🌿 شرکت کننده شماره 7⃣
امروز عصر که داشتم برمیگشتم خونه، توی اتوبوس ایستاده بودم. هوا هم گرم بود و اکثر مسافرها هم خسته و در راه برگشت به خانه (فرض ذهنی من) به یکی از ایستگاه ها که رسید، یکی از مسافرانِ نشسته، پیاده شد و یک صندلی خالی. این را هم بگم صندلی که خالی شده بود دقیقا پشت سر من بود و من اصلا ندیدم و متوجه نشدم که صندلی خالی شده؛ برای خودم ایستاده بودم که دیدم یکی داره با دست میزنه به پشتم، برگشتم؛ یک خانمی که نوع پوشش شبیه به من نبود، به صندلی اشاره کرد و گفت «بیا بشین»
تعجب کردم! و گفتم «ممنون خودتان بشینید» که در جوابم گفت: «نه شما چادر دارید سختتانه ایستادن، بشین، من وایمیستم»
یه لحظه (یعنی یک صدم ثانیه) رفتم در فکر که با چادر ایستادن برام سخته؟ الان توی این گرما، چادرم مزاحمه؟ جوابم قطعاً نه بود، من سالهاست که پوشش چادر را برای خودم انتخاب کردم و هیچوقت هم توی این سالها، چادرم مایه مزاحمت و دستوپاگیری برام نبوده.
باهاش دانشگاه رفتم، درس خوندم، کوه رفتم، فعالیت اجتماعی داشتم، در جمعهای مختلف حضور داشتم، مسافرت رفتم و … هیچوقت چنین حس و فکری نکردم که این “چادر” برام سختی میاره و مانع انجام کارها و فعالیتهام میشه.
داشتم فکر میکردم چرا آن خانم و امثال آن خانم، فکر میکنند که چادر سر کردن برای ما مشکله و دردسرساز، حتی دوست دارم یکبار بتونم بنشینم و با یکی از آدمهایی که این تیپ تفکر را دارند صحبت کنم و حرفهاش را بشنوم.
مسلماً یکی از دلایلش شاید نوع عملکرد بعضی از “همپوششیهای” من باشه، یا مثلا ناآشنایی “غیرِ همپوششیها” با چادر و استفاده اجباری از آن و موندن یک خاطره نه چندان خوب از چادر براشون و … چندین دلیل دیگه که ممکنه برای هر شخصی وجود داشته باشه.
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 8⃣
یکی از فرشتگان زمینی خدا از پیشمون رفته بود.
از اقوام مادرم بود.
انقدر پاک و مهربان بود که بعد مرگش او را فرشته ی زمینی نامیدیم که خدا او را پس گرفته است.
زمانی که خبر تصادفش به گوشمان رسید منی که حتی برای فوت اقوام خود گریه نمی کردم گریه ام گرفت.
با یاد خاطرات مان...
هر چند ان خاطرات کم بودند...
اما در هر خاطره فرشته بودن او پدیدار می شد و من هر لحظه خدا را شاکر بودم که با او دوست شده بودم و لحظاتی کم را در کنارش بودم.
اسمش فاطمه بود و دختری چادری. من مانتویی بودم وحجابم خوب بود اما او بسیار مرا دوست می داشت. می گویند دل به دل راه دارد. همین طور است. من نیز او را بسیار دوست می داشتم. از ان خانواده های مذهبی نبودند که سخت بگیرند که من که مانتویی هستم حجابم نادرست است. نه..
انها بسیار با من خوب و گرم رفتار می کردند . برای همین من بسیار دوستشان داشتم.
انها دیدگاه من را به افراد مذهبی عوض کردند...
بعد از مرگش که به شیراز رفتیم و گفتند او را کنار مادر شهیدی که بسیار خدا را عبادت می کرده دفن کرده اند ، به او حسودی ام شد که....
خوشا به حالش برای خدا عزیز بوده...
کاش من هم مانند او بودم...
کاش من هم خوب باشم...
و هزاران کاش دیگر...
از شیراز که امدیم تغییر کردم...
شدم دختری چادری...
که همیشه شاکر خدایش بود...
به همه کمک می کرد...
قضاوت نمی کرد...
غیبت نمی کرد...
و...
و من تمام این ها را مدیون به فاطمه، فرشته ی زمینی هستم.
امیدوارم تمام دختران سر زمینم خدایشان را زود بشناسند و دل خود را با خدایشان یکی کنند
فاطمه ✨
ابرکوه_ یزد
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 9⃣
سلام من دختری بودم که حجاب کامل متاسفانه نداشت یه روز یه کتاب خوندم اسمش بود سه دقیقه در قیامت خیلی من رو متحول کرد و قول دادم که حجاب رو رعایت کنم 😍 کم کم رفتم توی راه شهدا چادری شدم من تویه خانواده ای هستم که حجاب رو رعایت نمیکنند زیاد همیشه هم من رو آزار میدن ولی من پایبند به این حجاب زهرایی هستم ☺️☺️☺️
_______________________________
یه شب هم خواب دیدم شهید حمید سیاهکالی مرادی به خوابم اومد و چادر انداخت روی سرم😢
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 0⃣1⃣
در مدرسه بودیم که در دقایق پایانی کلاس خواستند موها را برای نظافت بگردند.موهایم را گشتند و داشتم مقنعه ام را درست میکردم تا موهایم دیده نشود.بنابراین مجبور شدم مقنعه ام را در بیاورم وا از ابتدا مرتب کنم.یکی از دوستانم که دید موهایم تا کمرم است گفت حیف این موها نیست که پشت چادر بماند؟.من هم با آرامش لبخندی زدم و گفتم حیف این موها نیست که هرکس و ناکسی ببیند؟ و سپس زنگ پایان مدرسه خورد چادرم را سرم کردم و به سمت خانه به راه افتادم
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 1⃣1⃣
بهترین خاطره ی من در حرم امام رضا ﴿؏﴾ رخ داد که هنوز که هنوزه وقتی به یاد اون خاطره ی قشنگ میفتم لبخند روی لبم میاد😊
تقریبا کلاس چهارم بودم و رفته بودم نورالهدی ثبت نام کنم در باب و الجواد که مجله هاش برام بیاد😍
موقع اذان ظهر شد و میخواستیم با مامانم و داداشم بریم رواق امام خمینی در راه رفت یه پیرمرد نورانی روی ویلچر به خاطر حجابم یه جفت گوشواره نگینی بهم داد خیلی قشنگ بود به داداشمم هم یه شکلات داد من هنوز اون گوشواره ها رو دارم و حسم میگه اون مرد نورانی امام زمان بودن🤩🖇
این بهترین خاطره ی من و بهترین هدیه به خاطر حجابم بود📒😚🦋
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 2⃣1⃣
تو اتوبوس بودم یه پیرمردی به یه دخترخانمی که کنارش نشسته بود! گفتش که:
دخترم این چه حجابیه که داری؟
همه ی موهات بیرونه
دختره با پررویی گفت:
تو نگاه نکن !
بعد از چند دقیقه
پیرمرد کفششو درآورد
بوی جوراب در فضا پخش شد!!
دختره در حالی که دماغشو گرفته بود به پیرمرده گفت: اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی.
پیرمرده با خونسردی بهش گفت که:
تو بو نکن!!
بعضی کارا هرچند مربوط به خودمونه ولی چون ضررش به همه می رسه، حق نداریم انجام بدیم.
واقعا پیرمرده حرف درستی زد👌
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 3⃣1⃣
خاطره که زیاده😁
ولی بیاییم از خاطرات بچه ها هم بگیم
مامانم تعریف میکردند:💁♀
یه روز خواهرم با عروسکش بازی میکرد
(مثلا مامانه عروسکه بود👼)
به عروسکه هم میگفت براچی سرت لخته؟؟؟😒
تو باید حجاب داشته باشی 😌😉
بعدش یه پارچه برداشته سر عروسکه کرده مثلا چادره😅
ریحانه ✨
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 4⃣1⃣
من و نرگس تازه باهم در مدرسه دوست شده بودیم . با این که از حجاب نرگس خیلی خوشم می آمد اما من تنبلی میکردم که چادر روی سرم باشد یک روز نرگس برای درس خواندن آمده بود خانه ما و همراه خودش چند شکلات با بسته بندی های زیبا آورده بود و دو تا از آن ها را به من داد خودش هم یکی از شکلات ها را باز کرد و گذاشت وسط بشقاب چند لحظهای از درس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سرو کله شان پیدا شد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود من تلاش کردم مگسها را فراری بدهم ولی نرگس خیلی آرام گفت تقصیر خودشه تا خودش را نپوشاند مگس ها رهایش نمی کنند فهمیدم که میخواهد غیرمستقیم به من درس حجاب و پوشش بدهد و بگوید مگس ها کاری ندارند که به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم مهر دوستم نرگس بیشتر در دلم افتاد زیرا تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.
زهرا ✨
دبیرستان صدرا
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
139.1K
🌿شرکت کننده شماره 5⃣1⃣
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
🌿شرکت کننده شماره 5⃣1⃣ #چالش_حجاب 🧕🏻 «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» シ︎ ❥︎ @yazainab
🌿 شرکت کننده شماره 5⃣1⃣
سلام🙂
میخوام یه اتفاق خوبی که حجاب برام رقم زده رو براتون بنویسم :✏️🌸
♦️خب این داستان برای دوسال پیش هست، اون موقع من چادر میپوشیدم اما به غلط و طوری نبود که بشه بگی حجابم کامل بود و دلیل اینکه اینجوری بودم به خاطر دوستای جدیدم بود چون از اونا تقلید میکردم😞
توی اون موقع، چند تا از دوستای قبلیم و خانوادم ازم ناراحت بودن و به من توصیه میکردن که مثل قبل باش، ولی من گوش نمیکردم و میگفتم اینجوری قشنگ ترم 😞
نمیدونستم چرا ولی همیشه استرس و اضطراب داشتم و اکثرا هم رنگای تیره میپوشیدم و همه بهم میگفتن چقدر سیاه میپوشی و از حرفا..
خلاصه حدود یکسال گذشت و من همونطوری بودم و دوستای قبلیم خیلی ازم ناراحت بودن و کمتر پیش هم بودیم
تا اینکه یه روز یکی از دوستای قبلیم که خییلی دوسش داشتم و به حرفاش گوش میکردم، به من گفت اگر اینجوری باشی و بخوای آرایش کنی من دیگه باهات دوست نمیمونم و دوستیمون تموم میشه😟
منم که خیلی ازش حساب میبردم و دیگه خودمم خسته شده بودم، قبول کردم و دیگه آرایش نکردم و حجابم کمی بهتر شده بود، دوستام و خانوادم خیلی خوشحال شدن و کم کم برام از حجاب گفتن و خیلی اطلاعاتمون بالا رفت و من فهمیدم چقدر حجاب کامل و چادر خوبه و با یه دوستی آشنا شدیم که حافظ کل قرآن بود و اطلاعات بالایی داشت و کلی به من و همون دوستای قبلیم هم کمک کرد و من چقدر تغییر کردم و دیگه عاشق حجاب بود و بی دلیل چادر سر نمیکردم و دوسش داشتم😃😍
دیگه از اون موقع به بعد حجاب کامل دارم و دیگه با اون دوستای جدیدم که من از اونا تقلید میکردم هم دوست نیستم و خیلی خوشحال بودم و زندگی آرومی داشتم و همیشه با عشق به حجاب و چادرم اونو میپوشم و کاملا از پوششم راضی هستم😍
خداروشکر میکنم که این دوستای خوب رو داشتم و کمکم کردن و روز به روز اطلاعاتم درباره اسلام و حجاب بالاتر میره.. ♥️
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌿 شرکت کننده شماره 6⃣1⃣
من یه دخترم با تموم علاقه و سلیقه های دخترونه🧕🏻باتموم دنیای قشنگ صورتیم💗منم یه دخترم مثل بقیه دخترا که عاشق زیبایی ودیده شدن هستن✨اما برای منوامثال من خیلی مهمه که این زیبایی برای کی باشه وکی ما رو ببینه؟!🧐من تاقبل اون اتفاق حجاب داشتم وچادرمیپوشیدم امایه شب حاج قاسم بهخوابم اومدویادمه که توی اون خواب روسری من هی عقب میرفتوموهام معلوم میشدوبابغض وناراحتی به حاج قاسم میگفتم که بخدامن دختر مقیدبه حجاب هستم وحجاب برام ارزش داره واز اون روزبه بعدتصمیم گرفتم که بیشترمقید به حفظ حجابم باشم وتوی هرموقعیتی چادر به سرکنم واون حس دیده شدن توسط دیگران بخصوص نامحرم روسرکوب کنم واجازه ندم که ریشه این حس توی قلبو فکرم شاخ وبرگ بگیره وبزرگ شه😉
#چالش_حجاب 🧕🏻
«تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕»
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦