eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
415 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 تکیه اش را از میز برداشت به سمت بیرون رفت من هم پشت سرش از اتاق خارج شدم. روهام به سمت پذیرایی رفت تا با مادر صحبت کند من همان بالا ایستادم تا به صحبت هایشان گوش دهم. از بالا سرک کشیدم مامان و روهام روبه روی هم نشستند روهام چشمش به من افتاد اخمی کرد و مادر را مخاطب قرار داد _مامان خوشگلم چطوره؟ _خوبم عزیزم . _مامان جان شما کاری نداری واسه فرداشب انجام بدی؟اگه میخوای مثل همیشه تغییر دکوراسیون بدی من در خدمتم _نه لازم نیست .من از اول هم مخالف این خواستگاریبودم ولی شما توجهی نکردید .الان هم دلم نمیخواد کاری انجام بدم .فردا شب با هستی میخوام برم کیش قلبم از حرکت ایستاد .چطور میتوانست انقدر به حس حال من بی توجه باشد .رمق از پاهایم رفت همانجا نشستم .مادرم میخواست با رفتنش مخالفتش را به خانواده کیان نشان بدهد .مگر خواستگاری بدون مادر عروس میشود. روهام با تعجب گفت _چی ؟؟مامان جان فردا شب خواستگار واسه دخترت میخواد بیاد اون موقع شما میخواین برید.اینده روژان واستون مهم نیست مامان عصبانی داد زد _مهمه.مهمه که نمیخوام باشم و بدبخت شدن دخترم رو ببینم .من دختر به اون خانواده نمیدم _مامان شما حتی یکبار اون پسر و خانواده اش رو ندیدی چطور میتونی انقدر مطمئن بگید روژان بدبخت میشه. مامان همه این سالها همه هم و غمت شده بود گالری و سفر و آرزوهات و توجهی به احساسات دخترت نکردی .اون همیشه نیاز داشت شما کنارش باشی ولی نبودی و من کنارش می موندم .من پسر بودم واسم سخت بود ولی نه به اندازه روژان .چون منم مثل شما خودمو غرق کردم تو خوشگذرانیام ولی روژان دختر بود برای اینکه توجه شما رو جلب کنه جوری زندگی میکرد که تو بپسندی ولی حالا بعد بیست و دوسال یه مردی اومد تو زندگیش که راه و رسم درست زندگی کردن رو یادش داد .نمیگم روژان دختر بدی بود نه اتفاقا خیلی هم رفتار سنگینی داشت ولی خودش رو غرق زیبایی ظاهریش کرده بود تا همه جذبش بشن ولی کیان بهش یاد داد که زیلایی باطنش مهمتره .بهش یاد داد اون یه گوهر ارزشمنده و پسرایی مثل من که دخترا رو واسه سرگرمی میخوان ارزش اینو ندارند که جلب اون بشن. مامان درسته اعتقاداتمون فرق میکنه ولی تنها کسی که میتونه دخترت رو خوشبخت کنه همین آقاست .من تو همون یکی دوساعتی که باهاش حرف زدن دیدم چقدر مرده و میتونه دردونه منو خوشبخت کنه.شما هم لطفا به جای اینکه دنبال این باشی که یه داماد مثل خودمون واسه دخترت پیداکنی به این فکر کن که دخترت دلش باکیه و با کی خوشبخت میشه روهام حرفهایش را با عصبانیت زد و از خانه خارج شد ،مادر همان جا نشست و به حرفهای کیان فکر کرد. من هم به اتاقم پناه بردم تا کمتر جلو چشم مامان باشم ادامه دارد. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 صبح وقتی صدای اذان از مناره های مساجد به آسمان بلند شد از خواب بیدار شدم. وضو گرفتم و به نماز ایستادم . از خدا خواستم مرا در ادامه مسیر زندگی کمک کند . پنجره را باز کردم و با آرامشی که در وجودم مستولی شده بود به آسمان چشم دوختم. خورشید در حال طلوع کردن بود دستانم را در امتداد شانه های بازکردم و از ته دل هوای دلپذیر صبحگاهی را استشمام کردم. دلم هوای پیاده روی کرده بود. لباس پوشیدم و بعد از برداشتن هنذفری و موبایلم از خانه خارج شدم . در تمام مدتی که قدم میزدم به آینده و کیان فکر میکردم ؛به عاقبت زندگی من با کیان. یک ساعت بعد برای جبران حمایتهای روهام دوعدد نان تازه گرفتم و به خانه برگشتم . روهام عاشق خوردن صبحانه با نان تازه بود . وارد خانه شدم نان ها را روی کانتر قراردادم و مشغول آماده کردم میز صبحانه شدم . نگاهی به محتوای روی میز انداختم همه چیز برای خوردن یک صبحانه شاهانه آماده بود. با ذوق به سمت اتاق روهام پرواز کردم . پشت در نفسی تازه کردم _داداشی..... روهام جون بیداری؟ وقتی دیدم صدایی نمی آید در را باز کردم و وارد اتاق شدم . برادر مهربان و عزیزم معصومانه به خواب رفته بود . دلم میخواست ساعت ها بنشینم و نگاهش کنم ولی کودک درونم شیطنت کردن میخواست پس به سمت تختش رفتم وکنارش روی زمین نشستم. مقداری از موهایم را بدست گرفتم و با آن بینی روهام را قلقلک دادم . روهام بیش از حد قلقلکی بود حتی در خواب . چندبار به هوای اینکه مگس روی صورتش نشسته ؛به صورتش دست کشید وقتی دید کارش فایده ندارد و بینی اش هنوز میخارد چشمانش را باز کرد. با نیشی باز به او نگاه میکردم _سلام داداش تنبل خودم _مرض داری مگه بچه .برو بزار بخوابم _نوچ اصلا راه نداره جون روژان .پاشو بریم صبحونه بخوریم _من یکم دیگه بخوابم بعد میام الکی خودم را ناراحت نشان دادم _من صبح زود رفتم واست نون تازه خریدم.تازه با کلی عشق واست میز رو چیدم اون وقت تو خواب رو به من ترجیح میدی .واقعا که!!! روهام که باور کرده بود مرا آزار داده سریع روی تخت نشست و دستم را گرفت _تا آبجی خوشگلم دوتا چایی لب سوز بریزه من اومدم گونه اش را بوسیدم _ای به چشم . با خوشحالی به آشپزخانه رفتم و برای خودمان چابی ریختم و روی میز گذاشتم . روهام با لبخند به سمتم آمد. نگاهی به میز انداخت و سوتی زد _اوه اینجا رو .فسقل بانو چه کرده .من صبحونه بخورم یا خجالت آبجی خانم. روبه رویم نشست و با اشتها مشغول خوردن صبحانه شد .کمی که گذشت پدر و مادرم هم به ما ملحق شدند .با لبخندی که از سر صبح روی صورتم جا خوش کرده بود به انها سلام کردم . همگی مشغول صرف صبحانه بودیم که مادرم صدایش را کمی صاف کرد و روهام را مخاطب قرارداد _روهام بعد صبحانه جایی نرو کارت دارم روهام دست به روی چشمش قرارداد _ای به چشم .شما امر بفرما عزیزدل روهام . پدر با لبخند گفت: _چه زبونی هم میریزه .حالا اگه من بهش میگفتم کلی بهونه میاورد که کار دارم آرزو به دل موندم یبار بگم کارت دارم بگه چشم دست پدرم را گرفتم و بوسیدم _خودم کنیزتم بابایی جونم شما فقط به من امر کن همگی به لحن لوسم خندیدند. روهام از سر میز بلند شد _مامان جان ،سریعا امرتون رو بفرمایید چون جناب رییس دیشب به من امر کردند امروز به جای ایشون برم جلسه کاری _امروز شما خونه می مونی و به من کمک میکنی .میخوام به مناسبت مهمانی فردا شب کمی تغییر دکوراسیون بدم . روهام با لبخند نگاهم کرد _چشم قربان. فقط شما لطفا به رییسم بفرمایید که امروز رو به من مرخصی بده مادرم نگاهی مملو از عشق نثار پدرم کرد. پدرم رو به روهام کرد _منو با مامانت در ننداز من همه زندگی فدای سوده خانممه.شما هم امروز مرخصی تا هروقت عشقم دستور دادند. پدرم به عادت همیشگی گونه مادر را بوسید و بعد از خداحافظی با ما به شرکت کرد.روهام و مادرم هم به دنبال کارهای خودشان رفتند.من ماندم و میز صبحانه . حمیده خانم به فریادم رسید ،مشغول جمع کردن میز و سرو سامان دادن به آشپزخانه شد و من به اتاقم برگشتم تا برای فردا شب فکری کنم ادامه دارد. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 دو روز به سرعت گذشت و من هرروز از خدا خواهش میکردم تا به من آرامش بدهد. عصر بود که خانم جون به خانه ما آمدند تا در مراسم خواستگاری حضور داشته باشند. هر چه زمان میگذشت من بی قرار تر و مضطرب تر می شدم. مادر جون که شاهد استرسم شده بود به اتاقم آمد . کنارم روی تخت نشست و من از خدا خواسته مثل بچگی هایم سرم را روی پایش گذاشتم و او با مهربانی به روی سرم دست کشید _دخترکم چرا انقدر استرس داره _خانجون خیلی نگرانم .از روبه رو شدن با آینده میترسم . _منم وقتی آقا بزرگت میخواست بیاد خواستگاریم همین حال رو داشتم. _خانجون شما چطور باهم آشنا شدید؟ _آقا جون خدابیامرزم حجره طلافروشی داشت . یه شاگرد داشت که پدرم قسم میخورد به پاکی و صداقتش . اسمش حسین بود. بار اولی که دیدمش هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره. اون روز آقا جانم کاری داشت واسه همین نمیتونست نهار بیاد خونه. مامان خدابیامرزم یه ظرف غذا آماده کرد و به من داد تا برای آقاجانم ببرم. من اون موقع فقط ۱۵ سالم بود . دقیقا مثل تو شیطون بودم . وارد حجره که شدم دیدم آقاجانم نیست . به هوای اینکه آقاجانم تو اتاق پشتی حجره است بی هوا پریدم داخل اتاق و بلند داد زدم _سلام بر آقاجون خودم. چشمت روز بد نبینه تا سرم رو بالا آوردم با حسین رو به رو شدم .طفلک ترسیده بود. با تصور چشمان ترسیده آقا بزرگ بلند خندیدم. خانم جان چشم غره ای رفت _اگه میخوای بخندی ادامه اش رو نگم _ببخشید خانجون ادامه اش رو بگید .بعد چی شد؟ _وقتی دیدمش به تته پته افتادم. حسین سریع نگاهش رو دوخت به زمین _سلام آبجی .آقا رفتن تا جایی الان بر میگردن . منم ظرف غذا رو دادم دستش و او با دستایی لرزان گرفت _به آقاجونم بگید واسش غذا آوردم خداحافظ _چشم خدانگهدار با عجله به خونه رفتم ولی دلمو پیش حسین جا گذاشتم . خلاصه کنم مادر ،انگاری اون هم مثل من همون بار اول از من خوشش اومده بود .چندبار دیگه هم تصادفا همو دیدیم . بالاخره حسین دل رو زد به دریا و منو از اقاجانم خواستگاری کرد . آقاجان که خیلی قبولش داشت اجازه داد بیاد. ظهر دوروز بعد وقتی داشتم به آشپزخونه میرفتم شنیدم که شب قراره حسین بیاد خواستگاری . مثل الان تو مضطرب بودم همش تو حیاط قدم میزدم . شب با پدر و مادر خدابیامرزش با گل و شیرینی اومد خواستگاری.مثل همیشه باوقار بود اون موقع ها رسم نبود که دختر و پسر همو ببینن و باهم حرف بزنند.من فقط چایی بردم و برگشتم به آشپزخونه. همون جلسه اول حرف ها زده شد و قرار عقد گذاشته شد. روز بعدش پدرم یه روحانی اورد و ما رو به عقد هم درآوردن.اینم قصه من و آقا بزرگت _خانجون شما که باهم حرف نزدید نمیترسیدید اخلاقاتون بهم نخوره یا باهم خوشبخت نشید؟ _ترس که داشتم ولی خب عاشقش بودم .حسین پسر با ایمانی بود .میدونستم وقتی عشق و محبت و ایمان باشه ،سختی ها هم به آسونی میگذرند. عزیزم تو هم به کیان اعتماد کن پسری که ایمون داره شک نکن واسه خوشبختی خانواده اش هرکاری میکنه .به جای ترسیدن به خدا توکل کن خانم جان با حرفهایش آرامش به جانم سرازیر میکرد لبخند زدم _ممنون که هستی خانجونم.چشم توکل میکنم به خودش ادامه دارد... کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴 خواص زردچوبه ✍ امروز می‌خواهیم درباره یک داروی مفید و پرکاربردی که در همه آشپزخانه‌ها پیدا می‌شه صحبت کنیم، یعنی زردچوبه گرم و خشک است و یک بسیار قوی است که در درمان آرتریت و سایر بیماری‌های التهابی و سرطان مفید است. زردچوبه کاهنده خون است، قدرت را افزایش می‌دهد و را باز می‌کند. زردچوبه به صورت پودر یا مخلوط با روغن و یا پماد در درمان های ناشی از بریدگی و خراش بسیار مفید است و از عفونی شدن زخم جلوگیری کرده، بهبود زخم را سرعت بخشیده و خونریزی را بند می‌آورد. اگر زردچوبه را گرم کنید و روی موضع و درد بگذارید ورم را رفع و است. زردچوبه جهت رفع مفید است.(یک قاشق چایخوری در یک لیوان آبجوش) افراط در مصرف زردچوبه مضر است و مصلح زردچوبه و است. افراد گرم مزاج و کسانی که داروهای مثل آسپرین و هپارین و... مصرف می‌کنند، کسانی که مشکل صفرا و دارند و خانم های در مصرف زردچوبه افراط نکنند. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
26.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حلوای خرما و بادام 🔹در این پست باهم آیتم نون و نمک را میبینیم و طرز تهیه حلوای خرما و بادام را یاد میگیریم. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ‍ 🔴نخود آب 🔺فواید : ✍دارای طبع گرم و برای تقویت بنیه یکی از بهترین حبوبات است 👌برای تقویت نیروی جنسی و رفع ناباروری ها مصرف نخود به اشکال مختلف توصیه می شود. به طور مثال به این افراد توصیه می شود روزی یک لیوان آب نخود تهیه و میل کنند. برای اینکار چهارده عدد نخود را شب در آب خیس کنند و صبح آب آنرا صاف نموده و آن آب را با کمی عسل شیرین نموده و میل کنند. خود نخود را نیز پس از خیس خوردن می توانند خام یا پخته میل نمایند. 👌این غذا ضمن آن که مقوی بدن های ضعیف و تقویت کننده نیروی جنسی است، در تحلیل بادها نیز اثر مفیدی دارد. 👌نخود آب به عنوان منضج بلغم و همچنین برای بیماری های کلیه و مثانه نیز مورد استفاده قرار می گیرد 👌 برای تقویت صدا و درمان گرفتگی صدا نیز مفید است. مواد لازم: 1- نخود 400 گرم 2- پیاز متوسط 3 عدد 3- روغن مقداری 4- آرد گندم سبوس دار 1 قاشق غذاخوری یا سویق گندم 5- نمک و فلفل و زردچوبه به مقدار کافی 🔺طرز تهیه : نخود را یک شب قبل خیس کرده و صبح صاف می کنیم، پیازها را خُرد کرده با روغن سرخ می کنیم تا طلایی شود. نخودها را به پیاز داغ اضافه کرده و کمی تفت می دهیم، نمک و فلفل و زردچوبه و چهار لیوان آب را اضافه می کنیم. شعله را کم کرده و با حرارت ملایم نخودها را می پزیم در آخر که نخودها خوب پخته شد آرد یا سویق گندم را در نصف استکان آب سرد مخلوط و به نخود اضافه می کنیم. بعد از اینکه چند جوش خورد شعله را خاموش می کنیم. این غذا را می‌توانید همراه با آبغوره و یا سرکه میل کنید. ✔️مخصوصا افرادی که صفرا دارند و حرارت بدن آنها بالا هست بهتر است با سرکه و آبغوره میل کنند. ✔️در این غذا می توانید مقداری گوشت هم اضافه نمایید. ✔️اضافه کردن زیره سیاه هم به نخود آب توصیه می شود. ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جایگزین در طب سنتی 🎙حکیم.حسین.خیراندیش ☜【طب شیعه】 🍏 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨🌿
✴️ سه شنبه 👈18 بهمن 👈 دلو 1401 👈16 رجب 1444 👈7 فوریه 2023 🕌مناسبت های دینی و اسلامی. 🕋خروج فاطمه بنت اسد علیهاالسلام از کعبه (10 ق.ه) بعد از ولادت حضرت علی علیه السلام. ❇️احکام دینی و اسلامی. 📛امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛مسافرت. 📛جابجایی و نقل و انتقال. 📛و دیدارها خوب نیست. 👶مناسب زایمان و نوزاد عاقل گردد. 🤕بیمار امروز خوب شود. ان شاءالله. 💑مباشرت امشب : مباشرت و عروسی کراهت دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️خرید باغ و زمین. ✳️اشتغال به تجارت. ✳️خرید و فروش. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️خرید مسکن. ✳️و قباله و قولنامه نوشتن نیک است. 📛ولی برای امور ازدواجی. 📛و آغاز درمان خوب نیست. 🔵مناسب نگارش ادعیه و حرز و نماز آن نیست 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) ، باعث حزن و اندوه می شود. 💉💉حجامت. 🔴 یا موجب فرج و نشاط می شود. ✂️ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.) ✅ وقت استخاره: در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب: تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 17سوره مبارکه" بنی اسرائیل" است. وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح ... و مفهومش این است که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. و شما مطلب خود را قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون مهدوی🌸 📚 منابع ما.👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1577623848.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🎧 با نوای استاد فرهمند هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا