⟮°~💜~°⟯
.
𝓼𝓽𝓪𝓻𝓼 𝔀𝓲𝓵𝓵 𝓫𝓵𝓸𝓼𝓼𝓸𝓶 𝓲𝓷 𝓽𝓱𝓮 𝓭𝓪𝓻𝓴𝓷𝓮𝓼𝓼, 𝓿𝓲𝓸𝓵𝓮𝓽𝓼 𝓫𝓵𝓸𝓸𝓶 𝓫𝓮𝓷𝓮𝓪𝓽𝓱 𝓽𝓱𝓮 𝓼𝓷𝓸𝔀
ستارھهادرتاریکـےشکوفھمۍدهندوگلهاۍبنفشھدرزیرِبرف! :)
.
#بیوانگلیسۍ🌸^.^!
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
19.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای از شهید حمید باکری به نقل از سردار سلیمانی در روز شهادت شهید مهدی باکری
#خاطرات_شهدا
#جهاد_و_شهادت
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
ثواب شگفت انگیز کمک کردن به دیگران و دعا😍
#کتابسهدقیقهدرقیامت📚
#خودسازی❣
#دینداری
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
🌿🖤🍃
@yazainab314
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_پانزدهم
سلام .ممنونم.داشتم خدمت ایشون میگفتم که اصلا نگران خونه نباشند بهترین خونه رو تقدیمشون میکنم.
صدای تو دماغی و پر از عشوه اش زیادی روی اعصابم رژه میرفت.
با اخم اندکی که روی پیشانی ام نشسته بود با اکراه جواب دادم
_که اینطور.
در حالی که کیان را برانداز می کرد با لحن لوسی گفت
_آقای شمس نمیخواین خونه رو به من نشون بدید
انگار نه انگار که من هم وجود دارم ،آن لحظه دلم میخواست کاری کنم تا لبخند از روی لبهای رژ زده اش محو شود.
چه معنا داشت روبه رویم بایستد و برای عشق جانم ،عشوه بریزد.
کیانم با لبخند زیبایی به من نگاهی انداخت
_عزیزم میشه لطفا شما راه رو به ایشون نشون بدی
_حتما عزیزم
با اکراه خانم فخاری را تا داخل ساختمان همراهی کردم.
او مشغول نگاه کردن به کل ساختمان شد.
من همان درب ورودی به انتظار کیان ایستادم.
کمی که گذشت مرد جذابم با لبخند به سمتم آمد.
_چرا اینجا ایستادی بانو
_منتظر شما بودم آقا
به چشمان پر از عشق کیان خیره شدم .من جان میدادم برای چشمانی که هیچ وقت به گناه باز نشده بود.
با صدای تو دماغی خانم فخاری چشم از کیان کندم و به او چشم دوختم
_اقای شمس من خونه رو کامل دیدم .نیاز به تغییرات زیادی نداره .اگر شما نظر خاصی برای خونه دارید بگید وگرنه من نظرم رو بگم
کیان با لبخند به من چشم دوخت
_به نظرم این خونه نیاز به تغییرات زیادی داره.لطفا یه خونه طراحی کنید که لیاقت همسرم رو داشته باشه.هرچقدر هزینه اش بشه، مهم نیست!روژان جان، شما نظری واسه خونه نداری عزیزم؟
_خب من یه خونه مدرن نمیخوام .یه خونه میخوام که روح زندگی توش جریان داشته باشه .
این خونه رو همین شکلی دوست دارمفقط یه تغییرات کوچیک کنه.دلم میخواد ترکیب خونه سفید ، آبی روشن و صورتی کم حال باشه.من یه خونه ایرانی میخوام
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_شانزدهم
لبخند روی لب کیان، نشان میداد که با نظراتم موافق است ولی خانم فخاری با تحقیر نگاهم میکرد.
انگار کسی را دیده که از پشت کوه آمده و چیزی از مد و طراحی های مدرن نمیداند.
فخاری با لحنی تمسخرآمیز کیان را خطاب قرار داد
_آقای شمس به نظرم ایشون چیزی از هنر نمیدونند
نگاه تحقیر آمیزی به انداخت وبعد با لوندی بسیار رو به کیان حرفش را ادامه داد
_ بهتره که به من اعتماد کنید و اجازه بدید با سلیقه خودم خونه رو براتون طراحی کنم.مطمئنم از دیدن سلیقه من شوکه میشید.
نگاه بی پروایش و لحن اغواگونه اش به کیان، بسیار آزارم میداد و همین هم باعث شد اخم به ابرو بیاورم.
کیان که سرش را پایین گرفته بود، ناگهان نگاهش را به سمت من سوق داد و با دیدن اخم های من، او هم ابرو درهم کشید
_خانم فخاری ،همسر بنده خیلی بهتر از من و شما سر از مد و طراحی در میارند .شاید به نظر شما سلیقه ایشون دمده باشه ولی به نظر من سلیقه ساده ایشون نشون از مناعت طبعشونه، که متاسفانه تو خیلی از آدمها دیده نمیشه . من به داشتن چنین همسری افتخار میکنم.
ممنون از اینکه تشریف آوردید .من از تغییر دکوراسیون این خونه منصرف شدم.
نمیدانم تا به حال حس پریدن داشته اید یانه؟
من آن لحظه دلم میخواست از خوشی پرواز کنم .
مرد دوست داشتنی من به خوبی از من و عقیده ام دفاع کرده بود.
لبخندی به پهنای باند پرواز، بر روی لبانم نقش بست.
با غرور به خانم فخاری نگاه کردم.
هنوز باورش نمیشد که مرد من اینگونه او و عشوه های زنانه اش را کیش و مات کرده باشد و عذرش را خواسته باشد.
کیان به سمت در ورودی رفت
_بفرمایید من و همسرم شما رو تا جلوی در همراهی میکنیم.
فخاری با عصبانیت و غرولند کنان از کنارمان گذشت
_نیازی نیست خودم راه رو بلدم.
با رفتن خانم فخاری کیان مقابلم ایستاد و دستم را گرفت
_من به هیچ کس اجازه نمیدم به همسرم بگه بالای چشمت ابروئه! چه برسه که بگه عشق من از هنر چیزی نمیدونه.
خودم برات اینجا رو همون مدلی که دوست داری میسازم .
تا وقتی من زنده ام هیچ وقت اجازه نداری که از حرفهای نا به جای بقیه خم به ابرو بیاری، باشه جانم؟
با چانه ای لرزان در جوابش فقط سری تکان دادم
نمیدانم آن بغض لعنتی از کجا ، سر و کله اش پیدا شده بود، که بر گلویم چنبره زده بود.
آن لحظه انقدر محو وجودش شده بودم که هیچگاه به ذهنم نرسید ،شاید روزی برسد که خم به ابرو که هیچ ،کمرم از نبودش خم بشود!
ادامه دارد...
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
سلام روزتون مهدوی 🌹14 صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرسین تا ان شاالله قسمت جدید رو بذارم😊
🍃🌸در جیب هایت یک مشت امید
بریز از چوب لباس چند رویا بردار
روی گلدان ِ زندگی ات آبی بپاش
و کفش همت بپوش ...
باقی درست خواهد شد ...☺️🌸🍃
قسمت جدید تقدیم نگاه های مهربونتون♥️
#ممنونکه هستید🌸🌱
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#یک_تلنگر_بسیارزیبا👌👌
✨ خدایی خدا غریبه😭😭
#خداااا_شهیدم_کن😭😭
🗣#مجتبی_رمضانی
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
🌿🖤🍃
@yazainab314
#مکتبالشهدا
همیشه می گفت من برای اینکه بگن چه پسر خوبیه و... نماز نمیخونم و برای اینکه کسی ببینه نماز نمیخونم، براش مهم این بود خدا ببینه.
حتی وقتی اذان گفته میشد همون لحظه بدو نمیرفت برای خوندن میزاشت یه چند دقیقه بگذره و همه یادشون بره بعد بخونه که بازم کسی متوجه نشه🌷
#شهیدمحمدمهدیرضوان
#راز_شهادت♥️
ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ
🖤🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿🖤
😭🏴🌿🖤🍃
@yazainab314