‼️یادتونه؛ در عصر جدید هر کس رأی نمیداد، حق اظهار نظر هم نداشت😇..
💯پس، هر کسی رأی نده حق اظهار نظر نداره!🤷🏻♂
#من_رای_میدهم ✌🏻
#مشارکت_حداکثری
@yazainab314 🌻
#تلنگرانه
" یامَنلایَشغله
سَمععَنسمع "
-خداوند متعال طوری به حرف هات
گوش میده
که انگار فقط تو بندهشی...♥🙃
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#پـارٺ_چهل_نهم
#از_روزی_که_رفتی 🌻
_خواستم خبری از دامادتون بگیرم.
حاج علی هر دو را به داخل دعوت کرد:
_لطف کردید؛ فعلا که خبری نیست، اما
همین روزا دیگه میارنش. شماها با هم
آشنا نشدید؟
و بعد خودش معرفی کرد:
_آقا صدرا همسر یکی از دوستان دخترم
آیه هستن، چند روزه که همسرشون پیش
دخترمن و ما رو مدیون لطفشون کردن.
صدرا محجوبانه گفت:
_اختیار داریدحاج آقا،انجاموظیفهاست.
_لطفته پسرم؛ آیه وقتی رها خانم کنارشه
آرومتره رها خانم هم همینطوره؛ اما این
آقا که دنبال ما میگشت، داستان داره، تو
جاده چالوس با هم آشنا شدیم. در جریان
برف و بسته شدن راهها که بودید؟
صدرا تایید کرد و حاج علی ادامه داد:
_ما هم تو جاده گیر کرده بودیم که به
کمک هم و به لطف خدا راه باز شد.
َارمیا و صدرا اظهار خوشوقتی کردند.
صورت سه تیغ شده زدهی این دو مرد
اصلا به این خانه و این شهید نمی آمد،
انگار وصلهای ناجور بودند؛ یعنی حاج
علی هم آنان را وصلهی ناجورمیدانست؟
ارمیا: اگه کمکی از من برمیاد در خدمتم.
_کاری نیست. خانواده ی خودش دارن
کارها رو تو قم انجام میدن. همکاراشم
دنبال کاراش هستن. ما هم اینجا فقط
منتظریم.
صدای باز شدن در، توجه ارمیا را جلب
کرد. از گوشهی چشم دو زن پوشیده در
چادر سیاه را دید.
حاج علی: آیه جان! آقا ارمیا رو یادته؟ تو
جاده چالوس!
نگاه آیه سرد و شیشهای به جایی نزدیک
ارمیا بود:
_لطف کردید تشریف آوردید!
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#پـارٺ_پنجاهم
#از_روزی_که_رفتی 🌻
صدایش گرفته بود. مگر صبوریهایش
تمام شدهاند که اینگونه صدایش گرفته
است؟!
دختر همراهش سلام کرد، حتما همان رها
همسر صدراست.آیه که نشست، ارمیا
برخاست. جایش اینجا نبود... میان این
آدمها که با او و افکار و اعتقاداتش زمین
تا آسمان فاصله داشتند.
جایش در این خانه نبود... مثل آن پسر
صدرا، وصلهی ناجور در آن خانه بودند.
وقتی از آن خانه بیرون آمد، نفس عمیقی
کشید. دلش هوای قهوه کرده بود.
روزمرگیهایش را دوست داشت... این
خانه او را از روزمرگیهایش دور کرده بود.
در این خانه چشمها غلاف بود،اگر ازغلاف
هم در میآمدهم راهی برای حریم شکنی
نداشت.
ارمیا که اهل ازغلاف درآوردن چشمهایش
نبود، اما این خانه حریمش سخت بود.
دست و پایش را گم میکرد.
سوار موتور کراسش شدبه سمت خانه
به راه افتادخانهای که کسی در انتظارش
نبود؛ کاش مسیح زودتر بازگردد، خانه
بدون او وحشتناک است؛ کاش یوسف
بیاید!
دلش برادری میخواست. شیطنتهای مسیح و یوسف را میخواست! دلش
رهایی از اینهمه غم را میخواست!
مرد... لعنت خدا بر تو که با رفتنت زنت را خاکسترنشین و مرابه این روز انداختی!
لعنت به تو که به آوارههای بعد ازرفتنت
نیندیشیدی! لعنت به تو که رفتی وخودت
را خلاص کردی؛
لعنت به تو که هیچوقت نمیفهمی چه به
روز ما آوردی!
کلید انداخت و در را گشود.تاریکی خانه،
در ذوقش زد. با آنکه انتظارش را داشت
اما باز هم دیدن دانسته ها، راحت نیست.
کفشهایش را همان دم در، رها کرد. این
خانه هیچگاه مهمانی نداشت؛ نیاز به
تمیز و مرتب کردن نداشت.
لازم نبود وقت خود را سر کاری بگذارند
که ارزشی ندارد...
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#پـارٺ_پنجاه_یکم
#از_روزی_که_رفتی 🌻
چیدمان خانه هیچ سلیقه ای به کار نرفته
بود. تمام وسایل این خانه وصلهای ناجور
بودند.خانهی سه پسرکه بهتراز اینمیشود؛
خانهای که تکتک وسایلش را اندک اندک
از این سمساری و آن سمساری خریده
بودند. هر سال خانه به دوش بودند.
مسیح و یوسف هنوز نیامده بودند.
داستان حاج علی سخت ذهنش را درگیر
کرده بود. حس و حالش به خوردن شام
نبود، مشغول کار شد. گاهی ذهنشگریزی
به آن شهید و همسرش میزد، اما سعی در
آن داشت که حواسش را متمرکز کند...
سخت بود اما توانست. تا پاسی از شب
مشغول کار بود. خسته برخاست و دستی
به صورتش کشید. گاز را روشن کرد، به
همان گاز تکیه داد.
نگاهش را دور تا دور خانه انداخت.چقدر
خانه آن شهید دوستداشتنی بود.
نه بهخاطر بالای شهر بودنش که خانهای
ساده بود... ساده و زیبا.
پر از دلتنگیهای عاشقانه. دلش گرما
میخواست، نگاه نگران میخواست،
لبخند عاشقانه میخواست.
چیزی که هرگز نصیبش نمیشد. آرزوی
ازدواج را در دل خاک کرده بود؛
ِکاش مثل یوسف کاش مثل مسیح
خوشبین بود...امید به زندگی بهتر!
کاش میتوانست تکانی به این زندگی
بدهد!اگر جای آن شهید بود، هرگز آن زن
و آن خانهی گرم را ترک نمیکرد...
صدای کلید انداختن و باز شدن در خانه
آمد؛ صدای پچپچهای مسیح و یوسف
می آمد. خیال میکردند ارمیا خواب است:
_سلام
هر دو از ترس پریدند و به آشپزخانه
نگاه کردند. ارمیا به ترسشان خندید...
از ته دل خندید. بعد از آنهمه بغض،
قهقهه زد. میخندید به ترس مسیح و
یوسفت، میخندید به ترسهای خودش؛
میخندید به تنهایی ها و تاریکی و سردی
خانه، میخندید به تنهایی های آن همسر
شهید، میخندید به دنیایی بازیچهاش بودند...
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#پـارٺ_پنجاه_دوم
#از_روزی_که_رفتی 🌻
خنده هایش عصبی بود!یوسف به سمتش
دوید. مسیح هم به دنبالش.
خندهی ارمیا بند نمیآمد.اشک ازچشمانش
جاری بود و باز هم میخندید. قهقهه هایش
تبدیل به ضجه شده بود. یوسف او را
محکم در آغوش گرفته بود و مسیح
لیوان آب سردی آورد.
یوسف: آروم باش پسر، چیزی نیست.
نفس بکش! نفس بکش ارمیا!
داداش من آروم باش، من هستم. آروم
باش! دوباره چی به روزت اومده؟
افکار ارمیا پریشان بود. دلش پدری چون
حاج علی را میخواست، دلش خیلی
نداشتهها را میخواست؛ دلش این زندگی
را نمیخواست.
_چرا زندگی ما اینجوریه؟ دلم بوی غذا
میخواد؛ دلم روشنی خونه رو میخواد.
دلم میخواد یکی نگرانم بشه،یکی دردمو
بفهمه!یکی براش مهم باشه چیمیخورم.
چی میپوشم! یکی باشه که منتظر
اومدنم باشه، یکی که صداش قلبمو به
تپش بندازه!داره چهل سالم میشه و قلبم
هنوز سرد و تاریکه! داره چهل سالم
میشه و هنوز کسی بهم بابا نگفته.
حسرت بابا گفتن یه عمر رو دلم موند،
حالا باید حسرت بابا شنیدن رو به دل
بکشم.
خستهام یوسف... بهخدا دیگه نمیکشم.
ارمیا داره میمیره! خسته شده! قلبش از
بیدلیل تپیدن خسته شده! چرا خدا به
بعضیا همه چیزَ میده و به یکی مثل من
هیچی نمیده ؟
اون مردهمه چیز داشت، همه آرزوهای
منو داشت! خونه، زندگی،همه چیز
داشت. زن داشت، بچه داشت! زنش
حامله بود، بچه داشت و رفت.بچهای که
تمام آرزوی زندگی منه! همهی آرزوهای
منو یک جا داشت.
یه خونه پر از نور و زندگی... یه خونه با
عطر زندگی! عطر غذای خونگی که با
عشق پخته شده!زنی که بهخاطر نبودت
زمین می خوره و بلند میشه. یه بچه که
تا چند وقت دیگه با دستای کوچیکش
انگشت دستتو بگیره و بابا صدات کنه...
اون همه چیز داشت، یه پدر مثل حاج
علی! یه زن مثل آیه،یه خونه مثل قصر
قصههای پریا. همه رو گذاشت و رفت.
بهخاطر کی؟ بهخاطر چی؟چی ارزش
جونتو داشت؟ بهخاطر اون عربایی که
وقتی بهشون نیاز داری.....
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
قول میدی!!!
اگه خوندی!!!
تویکی ازگروه ها!!یــا!!کانالا که!!
هستی کپی کنی!!!!
اللهم!(:
عجل!(:
لولیک!(:
الفرج!(:
و العافیة!!!(:
و النصر!!(:
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنند♥️✨
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیده زینب کمایی
تولدت مبارک 😍♥️
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
#ســـــلام_امـــــام_زمانـــــم ♥️
🌿 🕊
چـــــہ شود ڪہ نازنیـــــنا ، رُخ خـــــود بـــــہ مـــــن نمـــــائے
بـــــہ تـــــبسّمے ، نگـــــاهے ، گـــِــرهے ز دل گـــــشائے
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
107571_760.mp3
3.62M
#قرار_هر_صبح ☘
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
💟اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج 🤲🏻
シ︎ ❥︎ @yazainab314
Mirdamad-Doa-Salamati.mp3
747.2K
#قرار_هر_صبح ☘
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
💟"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج 🤲🏻
シ︎ ❥︎ @yazainab314
یه رفیقی داشتیم میگفت:
ما هنو به سن رای دادن نرسیدیم پس به ما ربطی نداره
تا ۴ سال دیگم خدابزرگه...
اینجا باید بهش بگیم: درسته به سن رای دادن نرسیدی ولی این دلیل نمیشه نسبت به آینده کشورت بی تفاوت باشی
تصمیم گیر نیستی
تصمیم ساز که میتونی باشی...🌿
#انتخابات
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
هدایت شده از تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
✳️ دعای پیش ازخواندن قرآن ✳️
اَللّهُمَّ بِالحَقِّ اَنزَلتَهُ و بِالحَقِّ نَزَلَ ، اَللّهُمَّ عَظِّم رَغبَتی فیهِ وَاجعَلهُ نُوراً لِبَصَری وَ شِفاءً لِصَدری وَ ذَهاباً لِهَمّی وَ غَمّی وَ حُزنی ، اَللّهُمَّ زَیِّن بِهِ لِسانی وَ جَمِّل بِهِ وَجهی وَ قَوِّ بِهِ جَسَدی وَ ثَقِّل بِهِ میزانی ، وَارزُقنی تِلاوَتَهُ عَلیٰ طاعَتِکَ ءاناءَ اللَّیلِ وَ اَطرافَ النَّهارِ ، وَاحشُرنی مَعَ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَخیار..🌱
💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞✨💞
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
#ختم_روزانه_قران 🌸✨
#صفحه_دویست و نود و شش📜
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
Page296.mp3
751.3K
#ختم_روزانه_قران 🌸✨
#صفحه_دویست و نود و شش📜
صوت🎶
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
🌸🌸ختم پنجم🌸🌸
💠 ختم_یک_جزء_از_قرآن_کریم
📖 به صورت صفحه ای
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
💢سلام وعرض ادب✋
ان شاءالله به یاری خداوند خواندن جز چهارم قرآن را به نیت شادی روح شهید مجید غیاثی هدیه میکنیم به امام سجاد(علیه السلام)
☑️سلامتی وتعجیل درظهورآقاصاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
☑️سلامتی رهبری عزیز
☑️شفای بیماران و ریشه کن شدن ویروس کرونا
☑️رفع مشکلات وگرفتاری ها
☑️شادی اموات ختم دهندگان
☑️سلامتی و حاجت روایی تک تک عزیزان
به صورت صفحه ای شروع میکنیم
❤️ جزء چهارم: هدیه به امام سجاد(علیه السلام)
﷽📖ص۶۲:یاس✅
﷽📖ص۶۳:یاس✅
﷽📖ص۶۴:یاس✅
﷽📖ص۶۵:یاس✅
﷽📖ص۶۶:یاس✅
﷽📖ص۶۷:یاس✅
﷽📖ص۶۸:یاس✅
﷽📖ص۶۹:یاس✅
﷽📖ص۷۰:یاس✅
﷽📖ص۷۱:یاس✅
﷽📖ص۷۲:خانم آهسته✅
﷽📖ص۷۳:خانم آهسته✅
﷽📖ص۷۴:خانم آهسته✅
﷽📖ص۷۵:خانم آهسته✅
﷽📖ص۷۶:خانم آهسته✅
﷽📖ص۷۷:خانم خسروی✅
﷽📖ص۷۸:زینب خانم✅
﷽📖ص۷۹:زینب خانم✅
﷽📖ص۸۰:خانم خسروی✅
﷽📖ص۸۱:خانم خسروی✅
🌺جزء خوانی امروز تقدیم به امام سجاد(علیه السلام) میشود🌺
🔵بزرگوارانی که تمایل ب شرکت دارند پیوی اطلاع بدهند تا صفحه مربوطه به نامشان ثبت شود
صفحه مورد نظرتون رو به این آیدی ارسال کنید
@yazahra4565
⭕️نکته صفحه ی مورد نظر درهمین روز باید خوانده شود.
❌حتما از قرآن عثمان طه استفاده شود.
باتشکر 🌹
التماس دعا🙏🏻
#ختم -قران
#ختم-پنجم
#جز-قرآن
#جز-چهارم
#ختم -به-نیابت- از-شهدا
★ به «تــمـــدن ســـازان 🕊
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
🍃🍃
- یک جاسوس اسرائیلی
اجیر شد شهید چمران رو ترور کنه
بعداز یه هفته تعقیب و مراقبت
#عاشق رفتار و کردار #چمران شد :)
انصافاً یک هفته مراقب ما باشن چطورمیشه!
عاشق دین و مذهب ما میشن یا..؟!
#تلنگرانه👀
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦