شعبانعلی:
💚💚💚
💚
💚
#ساجده
#پارت_63
+معلومه که خوشحال میشه...مگه میشه از این همه تغییر های قشنگ ساجده خانم خوشحال نشه!؟
خجالت زده نگاهم رو می گیرم
+خب اگر مایلی دیگه بریم..
_آره بریم...بازم ممنون
+خواهش می کنم خانوم
چه خوبه که در برابر خوبی هایی که بهمون می کنن بی رودروایسی تشکر کنیم.👌🏻
،،،،،،،
امشب شبِ شهادت امام رضا (ع) بود.
برای هئیت خیلی تدارک دیده بودند...توی اتاق نشسته بودم و با مامان حرف میزدم .
+خب خداروشکر....خوش میگذره؟
_جاتون خالی
+بقیه خوبن؟ سید علی چطوره؟
_خوبه...سلام داره
+سلامت باشه بهش ویژه سلام برسون...کار نداری مادر؟
_نه مامان...شماهم به همه سلام برسون.
+چشم...خدانگه دار
_خداحافظ
گوشی رو کنار گذاشتم....نگاهی به کتابام انداختم که همراه ام آورده بودم...به خاطر امتحان های ترم بعضی از درس های عمومی رو آورده بودم تا بخونمشون و برای امتحان راحت باشم.
تا غروب تو اتاق مشغول بودم....کتابم رو بستم و گذاشتم کنارم.
گوشیم رو گذاشتم تو شارژ که تقه ای به در خورد.
علیرضا بود.
پیراهن مشکی پوشیده بود و آستین هاش رو طبق معمول بالا زده بود...اما این بار برخلاف همیشه دست بند چرمی هم دست اش بود. که سنگ سبز و خوش رنگی داشت.
+چکار می کنی؟
_هیچی...ظهر با مامانم صحبت کردم ویژه سلام رسوند
+سلامت باشن...ساجده خانم می خوام برم حرم شما هم میایی؟
امیر و عاطفه هم رفته بودند بیرون...خیلی دلم می خواست که برم
لبخندی زدم
_آره میام...خیلی دوست دارم
کنارم نشست و اشاره ای به کتاب هام کرد.
+مشقاتو می نوشتی؟
خنده ام گرفت
اخم ساختگی کردم
_مگه من بچه ام....نخیرم به قول شما مششق ندارم اصلا
خنده ای کرد
+خب ببخشید....خانمِ بزرگم جا نمونی از مدرسه به خاطر من
من هم جواب اش رو با لبخند دادم:
_به خاطر توو...بازم خودت رو تحویل گرفتی
با چشم به کتاب ام اشاره کرد.
+نه عزیزم...لایِ کتابت بازه...می بینم که اسم من و چند بار گوشه و کنارِش نوشتی.
به کتابم نگاهی کردم و بستم اش.
_نه....چه فکرها
من درس ام رو می خونم....نگران نباش
+خلاصه گفته باشم☝️🏻
با لحن خنده داری این حرف رو زد که زدیم زیر خنده...دست هاش رو که روی پاهاش گذاشته بود گرفتم و رویِ دست بندش دقیق شدم.
روش نوشته بود: یا امام رضا (ع)
+دوسش داری؟
_خیلی قشنگه....چرا دستت نمی کنی؟؟
+خیلی خوش ام نمیاد چیزی دستم کنم.
_نوشته "یا امام رضا(ع)"...پس برای همین اسمت رو غریب طوس گذاشتی..آره؟
خیلی امام رضا (ع) رو دوست داری؟
+همه بچه شیعه ها امام رضا(ع) رو دوست دارن....منم ارادت خاصی بهشون دارم.
بحث رو عوض کرد...
+یاعلی خانم...پاشو آماده شو بریم
،،،،،،
پایین تر از حرم پارک کردیم و پیاده روی کردیم تا حرم
توی راه دسته های عزاداری حرکت میکردن
مرتب ایستاده بودند و بعضی ها طبل میزدن و بعضی ها زنجیر.
چه خبر بود!!!!
پسرِ کوچیکی که سر بند(یا زهرا ) بسته بود.....پرچم بزرگتر از قدو قواره اش رو دست گرفته بود تند تند تکون میداد.
لبخندی زدم
_الهی عزیرم دلم.....پسره رو علیرضا...کاشکی دوربین ام رو اورده بودم !
به پسر بچه نگاهی کرد و گفت:
+امام رضا (ع) نگهدارش
بعد هم به من نگاه کرد
+تو مگه دوربین داری؟
_اوهوم
+پس یادت باشه حتما کار کردن باهاش رو بهم یاد بدی
_چشم حتما
خیابان حسابی شلوغ بود و مردم دسته دسته می رفتن.
تا نزدیکی حرم رفتیم.
ایستادو دست اش رو رویِ سینه اش گذاشت...سر خم کرد و سلام داد.
منم تکرار کردم.
+ساجده خانم داخل حرم شلوغه ، بریم داخل اذیت میشی... بهت تنه میخوره
اومدم یک عرض تسلیت به خانوم بکنم
جلوتر نریم دیگه.
دلم برای این همه توجه اش ضعف رفت.
_باشه بریم
،،،،،،،،
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است
ـانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شعبانعلی:
💚💚💚
💚
💚
#ساجده
#پارت_64
"علیرضا"
کیک رو گذاشتم تو ماشین و سوار شدم حرکت کردم سمت خونه
تو راه گوشیم زنگ خورد اسم بانو روش اومد
وصل کردم
_جانم ساجده خانوم؟؟
با ذوق هیجان گفت
-واییی علیرضا کجایی؟؟..الان مامانت میرسه...این همه من و عاطفه و حنین زحمت کشیدیم.
خنده ای کردم
_تو راهم دارم میرسم
+باشه باشه بدو
بعد هم بدون خداحافظی قطع کرد..
نگاهی به صفحه گوشیم کردم و گذاشتم کنار...باز شیطنت اش گل کرده😅
،،،،،
در زدم وارد شدم...همه بودن غیر از مامان
معلوم نبود کجا فرستاده بودن اش !!
بابا و امیر روی مبل نشسته بودن و میخندیدن.
_سلام علیکم چخبره🤷♂
بابا+سلام علی جان بیا ببین این سه نفر چه کارها که نکردن
نگاهی به دور و بر کردم....تولد مامان دو سه روز دیگه بود...ولی چون می خواستیم غافل گیرش کنیم زودتر گرفتیم.
امیر+از دستت رفت✋🏻
خندیدم که عاطفه با غر غر جلو اومد
+یکم دیگه دیر تر میومدی داداش جان..... بده ببینم این کیک رو... برا شما هم دارم امیر خان
امیر+تسلیم🙌🏻
ساجده با حنین داشتن با دقت ژله هارو روی میز میچیدن
اینارو کی اماده کردن!!
حنین پرید بغلم
+بیا ببین داداش اینارو ساجده دیشب تو اتاقش درست کرد.....صبح باهم رفتیم گذاشتیم خونه همسایه تا سفت بشه
چشمام گرد شد از این کارشون
_چه عملیات سنگینی داشتید شما ها
تو دلم خوشحال شدم که حنین دوباره با ساجده خوب شده بود.
ساجده+بله ما اینیم دیگه....یک پارچه خانوووم😌
_شکی درش نیست
+مسخره می کنی!؟
خنده امگرفت
_نه نه من...
اومدم حرف بزنم که بازوم رو گرفت....هولم داد سمت پله ها
+بدو حاضر شو....الان زن دایی میاد
_حالا کجا فرستادین مامانو
عاطفه از تو آشپزخونه داد زد و گفت :
+دنبال نخود سیاه داداش جان...
_عجب
ساجده+علیرضا برو دیگه...اع
_چشم
رفتم تو اتاق و لباس ام رو با یک پیرهن آبی روشن عوض کردم.
برگشتم پایین و کنار امیر نشستم...بعد از چند دقیقه صدای زنگ در اومد
عاطفه سریع برف شادی رو برداشت....ویلچر بابا رو اوردم جلو تر.
در خونه که باز شد..عاطفه برف شادی زد و همه ما تولدت مبارک رو خوندیم.
این سه تا دختر چه کار ها که نکرده بودند.
مامان لبخند از روی لبش نمیرفت
ساجده رفت جلو
+زن دایی جان تولدت مبارک...ان شاءالله صد و بیست سالگیت
_ان شاءالله کنار همدیگه...ممنون دخترم
رفتم جلو و گوشه چادر مامان رو بوسیدم...بهش تبریک گفتم و اونم سرم رو بوسید.
مادرم همیشه برام مثل یک رفیق بود که کنارم بود...
امیدوارم بتونم مادرم رو در جوار سرور زنان، حضرت زهرا (سلام الله علیها ) روسفید کنم.
بعد مراسماتی که ساجده و عاطفه تدارک داده بودن بالاخره رضایت دادن که هدیه ها رو بدیم.
مامان+عجب کارایی می کنید هاا
بابا تسبیح ام بنین قشنگی رو بهش داد
+قابل آنیه خانم گل رو نداره.
مامان با قدردانی تسبیح رو از بابا گرفت و نگاه کرد....چقدر عشق بینشون پاک بود.
عاطفه و امیر هم روسری بلند و قشنگی رو براش گرفته بودند.
جعبه رو به دست ساجده دادم.
ساجده از جا بلند شد و سمت مامان رفت.
+زندایی ناقابله....ببخشید دیگه ببینید دوست دارید!؟با علیرضا خیلی گشتیم
مامان جعبه رو باز کرد و به انکشتر شرف شمس داخل اش نگاهی انداخت....می دونستم شرف شمس رو خیلی دوست داره.
+مگه میشه بد باشه.....اونم چیزی که عروس قشنگم و پسرم برام خریدن
_آهان...چی شد!؟
عروس قشنگم و پسرم
نمیشه عروس و پسر قشنگم!😎
+هییس..حرف نباشه...الان سوگولی هام دامادم و عروسم ان🤫
با این حرف مامان همه زدیم زیرِ خنده....خداروشکر به خیر و خوشی گذشت.
چه خوبه که همیشه تو هر لحظه ای شکرگذار خدا باشیم👌🏻
،،،،،،،،
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شعبانعلی:
💚💚💚
💚
💚
#ساجده
#پارت_65
"ساجده"
فرداقرار بود برگردم شیراز.... احساس خوبی نداشتم...این چند روز خیلی بهم خوش گذشته بود.
پراز تغییرات کوچیک بزرگ بود برام.
داشتم از کنجکاوی میمیردم...اتاق علیرضا رو باید ببینم😁💪
آخر شب بود که همه توی اتا اقشون بودن چادر مشکی که علیرضا بهم داده بود رو انداختم رویِ سرم و بیرون رفتم.
آروم تا جلویِ اتاق علیرضا رفتم و تقه ای به در زدم.
انقدر بی هوا در رو باز کرد که لحظه ای هنگ کردم.
_اِهِم....چیزه سلام😁
به سر تا پام نگاهی انداخت...انگار به خاطر چادر کمی متعجب شده!
+علیک سلام ، چیزی شده
_ها ، آها نه همیجور.....
بعد پشت سر هم گفتم
_ببین بهم نگی فضول هاا....من فقط یکم کنجکاوم اتاق ات رو ببینم.
از همون اول دلم میخواست اتاقت ببینم.
الان میخوام ببینم
چقد ببینم ... ببینم کردم.
یکم چشم هاش گرد شد و بعد لبخندی زد
+باشه..باشه...بیا تو ببین
لباس هاش رو با تیشرت و شلوار راحتی عوض کرده بود...اینجوری ندیده بودم اش تاحالا.
رفت کنار و وارد اتاق شدم...اتاق نسبتا بزرگی بود.
ساده اما شیک
دیوار ها کاغذ دیواری سورمه ای رنگ داشت و گوشه دیوار و نزدیک پنجره تخت اش بود.
روبروش هم کمد لباس و میز مطالعه اش بود.
تنها چیزی که خیلی به چشمم اومد.
کتابخونه بزرگی بود که یک دیوار اتاق رو گرفته بود.
طرف دیگه دیوار هم نوشته هایی با خط خوش، قاب شده بود.
رفتم جلوتر تا بخونم شون
🍂گر شرم همی از آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
در آینه وار نیک و بد بنمائی
چون آینه روی آهنین باید داشت*🍂
یعنی اینا خط خودشه!؟؟
نگاه کردم به حدیثی که کنار شعر بود
امام علی (ع):
🌷برای دنیای خودت چنان عمل کن. که گویا تا ابد در دنیا زندگی می کنی و برای آخرت خودت چنان عمل کن که گویا همین فردا می میری.🌷
لبخندی زدم
_اتاقت خیلی قشنگه
خواستم بگم مثل خودت آرامش میده ولی......
+قابل شما رو نداره
_صاحابش قابل داره ، کتاب خونه ات از کتابخونه ی عاطفه بزرگ تره !
+عاطفه سادات کتاب های من و برداشته...وگرنه من بیشتر از این ها کتاب دارم.
_اهوم ، خیلی از کتاب های عاطفه رو خوندم.
+واقعا!
_آره
نشستم براش گفتم ، با ذوقِ فراون دفترچه ای که حرف های قشنگ کتاب هارو توش یادداشت می کردم رو آوردم و باهم خوندیم.
_خوب بود!؟
+عالی بود...
ببینم تو این دفترچه اسم منو ننوشتی😁
_علیییرضااا
باخنده از جاش بلند شد..
+من میرم یک چیزی بیارم بخوریم
سری تکون دادم که از اتاق خارج شد.
بلند شدم و به کتابخونه ای که داشت سَرَک کشیدم.
یعنی همه ی این هارو خونده..!!؟؟
تقه ای به در خورد و علیرضا با سینی چای و بیسکوییت وارد شد.
+ای بابا بخدا اتاق من دیگه چیزی نداره ها
_هوم نه چیزه
هول شده بودم چون واقعا تا کله تو همه چی فضولی کرده بودم...رو تخت اش نشستم و اونم روبه روم رویِ صندلی نشست.
به قاب عکسِش که بالا ی تخت بود نگاهی انداختم.
چای رو جلوم گرفت.
+ساجده خانوم...این چند وقت تونستم خودم رو به شما ثابت کنم ، نظر شما عوض شد آیا؟
*مولانا
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج:
🔺 روز ی یک صفحه تلاوت قرآن کریم هدیه به حضرت سیده نرجس خاتون و حضرت خدیجه سلام الله علیهما
💢 #صفحه ۱۵
🔸سوره مبارکه بقره
🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن. ✨️اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ ،امُورِنا خَیْراً✨
🌷 "روزی یک صفحه با قران کریم"
👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
✴️ شنبه 👈 7 آبان 👈 عقرب 1401
👈3 ربیع الثانی 1444👈29 اکتبر 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🐪 سفر امام حسن عسگری علیه السلام به جرجان با طی الارض.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛 عقد ازدواج.
📛مشارکت و امور شراکتی.
📛و خرید های کلان خوب نیست.
🚖مسافرت: سفر خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد عمرش دراز باشد
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
📛 امروز تا عصر قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر نیست:
📛 فروش جواهرات و طلا و تبدیل آن.
📛فروش احشام و حیوانات و چهارپایان
📛نو پوشیدن.
📛و قرض و وام خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب: امشب ( شب یکشنبه ) ، دلیل خاصی وارد نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود.
💉💉 حجامت.
خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث ضعف مغز می شود.
😴😴 تعبیر خواب.
امشب : خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 4 سوره مبارکه " نساء" است.
واتوا النساء صدقاتهن نحله...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد.شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۷ آبان ۱۴۰۱
میلادی: Saturday - 29 October 2022
قمری: السبت، 3 ربيع ثاني 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹سفر امام حسن عسکری به گرگان
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️8 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️32 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️40 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
✅ با ما همراه شوید..
🔴 پویان؛ استعدادیابی نوجوانان
استعدادیابی پیشرفته چند وجهی نوجوانان با سنجش ابعادی هوش، علاقه، شخصیت، مزاج و ....
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
♨️دعایت زودتر مستجاب می شود!
🔸سید بن طاووس رحمه الله می فرمایند:
پس تا میتوانی مواظب باش دیگری را در محبت و دعا بر امام زمانت مقدم نداری و هنگامی که خواستی برای آن مولای عظیم الشأن دعا کنی با تمام وجود دعا کن.
❌مبادا فکر کنی او به دعای تو محتاج است، هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است.
🔸اینکه میگویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است، و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده میشود، زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بستهای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداست، به احترام او باب اجابت به رویت گشوده میشود و آنگاه خود و همه کسانی که در حقشان دعا میکنی بر خوان و احسان او نشسته و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی میشوید.
📚 کتاب شریف نجم الثاقب ج۲ ص۴۵۳
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🔻کاش با فلانی رفاقت نمیکردم🔻
🙎🏻 دختره، چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است...
❌ ولی با نامحرم در ارتباطه...
❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنه...
🙎🏻♂ پسره، هیات میره، و برای روضه حضرت زینب و ناموس اهلبیت گریه میکنه...
❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه...
❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنه...
📣📣...️قرآن داره صدا میزنه:↶
🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶)
💢️ کجا دارید میرید؟!❗️
⁉️آخه ارتباط با نامحرم چه فایدهای داره؟!🤔
⛔️️ از تنهایی در میایی؟!
⛔️️ همدم میخوای؟!
⛔️️ مونس میخوای؟!
⛔️️ رفیق میخوای؟!
⁉️ پس سجادهات چی میشه؟!
⁉️ پس خدا چی میشه؟!
❓ مگه تو دعای جوشن کبیر نمیخونی:↶
⚡️يَا خَيْرَ مُؤْنِسٍ وَ أَنِيسٍ⚡️
💢️ ای خدایی که تو بهترین مونس و انیسِ من هستی.
⚡️يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ⚡️
💢️ ای خدایی که تو رفیق اون کسی هستی، که رفیقی نداره.
☝️ خواهرم! برادرم!
همین که اجازه بدی یه غریبه👤 به حریمت وارد بشه، و تو رو از خدا دور بکنه، برای سقوط کافیه...☜🚶🚶♀🕳
⁉️ چرا قلب امام زمانت رو به درد میاری؟!
😱 میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز اهل جهنّم، همین رفاقتها و دوستیهاست؟!👇️
🕋 یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ... یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (فرقان/۲۷و۲۸)
💢 به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان میگزد، و میگوید:
💢 «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!»
حالا این دوست میتونه:
✔️ همکلاسیت...👩🎓👨🎓
✔️ همسایهات...👥
✔️ همکارت...👥
✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی...👤
✔️ یا حتّی گوشیِ موبایلت باشه...📱
⚠️ حواست هست؟
⚰ معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغت...😔
🙏 پس رفیق! تا فرصت هست، توبه کن...
#اندکی_تأمل😞❤️
🌱♡بِ♡هِ♡ش♡تُ♡ََو♡جَ♡ه♡نَ♡م♡🌱
[ #بَرقآمتِدِلرُباۍِمَھدیعَصلوات📿]
🕊🌹أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌹🕊
کــانــال یــا ضــامــن آهــو در ایــتـا
https://eitaa.com/joinchat/3606446091C2991c47d1d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کمیک_موشن /
✌️شهیدی که در کربلا دوبار جان داد
🏜 سوید بن عمرو در واقعه کربلا به عنوان یکی از آخرین شهیدان دشت نینوا شناخته میشود. او از یاران ریش سفید کربلاست که دوبار در روز عاشورا جان داد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•