Mirdamad-Doa-Salamati.mp3
747.2K
دعای سلامتی امام زمان /عج/💜
#قرار_هر_صبح ☘
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
رهبرمونه🤩
روزت مبارک حضرت آقا 😍
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✳️ دعای پیش ازخواندن قرآن ✳️
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..🌱
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
#ختم_روزانه_قران 🌸✨
#صفحه_دویست و بیست و چهار📜
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
Page224.mp3
718K
#ختم_روزانه_قران 🌸✨
#صفحه_دویست و بیست و چهار📜
صوت🎶
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
🌸🌸ختم چهارم🌸🌸
💠 ختم_یک_جزء_از_قرآن_کریم
📖 به صورت صفحه ای
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
💢سلام وعرض ادب✋
ان شاءالله به یاری خداوند خواندن جز ششم قرآن را به نیت شادی روح شهید عباس دانشگر هدیه میکنیم به امام صادق(ع)
☑️سلامتی وتعجیل درظهورآقاصاحب الزمان (عج)
☑️سلامتی رهبری عزیز
☑️شفای بیماران و ریشه کن شدن ویروس کرونا
☑️رفع مشکلات وگرفتاری ها
☑️شادی اموات ختم دهندگان
☑️سلامتی و حاجت روایی تک تک عزیزان
به صورت صفحه ای شروع میکنیم
❤️ جزء ششم: هدیه به امام صادق(ع)
﷽📖ص۱۰۲:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۳:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۴:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۵:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۶:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۷:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۸:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۰۹:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۱۰:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۱۱:خانم معینی ✅
﷽📖ص۱۱۲:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۳:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۴:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۵:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۶:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۷:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۸:خانم اصغری✅
﷽📖ص۱۱۹:خانم اسماعیلی ✅
﷽📖ص۱۲۰:خانم اسماعیلی ✅
﷽📖ص۱۲۱:خانم اسماعیلی ✅
🌺جزء خوانی امروز تقدیم به امام صادق(ع) میشود🌺
🔵بزرگوارانی که تمایل ب شرکت دارند پیوی اطلاع بدهند تا صفحه مربوطه به نامشان ثبت شود🙏🏻
صفحه مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
⭕️نکته صفحه ی مورد نظر درهمین روز باید خوانده شود.
❌حتما از قرآن عثمان طه استفاده شود.
باتشکر 🌹
التماس دعا🙏🏻
#ختم -قران
#ختم-چهارم
#جز-قرآن
#جز-ششم
#ختم -به-نیابت- از-شهدا
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
🌸قلم در صفحه وصف یاس بنویس
🌸شب عید است از عبّاس بنویس
🌸رقم زن وصف یار نازنین را
🌸گل نورسته ے امّ البنین را
🌸قلم بنویس ماه انجم است این
🌸ولایت را حسین دوّم است این
🌸قلم بنویس با میلاد خورشید
🌸رخ ماه بنے هاشم درخشید
🌸قلم بنویس خیر النّاس آمد
🌸گل امّ البنین عبّاس آمد
🎊🎉🎊🎉🎈🎉🎊🎉🎊
4_509976290648916966.mp3
4.27M
🍀 ️سرود بسیار زیبا🍀
🎵 بی ابالفضل دنیایی ندارم
🎤با نوای کربلایی جواد مقدم
🎊 شادمانه میلاد حضرت ابالفضل(ع)🎊
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
✍روز شهید بهت تبریک گفتیم
روز پاسداره بهت تبریک گفتیم
امروز که روز جانبازه بهت تبریک میگیم🌷
حاجی جان
توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟
ای فخر شهدا
ای فخر جانباز ها
ای فخر پاسدار ها
#شهید_عزیز_ما🌷
#روز_جانباز
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دخیلک_یا_باب_الحوائج💚
#مناسبٺے
ارمنی یک بار رو زد، حاجت خود را گرفت
خوش به حال ما که عمری در پی ات آواره ایم
#میلاد_حضرت_ابوالفضل(ع)🍃🌺
#مبارڪـ_باد🍃🌺
@yavaraniha
<وَأَحْسِنُوٓا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ..♥️>
نیڪۍ ڪن بندھ ۍ من!
اون بندھ هامو ڪھ خیرشون بھ
همھ میرسھ رو خیلۍ دوستدارم:)
-سورھ بقرھ | آیھ ۱۹۵🦋
ــــــــ🌱ــــــــ
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
•『💞』
•
ازمیاننوکرانهیئتت
یارمشکیپوشمیخواهمحسین...(:
#عاشقانه
مخصوص دلداده های کانال💝
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-لبیک یا حسیـــــن:)❤️☘
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
4_5947251879174998605.mp3
5.15M
°•🌱
○° من ازون قدیم ندیما
بین الحرمینی بودم 😍💐
#مولودی 🎼
#شادمانهولادتسقا💖
#جوادمقدم
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
🦋🌿
🌿 آیتاللهبهجت میفرمود:
بین دهان تا گوش شما ڪمتر از یک وجبــ است. قبل از اینڪه حرف از دهان خودتان به گوشِخودتان برسد،
به گوش حضرت رسیده است.
#دردِدلکنیمباامامزمانمون
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزترین جانبـاز روزت مبارڪ🌸✨
#رهبرانہ💚
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
•|♥|•
🌷 امام سجاد (علیه السلام) :
☘ برای عمویم عباس ، نزد خداوند منزلتی است که در روز قیامت ، همه شهیدان بر آن غبطه می خورند.
📚 بحارالانوار ج 22 ص274
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
#چادرانه💖
چادرت
ستون سقف زیبآیی هاست...😉
نبآشد،فروخواهی ریخت...
حجابت ؛ بال های توست...😌🕊
نباشد،حسرت پرواز بر دلت خواهد ماند...
حیا و وقار و متانت ؛ گنج های تو هستند 😍
قدر بدان و رهایش مکن🙃❤
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
در این زمانه اگر
به خاطر حرف مردم
تغییر ڪنی
این جماعت هرروز
تو را جور دیگر می خواهند
ولی
لبخند خالق را به هیچ
حرفی ترجیح نده
حجاب را عاشقانه
انتخاب کن...
#حجاب
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
#چادرانه
درحصار |چـ🍃ـادر| خود
در امانے تا ابد✨
قدڕ ایـن ارثیـه
را باید بدانے تا ابـد
پاڪ بودݩ❣اولین شرطست
میخواهے اگردر پناھ☝️🏼
چادر زهــرا بمانے تاابد
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
°•○●﷽●○
#نــاحلــه🌸
#قسمت_بیست_و_سوم
#پارت_اول
از حرفم خندش گرفت
حتی فکر کردن به نبودشم اذیتم میکرد .
ولی با تمام وجود خوشبختیش و میخواستم
نگاهشو ازم گرفت و
+چرا وداع میکنی حالا ؟
_اخه انقدر که برات خواستگار نیومده بود فکر میکردم همیشه میمونی و آزارت میدم.
حالا ک فهمیدم قراره عروس شی بری ناراحت شدم
+ناراحت نشو واست زن میگیرم اونو آزار بده
_نه دیگه خواهر
خانومم و که آزار نمیدم رو سرمنگهش میدارم
+ اه اه اه حالم بهم خورد زن ذلیل بدبختتتت.
پاشو پاشو برو میخوام درس بخونم مزاحمم نشو .
آروم زدم تو گوشش ودراز کشیدم تا بخوابم
_ساعت ۶ بیدارم کن آماده شیم برگردونمتون شمال
+دوباره میای تهران ؟
_آره
مثه همیشه تا سرم رفت رو بالش از خستگی زیاد خوابم برد
_
+پاشو پاشو پاشو پاشو ممد پاشو پاشو پاشو پاشو
با صدای ریحانه از خواب پریدم .
یه چش و ابرو رفت و
+چهارساعته ما حاضریم خسته شدیم .
پاشو دیگه اه .
بلند شدم و رفتم دسشویی.
یه اب به سر و صورتم زدم و وسایلارو جمع کردم
بابا و ریحانه هم فرستاده بودم تو ماشین .
خیلی سریع در خونه رو قفل کردم و رفتم پیششون. همینکه نشستمتو ماشین به روح الله پیام فرستادم که" اوکی شد تشریف بیارین"
به دقیقه نکشیده پیامک داد و تشکر کرد .
وقتی بهش گفتمکه این دفعه طولانی میرم تهران و تا عید برنمیگردم خیلی اصرار کرد که زودتر ببیننمون
بعد اینکه با بابا و ریحانه در میون گذاشتم قرار شد فرداشب بیان خونمون*
ادامـہ دارد...
نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است ❌
°•○●﷽●○
#نـــاحلـــه🌸
#قسمت_بیست_و_سوم
#پارت_دوم
وقتی که رسیدیم ساعت دو شب شده بود
همه خسته و کوفته تو رخت خواب ولو شدیم
واسه نماز صبح بیدار شدم و بقیه رو هم بیدار کردم
بعد خوندن نمازم رو سجادم خوابم برد
نمیدونم ساعت چند شده بود که با افتادن نور آفتاب تو صورتم بیدارشدم
تا بلند شدم دردی و تو ناحیه گردنم حس کردم
در اتاقم و باز کردم و رفتم سمت روشویی.
بعد اینکه صورتمو شستم و سرحال شدم رفتم آشپزخونه که ریحانه با دیدنم گفت
+عه سلام داداش .بیدار شدی؟بیا صبحونه
با تعجب گفتم
_بح بح ب حق چیزای ندیده و نشنیده چی شده ریحانه خانوم تنبلمون پاشده صبحانه درست کرده ؟
نکنه ک....
روشو برگردوند
خندم گرفت.
خیلی سریع یه لقمه بزرگ گرفتمو گذاشتم تو دهنم .
بعد خوردن چاییم شناور شدم سمت اتاق .
لباسامو پوشیدم و از ریحانه خداحافظی کردم که گفت
+کجا به سلامتی ؟
_میرم خرید کنم چیزی نداریم تو خونه .تو هم زنگ بزن به علی و زنداداش واسه امشب
+چشم داداش
سرمو تکون دادمو بعد پوشیدن کفشم رفتم سمت ماشین
زنگ خونه رو زدم و با دستای پر وارد شدم .
_ریحانههه بیا کمکم دیسک کمر گرفتم .
خیلی سریع خودشو رسوند به من
وسایلو دادم دستشو رفتم که بقیه رو از تو ماشین بیارم که نگاهم به هدیه ای که واسش گرفته بودم افتاد .
لای پالتوم قایمش کردم .با کیسه های میوه و جعبه ی شیرینی که تو دستم بود رفتم سمت در و با پام هلش دادم .
دزدگیر ماشینو زدم که درش قفل شد .
رفتم تو آشپزخونه و وسایلو گذاشتم رو اپن!
+اوووو چقد خرید کردی اقا داداش
جیبت خالی شد ک حالا چرا انقد جو میدی
کی گفته ک من قبول میکنم ؟
بی توجه به حرفش شونمو انداختم بالا و رفتم تو اتاقش و روسریِ گل گلی ای که براش هدیه گرفته بودم و گذاشتم رو لباساش و از اتاقش اومدم بیرون .
خونه رو برق انداخته بود.
همه چی سر جاش بود .
یه نگاه به اطراف کردمو
_بابا کجاس ؟
+تو اتاقش داره کتاب میخونه
_قرصاشو بهش دادی؟
+بله خیالت تخت.
رفتم پیش بابا و راجع به روح الله باهاش حرف زدم و نظرشو پرسیدم
یه نیم ساعت کنارش نشستم و بعدش از خونه زدم بیرون .
از اینکه ریحانه دیگه بزرگ شده بود خیلی خوشحال بودم.
دلم میخواست زودتر سر و سامون بگیره.
ولی نمیدونستم چرا راجع به خودم تعلل میکردم.
شاید به قول ریحانه غرورم اجازه نمیداد کسیو ببینم و از نظرم هیچکس اهلِ زندگی نبود و با شرایطم کنار نمیومد..
ولی خب واقعا نمیدونستم حکمتش چیه .
خیلی سعیم بر این بود تا کسیو انتخاب کنم که همه جوره بهم بخوره .
خلاصه سنی هم ازم گذشته بود و خلاف عقیدم که پسر فوقش باس تا سن ۲۴ سالگی ازدواج کنه دیگه ۲۶سالم شده بود و تقریبا همه دوستام ازدواج کرده بودن جز محسن که اونم تازه ۲۲ سالش شده بود
شایدم دلیل ازدواج نکردنم هم این بود ک همه ی فکر و ذکرم ریحانه بود
که اگه ان شالله ماجراش با روح الله درست شه خیالم راحت میشد از جانبش .
تقریبا چیزی تا عید نمونده بود و قرار بود با بچه های سپاه بریم مناطق جنوب واسه تفحص شهدا که سال تحویل دل یه خانواده شهیدُ شاد کنیم !*
ادامـہ دارد...
نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
°•○●﷽●○
#نـــاحلــه🌸
#قسمت_بیست_و_چهارم
#پارت_اول
تو فکر بودم که رسیدم دم سپاه شهرِ خودمون .
گزارش کارا رو گرفتم و برناممونو براشون توضیح دادم .
رفتیم نماز جماعت و بعدشم به بچه ها یه سری زدم و باهم رفتیم بیرون که نهار بخوریم
دوباره برگشتیم سپاه تا به کارای عقب موندم برسم .
__
تقریبا ساعت ۵ عصر بود .
حرکت کردم سمت ماشینو روندم تا خونه.
به محض ورود با ریحانه مواجه شدم که صورتش گل انداخته بود .
بعد سلام و احوال پرسی با بابا و ریحانه
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق تا باهاش حرف بزنم ...
مشغول صحبت بودیم که صدای آیفون اومد
بابا اومد تو اتاق و
+نمیخای درو باز کنی ؟
دل بِکَن دیگه
با حرف بابا خندیدمو
_ای به چشم .
به صورت ریحانه نگاه کردم که از خجالت سرخ شده بود .
با خنده گفتم
_عه صدای قلبت از ۲۰ متریم شنیده میشه. چرا استرس دارییی دخترم !!!
اینو گفتمو رفتم سمت در .
با بابا رفتیم استقبالشون
راهنمایی کردیمکه ماشینشونو پارک کنن. پدر روح الله خیلی گرم و صمیمی باهامون احوال پرسی کرد
مادرشم با یه جعبه شیرینی از ماشین پیاده شد
بر خلاف تصورم پدر و مادرش جوون بودن
بعد احوال پرسی با مادرش و دعوتشون به داخل خونه منتظر موندیم که روح الله از ماشین پیاده شه
تو دلم خدا خدا میکردم ریحانه سوتی نده و بتونه مسلط ازشون استقبال و پذیرایی کنه
روح الله با دسته گل رفت سمت بابا .به وضوح استرس و تو حرکاتش حس میکردم مخصوصا وقتی که نگاه نافذ و دقیق پدرم و رو خودش دید...
بابا با همون ابهت و مهربونی که انگاری ذاتی خدا ذاتی تو وجودش گذاشته بود
سمتش رفت و بهش دست داد وخوش آمد گفت
به من که رسیده بود استرسش کمتر شد
یه لبخند نشست رو لباش و با خوش رویی احوال پرسی کرد*
ادامـہ دارد...
نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌