eitaa logo
یــا ضــامــن آهــو
414 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
⚫️ارتباط با قرآن 🔘زندگی نامه اهل بیت ⚪️ادعیه 🔴شهدا Mohamad3990 ایدی ادمین برای ثبت نظرات و پیشنهاد شما عزیزان💖💖 تبلیغات شما بزرگواران را با کمترین هزینه (توافقی) پذیرا هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
✅آیا در وجودمان خیر و خوشبختی است؟ اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقت کن. اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى‌ دارد؛ ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى‌ گردد. 📚 اصول کافی، ج۲، ص۱۲۶
✳️ به یاد خدا باشید یا با تسبیح یا با دل. یاد خدا با دل خیلی اهمیت دارد. گاهی اوقات انسان با زبان در حال گفتن ذکر استغفار است، اما گناه هم می کند. 🔵👈 در حدیث آمده که : « کسی که در حال گناه کردن استغفار میکند، خود را مسخره کرده است. یکی از علما می گفت: سی سال پیش سوار اتوبوس بودم، یک حاجی هم با ریش و عبا و قبا جلوی من نشسته بود. 🔵👈 هر زن بی حجابی که وارد اتوبوس می شد، حاجی نگاه می کرد و یک « استغفر الله » می گفت. پشت سر هم هر زنی که وارد می شد، حاجی این کار را می کرد. یک وقت در یکی از ایستگاه ها یک خانم بی حجاب سوار ماشین شد، حاجی متوجه او نشد، من با دست به شانه اش زدم و گفتم : « حاج آقا، یک استغفر الله دیگر هم سوار اتوبوس شد! شخص حاجی با شنیدن حرف من ناگهان برگشت و متوجه شد یک عالم پشت سرش نشسته و مراقب اوست و فهمیده که شیطان او را بازی داده است. جیک نزد. شیطان این قدر عجیب است که در حالی که مشغول استغفار هستی، شما را به گناه می اندازد. این ذکر به درد نمی خورد. چون دل به یاد خدا نیست. 🔵👈 حاجی پشت سر هم می گفت:« خدا لعنت کند کسانی را که اینها را بی حجاب کرده اند» اما با این حال، خودش، محو تماشایشان بود. اگر دل انسان به یاد خدا باشد که چشم، به زن نامحرم نگاه نمی کند! تسبیح در دست و ذکر استغفار هم بر لب، اما دل به یاد خدا نیست! از خدا بخواهید که دل هایتان به یاد او باشد. این مطلب را یادگاری از من داشته باشید: ذکر خالی، چنگی به دل نمی زند! 🔹 [ محمودی گلپایگانی ، در محضر مجتهدی ج 2، ص 165،انتشارات مستجار،1392 ] ✅ 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🥀{بسم رب الشهدا والصدیقین}🥀 ❤سلام بر پهلوان بی مزار❤️ سلام بر شهیدان در راه حق امروز هم به مدد شهدا کارمون رو شروع میکنیم🤲🏻 🌸قرار اول هرصبح🌸 🌷شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 5صلـــوات🌷 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❗️ 🔸حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ✨ هر بار که نماز به‌جا می‌آوری، ملتفت باش که چیزی به دست آوری و مطلبی بفهمی که قبلاً آن را نمی‌فهمیدی. ⭕️ تلاوت سوره‌ها و آیات قرآن هم همین‌گونه است؛ یعنی در هر دفعه چیزی به دست بیاور، غیر از آنچه قبلاً به دست آورده بودی. 📚 در محضر بهجت، ج٢، ص٢۶٩
◾️ شوق زیارت 🔹 زیارت، در نظر او [حضرت آیت‌الله بهجت]، عملی ظاهری و صوری نبود؛ بلکه در هنگام زیارت واقعاً در محضر زیارت‌شونده حاضر می‌شد. معتقد بود: اگر می‌خواهید زیارت، زیارتی اساسی باشد، باید قلبتان هم همان را بگوید که زبانتان می‌گوید؛ یعنی قلب هم همان چیزی را درک کند که در زیارت‌نامه قرائت می‌شود. 🔹 زیارت را با آدابش به‌جا می‌آورد و می‌فرمود: از اهمّ آداب زیارت این است که بدانیم بین حیات معصومین علیهم‌السلام و مماتشان هیچ فرقی وجود ندارد؛ یعنی الآن هم امام حیّ است و حرفت را می‌شنود. 🔹 اهتمامش به امر زیارت کم‌نظیر بود. اعتقادش بود که اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار با معصومین علیهم‌السلام را در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهد مشرفه به‌منزلۀ ملاقات آن‌ها و دیدار آن حضرات است. 📚 رحمت واسعه، ص١٨ (مجموعه فرمایشات حضرت آیت‌اللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیه السلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
👆 🌸✨ هرکس هفت مرتبه آیه ۷☝️ سوره ممتحنه رابه کف دست خود بخواند بدمد وبصورت خودبکشد هرکه او راببیند دوستش دارد✨ 📚 گل‌های ارغوان ۱/۱۵۴
ع: ✍آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، اینها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید🌸
🌹همسر شهید «تقی‌پور»: دشمن اشک‌ مرا نخواهد دید ♦️«زینب آذرمند» همسر شهید مدافع امنیت:به همسرم تبریک می‌گویم، به مادرش که پسرش واقعاً راه درست را انتخاب کرد. دشمن اشک‌های من را نخواهد دید. ♦️آرزویش شهادت بود. چون خودش روز اربعین زیارت کربلا نرفته بود، با دوستانش از بین‌الحرمین تصویری صحبت کرد. آقا سید پرسید چه برایت بیاورم؟ مهر و تسبیح؟ گفت: مهر و تسبیح نمی‌خواهم خودت می‌دانی چه بیاوری. گفت: شهادت می‌خواهی؟ جواب داد: زدی توی خال. ♦️هر وقت تشییع پیکر شهدا را می‌دیدیم می‌گفتم چه عظمتی خوش به حالشان و خوش به سعادتشان. همسرم می‌گفت حالا حالاها این سعادت نصیب کسی نمی‌شود و مهم دل است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Setareh _M: 💚💚💚 💚 💚 هوووف، خسته شدم دیگه ، دو ساعته یک سره نشستم پای طراحی ، اوووم ولی علاقس دیگه چه میشه کرد. از رویِ صندلی بلند شدم که برم ببینم دنیا دست کیه به ساعت نگاهی انداختم خب خوبه، یک ساعتی به اذان ظهر مونده .... جمعه بود و مامان بابام عادت داشتن صبح جمعه برن سر خاک آقا جون. سجاد هم ک سرش گرم گلرخ خانووم هست ...حالا اگه اینجا بود میگفت خواهر شوهر بازی در نیار والا مگه دروغ میگم . رفتم سمت یخچال خیلی گرسنه ام بود و اگر می خواستم تا نهار صبر کنم صد دفعه می مردم و زنده می شدم چشمم افتاد به کلوچه هایی ک مامان دیروز پخته بود یکیشو برداشتم و دلی از عزا دراوردم . یک جوری خودمو مشغول کردم تا اذان، الانا بود که مامان و بابا برگردن و بیان خونه. بلند شدم وضو گرفتم برای نماز سلام نمازم رو که دادم سر رسیدن _سلام مادر_سلام چطوری؟ _خوووب پدر_سلام ساجده ، سجاد خونه نیست؟ _نخیر ، صبحی با گلرخ خانوم قرار داشت اوووم انگار میخاستن برن کوه پدر_چه بی خبر ،بهش گفتی شب خونه مامان خاتونیم ؟ _اخه پدر من ، ما هر هفته جمعه اونجاییم و از بابت سجاد هم خیالت راحت سجاد به طور خودکار راه کج می کنه سمت خونه مامان خاتون من برم کمک مامان تا سفره رو بندازیم که حسابی گرسنه امه.... بعد خوردن غذا کمک کردم و سفره رو جمع کردیم با اینکه میز غذاخوری داشتیم اما بابا میگفت با خانواده سر سفره نشستن برکتش بیشتره اینم ی سنت بود براشون .... شروع کردم به جمع کردن ظرفا و اما طبق معمول که از ظرف شستن فراری ام رفتم سمت اتاقم اخه ظرف شستن،،،، حالم بهم می خورد بشقاب قاشق روغنی اه اه رفتم رو تختم ولو شدم اخیییش خب،،، فردا شنبه بود باید میرفتم مدرسه، هیچ استرسی هم در کار نبود اصولا ادم بی حسی بودم منتظر بودم ی اتفاق بیوفته بعد نگران بشم، نه اینکه نگران بشم بعد اتفاق بیوفته خودمم منطق ذهنیمو نمیفهمیدم ولی کلا مدل من این بود بی خیال .... ی کش و قوسی ب بدنم دادم و سعی کردم بخوابم ‌. با الارم گوشی از خواب بلند شدم همیشه ساعت 6غروب یک الارم داشتم دلیلش هم هر چیزی میتونست باشه مثلا امروز از خواب بیدارم کرد ، شاید فردا یادم بندازه باید یه کاری رو انجام بدم خلاصه دلیل پیدا میشه ..... از جام بلند شدم موهای تقریبا فر فریم که تا گودی کمرم می رسید رو شونه زدم و بالا بستم . رفتم سراغ کمد لباس هام تا برای شب آماده باشم. در کمد رو که باز کردم چشمم خورد به سارفون یاسی رنگم که خیلی دوسش داشتم از کمد بیرونش اوردم با یکی از شال های بلندم که تیره تر از سارفونم بود ست کردم و روی تخت گذاشتم همینطور دست به سینه رو به روی تختم ایستاده بودم و به لباس هام نگاه می کردم ... خب یادمه یک بار امیر به زن عمو گفته بود رنگ یاسی رو دوست داره ... خب ب من چه دوست داشته باشه مگه من برای اون می خوام یاسی بپوشم ... آام یعنی امیرم امشب میاد. از فکرایی که تو سرم می چرخید خندم گرفت دستام رو آزاد کردم و چون بی کار بودم دوباره رفتم سراغ طراحی هام که قرار بود فردا تحویل بدم. خیلی کم ازش مونده بود. کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨