بسم رب الشهدا و الصدیقین
با عنایت حضرت حق و ائمه اطهار(ع) یازدهمین ختم قرآن، به نیت خانم حضرت معصومه (س) ،سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان ،بیادهمه شهدای بسیج اساتید الخصوص شهیدچمران وبه نیت برطرف شدن ویروس منحوس کرونا ختم قرآن رااغاز میکنیم قربه الی الله
ان شاء الله که مثل بارهای گذشته ما را در این امر یاری میکنید
جز مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
التماس دعا
@yazainab314
💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ💫
🔷ختم قرآن شماره11🔷
📆 تاریخ شروع:1399/3/30
🌺 نیت : هدیه به خانم حضرت معصومه (س) ،سلامتی وتعجیل در فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان ،بیادهمه شهدای بسیج اساتید الخصوص شهیدچمران وبه نیت برطرف شدن ویروس منحوس کرونا
📆مهلت قرائت: یک هفته
جز 1: خانم اصغری✅
جز 2: خانم اصغری✅
جز 3: خانم اصغری✅
جز 4:محیاخانم✅
جز 5: خانم قائمی✅
جز 6:خانم حانیه نیک پور✅
جز 7: خانم گمنام✅
جز 8: خانم مودی✅
جز 9: خانم زینب✅
جز 10: خانم محبوب✅
جز 11: ... ✅
جز 12: یابن الزهرا العجل✅
جز 13: خانم الادری زارع✅
جز 14: یاس نبی✅
جز 15:خانم عاقلی پور✅
جز 16: خانم بذرافشان✅
جز 17: گمنام✅
جز 18:خانم حسینی✅
جز 19: خانم محمدنژاد✅
جز 20:زهراخانم✅
جز 21:زهراخانم✅
جز 22: یافاطمه زهرا✅
جز 23:الهام خانم✅
جز 24: معصومه خانم✅
جز 25:خانم انصاری✅
جز 26:فاطمه خانم✅
جز 27:من کان لله کان الله له✅
جز 28:خانم امیرباقرپور✅
جز 29: غریب الغربا✅
جز 30: خانم مهساسادات✅
ان شاالله مثل دفعات قبل ما را دراین امر یاری بفرمایید
🕊 ☘️اللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
وَآلِ مُحَمـَّدﷺوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم☘️🕊
┅═ঊঈ☘️🌺☘️ঊঈ═┅
⚘اللّٰھـُمَّ ؏َجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَجْ
بحق حضرت زینب سلام الله علیها
🌹ان شاءا... خیر کثیر دنیوی و اخروی ببینید.
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز😔
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر آمد
خبری در راه هست.....
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#تلنگــر
هرگاهخواستۍگناهڪنۍ ،
یڪلحظہبایسـت
بھ نفست بگو
اگھ یڬباردیگھوسوسمکنے
شکایتتروبھامامزمانمیکنم💔
#السـلامعلیڪیـاصاحبالزمان
حـالااگـرتوانسٺۍحُـرمـت اقا رو بشکنی
برو گناه کن...
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[ #ازآیٺاللھبہجٺپرسیدند: ]
بَراۍ زیـاد شُدَن مُحَبَٺ نِسبَٺ بِہ اِمام زَمـانﷺ چِہڪُنیم؟
ایشاݩفـَرمودنـد:
گناهنڪنید و نمازاولوقٺ بخوانید.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
[ #تلنگر🌱]
میگُف:
همیشـہ تویِ عبـادت
متوجـہ باش . . . !
#خدا↓
عاشـق مےخواد💞
نـہ مشترےِ بهـشت :)
🙃•|خدآعاشـقمیخواد|•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
"ڪسےڪہاهݪ
دنیانیسٺ!
"فقطباشهادٺ
آراممےگیرد...♡
|...شهیداحمدمهنہ...|
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌺امروز علی به عالم مهدی ست
🌺 تنها گل بوستان محمد ص مهدی ست
🌺 بر ثانیه ی ظهور مهدی عج صلوات
✨اللهم صل علی محمّد وال محمّد و عجل فرجهم ✨
۵گل صلوات هدیه به امان زمان عج
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#بیـو|☘
+خدآچـہ دلبرونـہ میگه:
ولآتحزن
اِنَّاللهمـعنــٰا :)🌱
-غمگین نشومنکنارتمـ 🙂
#خداجونم_عاشقتم
•
•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🥀💔🥀💔🥀💔🥀💔
دِلتَنگم و با هیچکس
میل ِ سُخَن نیست😔
کَس در همه آفاق
به دِلتَنگی من نیست😔
#رفیق شهیدم
# احمد مَشلب
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌾جمعه که میشود...
جگرم میسوزد از نبودنت ....
جمعه ها...
سراپا فریاد میشوم و با تمام دل و جانم صدایت میکنم...
یابن الحسن...
دیده از شدت فریاد بسته میشود، ذهن به شهر خیال میرود و میبیند لبخند دلبرت را....😍
لبخندی که از ان گل نرگس شکوفه میزند ...🌼
میگویی جانم....
به خود می آیم...
چه خیالیی...
هنوز یک پای ایمان من تق و لق است....
لنگ میزند.
هنوز این دل ؛دل نشده...💔
این دل هنوز بر تخت سلطنتش تکیه زده و در بهشت ارزوهایش گم شده...
و من نازکش این دل و ارزوهایشم...
شرمنده ام اقا😔
شرمنده که عبد حقیری چون من تو را صدا زد و توقع چه اجابت هایی را داشت...
شرمنده...🍁
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#رمان_پلاک_پنهان 😍
#قسمت_سی_و_یکم
کمیل عصبی مشتی بر روی میز زد،امیرعلی با شتاب به سمتش رفت و بازویش را
گرفت و گفت:
ــ آروم باش مرد مومن
ــ چطور آروم باشم، فرار سهرابی کم بود،این روزنانه ها و نشریه هاچیه؟؟
ــ نمیدونم واال،منم فک میکردم قضیه ی خیلی ساده ای که زودی تموم میشه
میره،اما مثل اینکه اینطورنیست،اینکه دارن نشریه پخش میکنن خیلی
عجیبه،همیشه فعالیت های ضد انقالبی مجازی بوده،تعجب میکنم االن دارن نشریه و
سخنرانی میدن بیرون
ــ یه حدسایی میزنم اما باید یکم بیشتر تحقیق کنیم، بگو خانم شرفی ،خانم
حسینی رو بیاره اتاق بازجویی
ــ به نظرم خبردار نشه بهتره؟بالخره روحیه اشو میبازه
ــ مجبورم امیرعلی،شاید از چیزی خبر دار باشه
ــ شاید،من برم هماهنگ کنم!!
با خروج امیر علی از اتاق،سریع چند نمونه از نشریه ها را برداشت و از اتاق خارج
شد،قبل از اتاق بازجویی به اتاق گروه خودش رفت و پرونده ای که امیرعلی به او
تحویل داده بود ،را با توضیحات به گروه تحویل داد و روند کار را برایشان توضیح داد
و بعد از اطمینان از اینکه همه ی کارها به خوبی در حال انجام هستند ،به اتاق باز
جویی رفت.
با دیدن سمانه احساس کرد قلبش فشرده شد،از چشمان پف شده و سرخش ،سخت
نبود فهمیدن اینکه دیشب حال بدی داشته.
با ناراحتی روی صندلی نشست،منتظر ماند سمانه حرفی بزند اما سمانه حرفی برای
گفتن نداشت!
ــ سالم،خوبید؟
ــ سالم ،به نظرتون خوب به نظر میرسم؟
ــ باید باهم حرف بزنیم
ــ گوش میدم
کمیل نشریه ها را روبه روی سمانه گذاشت:
ــ در مورد اینا چی میدونی؟
سمانه نگاهی به آن ها انداخت ،با دیدن متن های ضد نظام،که کلی حرف دروغ در
مورد جنایات دروغین نظام بود،چشمانش از تعجب گرد شده اند،
کمیل با این عکس العمل مطمئن شد که سمانه از این نشریه ها بی خبر هستش.
ــ اینا چین دیگه؟
ــ میدونی اینارو کجا پیدا کردیم؟؟
ــ کجا؟
ــ تو اتاق کارت....
سمانه شوکه به کمیل خیره شد و زمزمه کرد:
ــ چی؟
ــ امروز چند نفرو فرستادم تا پوستر و cdکه سهرابی بهت داده بیارن،اما تو دفترت
ازشون خبری نبود.
ــ غیر ممکنه،من خودم گذاشتمشون روی فایل کنار کمد. من برا چی باید دروغ بگم
آخه؟
کمیل اخمی بین ابروانش نشست!
ــ من نگفتم دروغ میگید ،چیزی نبوده،یعنی برشون داشتن تا به دست ما
نرسن،موقع گشتن چندتا بسته برگه A4پیدا میکنن که وقتی بازشون میکنن،این
نشریه ها رو پیدا میکنن
ــ وای خدای من،بشیری
ــ بشیری کیه؟
ــ بشیری یکی از آقایونی که تازه شروع به همکاری کرده،اون روز که اومدم تو اتاق
دیدم بدون اجازه رفته تو اتاق ،وقتی هم پرسیدم گفت آقای سهرابی گفت برای
کارای فرهنگی و انتخابات برگه بیارم براتون ،با اینکه من برای کارام به برگه نیاز
نداشتم مخصوصا اون مقدار زیاد.
#رمان_پلاک_پنهان 😍
#قسمت_سی_و_دوم
ــ بشیری چطور آدمیه؟
ــ به ظاهر مذهبی وبسیجی،تو جلسات که باهم بودیم همیشه سعی می کرد بقیه رو
برای شورش یا اعتراض تشویق کنه،یک بار هم باهم بحثمون شد که صغری هم بودش
ــ چرا زودتر نگفتید؟
ــ فک نمیکردم مهم باشه!
ــ اسم و فامیلش چیه؟
ــ اشکان بشیری
کمیل سری تکان داد و آرام زمزمه کرد:
ــ چیزی الزم ندارید؟دیشب خوب خوابیدید؟
سمانه سرش را باال اورد و نگاهی به کمیل انداخت ،می خواست با دیدن چشمان سرخ
اش خودش حدس بزند که راحت خوابیده یا نه؟
کمیل سرش را پایین انداخت و کالفه دستی در موهایش کشید،غمی که در چشمان
سمانه نشسته بود ،او را آتش می زد.
ــ میشه یه خواهشی بکنم
ــ آره حتما
ــ میشه بگید اتاقی که هستم ،چراغ بزارن
ــ چراغ؟؟مگه چراغ نداره
ــ نه چراغ نداره
ــ دیشب یعنی تو تاریکی خوابیدید؟
سمانه به یاد دیشب بغض در گلویش نشست و با صدای لرزانی گفت:
ــ اصال نخوابیدم
کمیل خوب می دانست که سمانه چقدر از تاریکی وحشت دارد،دستان مشت شده
اش از شدت عصبانیت سرخ شده بودند،اما سعی کرد بر خودش متسلط باشد و آرام
باشد،سخت بود اما سعی خودش را کرد.
از روی صندلی سریع بلند شد و برگه ها را جمع کرد:
ــ چی میشه االن؟
ــ چی،چی میشه؟
ــ تکلیف من؟تا کی اینجام؟
کمیل با صدایی که از عصبانیت میلرزید گفت:
ــ قول میدم،سمانه قول میدم، که هرچه زودتر از اینجا بری ،قول میدم
و دل سمانه آرام گرفت از این دلگرمی و تکیه گاهی که هیچ وقت فکرش را نمی کرد
داشته باشد.....
***
امیرعلی خیره به کمیل ,که با عصبانیت در حال جابه جا کردن پروندها بود ،نگاه می
کرد.
ــ متوجه شدی این دو روز چقدر عصبی شدی؟فک میکنی برات اعصابی میمونه
اینطوری
کمیل نیم نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ بی دلیل که عصبی نشدم
ــ االن دعوات با خانم شرفی سر چی بود؟؟
ــ یادم ننداز که اعصابم بیشتر خورد میشه
ــ درست بگو ببینم چی شده؟
کمیل بیخیال پرونده ها شد و به صندلی تکیه داد و گفت:
ــ اون بندی هست که برای فعاالن سیاسی ضد انقالبی بود،یادته؟
ــ آره،مگه همونی نیست که دیگه اوضاع ساختمونش مناسب نبود بستیمش
ــ آره همون ،میدونی خانم شرفی دیشب خانم حسینی رو برده بود اونجا
امیرعلی شوکه به کمیل نگاهی انداخت و با حیرت گفت:
ــ چی میگی؟اونجا حتی روشنایی نداره،میدونی چقدر سرده اونجا؟
کمیل متاسفانه سرش را تکان داد و گفت:
ــ آره میدونم،وقتی هم بهش میگم چرا بردیش اونجا،میگه که بند زندانیای سیاسی
اونجاست،بهش گفتم ما چند ماهه که کسیو تو این بند نمیبریم، و اینکه خانم حسینی
زندانی سیاسی نیست هنوز چیزی ثابت نشده،میگه هرچی چه فرقی میکنه،نباید
احساسی رفتار کنیم تو این قضیه
ــ چرا اینکارارو میکنه؟؟
ــ نمیدونم،فقط میدونم این بچه بازیا جاش اینجا نیست،اینجا جای فضولی و این
مسائل بچه بازی نیست،اگر مسخواد اینطوری ادامه بده،انتقالش میدم جای دیگه ای
برگه ای به سمت امیرعلی گرفت و همزمان کتش را از روی صندلی برداشت.
ــ این اطالعات اشکان بشیریه،برام پیداش کن ،و هر چی اطالعات ر موردش هست
برام بیار،منم میرم بیرون،تا برگردم حواست به اینجا باشه
بعد از خداحافظی از محل خارج شد،اول به وزارت اطالعات رفت،و بعد از پیگیری
بعضی از کارها ،به سمت خانه ی خاله اش رفت،می خواست مطمئن شود که کسی از
آن هایی که این بال را سر سمانه آوردند،به سراغ خانواده ی سمانه رفته اند،یانه...
💟حرف زدن با امام زمان(عج)
🌹مرحوم آیت الله میلانی میفرمودند:
💠هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد
💠و دل کنید. خوب نیست شیعه روزش
💠شب شود و شباش روز شود و اصلاً به یاد او
💠نباشد. بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم
💠نداشته باشد، مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند،
💠با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند.
💠با حضرت درد و دلی کند.
🌹آیت الله بهجت می فرمود:
💠بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است.
💠قبل از اینکه حرف از دهان خودتان به گوش
💠خودتان برسد، به گوش حضرت رسیده است.
💠او نزدیک است، درد و دلها را میشنود.
💠با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
🌹در زمان حضرت امام هادی علیه السلام
💠شخصی نامهای نوشت از یکی از شهرهای دور
💠نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم.
💠گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
💠به هر حال چه کنم؟
🌹حضرت در جواب ایشان نوشتند:
💠«إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک»
💠لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو.
💠ما از شما دور نیستیم.
📚بحارالانوار/ ج53/ ص306
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#تلنگر_مهدوی
1. حضرت ادم برای قبولی توبه اش انقدر گریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد
2. حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.
3. حضرت یوسف در فراق پدر انقدر گریه کرد که زندانیان گفتند یا شب گریه کن یا روز.
4. فاطمه زهرا در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…یا شب گریه کن یا روز…
5. امام سجاد بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.
هر گاه اب و خوراکی برایش میاوردند گریه میکردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم را میفشارد
6. اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…
#آقا
من اصلا #انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهاے فراوانم از شما.....
برشوره زار معصیتم گریہ مے کنے؛
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#تفسیر_کوتاه
#سوره_حجر
#صفحه_264
#آیه_39_و_40
🔻 قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «39»
👈 (ابليس) گفت: پروردگارا! به سبب آنكه مرا گمراه ساختى، من هم در زمين (بدىها را) برايشان مىآرايم و همه را فريب خواهم داد.
🔻 إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ «40»
👈 مگر بندگان اخلاصمند (و برگزيده تو را) از ميان آنان.
#پیام_ها 🔰
1⃣ ابليس و ابليس صفتان عيب خود را به خدا نسبت مىدهند. «أَغْوَيْتَنِي»
2⃣ ابزار انحراف شيطان، زيبا جلوه دادن زشتىهاست. «لَأُزَيِّنَنَّ»
3⃣ پاكان و مخلصان از دام شيطان درامانند. «الْمُخْلَصِينَ» (البتّه اخلاص داشتن كافى نيست، عنايت خداوند لازم است. زيرا «مخلص» به معناى برگزيده الهى است)
📚 تفسیر نور
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
✨﷽✨
#حکایت
✅روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسهی سکهی مردی غافل را می دزدد هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما
✍اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزدکیسه در پاسخ گفت:
✨صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم. واین دور از انصاف است...!
🔺و این روزها عده ای هم دزد خزانه مردمند
و هم دزد باورهای شان ... !!!
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#چگونه_امام_زمانی_شویم
✅ قدم هایی برای خودسازیِ
یاران امام زمان(عج)👇
🔻1: نماز اول وقت
🔹2: احترام به پدرومادر
🔻3: قرائت دعای عهد
🔹4: صبر در تمام امور
🔻5: وفای به عهد با امام زمان(عج)
🔹6: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
🔻7: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
🔹8: پرداخت روزانه صدقه
🔻9: غیبت نکردن
🔹10: فرو بردن خشم
🔻11: ترک حسادت
🔹12: ترک دروغ
🔻13: ڪنترل چشم
🔹14: دائم الوضو بودن
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
#حدیث_روز
🔻 از لغزش دیگران خوشحال نباش زیرا نمیدانی که روزگار با تو چه خواهد کرد.
✅ #امام_علی_علیه_السلام
#غررالحکم_صفحه751
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
"خدآیِجآن"
•
خدا میتواند خرابیهای بندهاش را جبران کند ولی غیر خدا نمیتوانند !
•
خدا میفرماید:
من میتوانم سیئات را به حسنات تبدیل کنم؛
تو خراب کردی؛
من درستش میکنم :)♥️
•
#حاجآقاپناهیان
•
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
♥️🕊•| #امام_رضای_دلم
.
چہ بـــاک!صـحن وســرایت اگرقرنطینه است،
کـــہ عهــدما و...هوایت،عهــد دیــرینه ســت...
.
السلآم علیڪ یا سلطـــاݩ..؛💚
.
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
•♥️🌿•
وقتۍ میگۍ:
#خدایا سپردم به #تو
ـ پساونصداییڪه ته دلت میگه:
ـ نڪنه فلان اتفاق بیفته...
ـ چۍ میگه؟!
ـ اینڪهبتونیجلوےاینصداروبگیرۍ
خودش یه پا #جهاده هآا...🌱
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314
🌼🌹
حاجاسماعیلدولابی :
برخی که خیلی گناه دارند میگویند :
یعنی خدا من را میبخشد ..؟!
آنها نمیدانند وقتی به این حال میرسند
یعنی اینکه بخشیده میشوند :)🌸
♥️🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿♥️
😍🌿♥️🍃
@yazainab314