eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
°•○●﷽●○ 🌸 لباسم رو عوض کردم. کتاب هام رو ریختم تو کولم که محمد اومد تو اتاق و گفت: +امروز من میرسونمت خیلی خوشحال شده بودم _جدی؟ مگه نمیری سپاه؟ +چرا ! ولی میتونم تو رو هم برسونم. _قربونت برم پس بریم کلاسم دیر میشه. لباساش رو عوض کرد و رفت پایین. در اتاقا رو بستم ،چراغ هارو خاموش کردم،در خونه روهم قفل کردم و رفتم پایین. محمد تو کوچه منتظرم بود به محض دیدنم استارت زد نشستم تو ماشینش چند دقیقه از حرکتمون میگذشت که گفت: +هر روز با تاکسی و آژانس میری سختت نیست؟ +راستش سخته یخورده! _آخه اینجوری هم باید صبح به این زودی بیدار شی تا برسی به کلاسات برای همین از خواب سیر نمیشی. همیشه هم تا دیر وقت بیداری. بعدش هم تا کی میخوای این همه کرایه بدی؟ ناسلامتی گواهینامه داری ها. _نمیدونم میترسم تصادف کنم +نفوس بدنزن. ماشین رو زد کنار و پیاده شد که گفتم: _عههه چیکار میکنی؟ کلاسم دیر میشه. +خودت بشین پشت فرمون _محمد دیوونه شدی؟ در سمت من رو باز کرد +پیاده شو یالا. _وای تورو خدا +خدا هست بعدش هم من هستم دیگه چرا میترسی؟ استرس وجودم رو گرفته بود _حالا نمیشه امروز بگذری از من؟ باشه یه روز دیگه که عجله ندارم +نوچ نمیشه بدو پاشو میدونستم دست بردار نیست و قفلی بزنه به همین راحتی ها ول نمیکنه‌ پباده شدم محمد جای من نشست. نشستم پشت فرمون با کلی دعا و بسم الله کلاج رو گرفتم و دنده گذاشتم و بعدش هم گاز اصلا دل تو دلم نبود. محمد گفت: +خب چیه مثلا؟ این ترس داره؟ _هیس محمد حرف نزن تمرکزم بهم میریزه ! خندید و گفت: +به روی چشم نفهمیدم اون روز چجوری رسیدم دم دانشگاه وقتی ماشین رو خاموش کردم یه نفس عمیق کشیدم و به محمد نگاه کردم که گفت: +دیدی سخت نبود؟ _سخت نیست فقط راهش زیاده! خندیدوگفت: +باشه عزیزم برو کلاست دیر میشه. کولم رو گرفتم و از محمد خداحافظی کردم و وارد دانشگاه شدم. تا چند ساعت قلبم همینجور بوم بوم میزد. بین دو تا کلاس هام که گوشیم رو چک میکردم متوجه شدم محمد پیام داده +ساعت چند کلاست تموم میشه؟ براش اس ام اس زدم _سه و نیم انگار منتظر جواب نشسته بود گفت: +پس میام دنبالت یکم رانندگی کنی یاد بگیری. به خودم گفتم هیچی دیگه کارم در اومد ... دقیقا همینجور شد! دقیقا سر ساعت سه و نیم دم دانشگاه منتظر بود. من رو که دید با شوق از ماشین پیاده شد سلام که کردم گفت +بشین دوباره همون آش و همون کاسه ی صبح بود. تا یک هفته همین کارش بود صبح ها زودتر بیدار میشد باهام می اومدتا رانندگی کنم که هم خودش به کارش برسه هم من به کلاسم. وقتی هم که زمان تموم شدن کلاسام با محل کارش تداخل نداشت می اومد دنبالم. انقدر این کار روکرد که کاملا جاده رو مسلط شدم و خودم با ماشینش میرفتم و می اومدم. _ بعد از نمازصبح نشستم سر درس هام.انقدر این کتاب و اون کتاب رو ورق زدم که خسته شدم‌ ساعت تقریبا ده بود.بلند شدم در یخچال رو باز کردم پاکت شیررو برداشتم تا برای خودم بریزم که محمد هم بیدار شد. _به به صبح بخیر جناب سحرخیز یعنی دقیقا زمان بیدار شدن تو خونه ی ما برعکس شده. چقدر میخوابی تو اخه پسر؟! پاشو یکم ببینیمتون دلمون وا شه انگیزه داشته باشیم واسه درس خوندن خندیدو گفت : +عجب!!! صبح شمام بخیر. _دست و صورتت رو بشور واست صبحانه درست کنم. رفت تو دستشویی وچند دقیقه بعد اومد بیرون. مسواکش رو گرفت و دوباره رفت دستشویی. یک ربع گذشت عجیب به ساعت نگاه کردم سفره روکه چیدم رفتم دنبالش دردستشویی رو زدم وگفتم : _اقا محمد!! با صدای عجیب غریبی گفت بله و بعدش در رو باز کرد. _چیکار داری میکنی شما یک ربع؟ با مسواک تو دهن پر از کفش گفت : +مسواک میزنم با تعجب پرسیدم _یک ربع داری مسواک میکنی؟ دهنش رو شست و گفت: +جدی یه ربع شد؟ خندیدم که گفت: +اره دیگه النظافت من الایمان باهم دیگه خندیدیم و رفتیم تو آشپزخونه مشغول جمع کردن ظرف های صبحانه بودم که زنگ خونه به صدا در اومد به محمد گفتم: _منتظرکسی بودی؟ +نه رفت سمت آیفون و +عه ریحانس _خب درو بزن بیاد بالا +زدم در خونه رونیمه باز گذاشت. چند دقیقه بعد ریحانه با دو اومد بالا با دیدن محمد تو چارچوب در پرید بغلش محمد بوسیدتش و وارد شدن منم ریحانه رو بغل کردم که محمد رو به ریحانه گفت:
+چرا نفس نفس میزنی؟ ریحانه گفت: +روح الله دم دره داداش باید بریم گفتم: _وا چرا به این زودی؟تازه اومدی که. ریحانه نفس عمیق کشید و ادامه داد: +اومدم چندتا کارت بهتون نشون بدم نظرتون رو بپرسم محمد با اشتیاق گفت: +خب؟ ببینم!! ریحانه سه تاکارت از کیفش در اورد یکیش سفید بود و ساده و روش یه پاپیون داشت. یکی دیگه سفید و صورتی بود و روش گل های ریز داشت . قسمت بالاییش هم دالبری بود و یه نگین کوچولو میخورد تقریبا تو مایه های کارت عروسی خودمون بود. یکی دیگه هم یاسی بود و روش اکلینی بود با اینکه ساده به نظر میرسید و خیلی خوشگل بود.* ادامـہ‌دارد... ✍️نویسنده 🧡 💚
°•○●﷽●○ 🌸 ریحانه به سرعت کارت ها رو ازجلومون برداشت که گفتم : _کجا به این زودی ؟ گفت: +روح الله دم در منتظره. میخوایم بریم کارت رو بدیم برامون تکثیر کنن یارو بیچاره به خاطر ما مغازشو باز کرده روز جمعه ای. _الهی قربونت برم مبارک باشه محمد گفت: +همون تاریخ شد؟ ریحانه گفت: _اره داداش بعد محمدرو بغل کردبوسید از هم خداحافظی کردیم که رفت. محمد رفت سمت اتاق لباس پوشیدکه گفتم: _نماز جمعه بری؟ گفت: +مگه تو نمیای؟ _نه +اها _میگم محمد جان یکم زودتر بیا بریم دور بزنیم پوسیدم تو خونه +چشم. _راستی نهار چی درست کنم برات؟ +تاس کباب _شوخی میکنی دیگه؟ خندیدو گفت: +هر چی درست کنی ما دوست داریم. چه تاس کباب چه بادمجون. ____ اومده بودیم واسه عروسی ریحانه لباس بخریم. بعد از ظهر پنج شنبه اماده شدیم و رفتیم خرید. هوا ابری بود از این پاساژ میرفتیم یه پاساژ دیگه از این مغازه به اون مغازه انقدر که راه رفته بودیم دیگه زانوهام درد گرفته بود هر لباسی رو به یه علت رد میکردیم اخرش هم چیزی نخریدیم تو یکی ازپاساژ هامیگشتیم که پشت ویترین چشمم افتاد به یه لباس قشنگ رنگش مشکی بود و خیلی بلند بود منتهی اصلا پوشیده نبود. روی سینش سنگ کاری شده بود و کمر به پایینش طرح های قشنگی داشت دست محمد رو کشیدم و رفتیم سمتش. از پشت ویترین بهش نشون دادم _نگاه محمد چقدر قشنگه! +کدوم؟ اینو میگی؟ _عه اره دیگه. +نه خیر اصلا هم قشنگ نیست پوکر نگاهش کردم و _جدی میگی؟ +بله _عه! +ببین خیلی بازه. بعد رنگشم مشکیه!خوب نیست دوس ندارم اینو بپوشی. با تعجب نگاهش میکردم که ادامه داد +روح الله بهت محرم نیست که حالا هر دقیقه میگن داماد میخواد بیاد تو فلان بیاد تو پدر داماد فلان داماد.. نه قشنگ نیست اصلا. _محمدددد!!! +بیا خانومم بیا بریم این اصلا خوب نیست. _ولی خیلی قشنگه. ببین به دلم نشسته خب. خیلی بدی بزار بپوشم حداقل بعد نظر بده. خیلی جدی برگشت طرفم و گفت: +من عزای بابام مشکی به زور پوشیدم حالا بزارم عروسی ابجیم مشکی بپوشی؟ عمرا. در ضمن مشکلش فقط رنگش نیست میگم خیلی بازه هر دقیقه باید حجاب کنی اونا فیلم برداری میکنن نمیتونی که همش چادر سرت کنی دستم رو محکم تو دستش گرفت و گفت: _بیا بریم عزیزم. باهاش هم قدم شدم و سعی کردم چیزی نگم وارد یه مغازه شدیم. یه پیراهن گلبهی نظرم رو جلب کرد استینش سه ربع بود و بلند روی دامن حریرش هم کلی گل های خوشگل کار شده بود لباس خیلی شیکی بود زیاد باز هم نبود. به محمد اشاره زدم که لباسه رو ببینه. خیلی عصبی به نظر میرسید. پشت به فروشنده ابروهاشو انداخت بالا. گفتم _برم بپوشمش؟ انگار که بهش فحش داده باشم گفت نمیدونم و مثل برق سریع از مغازه خارج شد. دنبالش رفتم رفتارش خیلی برام عجیب بود. دم در مغازه منتظرم بود کارتشو داد دستم و گفت +فاطمه جان هرچی میخوای بخر فقط من برم یه سر بیرون. مات مونده بودم که بلا فاصله ازم دور شد. به بیرون پاساژ نگاه کردم که بارون میزد یعنی چی انقدر عصبیش کرده بود؟ شماره تلفنش رو گرفتم. جواب نداد . دنبالش رفتم تو خیابون. بارون شدیدی میزد. اطراف پاساژ رو نگاه کردم خبری ازش نبود. به ناچار زیر بارون تو خیابون دنبالش گشتم. اصلا آب شده بود رفته بود تو زمین. خیلی بهم برخورده بود. چند بار دیگه هم شمارش رو گرفتم ولی جواب نداد.خیس خالی شده بودم ناچارا برگشتم تو همون پاساژ قبلی. چند دقیقه منتظر به مغازه ها زل زده بودم که دیدمش با قیافه پر از تعجب نگام میکرد با عصبانیت پرسیدم _کجا بودی شما؟؟؟ +تو چرا خیسی؟ _محمد میگم کجا رفتی یهو؟ +ببخشید واقعا نمیتونستم دیگه بمونم. _دقیقا چرا؟؟ +تو کلا تو باغ نیستیا. هی بهت چشم و ابرو رفتم متوجه نشدی. استغفرالله..... _خب ادامه بده.؟؟؟؟ +ولش کن خانوم من از شما عذر میخوام . ببخشید. _نه خیر نمیبخشمت. لبخند زد و +خب چیزی نخریدی؟ نگفتی چرا خیس شدی؟ دلم میخواست گریه کنم الان با اون وضع نه میشد لباس پرو کرد نه کار دیگه. _بریم خونه لطفا +چیزی نخریدی که. _گفتم بریم خونه +خب باشه بریم چرا عصبی میشی عصبی گفتم: _با اون لبخندای زشتت اه. دستم رو گرفت و باهم رفتیم تو خیابون. گفتم:
_ماشین که اینجاس کجا میبری منو تو بارون؟ دستم رو سفت تر گرفت انقدر قدم زدیم که جفتمون خیس آب شده بودیم دم یه گل فروشی ایستاد. رفت داخل و بعدش با دوتا شاخه رز آبی برگشت و حسابی معذرت خواهی کرد. گفتم: _تو اصلا متوجه نمیشی ها. من با اون یارو چیکار داشتم اگه میگفتی باهات می اومدم اینکه بدون اطلاع من رفتی گم و گور شدی حرصمو در اوردی من نمیتونم تحمل کنم هستی و نیستی . صدای خنده ی محمد بلند شد +واییی ینی چی هستم و نیستم؟ _چه میدونم اه گلا رو داد دستم و در گوشم اروم گفت +منم عاشقتم هست و نیستم* ادامـہ‌دارد... نویسنده✍ 🧡 💚
بِسمِ خُدایِ شَهرُ الرَمَضان🌿
♥️ بیا موعود هنگام قیام است ✨جهان مجروح یک جو التیام است زمان لبریز شوق‌و است ✨ بر رجعتت امّیدوار است بیا امروز روز عشق❤️است ما را ✨علمدار😍 تو در صدر است ما را ❣️✨ シ︎ ❥︎ @yazainab314
° ° 🌻 ♥️ معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت.🦋 خدا تو را میخواست و انتخاب حق خدا بود🤩 دانای عشق روزت مبارک 🎉🎊🎉 シ︎ ❥︎ @yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
° ° #روز_معلم 🌻 #روز_دانای_عشق ♥️ معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت.🦋 خدا تو را میخواست و انتخاب
روز معلم رو به تمام معلم های مهربون سرزمینم به خصوص معلم های عزیزِ اعضا، از صمیم قلب تبریک میگم 🌻🦋 روزتان مبارک ای بهترینان😍
🤲🏻 🕊 🌙 🙂 🌃 💫 دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان 🌱 بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین. ترجمه:خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از برکاتش وآسان کن راه مرا به سوى خیرهایش و محروم نکن ما را از پذیرفتن نیکى هایش اى راهنماى به سوى حـق آشکار. シ︎ ❥︎ @yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
#سلام_امام_زمانم ♥️ بیا موعود هنگام قیام است ✨جهان مجروح یک جو التیام است زمان لبریز شوق‌و#انتظار
☘ 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 💠"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💠 اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞 ✳️ دعای پیش ازخواندن قرآن ✳️ اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..🌱 💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞 ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
🌸✨ و شصت و هشت📜 ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
Page268.mp3
626.3K
🌸✨ و شصت و هشت📜 صوت🎶 ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
🌸🌸ختم چهارم🌸🌸 💠 ختم_یک_جزء_از_قرآن_کریم 📖 به صورت صفحه ای 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻 💢سلام وعرض ادب✋ ان شاءالله به یاری خداوند خواندن جز بیست و دوم قرآن را به نیت شادی روح شهید مجید قربانخانی هدیه میکنیم به حضرت ادریس(علیه السلام) ☑️سلامتی وتعجیل درظهورآقاصاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ☑️سلامتی رهبری عزیز ☑️شفای بیماران و ریشه کن شدن ویروس کرونا ☑️رفع مشکلات وگرفتاری ها ☑️شادی اموات ختم دهندگان ☑️سلامتی و حاجت روایی تک تک عزیزان به صورت صفحه ای شروع میکنیم ❤️ جزء بیست و دوم: هدیه به حضرت ادریس(علیه السلام) ﷽📖ص۴۲۲:گمنام✅ ﷽📖ص۴۲۳:گمنام✅ ﷽📖ص۴۲۴:گمنام✅ ﷽📖ص۴۲۵:گمنام✅ ﷽📖ص۴۲۶:گمنام✅ ﷽📖ص۴۲۷:خانم اصغری✅ ﷽📖ص۴۲۸:خانم اصغری✅ ﷽📖ص۴۲۹:خانم اصغری✅ ﷽📖ص۴۳۰:خانم اصغری✅ ﷽📖ص۴۳۱:خانم اصغری✅ ﷽📖ص۴۳۲: ﷽📖ص۴۳۳: ﷽📖ص۴۳۴: ﷽📖ص۴۳۵: ﷽📖ص۴۳۶: ﷽📖ص۴۳۷:خانم اسماعیلی✅ ﷽📖ص۴۳۸:خانم اسماعیلی✅ ﷽📖ص۴۳۹:خانم اسماعیلی✅ ﷽📖ص۴۴۰:خانم اسماعیلی✅ ﷽📖ص۴۴۱:خانم اسماعیلی✅ 🌺جزء خوانی امروز تقدیم به حضرت ادریس(علیه السلام) میشود🌺 🔵بزرگوارانی که تمایل ب شرکت دارند پیوی اطلاع بدهند تا صفحه مربوطه به نامشان ثبت شود🙏🏻 صفحه مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید @yazahra4565 ⭕️نکته صفحه ی مورد نظر درهمین روز باید خوانده شود. ❌حتما از قرآن عثمان طه استفاده شود. باتشکر 🌹 التماس دعا🙏🏻 -قران -چهارم -قرآن -بیست و دوم -به-نیابت- از-شهدا ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
🧡¦ ماه‌رمضوטּ‌ازنیمہ‌اش‌‌گذشت..! اولین‌شب‌قدࢪهم‌رسید💔:)" چقدࢪباقبل‌ماھ‌رمضاטּ‌فرق‌کࢪدی؟ چقدربهتࢪشدی‌رفیق؟🖐🏻 シ︎ ❥︎ @yazainab314
16191098865010393063310.mp3
2.61M
🔊 📌 تنظیم 📝از اینکه بی وفایم خیلی دلم گرفته 👤 کربلایی سیدمجید 💯پیشنهاد_دانلود💯 シ︎ ❥︎ @yazainab314
💠راهکاری های زندگی موفق در جز 💠 シ︎ ❥︎ @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خبࢪ را برسانید به عشاق نجف که بوی سجاده ی خونین کسی می آید.... シ︎ ❥︎ @yazainab314
شهید حمید سیاهکالی مرادی 🌸 🔰 جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می‌شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند. ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
°•|🌻¡` 🦋 "ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است،ما برآنیم که این ذکر جهانی گردد."🕊 シ︎ ❥︎ @yazainab314
🌿سال نو مومنین از شب قدر آغاز میشود. 👤آیت الله خامنه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
tahdir 19.mp3
4.08M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 💠 ⚜ ⚜ 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🕊 🌙 ╭ঊঈ🌺♡🌸♡🌼♡🌸♡🌺ঊঈ ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314 ╰ঊঈ🌺♡🌸♡🌼♡🌸♡🌺ঊঈ╯
|↫ 🙃 شما خودڪار🖊 رو میخری دو هزار تومانــ ولی لاڪ غلط گیر چهار هزار تومانہ تواین حتے روے ڪاغذم🗞 اشتباه‌ڪنی‌برات‌ گرون‌تموم میشہ چہ برسہ بہ :) 🌿 ★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊 نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★ ↓. 💎 .↓  @yazainab314
قرآن‌مۍ‌گـویـد‌براۍ‌اینکہ‌رعب‌ شما‌به‌دل‌دشمـن‌بیفـتد‌و‌خیال‌تجاوز به‌ساحـت‌شما‌رادر‌دماغ‌خـود‌نپرورد، نیـرو‌تهیہ‌‌کنیدو‌نیـرومنــد‌باشیـد . .✌️🏻🌱'! _شهیـد‌استاد‌مرتضۍمطهرۍ' 🎊🌸'