههای معاند ،سکولار و همچنین فرقه شیعه انگلیسی هستند که با آگاهی و هدف روشن در تلاش برای تحریف حقیقتند.
🔸 اما گروهی دیگر از روی جهل و بیاطلاعی این مطالب انحرافی را تکرار میکنند،لذا روی حرف ما با این عزیزان است.
🔻 اسلام یک دین سیاسی است که تشکیل حکومت توسط پیامبر اسلام و انتخاب جانشین توسط ایشان از بارزترین شاخصههای آن است.
🔻مقام معظم رهبری هم میفرمایند واقعهی غدیر صرفا بحث سیادت علیبنابیطالب نیست بلکه یک امر کاملا سیاسی است، چرا که آنچه ضامن اجرای احکام اسلامی است،تشکیل حکومت اسلامی بر اساس احکام قرآن میباشد.که اگر واقعهی غدیر دچار انحراف نمیشد،حاکمیت اسلامی هم دچار انحراف و خیانت نمیشد که در نهایت به جنایت عظیم عاشورا ختم گردد.
🔻امام حسین (ع) هم در نامه خود به محمد حنفیه علت قیام و حرکت خود را احیای دین جد بزرگوارشان بیان مینمایند.لذا قیام ایشان نیز در ادامهی احیای حکومت اسلامی و امری کاملا سیاسی است.از همین منظر امام خمینی(ره) فرمودند:گریه ما بر اباعبدالله هم سیاسی است.پس برگزاری عزاداری حسینی یک امر احساسی و عاطفی نیست،گرچه عواطف و احساسات در آن نقش زیادی دارد.
✅ عاشورا بر پایهی عقل،حماسه وعاطفه استوار است،لذا انقلاب اسلامی به عنوان یک الگوی بزرگ در جهان، مولود همین اندیشه امام حسین(ع) است، به فرموده امام راحل این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.
✍مصطفی_علیجانزاده
ــــــــــــــــــــــــــــ
#جهادتبیین
#محرم
#امام_حسین ع
سلام:
م#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_ششم
_ باور کن پسر دایی، من با شما بد رفتار نمی کنم. فقط راستش هنوز نمی دونم با خودم و زندگیم و آینده م چند چندم. انگار دچار سردرگمی شدم.
_ مگه زندگی چیه که تو توش گم شدی؟ هر کس غیر از تو این حرف رو بزنه قبول می کنم؛ اما از تو نه. زندگی همین خوبی هاییه که داری می بینی.
_ و بدی هاش؟
_ اینو که ما خودمون می سازیم. بقیه هم ربطی به ما ندارن. خودشون نباید کاری می کردند که تلخی زندگی زمین گیرشون کنه.
یک حرف غلط قشنگ؛ هرکس زندگی خودش را دارد و درد و مریضی و مشکلات او به تو ربطی ندارد. حیوانات هم حتی این رویه را ندارند. فکر کن که دیگران هم به سختی ها و نیازمندی های زندگی من بگویند به ما ربطی ندارد، در زندگی ات هر اتفاقی می افتد. هر سختی و گرفتاری که دچارش می شوی نوش جانت!
_ لیلا! تو منو از کوچیکی می شناسی. منم تو رو خوب می شناسم. شاید سالی دو سه بار بیشتر هم رو نمی دیدیم؛ اما همین برای شناخت کفایت می کنه.
_ من قبول ندارم که همه همون طور بزرگ می شوند که در کودکی بودند. بزرگی هرکس را با بزرگی افکار و ایده هایش می سنجند نه با شیطنت ها و صداقت های بازی های کودکی اش.
_ خب شما بگو من چطورم الآن؟
چه تنگنای بدی. دارم دنبال سهیلی می گردم که این چند شب در ذهنم توصیفش کرده ام؛ اما کلامی پیدا نمی کنم تا بگویم. هر چند درست تر این است که بگویم هنوز به نتیجه نرسیده ام.
_ این قدر برات گنگم؟ غریبه ام؟ نمی شناسیم؟
سرم را بی اختیار بالا می آورم و چشم در چشمش می شوم. نمی خواهم ناراحتش کنم. نگاهم را از صورت ناراحت و چشم های نگرانش می گیرم. چایش سرد شده است. بلند می شوم و لیوان چایش را بر می دارم و در قوری خالی می کنم. دوباره برایش چای می ریزم و مقابلش می گذارم. صندلی انگار سفت تر شده است. طوری که وقتی می نشینم، معذب می شوم.
_ لیلا باهام راحت حرف بزن. پرده پوشی نکن. من حرفم رو زدم. جواب سوالم رو می خوام.
راحت می شوم اما آن روز نه. سه روز بعد به درخواست دایی مجبور می شوم همراه سهیل بروم کافی شاپ. طبقه بالا کسی نیست. صدای موسیقی و یک کافه میکس و صورت منتظر سهیل و حرف و درخواست هایش.
این دو سه روز با مادر خیلی صبحت کردیم. اندازه یک عمه پر محبت سیهل را دوست دارد؛ اما برایم با احتیاط نقد هم می کند. خنده ام می گیرد از این که این قدر مواظب است تا در محبتش به سهیل خراشی ایجاد نشود؛ اما یک نکته را زیرکانه جا می اندازد؛ اندازه آرمان های سهیل بلند نیست؛ هدفی است که هر جوانی دارد تا به آن برسد؛ و مادرم دوست ندارد که من «هر جوان» باشم ای با «هر جوان» پا در جاده زندگی بگذارم. علی هم سهیل دوست است و سهیل دور. دوستش دارد به خاطر همه خاطرات و دور است از سهیل به خاطر افکار. البته هر دو می گویند که سهیل می شود پروانه زندگی من. ته ذهنم فکری دور می زند که اگر «من» باقی ماند و سهیل یک وقتی رفت سراغ «منِ» دیگر. آن وقت منِ لیلا چه می شود؟
من و او خوشیم به منِ خودمان. سر هر اشتباه،من، به خشم می آید. آن وقت طرف مقابل چه می کند؟ او هم خشمگین می شود یا می گذرد. اگر نگذشت و دعوا شد؟ اگر گذشت و من متوقع شدم چه؟
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•
#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_هفتم
می پرسم:
_ پسردایی! ته تعلق شما به من، یا شاید من به شما چی می شه؟
دلخور می پرسد:
_ مسخره ام می کنی؟ ته همه ازدواج ها چی میشه؟
دلخور می شوم:
_من مسخره نمی کنم. این واقعا سوال منه.
دلخور تر می شود، اما کوتاه می آید:
_ چه می دونم؟ مثل همه زندگی های عاشقانه دیگر. همه چه کار کردند ما هم همون کار رو می کنیم.
نا امید می شوم:
_ برام می گی همه چه کار کردند؟
دستش که روی میز است مشت می شود. کاش با علی آمده بودم. انگار نگاهم را دیده است. مشت هایش را باز می کند و می گوید:
_ لیلا خانم. من فلسفه زندگی کردن را این طور می فهمم که مدتی فرصت داری توی دنیا زندگی کنی. توی این مدت، جوانی از همه دوران هاش طلایی تره. باید بار یک عمر رو توی همین جوونی ببندی. من هم دارم همین کارو می کنم. بالاخره بیه سری فرصت ها و لذت ها مخصوص همین روزاست. تو که این حرف من رو رد نمی کنی. اما داری بهانه گیری می کنی.
چرا خوب شروع می کند و این قدر بد نتیجه می گیرد. الآن من برای سهیل یک فرصتم، شاید هم یک لذت و سهیل فرصت طلبانه می خواهد این لذت را از دست ندهد. آن هم در دوران طلایی عمرش.
_ نه رد نمی کنم. درست می گی. فرصت خاصی که خیلی هم بلند نیست. تکرار هم نمیشه. فقط چطور توی این فرصت، چینش می کنی و جلو می بری؟
جوانی می آید تا روی میز را جمع کند. سهیل سفارش بستنی می دهد. بستنی مورد علاقه مرا می شناسد.
_ همین طور که تا الآن چیدم. همین رو جلو می برم. چون موفق بودم.
راست می گوید که موفق بوده است. یادم افتاد که استادمان می گفت موفقیت با خوش بختی فرق دارد. بعضی ها آدم موفق هستند با مدرکشان یا شهرتشان یا بعضی در کسب و کارشان؛ اما خوش بخت نیستند. خوش بختی را طلب کنید.
_ لیلا جان! تو این همه پیشرفتی که تا حالا داشتم رو تایید نمی کنی؟ من همه چیز دارم. فقط تو رو کم دارم. متوجهی لیلا؟
این جمله ها را وقتی می گوید صدایش کمی رنگ خواهش دارد. دلم می لرزد. اگر من نخواهمش سهیل چه می شود؟ دلم نمی خواهد سهیل ناراحت شود.
_ خواهش می کنم کمی واقع گرا باش.
با این حرفش حس می کنم کمی فاصله بینمان را فهمیده است. من شاید از نبودن های پدر ناراحت و به خیلی از سختی ها معترضم، اما هیچ وقت هدف پدر را نفی نمی کنم. هیچ وقت اندیشه جهانی اش را در حد یک روستا کوچک و کم نمی خواهم.
_ پسر دایی، من دوست ندارم حقیقت های موجود دنیا رو فدای واقعیت های سرد و بی روح و القایی بکنم.
_ چرا؟ چون عادت کردی تو سختی زندگی کنی.
دلم می خواهد این حرفش را با فریاد جواب بدهم. پس او هم مرا مسخره می کند و فقط چون مرا می خواهد، این طور می خواندم. لذتی هستم که در دوره نوجوانی به دلش نشسته و حالا اگر به دستش بیاورد می تواند عشق بازی های آرزویی اش را با این عروسک داشته باشد. وگرنه آرمان ها و افکار و خواسته های من را نه می داند و نه می خواهد که بشنود، مهم نیست برایش.
با خنده تلخی نگاهش می کنم و می گویم:
_ آقا سهیل. پسر دایی خوب من. هم بازی کودکی.
و بغض می کنم. نگاهم را بر می دارم از چشمان مشتاقش که فکر می کند می خواهد حرف های باب میلش را بشنود و ذوق کرده است.
_ من و تو خیلی شبیه به هم نیستیم. راستش من توی این دنیا زندگی می کنم، نه توی رویا. همین جایی که همه آدم ها زندگی می کنند. منظورم آدم هایی که با خیالاتشون زندگی می کنند نیست. چون این افراد برای رها شدن از سختی و رنج زندگی حقیقی به خیالات و آرزو هاشون پناه می برند. طبق واقعیتی که می سازند و یا ساخته شده براشون زندگی می کنند و وقتی که به سختی های دنیا می افتند بیمار و بی تاب می شن
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈
1.52M
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟✤
🔅🏴 ثامن ۲۴🏴🔅
🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊🔊
🔰موضوع: مکتب حسینی؛مکتب انسان ساز،عزت واقتدار
🎙سخنران:حجت الاسلام شیاسی ،مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه ناحیه فریدونشهر
#نشست_بصیرتی
#جهاد_تبیین
#محرم_امام_حسین(ع)
#ثامن_24
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | شاخصههای رسانه حسینی
🍃🌹🍃
🔻تقارن ایام سوگواری حضرت اباعبداللهالحسین (ع) با روز خبرنگار در سال جاری یادآور ابعاد رسانهای نهضت عاشورا و مسئولیت فعالان رسانه در پیروی از مکتب و نورانی حسینی است. اینکه رسانه تراز نهضت حسینی دارای چه ویژگیهایی است و فعالان این عرصه چه مسئولیتی در سپهر رسانهای دارند، مجالی مستوفا میطلبد، اما در حوصله این نوشتار به برخی از مهمترین شاخصههای رسانه عاشورایی تراز نهضت حسینی پرداخته خواهد شد:
1⃣ مسئولیتشناسی: اساس نهضت حسینی به مسئولیتی است که امام در قبال وضعیت جامعه اسلامی آن روز احساس مینمود. رسانه حسینی به تأسی از سیره سیدالشهدا (ع) خود را در قبال آنچه در جامعه و دنیا میگذرد مسئول میداند و برای مواجهه منطقی و اثرگذار با چالشها برنامهریزی و اقدام میکند.
2⃣ انقلابیگری: نهضت امام حسین (ع) یک حرکت انقلابی بهمعنای اصیل کلمه بود و پیروان ایشان باید انقلابی باشند. انقلاب عاشورا در روز عاشورا پایان نیافت و اتفاقاً حضرت زینب کبری (س) پس از شهادت حضرت سیدالشهدا این راه را ادامه داد. رسانه حسینی نیز باید انقلابی باشد و از هرگونه محافظهکاری، جمود و ایستایی پرهیز کند.
3⃣ هدایتگری: چنانکه گفتهاند امام حسین (ع) مصباحالهدی است و امام هادی است که خداوند عزوجل میفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّه یهْدُونَ بِأَمْرِنَا». رسانه حسینی نیز وظیفه خود را هدایت ابنای بشر میداند و علاوه بر دنیا، برای عقبای آنان تکلیف دارد. رسانه عاشورایی نمیتواند با این توجیه که «ما مسئول بهشت بردن کسی نیستیم» چشم خود را بر انحرافات فرهنگی و اجتماعی ببندد و سکوت اختیار کند.
4⃣ امربهمعروف و نهیازمنکر: حضرت اباعبدالله (ع) فلسفه قیام خود را «امربهمعروف و نهیازمنکر» معرفی میکنند و اصولاً فلسفه اصلی رسانه حسینی نیز چنین است. مخاطب این امربهمعروف و نهیازمنکر هم مردماند هم مسئولان. ارشاد هرکدام رافع ارشاد به دیگری نیست. هم باید جامعه را مخاطب قرار داد و برای اصلاح آن تلاش کرد و هم مسئولان و مدیران را و راه و چاه را بدانها نشان داد. طبیعی است که اجرای این دو فریضه فراموششده مراتب و آدابی دارد که باید موردتوجه قرار گیرد.
5⃣ مبارزه با مستکبران: نوک اصلی پیکان مبارزه حضرت چه در طول قیام و حتی بعد از واقعه کربلا، در قبال مستکبران آن روز یعنی دستگاه فاسد اموی و یزید بود و الگوی نهضت حسینی، مقاومت در برابر نظام سلطه و مستکبران در هر زمان است. رسانه حسینی نیز در برابر استکبار و سلطهگران موضع دارد و مبارزه با آن را رسالت خود میداند. جنس مبارزه رسانه با نظام سلطه از سنخ و سیاق رسانهای است، ازاینرو رسانه عاشورایی، استکبار را بهخوبی میشناسد و به مخاطبان خود معرفی میکند و میشناساند؛ نقشههای شوم مستکبران را افشا میکند، نقاب از چهره عوامل و پادوهای نفوذی دشمن میاندازد و از مبارزه با استکبار شرمسار نیست.
✍️ محمدجواد اخوان
#روشنگری | #ثامن | #محرم
🆔 eitaa.com/meyarpb
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | در مذاکرات چه میخواهیم؟
🍃🌹🍃
🔻مذاکرات هستهای از چند روز گذشته وارد فاز جدیدی شده است و این موضوع باعث گردیده تا رسانهها و تریبونهای رسمی و غیررسمی طرفین به انتشار خبرها و تحلیلهای جتدهی شده در راستای اهداف خود بپردازند. میخائیل اولیانوف، نماینده روسیه در سازمانهای بینالمللی مستقر در وین اعلام کرد: «۵ دقیقه یا ۵ ثانیه با خط پایان فاصله داریم. مذاکرات بهویژه برای ایرانیها و آمریکاییها حساس است. نمیتوانم ضمانت کنم؛ اما برداشت موجود این است که گفتوگوها در مسیر درست پیش میرود».
🔸گزارههای تحلیلی:
1⃣ آنچه از سوی رسانهها، چه خوشبینانه و چه بدبینانه بهعنوان گام آخر مذاکرات مطرح میگردد، صرفاً جنبه رسانهای و روانی دارد. هرچند ایران از فرسایشی شدن توافق استقبال نمیکند ولی تا حصول نتیجه مدنظر خود، از مواضع اصولیاش کوتاه نخواهد آمد. لذا نکتهای که باید از سوی رسانههای انقلابی و جریان انقلابی مدنظر قرار گیرد، عدم پمپاژ خبرهای با پشت زمینه ناامیدکننده و یا ارسال خبرهایی است که موجب خوشحالی کاذب میگردد.
2⃣ در شرایط فعلی ایران درخواستهایی را بر روی میز دارد که یکی از موضوعات محوری، حذف هرگونه اهرم فشار علیه ایران در آینده است که نمونهای از آن بستن ادعاهای پادمانی علیه برنامه هستهای است. علت این خواسته هم مشخص است؛ چراکه بسته نشدن این موارد به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه میدهد هر از چند گاهی به بهانه ادعاهای طرفهای ثالث ازجمله رژیم صهیونیستی، سؤالات و ادعاهای تازهای علیه ایران باز کند و این کار آثاری سوء بر محیط داخلی و ریسک سرمایهگذاری در ایران خواهد گذاشت.
🔺نکته پایانی: این یک اصل اساسی است که برجام نقطه پایانی در مواجهه ایران با غرب نبوده و نیست و آنچه طرف مقابل مدنظر دارد، تخلیه قدرت ایران و گرفتن مؤلفههای قدرتساز جمهوری اسلامی است؛ لذا علاوه بر تیزبینی در مواجهه با دشمن، آنچه باید مدنظر قرار گیرد، متوازن کردن سیاست خارجی و دیپلماسی از یکسو و قویتر شدن پایههای اقتصادی از سوی دیگر است؛ چراکه از قدیمالایام گفتهاند برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی؛ که در نظام طبیعت ضعیف پامال است.
✍ یعقوب ربیعی
#روشنگری | #ثامن | #محرم
🆔 eitaa.com/meyarpb
۸۵.mp3
5.52M
🇮🇷
🔊 #صدای_ثامن(۸۵) | موسوی ماهیت واقعیاش را افشا کرد!
🍃🌹🍃
🎙دکتر یدالله جوانی
#ثامن | #محرم
🆔 eitaa.com/meyarpb
▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
#سوال
▪️ سیره اخلاقی امام سجّاد (ع) قبل و بعد از امامت بخصوص در واقعه کربلا چگونه بوده است؟
🔹 پیشواى چهارم، انسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کمال رسیده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا (ص) بود.
🔹 در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده بود آن امام همام، چون خورشیدى فروزنده درخشید و وجودش مجمع همه فضائل و ارزشهاى فراموش شده گردید.
🔹 در این مجال جلوهها و نمونههایی از فضائل، سیره و مکارم اخلاقى آن حضرت را که الگویی بیبدیل برای جوامع بشری است به تصویر میکشیم:
1️⃣ فزونى عبادت و نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدى بود که آن حضرت سرور و زینت بخش عبادت کنندگان (سیّد العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجّاد) لقب یافت.
2️⃣ عفو و گذشت و پاسخ بدى را به نیکى دادن از دیگر خصلتهاى پیشواى چهارم (ع) بود.
3️⃣ بخشش به نیازمندان و رسیدگى به مشکلات آنان، خصلت فراگیر همه امامان معصوم علیهم السّلام و از جمله فضیلتهای امام سجاد (ع) بود.
4️⃣ امام چهارم همچون سایر امامان علیهم السلام، شجاع، دلیر و ظلمستیز بود. موضع سخت و سخنان کوبنده آن حضرت در برابر ستمگران خودکامهاى همچون عبیدالله، یزید و عبدالملک بهترین گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار در جریانهای بعد از واقعه کربلا و دوران امامت آن امام همام است.
💠 نتیجه آنکه سیره اخلاقی و فضایل و کرامات اهل بیت (ع) کاملترین و بیبدیلترین سیره و فضایل اخلاقی است و منحصر به یک دوره یا مرحلهای از زندگی پربار ایشان نمیشود و در لحظه لحظه زندگی ایشان ساری و جاری است. اما این روحیات و کمالات بسته به شرایط زمانی و مکانی و در برابر افراد و جریانها متفاوت است.
#پرسش و پاسخ
#ثامن ۲۴
🌹▪️▪️🌹▪️▪️🌹▪️▪️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
#سوال
🔴چرا «خیام» توسط روسیه پرتاب شد؟
❇️جواب👇
🔹ایران در سال گذشته با پرتاب ماهواره «نور ۲» توسط ماهوارهبر قاصد، در تزریق ماهوارههای زیر ۵۰ کیلوگرم به مدار ۵۰۰ کیلومتری زمین موفق عمل کرد.
🔹 در گام بعدی تزریق ماهوارههای تا ۱۰۰ کیلوگرم به مدار ۵۰۰ کیلومتری زمین تا انتهای ۱۴۰۱ هدف گذاری شد.
🔹ماهواره خیام بیش از ۵۰۰ کیلوگرم وزن دارد؛ بنابر اعلام سازمان فضایی ایران به دلیل درصد بسیار بالای موفقیت پرتابگر سایوز، پرتاب ماهواره خیام به کشور روسیه واگذار شده است.
🔹با توجه به ضریب اطمینان بالای پرتابگر سایوز، بسیاری از کشورهای صاحب چرخه کامل فناوری فضایی که خود توانایی پرتاب ماهواره را دارند نیز از پرتابگرهای روسی استفاده میکنند.
#پرسش وپاسخ
#ثامن۲۴
🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_هشتم
سهیل صبر نمی کند تا حرفم را بشنود. با عصبانیت بلند می شود. خم می شود روی میز و صورتش را نزدیک صورتم می آورد و آرام می گوید:
_ لیلا! بس کن تو رو خدا! این همه پدرت با حقیقت زندگی کرد، آتیش کجای دنیا رو تونست خاموش کنه؟ غیر از اینه که مدام خودش در سختی رفت و آمد و دوری از شما و جنگ توی این کشور و اون کشور بود. آره اینا حقیقته، اما این قدر تلخ هست که من هیچ وقت نخوام برم طرفش. می خوام راحت باشم. تو رو هم دوست دارم. می خوام آروم زندگی کنی. اگر پدرت می موند سر زندگی مجبور نبود این همه سال تو رو از خونه دور کنه، این که با پدرت سر ناسازگاری گذاشتی و تحویلش نمی گیری رو هم می بینم و هم می دونم. علتش هم تقصیر اونه. این همه حق گرایی پدرت چه نتیجه ای داشته لیلا؟ من دیگه نمی خوام تو رو غصه دار ببینم. می فهمی؟
نمی فهمم. نمی خواهم منش و بینش پدرم را اینطور ساطورکشی شده بفهمم. بستنی می آورد. سهیل لبخند می زند. بستنی را می گیرد و مقابلم می گذارد. گریه ام را قورت می دهم. چه کار سختی! باید زودتر از این یاد می گرفتم اشکم از چشمم روی صورتم نریزد. باید اشکم از قلبم بچکد. هر چند رنگ خون باشد و در رگ هایم جریان پیدا کند. این طور دیگر هر کسی جرئت نمی کرد دایه مهربان تر از مادر بشود برایم.
_ لیلا! ببخش عصبی شدم. اصلا نفهمیدم چی گفتم. ببین لیلا! بیا بی خیال بشیم. من تو رو می پرستم. دیگه حرف فلسفی منطقی نزنیم. محبت مون رو باهم بگیم.
راست می گوید. بین عاشق و معشوق فلسفه و منطق مزخرف ترین علم کلامی است؛ اما درست نمی گوید. با منطق عشق، فلسفه کلامی معشوقین شکل گرفته است. ولی الآن نه او عاشق است و نه من معشوق.
آرام بلند می شوم. چرا عصبی نیستم؟ چون تازه دارم می فهمم دنیا چه رنگی است بر چه ایده هایی دارد جلو می رود که این قدر خشن و خونین و زشت است.
صندلی را سر جایش می گذارم. نگاه به چشمانش نمی کنم تا دلم نسوزد. به آرم طلایی سر آستینش خیره می شوم و می گویم:
_ راست می گی پسر دایی! اگه الآن این جا نشستیم و ادای عاشقی در می آریم و اگر موفقیم و طبل برداشتیم و می کوبیم تا عالم و آدم حسرت زده نگاهمون کنند، اگه می تونیم موسیقی لایت گوش بدیم و کافی میکس رو در عالم واقع کنار تمام این پسرها و دوستای خوشگل شون بخوریم، چون خیالمون راحته چند نفری هستند که پای همه حقایق عالم هستی وایسادند. من شاید مثل تو فکر می کردم، اما الآن ازت ممنونم که برام گفتی. هرچند که من نمی خوام افکارم مثل افکار شما خودخواهانه و پست باشه.
رنگ چهره اش سفیدی را رد کرده و به سرخی رسیده. می ترسم و چشم می گیرم. بلند می شود و مقابلم می ایستد. به ثانیه ای دستش با شدت به صورتم می خورد. زمان لحظه ای می رود و بر می گردد. در گوشم زنگ بلندی به صدا در می آید، چشمانم را می بندم تا بتوانم صدای زنگ را کنترل کنم. تازه سوزش صورتم را حس می کنم. چشم باز می کنم. دستش روی هوا مانده است. تقصیری ندارد. دردش آمده، شنیدن حق تلخ است. لبخند می زنم، اما تمام تنم می لرزد. دستم را مشت می کنم. لبم را به دندان می گیرم. کاش می توانستم برای چند دقیقه ای بغض نکنم، به زحمت چشمانم را باز می کنم و نگاهش می کنم. فقط می گویم:
_ حق، اون کودکیه که زیر آوار می مونه، چون جامعه جهانی سرزمینش رو می خواد. فرقی هم نمی کنه، سرخ پوست آمریکایی باشه که زنده زنده سوزوندنش، یا اون بچه کشور همسایه که گریه می کنه و می گه من نمی خوام بمیرم. حق گرسنه سومالیایی که بچه اش داره جلوش جون می ده و آمریکا گندم اضافه ش رو توی دریا می ریزه. این هم حقه، هم واقعیت. من حالا فهمیدم که باید به پدرم افتخار کنم.
تا می آیم بروم دستش را مقابلم می گیرد.
_ لیلا، من غلط کردم. ببین... دستم بشکنه. خواهش می کنم صبر کن.
اگر لحظه ای دیگر در این فضای مستانه بمانم بالا می آورم. دستش را پس می زنم و تند پله ها را پایین می روم. از در که بیرون می روم، کسی صدایم می کند. بر می گردم. پدر و علی هستند. صورتم را می پوشانم و همراهشان سوار ماشین می شوم. جواب سوال های پی در پی علی را می دهم. هنوز گنگ و منگم. هم از سیلی ای که خورده ام، هم از سهیل. چقدر تغییر کرده است!
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_نهم
هرچه بیش تر فکر می کنم این نتیجه برایم ملموس تر می شود که سهیل می خواسته مرا برای خودش تصاحب کند. این مدل رایج علاقه است که همه جا و بین همه جریان دارد. چیز عجیبی هم نیست. به کسی محبت کنی تا او را برای خودت کنی؛ خودخواهانه ترین صورت محبت. اما حالا این ها مهم نیست؛ مانده ام که با این جای سیلی روی صورتم چه کنم؟ خدا به داد برسد. علی و پدر مرا پیاده می کنند و می روند. چه لطف بزرگی! با مادر راحت تر می شود تدبیر کرد.
دنبال مادر تمام خانه را می گردم. نیست، قرار نبود جایی برود. مثل بچه ها گریه ام می گیرد. چند بار جیغ می کشم تا بلکه از فشار روانم کم کنم. صورتم را با آب سرد می شورم فایده ندارد. آینه روشویی را خیس می کنم تا دیگر سرخی جای دستان سهیل را نشانم ندهد. از داخل یخچال کرم آلوئه ورا را برمی دارم و روی صورتم می مالم. مستاصل توی حیاط می نشینم. به دقیقه ای نمی کشد که در خانه باز می شود. با دست جای سیلی را می پوشانم.
_ این جا چرا نشستی؟
چادرش را می گیرم و دنبالش راه می افتم. در سالن را باز می کند. پشت سرش در را می بندم. کیفش را به جالباسی آویز می کند. چادرش را تا می زنم و روی جالباسی می گذارم. مقنعه اش را در می آورد. می گیرم و تا می زنم. راه می افتد طرف آشپزخانه. دنبالش می روم.
صندلی را عقب می کشد و می نشاندم.
_ مثل جوجه اردک دنبال من راه افتادی، قضیه چیه؟
در یخچال را باز می کند ظرف میوه را روی میز جلویم می گذارد.
_مامان!
_ جان! بالاخره لب باز کردی.
_ شما الآن بابا رو دوست داری برای این که تصاحبش کنی یا...
مکث می کنم. صندلی را عقب می کشد و مقابلم می نشیند. گیر سرش را باز می کند. موهای مجعدش دورش می ریزد. دست می زند زیر چانه اش و نگاهم می کند. چقدر قشنگ است نگاهش. اگر می شد تک چروک پیشانی اش را پاک کرد، هیچ نقصی در صورتش پیدا نمی شد.
_ نه! من دلم نمی خواد که برای محبتم به بابا یا هرکس دیگه ای چیزی دریافت کنم.
شعاری است این حرف.
_ مخصوصا پدرت که من بهش محبت ندارم.
چشمکی می زند و ادامه می دهد:
_ براش می میرم. تو چرا روسری تو در نیاوردی و کشیدی توی صورتت؟
نمی توانم لبخند نزنم. ته دلم ذوق خاصی جریان پیدا می کند شاید هم حسرت است.
_ بالاخره که باید جوابی باشه تا این حس و حالت ایجاد بشه.
_ این حرفت درسته؛ اما بحث به سلطه در آوردن دیگران نیست؛ یعنی اینکه من شوهرم رو دوست دارم، پس باید هر طوری که من می خوام باشه. این درست نیست. این محبت به مشاجره می کشه، به حالت برخوردی می رسه، به مقایسه کار های دو طرف می رسه.
چاقو را بر می دارم و روی پوست پرتقالی که مقابلم است خط های موازی می کشم. زندگی دو نفر مثل دو خط موازی است یا دو خط منقطع؟ من هم کسی را دوست داشته باشم قطعا همین کار را می کنم. حس بد یک شکارچی روی قلبم می نشیند. اصلا مگر غیر از این هم مدلی هست؟
_ می دونی لیلا جون! درست نیست که محبت طوری شکل بگیره که مثل بازی های بچه ها برد و باخت باشه؛ یعنی اگر باب میل من رفتار کرد پس برده ام، اگر نه باخته ام.
مادر بلند می شود. روسری ام را برمی دارد و دستم را از روی صورتم می کشد. نگاهش مات می شود و به لحظه ای حالش عوض می شود. دستانم را می گیرد و روی صندلی کنارم می نشیند:
_ لیلا! مگر علی و بابا نیومدند؟
می ترسد دست به صورتم بزند. دوباره مثل بچه ها بغل می کنم:
_ مامان! میشه من چند روز برم خونه طالقان؟ می شه الآن برم تا پدر و علی نیومدن؟ خواهش می کنم.
_ بغضم می ترکد. مادر چشمانش را بسته است. خوب یاد گرفته است که چشمانش را روی زخم زبان هایی که دیگران به این همه گذشتنش از زندگی اش می زنند، ببندد و نبیند.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
🔶🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
طرح #خلاصه_نویسی_کتاب
قسمتی از کتاب
«دشمن شناسی»
(رهبر معظم انقلاب اسلامی)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔴توجه به نظام سلطه جهانی:
آنچه مسلم است این است که یک نظام سلطه جهانی وجود دارد که امروز در راس آن رژیم آمریکاست.
🔹دشمن ستیزی ،
🔹مشخص کردن دشمن اصلی و
😳متمرکز شدن روی دشمنان اصلی،
از دیگر مسائل مهم است.
باید او(دشمن) را معرفی کرد و
◀️مردم را به ستیزه با او تشویق نمود.
♦️در دنیا دشمن به سراغ
🔹سنگرهای معنوی می آید
که آنها را منهدم کند
به سراغ
🔹ایمان ها،
🔹معرفت ها،
🔹عزم ها ،
🔹پایه ها و ارکان اساسی یک نظام و یک کشور ؛
می آید ، دشمن به سراغ اینها می آید.
لیکن ما مادامی که
✅ هوشیارانه
✅آگاهانه در میدان نباشیم
✅تدابیر لازم را به کار نبریم
❌ کمک الهی به سراغ ما نخواهد آمد.
🔴موقعیت و فرصت شناسی:
غالباً کشورها و جوامع از
🔹 ندانستن موقعیت و
🔹نشناختن فرصت ضربه می خورد.
◀️وقتی دشمنی کمین میگیرد و
❌ ما نمیدانیم که کمین گرفته است ، نمی شناسیم یا اگر چنانچه اطلاع پیدا کردیم ،
◀️علاج را زود و به هنگام ارائه نمی دهیم
❌اونوقت ضربه میخوریم
📣📣دشمن وجود دارد و یک واقعیت است.
📌لازم است نگرانی باشد،
اما علاج نگرانی
🔔🔔مبارزه است
مبارزه درخور و شایسته،
ورود در میدان،
فکر کردن،
مطالعه کردن،
کار خبره وار انجام دادن،
به موقع وارد میدان شدن،
دشمن را کاملاً شناختن و
روشهای او را سنجیدن.
🔶🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#تمدن_نوین_اسلامی
#یادداشت_پنجم
تهیه کننده: مسیحا اسمعیلی
@tahlil_samen
45.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موسوی ماهیت واقعیش را نشان داد.
سخنران: دکتر یداله جوانی