🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_چهارم
#قسمـت_پنجاه_سه
توکل: خوش اومدید خانم. جریان چیه فلاح؟
فلاح: دعوای دیروز.
توکل رو به احسان کرد: و شما؟
احسان: احسان زند هستم.
فلاح پوزخند زد: والدین شما هم فوت کردن جناب زند؟
احسان اخم کرد: نه! خداروشکر کاملا صحیح و سالم هستن.
فلاح: پس بگید خودشون بیان.
احسان: اگه کار شما واجب باشه، حتما!
فلاح: بهتره بگید اگه بچه شون براشون مهم باشه!
احسان: بهتره بگید موضوع چیه؟
فلاح: دعوا!
زینب سادات: پس والدین طرف دیگه دعوا کجا هستن؟
فلاح: اینها به اون حمله کردن! دو نفر به یک نفر!
زینب سادات: هیچ وقت تو دعوا فقط یک نفر مقصر نیست.
احسان: انگار شما یکم حق به جانب هستید! لطفا تماس بگیرید!
فلاح اخم کرد: برادر های شما دردسر هستن!
زینب سادات: بعد از اومدن والدین طرف دیگه، صحبت میکنیم.
توکل گفت: تماس بگیر لطفا.
بعد رو به احسان و زینب سادات گفت: ایشون یکی از بهترین معاونینی هستند که تا حالا داشتم.
احسان گفت: این آقای بهترین، بهتره یکم احترام گذاشتن یاد بگیره.
فلاح پرخاش کرد: اصلا شما میفهمید سر و کله زدن با یک مشت بچه زبون نفهم یعنی چی؟
احسان کارتی از جیب کتش در آورد و به سمت توکل گرفت. بی اعتنا به عصبانیت رو به افزایش فلاح، با خونسردی گفت: دکتر احسان زند، متخصص گوارش اطفال. یکم از بچه های زبون نفهم میفهمم.
زینب سادات گفت: جزء بهترین ها!
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_چهارم
#قسمـت_پنجاه_چهار
کنایه زینب سادات باعث شد فلاح با خشم از دفتر بیرون برود: از چنین خانواده ای چنین بچه هایی دور از انتظار نیست.
نیم ساعت آینده به پا در هوایی پسرها و خستگی و خواب آلودگی زینب سادات و احسان گذشت.
فلاح با خانمی وارد شد: خانم احمدی رسیدن.
فرستادم تا احمدی رو هم صدا کنن.
خانم احمدی: روز بخیر جناب توکل! اتفاقی افتاده؟
توکل: سلام خانم. بفرمایید بشینید. در حقیقت دعوایی دیروز اتفاق افتاده و به همین علت اینجا جمع شدیم.
خانم احمدی نشست. پسری در را زد و اجازه ورود گرفت.
فلاح: بهتره شروع کنیم. دیروز این دو تا پسر به این بچه حمله کردن.
زینب سادات: چرا زدنت؟
احمدی: الکی!
زینب سادات: تا جایی که میدونم برادرم دیوانه نیست و به مردم حمله نمیکنه!
فلاح پوزخندی زد: نکنه شما روان شناس هستی؟
زینب سادات با بی توجهی جواب داد: من پرستارم، مادرم روان شناس بودن.
بعد رو به ایلیا پرسید: چرا زدینش؟
ایلیا: بخاطر حرفی که زد.
زینب سادات: چی گفت؟
ایلیا سکوت کرد و محسن با تردید گفت: به ایلیا گفت بی بته! گفت بی پدر و مادره!
زینب سادات نگاه خشمگینی به احمدی انداخت: به چه حقی هر چی به فکرت میاد، به زبون میاری؟ هان؟ به برادر من گفتی بی بته؟ میدونی اگه .....
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_چهارم
#قسمـت_پنجاه_پنج
امثال پدر ما نبودن، تو الان اینقدر راحت تو کلاس نبودی؟ میدونی فرزند شهید چیه؟ میدونی چند بار ترور یعنی چی؟ میدونی...
زینب سادات سکوت کرد. نفس گرفت و این بار آرام تر گفت: ایلیا اگه میخواست دعوا کنه و این پسر رو بزنه، این پسر الان اینقدر راحت نایستاده بود.
خانم احمدی: منظورتون چیه خانم؟
زینب سادات نگاهی به زن کرد: ایلیا اگه میخواست پسرتون رو بزنه، الان نه تنها بدنش پر از کبودی بود، دست و پای شکسته هم داشت! دکتر زند! ایشون مشکلی دارن؟ چه ظاهری چه حرکتی؟
احسان: نه! کاملا سالمه.
فلاح: شما از حرکت برادرتون دفاع میکنید؟
زینب سادات: بله! دفاع میکنم چون پدرمون بهش یاد داده چطور مبارزه کنه، چطور آسیب بزنه و آسیب نبینه. اما بهش این هم یاد داده که خودی ها هر چقدر اذیت کنن، دشمن نیستن. اینه که برادر من لبش پاره شده و پسر شما سالمه! ما بی پدر و مادر هستیم بخاطر آرامش خاطر شما! ما درد یتیمی میکشیم بخاطر آسودگی خاطر شما! حق ما نیست که طعنه کنایه هم بشنویم! ما چیزی ازتون نخواستیم. فقط بذارید ما هم زندگی کنیم.
زینب سادات دست ایلیا را گرفت: بهت افتخار میکنم.
ایلیا عمیق لبخند زد: مثل مامان شدی!
کاش مادر اینجا بود. کجایی آیه؟ کجایی نگاه کنی لبخند پسرت را؟
کجایی که یتیمی درد دارد! بیشتر از تمام عمر زینب، درد دارد! این درد فقط درد یتیمی اش نیست! درد یتیمی برادری است از خون مردی که
برایش پدر کرد و جاهای خالی زندگی زینب را بدون پرسش، پر کرد ، یتیمی برادرش، درد نبود آیه ای که زندگی را بلد بود. مادر! اسطوره زندگی ام! چگونه مثل تو کوه باشم؟ چگونه شبیه تو باشم ای کوه ناپیدای زندگی ام....
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻
🌻
༻﷽༺
#از_روزی_که_رفتی
#فصـل_چهارم
#قسمـت_پنجاه_شش
زینب سادات: کاش مامان بود.
به ایلیا پشت کرد که صدای نجوایش را شنید: تا تو هستی، دلم قرصه!
دلت قرص باشد جاِن خواهر! خواهرت که نمرده است! خودم مواظب توهستم!
زینب سادات: هیچ کدومتون نمیخواید کامل بگید چرا دعوا کردید؟
محسن گفت: به ایلیا که اون حرف رو زد، ایلیا گفت حرف دهنتو بفهم.
اومد ایلیا رو هل داد. ایلیا سعی کرد از دستش خلاص بشه و دعوا نشه.
خیلی جا خالی داد اما ول کن نبود. یکی از مشتهاش هم ناغافل و نامردی زد که لب ایلیا پاره شد. من رفتم کمک ایلیا که خودش زودتر دستشو گرفت و پیچوند به پشت که تکون نخوره. همون لحظه آقای فلاح رسید و...
محسن سکوت کرد. زینب سادات به فلاح گفت: قضاوت ناعادلانه کردید!
ایلیا حق داشت بهم گفت چون بی پدر و مادر هست، پدر مادرش رو خواستید! کار ما تمومه. مجازات این پسر هم با شما و آقای مدیر. ما یتیم ها از حق خودمون گذشتیم. مثل همیشه!
زینب رفت. احسان رو به پسرک گفت: با ناجوانمردی به هیچ جا نمیرسی! یادت نره!
احمدی رو به فلاح گفت: دایی حالا چی میشه؟
احسان از دم در برگشت و با پوزخند نگاهی به فلاح کرد و لب زد: دایی!
احسان رفت و خود را به زینب سادات رساند!
احسان: زینب خانم. بفرمایید بشینید، خیلی خسته هستید.
زینب سادات: ممنون آقای دکتر! ترجیح میدم پیاده برم. میخوام کمی فکر کنم.
زینب سادات رفت و احسان رفتنش را نگاه کرد و بعد از دقایقی به آرامی پشت سرش قدم برداشت.
دل نگران زینب سادات بود در این وقت از صبح.... محسن و ایلیا کنار هم روی مبل دو نفره نشسته بودند. سر به زیر و ساکت...
در ادامه با ما همراه باشید ☂
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦
🌻
🌿🌻
🌻🌿🌻
🌿🌻🌿🌻
🌻🌿🌻🌿🌻
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
رمز موفقیت شیعه، وجود تشکیلاتی به رهبریِ اهل بیت!
شیعه تک است، چیزی دارد که بقیه ادیان ندارند آنهم وابستگی به ولایت واهل بیت است.
#شهید_ادواردو_آنیلی
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
امروز باید هر نوجوان حداقل یک نوجوان دیگر را به مسجد ببرد. در این تیرباران دشمن شما باید برنامه داشته باشید و تلاش کنید تا مؤثر باشید. راه شما ادامه راه شهداست و وظیفه شما راهنمایی دیگر نوجوانان است.
#حسین_یکتا
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
#حیعلیالجهاد
کار جهادی یعنی کار به اندازه هدف نه به اندازه توان
اگر میخواین کارجهادی انجام بدین باید فراتراز توانتون کارکنید!
#سلام_امام_زمانم 😍♥️
اے ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر #صبح جهان
روشنـــاے دل من♥️
حضرتـــ خورشـید #سلام
#اللﮩم_عجل_لولیڪ_الفـرجـ🌸
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
|°🌤.|
|° #صبحونه .|
[ خودِ واقعۍ بودن جرئت میخواد!😌✌️🏻]
پ.ن:
کسیروزندگیکنیدکهخودواقعیتونه!❤️😁
#صبحتونبھعشق🌱
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
#سخن_بزرگان🥀•
••تـوصیـہمیڪنم...
جــوانهااگــرمۍخواهند
ازدستشــیطانراحــتشـوند،
عــشقبـہشـهادت⚘
رادروجــود
خودزنــدهنـــگہدارنـد..! :)
#حاج_حسین_یکتا🌷
★ به «تــمـــدن ســـازان
نــســـلـــ ظــهــور🌕» بپیوندید★
↓. 💎 .↓
@yazainab314
کرونا بمن یاد داد..
که وقتی ازم پرسیدن چه خبر؟
نگم سلامتی خبری نیست
چراکه سلامتی؛ مهمترین خبر دنیاست...🥺😍
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
❣ #عند_ربهم_یرزقون
شهید هریری : «میروم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم»
زیبایی چهره شهید حسین هریری باعث شده بود در جبهه مقاومت اسلامی به «قمر فاطمیون» معروف شود.
او که به تازگی نامزد کرده بود، دوست نداشت ازدواجش مانعی برای دفاع از حریم اهل بیت شود. بنابراین با همسرش شرط کرد همچنان رزمنده مدافع حرم باشد و مدتی پس از نامزدی به سوریه رفت و قدم به حجله شهادت گذاشت.
#حیعلیالجهاد
🌱🐾🌱
⚡️ #تلنگر
هیچ وقت نگو: محیط خرابه
منم خراب شدم! همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن.
#بدونتعارف
#شهیدانه
یآدمونبآشہیڪروز،جوونایۍ
ازچشمـاۍخوشگلشونگذشتن
تا،امـروزمـا
چشمامونغرقِخدآباشـہ
نہغرقگنـاه ...‹ 🙃🌿
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
|°🌿.|
#پای_درس_ولایت🔥
رهبر عظیمالشأنِ انقلاب میفرمایند که:
در روز عزت؛ در روز ذلت، در روز سختے،
در روز راحتی در همهۍ حالات خدا را
بھ یاد داشتن و به خدا تکیه کردن؛ از
خدا خواستن. این، آن درسبزرگِ پیامبر
به ماست . . .
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
ماشـوقِمرگرا
بهـمنجلابِعاداتِسخیفبرتریدادیم ...
تا"عشق"
رنگِمُردگےنگیرد !
سلامبرآنانکہرویدامانحسین'؏'
آرمیدهاند...💔✨
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃
✅آیا از نعمت نماز تشکر می کنیم؟!
امام رضا (علیه السلام) می فرمایند:
حداقلِ تشکر بنده از خداوند برای توفیق خواندنِ نماز واجبش این است که در سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ
از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده میگوید این تشکر من است از خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به جای آورم.
📚وسائل الشيعه، ج۷، ص۶
シ︎ ❥︎ @yazainab314 ⇦ 🍃