هدایت شده از کانال متن روضه
|⇦• #سینه_زنی جانسوز ویژۀ شب جمعه با نوایِ حاج حسین سیب سرخی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
نمیره از یادم که شد سرت جنجال
سنان چه بد میزد وای من از گودال
تو قتلگاه دیدم ، شد بدنت پامال
تنت رو له کردن ، وایِ من از گودال
پیکر مجروحت ، افتاده بود بی حال
همه می خندیدن ، وای من از گودال
تنت رو برگردوند ، ضربشو مالامال
میزد جلو چشمام ، وایِ من از گودال
سرُ برید آخر ، همه شدن خوشحال
هزار دفه مُردم ، وای من از گودال
با ذوالجناح اومد ، با زینِ خونین بال
به زیر لب گفتم ، وایِ من از گودال
تو خیمه ها از ترس ، می لرزیدند اطفال
سایهی تو کم شد ، وایِ من از گودال
بعد تو شد غارت ، گوشواره و خلخال
سرت رو هم بردن ، وای من از گودال
تو رفتی و کم شد ، از سر من اقبال
دلم رو خون کردن ، وایِ من از گودال
به جسمت از همه بدتر سنان اهانت کرد
به پیش چشم خودم نیزه در دهانت کرد
بدنت زیرِ نیزه در گودال
خاطرم هست خسته جان دادی
چه خداحافظی تلخی بود
چه غریبانه جان دادی
حسین ، وای ...
↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾
____
‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال #جایز نبوده و حق الناس محسوب میشود.
#hardrevenge
#Terrorist_America
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#روضه_شب_جمعه
#اربعین
#ویژه_ایام_محرم
#سینه_زنی
•┄┅══༻○༺══┅┄•
✅ وب سایت↶
www.babolharam.net
↜سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam_net
↜ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_net
↜تلگرام JOin↶
https://t.me/babolharam_net
↜اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net
باد آمد سحاب را گم کرد
اشک از دیده خواب را گم کرد
رفت از دست در افق امید
تشنه کامی سراب را گم کرد
در ستیغ و محاق نیزه و تیر
شمسِ حق ماهتاب را گم کرد
خضر عشاق گرم دیدن بود
سیل اشک آمد آب را گم کرد
علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان آفتاب را گم کرد
آنچنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد
خواست تا خیمه پر کشد اما
شیر زخمی عقاب را گم کرد
پدر آمد به یاریش برود
من بمیرم رکاب را گم کرد
پسر بوتراب بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد
از زین فتاد و سر به سر خاک برنهاد
خاکم به سر! چو او به سر خاک، سر نهاد
هر جا که سر نهاد بر آن ریگهای گرم
از تاب رفت و باز به جای دگر نهاد
مرگ برادرش، کمرش را شکسته بود
برچید جامه را و به زیر کمر نهاد
بند از سپر گرفت و بیفکنْد بر زمین
تیغ از میان گشاد و به روی سپر نهاد
اشکش ز دیده جاری و از تاب تشنگی
لبهای خشک را به ره چشم تر نهاد
هر جا که درد داشت، بر او میگذاشت، دست
ای درد بر دلم! که به دل، بیشتر نهاد
از بس رسیده بود، بر او تیر چار پر
چون مرغ پرشکسته، سری زیر پر نهاد
تا جای داشت داد به تن، جای زخم تیر
جز دل که جای زخمِ فراقِ پسر نهاد
جانش هوای بارگه کبریا نمود
تن را برای دشمن بیدادگر نهاد
آه از دمی! که شمر لعین، رو به شاه کرد
روز جهان و نامۀ خود را سیاه کرد
شرافت مات تشریفات والای علی اکبر (ع)
تعالی شمّه ای از شأن اعلای علی اکبر (ع)
معاد پیچش زلفش نماد محشر کبری
قیامت جلوه ای از قد و بالای علی اکبر (ع)
تجلّی های پیغمبر در این آئینه بی وقفه
حرم را می کند محو تماشای علی اکبر (ع)
هم آوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو
هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر (ع)
به یک جولان چشمش قلب اردوگاه دشمن ریخت
عجب شوری به پا کرده است غوغای علی اکبر (ع)
نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده ست
خدا آغوش واکرده مهیّای علی اکبر (ع)
اگرچه حاصل عمرحسین(ع) از دست رفت اما
به رسم صبر تاب آورد تا پای علی اکبر (ع)
غم فرزند سنگین است، تا می شد تحمل کرد
ولی آخر به خاک افتاد بابای علی اکبر (ع)
به خاک افتاد طوریکه همه گفتند دق کرده
به خاک افتاد بین ارباً اربای علی اکبر (ع)
حسین(ع)افتاد از پا موقعی که دید افتاده
شکافی بین ابروهای زیبای علی اکبر (ع)
مسیحا آفرین آهی کشید و از نفس افتاد
خدایا کاش امکان داشت احیای علی اکبر (ع)
علی(ع)را تکه تکه از تمام دشت آوردند
ولی کامل نشد انگار اعضای علی اکبر (ع)
تنش را در عبا چیدند پیش چشم بابایش
عموعباس(ع)با دیگر عمو های علی اکبر(ع)
وحالا بین دارالحرب دور عمه ی سادات
بنی هاشم همه جمعند، منهای علی اکبر (ع)
- اشعار حضرت علی اکبر علیه السلام
بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر
بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر
لب ترک ترکت را به هم بزن اما
تکان نخور که نپاشد جهان علی اکبر
دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است
نرو جوانی حیدر ... بمان علی اکبر
به دست غصه نده چشم دخترانم را
تمام دلخوشی کاروان علی اکبر
ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم
ببین قدم ز غمت شد کمان علی اکبر
عصای پیری بابا ... مقابلم نشکن
توان بده به من بی توان علی اکبر
کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است
نشسته پیر کنار جوان علی اکبر
مسیح زندگی ام روی خاک افتاده ست
عجیب نیست شدم نیمه جان علی اکبر
بریده گریه امان مرا کنار تنت
میان هلهله ها ... الامان علی اکبر
اگرچه پهلوی تو یاد مادر افتادم
شکسته کوفه سرت را چنان علی ... اکبر
دویده ام ز حرم تا که زنده ات نگرم
مبند دیده کمی دست و پا بزن پسرم
ز مصحف تنت این آیه های ریخته را
چگونه جمع کنم سوی خیمه ها ببرم
به فصل کودکی و در سنین پیری خود
دو بار داغ پیمبر نشست بر جگرم
میان دشمن از آن گریه می کنم که مگر
به کام خشک تو آبی رسد ز چشم ترم
من آن شکسته درختم که با هزار تبر
جدا ز شاخه شد افتاد بر زمین ثمرم
اگر چه خود ز عطش پای تا سرم میسوخت
زبان خشک تو زد بیشتر به دل شررم
مگر نه آب بُوَد مهر مادرم زهرا
روا نبود تو لب تشنه جان دهی به برم
جوان ز دل نرود گرچه از نظر برود
تو نی برون ز دلم میروی نه از نظرم
نگاه مختصری کن به چشمهای ترم
که جان سالم از این مَهلَکه به در ببرم
لبی تکان بده پلکی به هم بزن بابا
نفس بکش علی اکبر نفس بکش پسرم
نفس بکش پسرم تا که من فزع نکنم
و پیش خنده يِ این قوم نشکند کمرم
دل من از پس این داغ بر نمی آید
حریف این همه آتش نمی شود جگرم
خودت بگو بدنت را چگونه جمع کنم
پُر از علی شده خاکِ تمام دور و برم
به پیش دیده ی من قطعه قطعه ات کردند
دلی به رحم نیامد، نگفت من پدرم
کنار جسم تو باید به داد من برسند
تو این همه شده ای! من هنوز یک نفرم
هدایت شده از شیخ غلامعلي بدرلو
"السّلام علیکَ یا جوادَ الأئمّة"
لب تشنه بود، تشنه یک جرعه آب بود
مردی که درد های دلش بی حساب بود
پا می کشید گوشه حجره به روی خاک
پروانه وار غرق تب و إلتهاب بود
از بس که شعله ور شده بود آتش دلش
حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود
در إزدحامِ هلهله های کنیزکان
فریاد إستغاثه او بی جواب بود
یک جرعه آب نذر إمامش کسی نکرد
رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود
آخر شبیه جدّ غریبش شهید شد
آری دعای خسته دلان مستجاب بود
غربت برای آل علی تازگی نداشت
در آن دیار کشتن مظلوم باب بود
تا سایه بان پیکر نورانیش شوند
بال کبوتران حرم را شتاب بود
أمّا فدای بی کفن دشت کربلا
آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود
هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود
هم داغدیدهِ شرر آفتاب بود
"یوسف رحیمی"
#شعر
#روضه
#امام_جواد
@Arshiv_Gholam
رمقی نیست هرچه قوت داشت
برسر پیکر جوانش رفت
نیمه جان بود وسخت عطشان بود
سر سقا تمام جانش رفت
روی مرکب کلاه خودش را
سنگ ها از روی سرش انداخت
سپرش را عدو همان جا که
اربا اربا شد اکبرش انداخت
کسی از رو به رو نمی آید
همه از پشت سر به او زده اند
سرو قدش شبیه بید شد آن قدر که تبر ..
بعد هل من معین او جمعی
با صدای بلند می خندند
گوشه ای عده ای کمان در دست
روی چشماش شرط می بستن
صلی الله علیک یااباعبدالله
خدا حافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
برادر جان بی تو در دل صحرا
شده تنها خواهرت گل زهرا
ز زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشک دل و سوز و آه یتیمان
تنت بی سر مانده در دل صحرا
سرت هر دم روی نیزه اعدا
سرت بر نی خون چکد به بیابان
------
کند گریه خواهر تو به هر شب
شده محمل جای روضه ی زینب
تو ای سوره ی پاره در بر زینب
مزن دست و پا در برابر زینب
------
به شهر شام در هجوم نظر ها
کند خنده دشمنت به غم ما
زند سیلی دشمنت به رخ من
دلم خون است از جسارت دشمن
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقیه خاتم
معلومه غریب کشتنت
معلومه از جسمت عجیب کشتنت
معلومه غریب کشتنت
دور هم چند تا نا نجیب کشتنت
مادر رو صدا مزدی
معلومه اینجا دست و پا میزدی
پنجه به رمل کربلا میزدی
مادر رو صدا مزدی
مست هلهله کشتنت
معلومه تو چند مرحله کشتنت
مست هلهله کشتنت
رگهات میگن با فاصله کشتنت
نیزه بی هوا میزدن
پیش چشم خیر النساء میزدن
نیزه بی هوا میزدن
معلومه خنجر از قفا میزدن
محزون و حزینه منم
ای بابای تشنه سکینه منم
محزون و حزینه منم
پرده نشین تو مدینه منم
مادر رو صدا میزدی
انقدر رو به قاتل نکن
سمت خیمه برگرد و دل دل نکن
انقدر رو به قاتل نکن
السلام علی الرأس المرفوع
السلام علیک یا مظلوم
شکسته بال ترینم ، کبود می آیم
من از محله ی قوم یهود می آیم
از آن دیار که من را به هم نشان دادن
به دست های یتیمت دو تکه نان دادن
از آن دیار که بوی طعام می پیچید
از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید
کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد
به پیش چشم علمدار بیشتر می زد
از آن دیار که چشمان خیره سر دارد
به دختران اسیر آمده نظر دارد
از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند
تمام طول سفر زیر دست و پا می ماند
به کودکی که یتیم است خنده سر دادند
به او به جای عروسک سر پدر دادند
به جای آن همه گل با گلاب آمده ام
من از جسارت بزم شراب آمده ام
از آن دیار که آتش به استخوان می زد
به روی زخم لبان تو خیزران میزد
نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند
خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است
خاک اینجا را همه بهر شفابرداشتند
تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی...
ازهمین ها را برای کربلا برداشتند
خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود
ازمیان نقشه اسم کوچه را برداشتند
آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد
تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند
یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو
دو نگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!
خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد
بوی گریه های دختر بهرمادر می دهد
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های باصفایی می شود
این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود
پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند
واقعاً اینجاعجب دارالشفایی می شود
نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود
گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن
پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!
حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع
ازهمان لحظه که آقا تو میایی می شود
می رسد روزی که بادستان پرمهر شما
از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود
آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود
هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد
هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد
راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم...
تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد
سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد
"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد
ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد
بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد
زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتادپشت در و دیگر پانشد
سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد
هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد
(مهدی نظری)