فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحمدلله الذی خلق الحسین
اگه خدا بخواهد بهکسی خیری برسد، حبِّ #امام_حسین علیه السلام را در دلش می اندازد
سالروز میلاد سراسر نور آقای جوانان اهل بهشت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را تبریک می گوییم
#قصه_شب
🐿 نی نی سنجاب
چند روز پیش، نی نی سنجابها به دنیا آمد و سنجاب کوچولو صاحب یک برادر شد. نی نی سنجاب ها خیلی ریزه میزه و با نمک بود. سنجاب کوچولو از دیدن برادر کوچولوی خودش خیلی خوشحال شده بود. می خواست بغلش کند و با او بازی کند اما مامان سنجابه اجازه نمی داد و می گفت نی نی هنوز خیلی کوچک است. باید صبر کنی تا بزرگتر بشود و بتواند با تو بازی کند.
سنجاب کوچولو می خواست با مامان بازی کند اما مامان هم نمی توانست با سنجاب کوچولو بازی کند چون دائما نی نی را بغل کرده بود. سنجاب کوچولو مدتی رفت توی اتاقش و با اسباب بازی هاش بازی کرد. اما زود حوصله اش سر رفت و خسته شد.
بابا سنجابه از راه رسید. سنجاب کوچولو دوید تو بغل بابا. اما بابا خسته بود و حوصله نداشت با سنجاب کوچولو بازی کند. ولی وقتی نشست نی نی سنجابه را بغل کرد و شروع کرد به بوسیدن و بازی کردن با نی نی سنجابه.
سنجاب کوچولو ناراحت شد. رفت توی اتاقش و روی تختخوابش خوابید و پتو را روی سرش کشید. مدتی گذشت . مامان سنجابه صدا زد سنجاب کوچولو غذا آماده است بیا.
سنجاب کوچولو جواب نداد.
بابا صدا زد "سنجاب بابا" بیا فندق پلو داریم.
سنجاب کوچولو باز هم جواب نداد.
مامان و بابا آمدند پیش سنجاب کوچولو ولی دیدند سنجاب کوچولو غصه می خورد.
بابا سرفه کرد... اوهوم ...اوهوم...
ولی سنجاب کوچولو تکان نخورد و به بابا نگاه نکرد.
مامان گفت عزیزکم سنجابکم.
لبهای سنجاب کوچولو گریه ای شد چشمهاش پر از آب شد و گفت شما من را دوست ندارید، فقط نی نی را دوست دارید.
مامان و بابا سرشان را انداختند پایین و یک کمی فکر کردند. بعد دوتایی باهم دستهای سنجاب کوچولو را گرفتند و از روی تختخوابش بلندش کردند و آن را حسابی تابش دادند. سنجاب کوچولو خنده اش گرفت. مامان و بابا سنجابه، باز هم سنجاب کوچولو را توی هوا تاب دادند. حالا دیگر سنجاب کوچولو بلند بلند می خندید.
یک دفعه، صدای گریه ی نی نی سنجابه بلند شد. مامان و بابا هنوز داشتند با سنجاب کوچولو بازی می کردند. سنجاب کوچولو دلش برای نی نی شان سوخت و گفت مگر صدای گریه ی نی نی را نمی شنوید؟ بیایید برویم ساکتش کنیم.
حالا مامان و بابا و سنجاب کوچولو سه تایی با هم رفتند نی نی سنجابه را ساکت کنند.
✍ منبع: tebyan.net
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
نسیم طراوت 🍃
📳📵📵📵📴📵📵📵📳 ❤️🔥رمان تلنگری، عبرتآموز، آموزنده و ویژه متاهلین 📵 داستان کوتاه #دایرکتی_ها 🤳قسمت ۵
📳📵📵📵📴📵📵📵📳
❤️🔥رمان تلنگری، عبرتآموز، آموزنده و ویژه متاهلین
📵 داستان کوتاه #دایرکتی_ها
🤳قسمت ۷ و ۸
روز به روز از کیوان فاصله میگرفتم
و به افشین نزدیکتر میشدم..
چند وقت بعد افشین دوباره ابراز علاقه کرد؛
توقع داشت منم هم متقابلا اینکارو انجام بدم!!! نمیدونم چرا، اما این بار #ترسی وجودم رو فرا گرفت..
ترسیدم از این دوستت دارم های تایپ شده توی صفحه ی گوشی..
ترسیدم از اینکه دلم بی هوا بلرزه...
ترسیدم از اینکه کسی بهم میگه دوستت دارم که نامحرمه و همسرم نیست!!!
ترسیدم و لرزیدم...
تمام تنم می لرزید...
تا ساعاتها جواب افشین رو ندادم
اون مدام پیام میفرستاد...
اما من گوشه خونه کز کرده بودم و
زل زده بودم به نقطهای نامعلوم...
حس کردم #سقوط_کردم
سقوط #آزاد..
اما #چطور نفهمیده بودم؟!
تمام مکالمه روزای اول یادم بود...
همش گفته بودم درست #نیست!
یعنی چی درد و دل..
من همسر دارم!!
وای من همسر د ا ر م😰😭
به اسم همسر که رسیدم...
بغضم ترکید. های های گریه کردم. انقدر گریه کردم تا کمی آروم شدم. توی آینه خودمو نگاه کردم، چشمام قرمز شده بود
همش تو فکر بودم شب کیوان منو با این چشمها ببینه، چی بهم میگه...
به افشین گفتم..
اگر یه کلمه دیگه حرف از علاقه بزنه؛ دیگه تو اینستا نمیمونم. بزور قبول کرد!
میخواستم همون شب از دنیای مجازی بیام بیرون..
اما #وابستگی کار دستم داده بود!!!
سخت بود یهو از کسی که 3ماه تمام برا دردودلام وقت گذاشته بود و گاهی کمکم کرده بود دل کند!
مثل معتادی شده بودم که هی میگفتم از فردا، از فردا دیگه ترک میکنم
✅آروم آروم روزای چت کردنمون رو کم کردم؛...بعدش تایم چت ها رو..
دیگه استرس و اضطراب سراغم نمی اومد..
ترس چک شدن گوشیمو نداشتم..حس میکردم یه پرنده ام.. پرنده ای که از قفس آزاد شده..
افشین شاکی شده بود،میگفت:
🔥_گفتی ازعلاقه حرف نزن گفتم چشم!
اما الان تا میخوام حرفی بزنم، خداحافظی میکنی میری..!
هر سری یه بهانه می آوردم براش..
بهش نگفتم میخوام برای همیشه از مجازی برم، چون میترسیدم با حرفاش وسوسه ام کنه..! بالاخره موفق شدم تایم رو به یک ربع برسونم. با خودم اتمام حجت کردم که فردای اون روز همه حرفام رو برا افشین تایپ کنم و تمام...
بالاخره روز موعود فرا رسید؛
شروع کردم به تایپ کردن..!
+[افشین خان از اول هم گفته بودم اینکار غلطه اما شما به حرفام گوش نکردی! من خام حرفای شما شدم، در واقع ببخشیدا... نمیدونم چرا خر شدم! هم من اشتباه کردم هم شما..
ما یه جورایی از #اعتماد همسرامون #سواستفاده کردیم! هر چند حرف خاصی بینمون نبود، تا اینکه این اواخراحساسی شدن شما باعث شد من کمی به خودم بیام! ما خطا کردیم، امیدوارم خدا از سر تقصیرات هر دومون بگذره.. من که دارم دیوونه میشم😭
نمیدونم چطوری قراره #تاوان این گناه رو پس بدم!!! حرفای روزای آخر شما باعث شد بفهمم چه گندی به زندگیم زدم.. جای شکرش باقیه جز وابستگی کاذب، علاقه ای به شما پیدا نکردم!
بین من و شما یه موجود زرنگ بود!موجودی به اسم #شیطان..نفر سوم رابطه ما بیکار ننشسته بود! نفسمونم قلقلک داد و ما هم از خدا خواسته افتادیم تو #چاه..!سقوط کردیم میفهمید سقوط😭
اما من میخوام دوباره به زندگی برگردم، حتی اگه کیوان دیر بیاد خونه..حتی اگه مدام گیر بده و بچه بخواد! برای همیشه از مجازی میرم، چون #جنبه بودن تو این فضا رو نداشتم و پام بدجور لیز خورد خداحافظ برای همیشه..]
✋منتظر جوابش نموندم،
سریع همه چی رو حذف کردم..😭📵
🤳ادامه دارد....
❤️🔥نویسنده؛ فاطمه-قاف
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااااااااااام به اهالی شاداب و مهربانم ❤️
❄️یکشنبه تون شـاد و زیبـا
❄️ هر چی آرزوی خوبه نثار شما
❄️براتــون..
❄️یک دل شاد
❄️یک لب خندون
❄️یک زندگی آروم
❄️یک دشت آرامش
❄️یک کوه سلامتی و شادی
❄️یک دریا خوشبختی
❄️یک آسمـان آرزوهای زیبا
❄️یک عمر باعزت
❄️از پـروردگار خواستـارم
#صبح_بخیر
علت شاد بودن
بعضی از افراد
این نیست که همه چیز
در زندگیشون خوبه
اون ها شاد هستند
چون میتونن چیزهای خوب
در زندگیشون رو ببینند…
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
تا به حال خطبه بدون نقطه دیده بودید؟؟؟
خطیه بدون نقطه حضرت علی (ع)
خداییش خیلی قشنگه
🌱مطالعه کنید حتی واسه یک بار🌱
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯
🟡 توماس ادیسون : «فکر کردن سختترین نوع دیسیپلین و خودانضباطی است»
کار ساده ای نیست که انسان خود را به درست فکرکردن موظف کند اما تفاوت در همین است. نظام تفکر شما متأثر از تمام اتفاقات دنیاست. عوامل زیادی ذهن شما را مغشوش میکنند و تفکر شفاف و استراتژیک را از شما میگیرند. برای اینکه فاتح قله موفق شوید و مسیر سعادت را مستمرا دنبال کنید و به خواسته خود برسید به دیسیپلین نیاز هست - دیسیپلین یعنی تمام کار ها را همانطوری انجام دهید که هر کاری را انجام میدید [ دقیق ، درست ، باکیفیت و کامل ]
👤 دکتر علیرضا آزمندیان
─━━━⊱🍃🌺🍃⊰━━━─
╭┅────-----────┅╮
💠@yazahra_arak313
╰┅────-----────┅╯