✨محبان حضرت زهرا(س)✨
#آیه_گرافی اِنَّ مَعِی رَبِّی خدا با من است...🌿 #ماه_رجب @yazahra213
•°💛🌵’’
[• #حرفای_درگوشی •]
.
.
ولی به نظرم خدا شب لیله الرغائب رو
قرار داده تا ببینه چقدر برای آخرتمون
آرزوهامیکنیم ودل از دنیا بریدیم :)🌙
#لیله_الرغائب
@yazahra213
•°💛🌵’’
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃
.
بارانِ جمعه،جوّ سما را بهم زدهست،
گاهے خدا زِ غیبت تو گریه مےکند....
#امام_زمان
#جمعه
@yazahra213
#تلنـــــــگر
🎤استاد عبادی
#غریبی_امام_زمان_(عج)
⁉️می خوای برات از غربت امام زمان بگم ؟؟ بگم چقدر غریبه!!!؟؟؟؟
⁉️ من کیم ؟من چرا بگم ؟مولا امیرالمومنین درغربت امام زمان می فرماید : و صَاحِبُ هَذَا الْأَمْر ِهو الشَّرِيدُ الطَّرِيدُ الْفَرِيدُ الْوَحِيدُ .
وحید یعنی چه ؟؟ تنها !!😔فرید یعنی چه ؟ از فرد میاد. 😔طرید یعنی چه ؟؟ از طرد میاد یعنی طرد شده است !!😔 آقا امیرالمومنین می گوید : امام زمان طرد شده است😔
😔حالا می دونید شرید یعنی چه ؟طاقتشو داری بگم یا نه ؟شرید یعنی آواره !!😭
بلرز به خودت !!!بلرزز
امام زمان ما آواره است!!! آواره !!😔
❓از دست کی ؟؟ از دست چی ؟؟ از دست گناهان من و شما 😔،، آواره !!! تو خلوت های خودت فکر کن !! فکرکن!! فکر کن !! که چرا امام زمان باید لقبش آواره باشه چرا ؟؟😔
❓چرا نباید ما شیعیان همدل بشیم برای تعجیل در ظهورش ، ما می بایست تا حالا ظهورش را فراهم می کردیم !! چرا نکردیم؟؟
😔پدرمون بیفته زندان صدتا سند جور میکنیم آزادش میکنیم چطور امام زمان که از پدرماهم مهمتره هزار وصد و خورده ای سال در غیبته عین خیالمون نیست😔
💢چهارتا شعر؛ چهارتا مطلب می نویسیم انگار شق القمر کردیم انگار بهترین منتظر روی کره ی زمینیم انتظار داریم از حضرت ؛ آقا من برات کار کردم یه کاری واسه من بکن، خیری به من برسون، ما اینجوری شدیم
‼️ آواره ،؛ لقب حضرته!! 😔
⁉️⁉️چرا بیکار نشستیم؟؟ چرا تو این فضاهای اجتماعی این ور،اون ور می چرخیم ، تو تلگرام؛ وایبر ؛ واتساپ ، الکی این ور اون ور می چرخیم لایک می کنیم و..... همین!!!
👌🏼خب چهارتا مطلب مهدوی بزار، چهارتا حرف در مورد امام زمان بزار؛؛
👈🏼همین حدیث امیرالمومنین(وصاحب ......) همین را . بنویس ،.....پخش کن !!
❗️شاید دل یکی لرزید.!!!💓
#جمعه
@yazahra213
#دلی ↝
مرا دوستــــ💞ــــ دارے...
بدون اينكہ نيازے بہ من
داشتہ باشے...(🍃)
دعاۍابـوحـمزہثمالے🔗❣
•♥️•
「@yazahra213
•°∞🌸🌿∞°•
⇜♥️❣ #دلی ↝
"یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ"
نھطاعتڪممونھبندگےناقصم؛
هیچکداممانععطایایبیحدتنشد؛🙃💞
#تُ همیشہ؛ 🌱
بھقدروسعتوجودخودتبرمنبخشیدی...☔️
#ماه_رجب
•♥️• ↷""ʝøɪɴ ↯ •🇮🇷•
「❥ @yazahra213」⇜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_یعنی_به_تو_رسیدن❤️↝
براۍ #آدم شدن..
ابتدا #عاشق شدن نیازاست¡!🕊
وخلاصه ۍ عشق🌿
یعنۍ #حسین☺️✨
#عاشقشدیم?!....🧐
「 @yazahra213」
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
#عشق_یعنی_به_تو_رسیدن❤️↝ براۍ #آدم شدن.. ابتدا #عاشق شدن نیازاست¡!🕊 وخلاصه ۍ عشق🌿 یعنۍ #حسین☺️✨ #
هی بیوفتم و پاشم...
برای شما دویدن پا نمیخواهد سر میخواهد
مداحی آنلاین - ای یادگار عترت و قرآن بیا بیا - محمود کریمی.mp3
4.22M
#واحد_احساسی
#امام_زمان(عج)
🍃ای یادگار عترت و قرآن بیا بیا
🍃جان ها به لب رسیده ز هجران بیا بیا
#محمود_کریمی 🎤
💔 #جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@yazahra213
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
مجنون القمر: ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم ب
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@yazahra213
حديث قدسى درباره فضیلت ماه رجب :
جَعَلتُ هذَا الشَّهرَ (رَجَبَ) حَبلاً بَيني و بَينَ عِبادي فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ بِي
ماه رجب را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام ؛ هر كس به آن چنگ زند، به وصال من رسد.
@yazahra213