ای شاهد مصائب کربلا...
وقتی که نوبت به بنی هاشم رسید. ودست در گردن همدیگه نهادن
ومشغول وداع شدند. چه شور. و غایی در میان خیمه ها افتاده بود...
یعنی حضرت علی اکبر برای خداحافظی با اهل خیام مخصوصا عمه وخواهراش به خیمه ها اومد...
خواهرانش چگونه دست وپا وصورت برادر رو بوسه باران میکردن... وچه زمزمه ای داشت....
مولا جون..
وقتی بدن غرق به خون علی اکبر را داخل خیمه ها آوردن... چه اتفاقی افتاد.