eitaa logo
چهارشنبه های زهرایی.آتش به اختیار
2.2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3هزار ویدیو
99 فایل
|گروه جهادے چهارشنبه های زهرایے✨| -هیئت شهیـ🥀ـده های انقلاب -موسسه راه بهشت اطـ💞ــهر قم المقدسه خادمان ڪانال : 09105830377 @yazahraa1397
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر رفتیم کمی خرید کنیم توی خیابون بودیم که ماشین خراب شد! حالا بماند به بدبختی اومدیم خونه، به همسرم گفتم چه جوری شنبه بریم فرودگاه! آخه تا رسیدن به فرودگاه امام خمینی یک ساعت و نیم طول می کشید. گفت: یه کاریش می کنیم به یکی از دوستام می گم برسونتمون... حالا شنبه صبح بود و ساعت دو ظهر پرواز داشتیم... ساعت حدودا هشت بود دوست آقام زنگ زد گفت: مشکلی پیش اومده نمی تونه ما را برسونه! آقام گفت: آژانس می گیریم به هر جا زنگ زد یا ماشین نبود یا این مسیر رو نمی اومدن! استرس گرفته بودم چی میشه! ساعت حدودا نه بود همسرم گفت: زودتر آماده شو با ماشین خودمون میریم توکل بر خدا... راه افتادیم حالا یک ساعت و نیم مسیر را تماما با استرس اینکه الان ماشین خراب میشه رفتیم قبل از رفتن از یه مغازه ی ساندویچی ساندویچ خریدیم مثلا برای نهار ظهر قبل از پرواز بخوریم چون شما هم حتما توقع ندارید بلیط شصت هزار تومنی بهمون داخل هواپیما نهار هم بدن! یازده و نیمی بود بالاخره با کلی دعا و ذکر رسیدیم فرودگاه ! خیلی شیک نشستیم روی صندلی تا ساعت پرواز برسه... در همین حین دو تا پسر جوون اومدن سمت همسرم گفتن شما عوارض خروج از کشور پرداختین! اینجوری بگم که از لحظه ی رسیدن تا خود ساعت دو در حال حرکت و کارهای خروج از کشور بودیم! نشستیم داخل هواپیما حالا خسته! گفتیم کمی استراحت کنیم هنوز چشم بهم نذاشته بودیم که کج شدیم ! مهماندار گفت: چیزی نیست چاله هواییه! هنوز راست نشده بودیم از اونور کج شدیم! چشم بستن پیش کش! پلک هم می‌زدیم می افتادیم تو چاله هوایی اصلا یه وضعی! با اینکه بار اولم نبود سوار هواپیما می شدم اما به قول یکی از دوستان توی مسیر این هواپیما پر بود از چاله ی هوایی! رسیدیم فرودگاه نجف به همسرم گفتم ان شالله عمری باقی بود دیگه هوایی نمیام اینقد که استرس کشیدم! حالا نگو استرسهایی در مسیر مون قرار بود پیش بیاد که به جان خودم قلباً به چاله ی هوایی راضی شدم! ساعت حدودا چهار یا چهار و نیم بود هنوز از صبح هیچی نخورده بودیم دخترم هم که یک تِرَن سواری حسابی کرده بود پر از انرژی حرفی از گرسنگی نمی زد قرار شد اول برای اسکان یه جایی بگیریم... اون موقع نیروهای امنیتی عراق مثل نیروهای الان عراق و بچه های الحشد نبودن یعنی چه جوری بگم قیافه هاشونم خشن بود یه جوری آدم می ترسید تا احساس امنیت کنه! برعکس این سالها که تاثیر نشست و برخاست با حاج قاسم توی چهره هاشونم دیده می شد به قول گفتنی نور بالا میزنن و به آدم احساس آرامش و امنیت میدن تا ترس! نمی‌دونم از شدت خستگیشون بود یاهر چی...سر مهر زدن گذر نامه ها داخل فرودگاه نجف دعوا شد که سه ساعتی طول کشید تا به ما اجازه ی خروج دادن! نویسنده: https://eitaa.com/yazahraa_1363
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋ روزت را زیبا کن! عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
🔰 هر خانمی که چادر به سرکند اگر دستم برسد، سفارشش را پیش مولایم حسین علیه السلام خواهم کرد...! 🌷شهیدحسین محرابی آدرس مزار: (بهشت رضای مشهد، قطعه ۳۰، ردیف ۸۷، شماره ۳۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ۱۹ محرّم، سالروز حرکت اسرای کربلا به طرف شام در سال ۶۱ هجری قمری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 صبح امروز؛ صحبتهای خانم پهلوانی‌زاده همسر یکی از کارکنان ناوگروه ۸۶ ارتش در دیدار با رهبر انقلاب اسلامی
دوره آموزشی: <مزاج شـــــــناسی و ارتباط موثر> 🧔مدرس: استاد صبری 💥شروع دوره: پنج شنبه ۱۹مرداد ساعت ۸صبح 🏫مکان: مصلی قدس برای ثبت نام به آیدی: @yazahraa1397 👈دوره ویژه ی 🧕
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر معظم انقلاب اسلامی، سربازان دهه نودی خود را برای ساخت تمدن اسلامی- ایرانی (جهاد تمدن سازی)، پیشرفت علم و فناوری (جهاد علم و فناوری) و بسترسازی برای حضور و ظهور امام عصر (عج ا...) (نبرد بزرگ آخر الزمانی)، فراخوانده است🇮🇷✅ اجرای سرود دختران گروه سرود در مجتمع گل نرگس https://eitaa.com/joinchat/2483749283C4a59ca3360
اومدیم بیرون هوا تقریبا تاریک شده بود دست و پا شکسته به عربی تاکسی گرفتیم البته خوب که دقت می کنم دست و پا شکسته ام نبود یه الف و لام به جمله هامون اضافه می کردیم ولی خداروشکر راننده تاکسی ایرانی خوب می فهمید! لحظات داشتن سپری می شدن تا رسیدن به ایوان نجف راهی نمانده بود... خیابون حرم پیاده شدیم گنبد طلایی آقا دیده می شد و دل بی قرار من بی قرار تر... قرار شد یه جایی ساکن بشیم وسایلمون را بذاریم بعد بریم حرم... خیلی جالب بود که کنار خونه ایی که امام خمینی سالها نجف درس خوندن یه فندق پیدا کردیم! فندق به عربی میشه هتل! اینا گفتم چون لحظه ی بامزه ای بود همسرم وقتی گفت: یه فندق خالی پیدا کردم! این حس عربی و فارسی صحبت کردن توی عراق خیلی با حال و جذابه برا خودش یه لغت نامه ی جدیده و پر از سوژه های به یاد موندنی! خلاصه مستقر شدیم دلم بی تاب حرم بود، ولی عارفه خسته بود گاهی وقتها وقتی توی موقعیتش قرار می گیری متوجه میشی چقدر سخته بین تکلیفت و وظیفت با دلت درگیر بشی اما بتونی درست انتخاب کنی ... چیزی که توی این سفر خیلی برای من پیش اومد! همسرم که بار اولش نبود خوب متوجه حال من بود که چقدر بی قرار حرمم! مسیر مون تا حرم هم کمتر از سه چهار دقیقه بود گفت:شما عارفه را خوابش کن من می مونم شما برو زیارت بعد شما بیا من با عارفه میریم که دفعه ی اول خسته هم نباشه خاطره ی خوبی توی ذهنش بمونه! بعد از خوردن ساندویچ های صبح که همراهمون مونده بودن عارفه خواب رفت و من آماده ی رفتن شدم... شنیده بودم حرم آقام امام علی (ع) معنویت خاصی داره ولی جداً شنیدن کی بود مانند دیدن! خیلی خسته بودم ولی شوق حرم خستگی را خسته کرده بود... خیلی برام جالب بود وقتی رسیدم داخل حرم رفتم سمت ضریح ... شلوغ بود ترجیح دادم کسی را اذیت نکنم گفتم یه متری ضریح یه گوشه می ایستم زیارتنامه می خونم... پام را که داخل ضریح گذاشتم حالم منقلب شد عجیب منقلب شد... شنیده بودم ولی درک نکرده بودم! بعد از دعا و مناجات مفصل اومدم بیرون با خودم گفتم بذار دوباره برم داخل ضریح، بار اول از شوق زیارت حال همه منقلب میشه! دوباره پام را داخل ضریح گذاشتم با اینکه خیلی از دعای مفصلی خونده بودم نگذشته بود باز حالم منقلب شد اصلا انگار قدم‌ها تعیین می کردند چه حالی داشته باشی! دوباره مناجاتی خوندم اومدم بیرون باز با خودم گفتم من که دیگه توان دعا ندارم بذار یک بار دیگه برم ببینم چی میشه بار سوم هم همون اتفاق افتاد! قدمم به سمت ضریح رفت همون حال مثل بار اول بهم دست داد بله! شرف مکان بالمکین! عمری شنییده بودم حرم آقام امام علی(ع) یه جور خاصه ... حتی اگر خیلی هم بد باشی حس خواهی کرد... آخر پدر است دیگر... نویسنده: https://eitaa.com/yazahraa_1363