eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.3هزار ویدیو
428 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانِ خیلی هامون تویِ گروه‌ها یا کانال‌هایی میگذره که ‌موندن تویِ اون کانال هیچ سودی برامون نداره.. جایی‌ باشیم که‌ برامون مفید‌ باشه‌ و‌ بعد‌ پشیمون‌ نشیم! عمر چیزی نیست که برگرده! بخاطر تک تک ثانیه‌هاش مسئولیم! シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
خواب نمونے از کلاس فردا رفیق 😁🤚🏻 پ ن : گوشیو بذارکنار😂
به نام او ❤️ به یاد او 🌿
○•🌹 ♥️🥺 هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم🌿 ، هر روز که می‌گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم...🧡 ✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
♦️ پیام معنوی ♦️ シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃حکمت ۶: اگر می خواهی دوستان خوبی پیدا کنی رازدار باش و خوش رو اگر صبور باشی و راضی خداوند عیب های تو را می پوشاند اگر از خودراضی باشی کم کم دوستانت تبدیل به دشمنانت میشوند. シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☆∞🦋∞☆ 💥 فڪر ڪردن به مثـݪ دود مےمونه! آدمو نمےسـوزونه ولے درو دیوار دل رو میڪنه و آدمو ... 👈🏻مواظب باش مومن!  •┈┈••✾•|♥️|•✾••┈┈• シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
گاهی‌نصف‌غصه‌هامون‌بخاطراینه‌که‌ باورنداریم، اگه‌خدابخوادیه‌چیزی‌بشه عالمم‌نخوان‌میشه! واگه‌خدانخوادمحاله‌بشه! پس‌غصه‌چی‌رومیخوریم...؟☘ 🌹 シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
جـٰاݩ و جَهـٰاݩِ مِنــــــــ ٺویــــــــــۍ😌✨😍 💜⃟☂¦⇢ ⁦🌿⁩⃟👒¦↫ برای کپی لوگو حذف نشود❌ •☘⃝⃡❥•↝@yazainab314
💕 | اللهم قلباً یلیقُ بلقائک | خدایا قلبم را لایق دیدارت کن💙 シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 بدترین نوع خیانت از نگاه شهید کاظمی ⚠️ این جملات از شهید کاظمی رو باید روزی چندبار گوش بدیم که ملکه ذهنمون بشه •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 『 @yazainab314 』 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
••• ازخدا،برات خدارو میخام تا بی نیازترین باشی..! | 💚| °•🦋⃝⃡❥•°↝@yazainab314
•. گنبدت دل مےبرد ؛ وقت ملاقاتے بده :) یاایهاالرضا | . °•🦋⃝⃡❥•°↝@yazainab314
- مرغ‌دلم‌؛بھ‌؏ـشق‌شما‌پرکشیدھ‌استـ؛ (:🌱•. °•🦋⃝⃡❥•°↝@yazainab314
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)💔 💜⃟☂¦⇢ ⁦🌿⁩⃟👒¦↫ برای کپی لوگو حذف نشود❌ •☘⃝⃡❥•↝@yazainab314
گفتے ڪه بھ دلشڪستگان نزدیڪم مــآ نیز دلِ شڪستہ داریم اے دوسـت ..` . 🥀💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ صدرا مشغول کار روی پرونده اخیرش بود که رها کنارش نشست. رها: خسته نباشی. صدرا نگاه خسته اش را به خاتونش داد: خیلی خسته ام. رها: به جایی هم رسیدی؟ صدرا: همه چیز بن بسته. هیچ راهی نیست. رامین هم یک کلمه میگه تو رو پس بدم. رها سرش را پایین انداخت: اگه لازم باشه میتونیم یک مدتی... صدرا حرفش را قطع کرد: گفته سه طلاقه! تا زمانی که سه بار عقد کنیم و طلاق بگیریم هم معصومه زندان میمونه! رها بغض کرد: چرا دست از سرم بر نمیداره؟ صدرا: تو خودت رو اذیت نکن! من خودم درست میکنم. تو غصه چی رو میخوری؟ رها با انگشتان دستش بازی کرد و نگاهش خیره زخم گوشه ناخونش بود: دوست ندارم دوباره برگردم به بیست سال پیش! صدرا: تا من زنده باشم، روز به روز خوشبخت تر میکنم تو و پسرامون رو! رها: برای معصومه یک کاری بکن. مهدی دق میکنه!حتی محسن هم از شور افتاده! صدرا زمزمه کرد: درست میشه! ************************** مسیح فریاد کشید: یعنی چی نامزدی رو بهم زدن؟ الان باید به من بگی؟ چرا تنها و سرخود رفتی اونجا؟ عقل داری؟ چرا بهانه دادی دست اونها؟ مگه نگفتم تا عروسی حرف حرف زینبه؟ مگه نگفتم صبر کن خرت از پل بگذره؟ این چه گندی بود زدی؟ در ادامه با ما همراه باشید ☂ シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ مریم در سکوت این ولوله را نگاه میکرد. گاش مسیح این سیاست ها را نداشت تا مریم هم مثل زینب سادات، زود میفهمید و فرار میکرد. هر چه دلش مادرانه برای محمدصادقش میسوخت، همان قدر از رهایی زینب سادات خرسند بود. طاقت نداشت آن دنیا هم رو سیاه باشد. طاقت نداشت جواب سیدمهدی را بدهد. یادگار شهید، امانت بزرگی است. محمدصادق: فکر نمیکردم اینقدر لوس و بی جنبه باشه. مسیح طعنه زد: خوبه میدونی دوستت نداشت. خوبه میدونی قرار بود دلش رو بدست بیاری! فراریش دادی! حالا من جواب ارمیا رو چی بدم؟ من از آبروم برات مایه گذاشتم!من از اعتبارم استفاده کردم! محمدصادق خودش را روی مبل انداخت، دستش را سایه بان سرش کرد و چشمانش را بست: همه چیز تموم شد. بعد انگار چیزی یادش آمد که صاف نشست و نگاه کنجکاوش را به آنها دوخت: چرا به من نگفتید مهدی و زینب خواهر برادر هستن؟ مسیح: مگه هستن؟ محمدصادق: آره. خواهر برادر شیری هستن انگار. بعد دوباره ساکت شد. مسسح که ناراحتی محمدصادق، غمگینش میکرد گفت: به ارمیا زنگ میزنم، برای یک فرصت دیگه. خوب استفاده کن!ارمیا نگاهش را به تلفن همراهش دوخت. میدانست مسیح برای چه تماس گرفته است. دوست نداشت پا روی برادری هایش بگذارد. دوست نداشت روی برادرش را زمین بیندازد. مسیح یک دنیا برادری بود. مسیح یار بود. مسیح غمخوار بود. با اکراه جواب داد و حرف روی حرف آمد تا مسیح گفت: اینجوری منو شرمنده برادر زن میکنی داداش؟ در ادامه با ما همراه باشید ☂ シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ ارمیا تلخندی زد: این جوری منو رو سیاِه زن و بچه میکنی داداش؟ این بود تضمینت؟ این بود خیالم راحت باشه؟ این بود امانتی که دستت دادم؟ مسیح: میدونم محمدصادق زیاده روی کرده. جوانه و احساسی. منطقش فرق داره با نسل ما. دو تا آدم هستن، تا با خصوصیات هم کنار بیان و هماهنگ بشن، طول میکشه. ما که نباید پر به پرشون بدیم ، زینب دلش به تو و مادرش قرص هست که اینجوری میکنه. نباید اینقدر بهش بها بدی. دختر مال خونه شوهره. ارمیا حرفش را قطع کرد: زینب سادات عزیز دل این خونه است. هر وقت صبر دختر صبورم تموم بشه من هستم! من دختر رو با لباس عروس نمیدم با کفن بگیرم! نمیخوام تو این دو روز دنیا، سختی و عذاب بکشه. نمیخوام کارش بجایی برسه که یا خودش رو بکشه یا دعا کنه زودتر بمیره. نمیخوام کار بجایی برسه که هر روز دعا کنه شوهرش بمیره تا از اسارت رها بشه. زینب سادات دختر من و تاج سر من هستش. تا دنیا دنیاست، پشت و پناهشم. محمدصادق هم اگه میخواستش، باید نشون میداد. سه ماه نامزد بودن و زینبم از غصه آب شده. دیگه محمدصادق اسمشم نزدیک خونه ما نمیشه. امیدوارم نخواسته باشی پا در میونی کنی. مسیح کمی سکوت کرد و بعد با احتیاط گفت: محمدصادق خیلی از رفتارش پشیمونه. نمیخواست اینطوری بشه. یک سری سوء تفاهمات پیش اومد. خب ما خبر نداشتیم مهدی برادر زینبه! ارمیا دوباره روی کلمه زینب سادات تاکید کرد تا مسیح توجه کند که باید سادات را با احترام صدا کند: زینب سادات! شغلش طوری هست که با مردهای زیادی در ارتباط است. دیگران دیگه برادرش نیستن! اون وقت قراره خونه نشین بشه؟ از جامعه جدا بشه؟ زینب سادات تمام رفتاراش معقوله. من روی تربیت و تعلیم خانومم حرف نمیزنم، اینقدر که دخترمون رو معقول و با حجب و حیا تربیت کرده. من به رفتار اجتماعی زینب .... در ادامه با ما همراه باشید ☂ シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻 🌻 ༻﷽༺ جانم ایمان دارم. محمدصادق در طی این سه ماه، کاری با زینب سادات کرده که دخترم، گوشه گیر و پژمرده شد. مسیح: اینجوری نگو. در این حد هم نبود. زینب هم دختر خوبی هستش. اما ایراداتی هم دارد. گل بی عیب خداست. آقا رضا اصلا با این ازدواج موافق نبود و میگفت زینب مورد مناسبی نیست. آیه کنار ارمیا نشست و حواسش را به حرف های ارمیا داد. ارمیا چشمانش را در کاسه چرخاند و آیه بی صدا خندید و ارمیا دلش برای این همه حیا رفت. ارمیا: کاش به حرف آقا رضا گوش میدادید. مسیح: محمدصادق زینب را با خوب و بدش میخواهد. شرایط شما هم طوری هست که بهتر از این پسر پیدا نمیکنید. این حرف ارمیا را بر افروخت: احترام برادریمون سر جاش. حرف من و مادرش و عموش همونیه که زینب سادات گفته، نه نه و نه! دیگه در این باره تماس نگیر. بیشتر منو شرمنده روی خانومم نکن. تماس با یک خداحافظی سرسری پایان یافت که آیه پرسید: چی میگفت؟ ارمیا: هیچی بابا! این احترام های چپکِی مسیح منو کشته! بچه خودش رو میگه آقا رضا، دختر منو میگه زینب! خودتحویل گیری دارن اینا. آیه: همیشه و همه جا زنش رو به بدون پسوند و پیشوند و احترامی صدا میکنه. انگار کنیز زنگاریه! محمدصادق هم همیشه زینب رو با تمسخر صدا میکرد. خوشم نمیاد از اینکه دیگران رو کوچیک فرض میکنن و خودشونو بزرگ! ارمیا: حالا جانان من چی شده که زود اومده؟ آیه لبخند زد: پاسپورت هامون رسید. ان شاالله اربعین، کربلا، پیاده، ماه عسل دو تایی! ارمیا دستانش را به حالت دعا بلند کرد: خداروشکر. در ادامه با ما همراه باشید ☂ シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🌻 🌿🌻 🌻🌿🌻 🌿🌻🌿🌻 🌻🌿🌻🌿🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا