💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
🌹مولا علی (ع) نفس پیامبر (ص)
❓سئوال: اهل سنت می گویند منظور از اَنفسنا در آیه مباهله علی(ع) نیست بلکه خود پیامبر(ص) است، یعنی پیامبر گفته است ما خودمان را برای مباهله می خوانیم، شما هم خودتان را برای مباهله بخوانید؟!
✅ پاسخ: بی شک این سخن خلاف روایات صریحی است که می گوید منظور از انفسنا علی علیه السلام است.
❌ از سوی دیگر اگر منظور از انفسنا، خود پیامبر باشد، دعوت کردن از خویشتن معنا ندارد و مفهومی ندارد که خداوند به پیامبر امر کند که از خودت برای مباهله دعوت کن، زیرا دعوت کننده باید غیر از دعوت شده باشد.
👌🏻بنابراین راهی باقی نمی ماند جز اینکه بگوییم منظور تنها علی علیه السلام است.
🏰 در مناظره ای که مامون عباسی با امام رضا علیه السلام ترتیب دارد، مامون از امام علیه السلام پرسید بزرگترین فضیلت امیر مومنان علی که قرآن بر آن دلالت دارد چیست؟
⚜ امام رضا علیه السلام فرمود:
🔅آیه مباهله که پیامبر حسن و حسین و فاطمه و علی را با خود برای مباهله برد، حسن و حسین مصداق ابناءنا بودند و زهرا مصداق نساءنا و علی مصداق انفسنا، پس علی علیه السلام به حکم آیه مصداق انفسنا می باشد و او نفس پیامبر به حکم خداوند است.
📚 از سوی دیگر ثابت است که پیامبر اسلام افضل از تمام خلق خدا است، لذا نفس پیامبر اسلام هم افضل از همگان است.
👤 مأمون گفت: مراد از انفسنا خود پیامبر است و امیرمؤمنان را شامل نمی شود!
⚜ امام رضا علیه السلام فرمود:
🔅آنچه گفتی صحیح نیست، زیرا دعوت کننده باید غیر از دعوت شده باشد چنان که امر کننده، آمر محسوب می شود نسبت به دیگری و معنا ندارد که انسان خودش را دعوت کند و بخواند و از آنجایی که پیامبر غیر امیرمؤمنان را برای مباهله حاضر نساخت، روشن می شود که علی نفس پیامبر است که خداوند به عنوان دعوت از انفسنا از آن یاد کرده است.
👤 مامون از استدلال امام قانع شد و گفت: با این جواب اشکال و سوال من مرتفع می شود.
📚 بحارالأنوار، ج ١٠، ص ٣۵١.
📱گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✅ داستان مباهله ✅
#مباهله
🔴🔵 داستان مباهله قسمت اول :
🌺 مدينه اولين باري است كه ميهماناني چنين غريبه را به خود ميبيند. كارواني متشكل از شصت ميهمان ناآشنا كه لباسهاي بلند مشكي پوشيدهاند، به گردنشان صليب آويختهاند، كلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجيرهاي طلا به كمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب كردهاند.
وقتي اين شصت نفر براي ديدار با پيامبر، وارد مسجد ميشوند، همه با حيرت و تعجب به آنها نگاه ميكنند. اما پيامبر بياعتنا از كنار آنان ميگذرد و از مسجد بيرون ميرود هم هيأت ميهمانان و هم مسلمانان، از اين رفتار پيامبر، غرق در تعجب و شگفتي ميشوند. مسلمانان تا كنون نديدهاند كه پيامبر مهربانشان به ميهمانان بيتوجهي كند به همين دليل، وقتي سرپرست هيأت مسيحي علت بياعتنايي پيامبر را سؤال ميكند، هيچ كدام از مسلمانان پاسخي براي گفتن پيدا نميكنند.
♦️تنها راهي كه به نظر ميرسد، اين است كه علت اين رفتار پيامبر را از حضرت علي بپرسند، چرا كه او نزديكترين فرد به پيامبر و آگاهترين، نسبت به دين و سيره و سنت اوست. مشكل، مثل هميشه به دست علي حل ميشود. پاسخ او اين است كه:
🔷 «پيامبر با تجملات و تشريفات، ميانهاي ندارند؛ اگر ميخواهيد مورد توجه و استقبال پيامبر قرار بگيريد، بايد اين طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذاريد و با هيأتي ساده، به حضور ايشان برسيد.»
اين رفتار پيامبر، هيأت ميهمان را به ياد پيامبرشان، حضرت مسيحي مياندازد كه خود با نهايت سادگي ميزيست و پيروانش را نيز به رعايت سادگي سفارش ميكرد.
آنان از اين كه ميبينند، در رفتار و كردار، اين همه از پيامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساري ميكنند. ميهمانان مسيحي وقتي جواهرات و تجملات خود را كنار ميگذارند و با هيأتي ساده وارد مسجد ميشوند، پيامبر از جاي برميخيزد و به گرمي از آنان استقبال ميكند.
🌹 شصت دانشمند مسيحي، دور تا دور پيامبر مينشينند و پيامبر به يكايك آنها خوشامد ميگويد، در ميان اين شصت نفر، كه همه از پيران و بزرگان مسيحي نجران هستند، «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبيل» نيز به چشم ميخورند. پيداست كه سرپرستي هيأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهي به شرحبيل و ديگر همراهان خود مياندازد و با پيامبر شروع به سخن گفتن ميكند: «چندي پيش نامهاي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرفهاي شما را بشنويم».
پيامبر ميفرمايد:
«آنچه من از شما خواستهام، پذيرش اسلام و پرستش خداي يگانه است».
و براي معرفي اسلام، آياتي از قرآن را برايشان ميخواند.
اسقف اعظم پاسخ ميدهد: «اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا ايمان آوردهايم و به احكام او عمل ميكنيم.»
پيامبر ميفرمايد:
«پذيرش اسلام، علايمي دارد كه با آنچه شما معتقديد و انجام ميدهيد، سازگاري ندارد. شما براي خدا فرزند قائليد و مسيح را خدا ميدانيد، در حالي كه اين اعتقاد، با پرستش خداي يگانه متفاوت است.»
اسقف براي لحظاتي سكوت ميكند و در ذهن دنبال پاسخي مناسب ميگردد. يكي ديگر از بزرگان مسيحي كه اسقف را درمانده در جواب ميبيند، به يارياش ميآيد و پاسخ ميدهد:
«مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان ميدهد كه او بايد خداي جهان باشد.»
پيامبر لحظهاي سكوت ميكند.
⚜ ناگهان فرشته وحي نازل ميشود و پاسخ اين كلام را از جانب خداوند براي پيامبر ميآورد. پيامبر بلافاصله پيام خداوند را براي آنان بازگو ميكند: «وضع حضرت عيسي در پيشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است كه او را به قدرت خود از خاك آفريد...»( آل عمران-59)
و توضيح ميدهد كه «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدايي كند، حضرت آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، بيشتر شايسته مقام خدايي است. در حالي كه چنين نيست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
♦️لحظات به كندي ميگذرد، همه سرها را به زير مياندازند و به فكر فرو ميروند. هيچ يك از شصت دانشمند مسيحي، پاسخي براي اين كلام پيدا نميكنند. لحظات به كندي ميگذرد؛ دانشمندان يكي يكي سرهايشان را بلند ميكنند و در انتظار شنيدن پاسخ به يكديگر نگاه ميكنند، به اسقف اعظم، به شرحبيل؛ اما... سكوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف ميآيد:
🌹«ما قانع نشديم. تنها راهي كه براي اثبات حقيقت باقي ميماند، اين است كه با هم مباهله كنيم.
✅ ادامه دارد....👇👇👇👇 ✅
🕋 گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
✅ داستان مباهله ✅
# مباهله
🔴🔵 داستان مباهله قسمت دوم :
🌺 یعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف ميگويد، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
♦️پيامبر لحظهاي ميماند. تعجب ميكند از اينكه اينان اين استدلال روشن را نميپذيرند و مقاومت ميكنند. مسيحيان چشم به دهان پيامبر ميدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در اين حال، باز فرشته وحي فرود ميآيد و پيام خداوند را به پيامبر ميرساند. پيام اين است:
🔷 «هر كس پس از روشن شدن حقيقت، با تو به انكار و مجادله برخيزد، [به مباهله دعوتش كن] بگو بياييد، شما فرزندانتان را بياوريد و ما هم
فرزندانمان، شما زنانتان را بياوريد و ما هم زنانمان. شما جانهايتان را بياوريد و ما هم جانهايمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رويم و لعنت او را بر دروغگويان طلب كنيم.»(آل عمران-6)
🌹پيامبر پس از انتقال پيام خداوند به آنان، اعلام ميكند كه من براي مباهله آمادهام.
♦️ دانشمندان مسيحي به هم نگاه ميكنند، پيداست كه برخي از اين پيشنهاد اسقف رضايتمند نيستند، اما انگار چارهاي نيست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مكان آن صحراي بيرون مدينه تعيين ميشود.
🌺 دانشمندان مسيحي موقتاً با پيامبر خداحافظي ميكنند و به اقامتگاه خود باز ميگردند تا براي مراسم مباهله آماده شوند.
🔴 صبح است، شصت دانشمند مسيحي در بيرون مدينه ايستادهاند و چشم به دروازه مدينه دوختهاند تا محمد با لشكري از ياران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پيدا كند.
تعداد زيادي از مسلمانان نيز در كنار دروازه شهر و در اطراف مسيحيان و در طول مسير صف كشيدهاند تا بينندة اين مراسم بينظير و بيسابقه باشند.
نفسها در سينه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدينه خيره شده است.
لحظات انتظار سپري ميشود و پيامبر در حالي كه حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج ميشود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده ميشوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه.
تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه ميافكند.
شرحبيل به اسقف ميگويد: نگاه كن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف كه صدايش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
🌺«همين نشان حقانيت است. به جاي اين كه لشكري را براي مباهله بياورد، فقط عزيزان و نزديكان خود را آورده است، پيداست به حقانيت دعوت خود مطمئن است كه عزيزترين كسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبيل ميگويد: «ديروز محمد گفت كه فرزندانمان و زنانمان و جانهايمان. پيداست كه علي را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آري، علي براي محمد از جان عزيزتر است. در كتابهاي قديمي ما، نام او به عنوان وصي و جانشين او آمده است...»
در اين حال، چندين نفر از مسيحيان خود را به اسقف ميرسانند و با نگراني و اضطراب ميگويند:
❌«ما به اين مباهله تن نميدهيم. چرا كه عذاب خدا را براي خود حتمي ميشماريم.»
چند نفر ديگر ادامه ميدهند: «مباهله مصلحت نيست. چه بسا عذاب، همه مسيحيان را در بر بگيرد.»
كمكم تشويش و ولوله در ميان تمام دانشمندان مسيحي ميافتد و همه تلاش ميكنند كه به نحوي اسقف را از انجام اين مباهله بازدارند.
اسقف به بالاي سنگي ميرود، به اشاره دست، همه را آرام ميكند و در حالي كه چانه و موهاي سپيد ريشش از التهاب ميلرزد، ميگويد:
«من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من ميبينم، اگر دست به دعا بردارند، كوهها را از زمين ميكنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است و چه بسا عذاب، همه مسيحيان جهان را در بر بگيرد.»
اسقف از سنگ پايين ميآيد و با دست و پاي لرزان و مرتعش، خود را به پيامبر ميرساند. بقيه نيز دنبال او روانه ميشوند.
🌹اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير ميافكند و ميگويد: «ما را از مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول ميكنيم.»
🌺 پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصرافشان را از مباهله ميپذيرد و ميپذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند.
❤️ خبر اين واقعه، به سرعت در ميان مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش ميشود و مسيحيان حقيقتجو را به مدينة پيامبر سوق ميدهد.
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
🕋
گل نرگس:
صبحی که شروعش با توست...خورشید دیگر اضافیست... !🌞السلام علیک یا فاطمه الزهرا
السلام علیک یا صاحب الزمان...
✿ اَلَّلهُمَّ عَجِّل لِوَلیِڪــَ الفَرَج ✿
🌹🌹🌹🌹🌹
به رسم هر روز صبح سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْك
َ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ الله
ُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْن
ِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌹🌹🌹🌹🌹
یارَبَّ الحُسَینِ، بِحَقِّ الحُسَینِ،اشفِ صَدرَ الحُسَینِ، بظُهورِالحُجَّة
🌹🍃اَللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ،فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَکَ،لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَکَ،لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اَللّهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني🌹🍃
یـــــامهــــــــــدی..
🌺 اَلَّلـــــهُمَّ عَجِّـــــل لِوَلیـــــِڪَ الفـــــَرَج
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَع
َ الرَّجاءُ ؛وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ ؛واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْك
َ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْت
َنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم ؛فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَو
ْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان
ِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْث
َ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَة
َ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد
وَآلِه الطّاهِرينَ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في
هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلا
ً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّک الْفَــــــــرَج بِحَقِ اَلْزِینَبْ سَلٰامُ اَللّهْ عَلَیْها
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دعای برکت روز:
امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آل
َ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ. اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل
ِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة
ِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع
ِ خَلقِک)َ.بحار الأنوارج87/ص356
🌷طرح دوستی با امام زمان عج🌷
🌼هر چه زمان مي گذرد، مردمان زمين افسرده تر مي شوند!!!
اين خاصيت دلبستگي به زمـــــان است…
خوشا بحـــال آنان که؛ به جاي زمـــان، به صاحــــب الزمــــان دل بسته اند ...🌼
🌸اَللّٰهُمَ عَجِّلْ لِوَليِّکَ الْفَرَج🌸
"دعای غریق"
«یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قلبی عَلی دِینِکَ»
ای خدای بخشنده! ای مهربان! ای دگرگون کننده دل ها! دلِ ما را بر دینت پایدار ساز.
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
📚📖📚📖📚📖📚📖📚
#داستانک
#ضرب_المثل
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود. وقتی کسی می مرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند. یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت. هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد. کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر؟ خیاط می گفت امروز چند نفر تو کوزه افتادند.
روزها و سالها بدین منوال گذشت تا اینکه روزی قرعه فال به نام خود خیاط افتاد و خیاط هم مرد. یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت. از یکی از همسایگان پرسید: «خیاط کجاست؟»
همسایه به او گفت:
«خیاط هم در کوزه افتاد.»
و این حرف ضرب المثل شده و وقتی کسی به یک بلائی دچار می شود که پیش از آن درباره حرف می زده، می گویند:
« #خیاط_درکوزه_افتاد»
#ضرب_المثل
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
💠❓📚 ✍🏻💠 پــرســمــان
❓مي خواستم بدونم آيا سنديتي هست كه هر روز هنگام غروب اموات رو مي برند وادي السلام و نبايد اون ساعت در قبرستان باشيم؟ اصلاً همچين چيزي هست؟ هر روز هست يا روزهاي خاصی؟
✅ پاسخ:
🔅یکی از سنت های شرعی که مورد توصیه بسیاری از روایات واقع شده است، زیارت قبور مؤمنان است.
👤 محمد بن مسلم می گوید:
🔅«به امام صادق (ع) گفتم ما به زیارت مردگان می رویم. امام فرمود کار خوبی است.
👤 گفتم: آنان متوجه حضور ما می شوند؟
⚜ فرمود:
🔅«بله به خدا سوگند آنان از حضور شما مطلع می شوند و شاد می شوند و با شما انس می گیرند».
📚 الفقیه، ج ١، ص ١٨٠.
⚜ حضرت مولا علی (علیه السلام) فرمود:
🔅«مردگان خود را زیارت کنید زیرا آنان به زیارت شما خوشحال می شوند و حاجات خود را سر قبر پدر و مادر با دعا برای آنان از خدا بخواهید».
📚 الکافی، ج ٣، ص ٢٢٩.
📚 از روایاتی استفاده می شود که ارواح مؤمنان در عالم برزخ به سوی مکان مقدس «وادی السلام » رفت و آمد دارند.
👤 حَبّه عُرَنى می گوید:
🔅«همراه اميرمؤمنان به بيرون شهر رفتم. او در وادى السلام ايستاد و گويى با كسانى سخن مى گفت [امّا كسى ديده نمى شد]. من هم كنارش ايستادم تا اين كه خسته شدم. نشستم. از نشستن هم خسته شدم. باز ايستادم، به قدرى كه چون دفعه قبل، خسته شدم. نشستم و باز خسته شدم. آن گاه، ايستادم و ردايم را از پشتم گرفتم و گفتم:
👤اى اميرمؤمنان! دلم براى تو به خاطر طولانى شدن ايستادنت مى سوزد! ساعتى استراحت كن. سپس ردايم را افكندم تا بنشيند.
⚜ به من فرمود:
🔅«اى حَبّه! اين، جز گفتگو و همنشينى با مؤمن نيست».
👤گفتم: اى امير مؤمنان! آنان، اينچنين هستند؟
🔅فرمود: «آرى. اگر برايت آشكار گردد، خواهى ديد كه آنان، گروه گروه، چمباتمه زده، با هم حرف مى زنند».
👤گفتم: پيكرها يا جانها؟
🔅فرمود: «جانها.ک، هيچ مؤمنى در هيچ كجاى زمين نمى ميرد، مگر آن كه به روحش گفته مى شود: «به وادى السلام ملحق شو». اينجا قطعه اى از بهشت عَدْن است».
📚 الکافی، ج ٣، ص ٢۴٣.
🌌 از روایات دیگری استفاده می شود که ارواح مومنین در هنگام مساء که شامل آخر غروب تا نصف شب می شود.
📚 لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۸۱.
🌍 جهت بهره مندی به بهشت دنیوی موجود در مغرب زمین که ممکن است شامل وادی السلام نیز بشود می روند و از برکات آن بهشت استفاده می کنند.
📚 الکافی، ج ۳، ص ۲۴۶.
🌌 لذا بهتر است که انسان در زمانی که ارواح مومنین متنعم در نعمات الهی هستند (آخر روز و آغاز شب تا نیمه شب) به زیارت قبور آنها نروند و عیش آنها را بر هم نزند زیرا بر اساس روایات بالا، مردگان به زیارت کنندگان خود توجه ویژه ای دارند.
⚜از پیامبر گرامی نقل است که فرمود:
🔅«مردگانتان را در روز زیارت کنید و از زیارت آنها در شب پرهیز کنید».
📚 مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۳۶۳ - سفینه البحار، ج ۷، ص ۱۹۲.
✨✨✨✨✨✨✨✨✨
@zamen_aho_raza
🔰 نماز صبح را نمیخوانی؟
👇👇👇
📌آیا میدانی اگر نماز صبح را عمداً قضا کنی و آن را انجام ندهی چگونه مجازات میشوی⁉️
💠 پیامبر خدا ( ص ) میفرماید:
💢"دو نفر را مشاهده کردم که یکی از آنها دراز کشیده و دیگری هم سنگ بزرگی بدست داشت و بالای سرش ایستاده بود ...
با سنگ بر سرش میکوبید و سرش را تکه تکه و له می کرد ... ‼️
سپس دو باره سنگ را برداشته و منتظر میماند تا سرش مثل اول خوب میشد ، و دو باره سنگ را بر سرش میکوبید ...!
💠من هم گفتم : سبحان الله ! این دونفر چرا اینگونه اند؟!
جبرئیل (علیه السلام ) به من گفت :
📍" این آدم ، کسی است که میخوابد و نماز صبح را نمیخواند ...
📘حدیث اسراء و معراج ؛ هنگامی که سرورمان به آسمانها رفت
📚 البخاري 1092📚
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
✨💫✨💫✨💫✨💫
کـــــانـــال یـــا ضــــامـــن آهـــو
*در سروش*؛
http://sapp.ir/yazamen_aho_raza
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
#داستان_واقعی
#معجزه_امام_هادی_ع
#داستان _آموزنده_ازامام_هادی(ع)
#شكستگی_نگین_انگشتر
مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از كافور خادم حكایت نمایند: منزل و محلّ مسكونی حضرت ابوالحسن ، امام هادی علیه السلام در نزدیكی بازارچه ای بود كه صنعت گران مختلفی در آن كار می كردند، یكی از آن ها شخصی به نام یونس نقّاش بود كه كارش انگشترسازی و نقش و نگار آن بود، او از دوستان حضرت بود و بعضی اوقات خدمت حضرت می آمد. روزی باعجله و شتاب نزد امام علیه السلام وارد شد و پس از سلام اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! من تمام اموال و نیز خانواده ام را به شما می سپارم . حضرت به او فرمود: چه خبر شده است ؟ یونس گفت : من باید از این دیار فرار كنم . حضرت در حالتی كه تبسّمی بر لب داشت ، فرمود: برای چه ؟
مگر چه پیش آمدی رُخ داده است ؟! ه وزیر خلیفه - موسی بن بغا - نگین انگشتری را تحویل من داد تا برایش حكّاكی و نقّاشی كنم و آن نگین از قیمت بسیار بالائی برخوردار بود، كه در هنگام كار شكست و دو نیم شد و فردا موعد تحویل آن است ؛ و می دانم كه موسی یا حُكم هزار شلاّق و یا حكم قتل مرا صادر می كند. امام هادی علیه السلام فرمود: آرام باش و به منزل خود بازگرد، تا فردا فرج و گشایشی خواهد بود. یونس طبق فرمان حضرت به منزل خویش بازگشت و تا فردای آن روز بسیار ناراحت و غمگین بود كه چه خواهد شد؟ و تمام بدنش می لرزید و هراسناك بود از این كه چنانچه نگین از او بخواهند چه بگوید؟ در همین احوال ، ناگهان ، مأ موری آمد و نگین را درخواست كرد و اظهار داشت : بیا نزد موسی برویم كه كار مهمّی دارد. یونس نقّاش با ترس و وحشت عجیبی برخاست و همراه ماءمور نزد موسی بن بغا رفت . از نزد موسی برگشت ، خندان و خوشحال بود و به محضر مبارك امام هادی علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! هنگامی كه نزد موسی رفتم ، گفت : نگینی را كه گرفته ای ، خواسته بودم كه برای یكی از همسرانم انگشتری مناسب بسازی ؛ ولی اكنون آن ها نزاعشان شده است . اگر بتوانی آن نگین را دو نیم كنی ، كه برای هر یك از همسرانم نگینی درست شود، تو را از نعمت و هدایای فراوانی برخوردار می سازیم . امام هادی صلوات اللّه علیه تا این خبر را شنید، دست مباركش را به سمت آسمان بلند نمود و به درگاه باری تعالی اظهار داشت : خداوندا! تو را شكر و سپاس می گویم ، كه ما - اهل بیت رسالت - را از شكرگزاران حقیقی خود قرار داده ای . و سپس به یونس فرمود: تو به موسی چه گفتی ؟ یونس اظهار داشت : جواب دادم كه باید مهلت بدهی و صبر كنی تا چاره ای بیندیشم . امام هادی علیه السلام به او فرمود: خوب گفتی و روش خوبی را مطرح كردی .
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستان_آموزنده 📝
مردی، دیروقت، خسته از سرکار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود:
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
- بله حتما". چه سوالی؟
- بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد:
- این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی می کنی؟
- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هرساعت کار، چقدر پول می گیرید؟
- اگر باید بدانی خوب می گویم، 20هزار تومان.
پسر کوچک؛ در حالی که سرش پایین بود؛ آه کشید. سپس به مرد نگاه کرد و گفت:
- می شود لطفا" 10 هزار تومان به من قرض بدهید؟
مرد بیشتر عصبانی شد و گفت:
- اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال، فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری، سریع به اتاقت برو، فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواه هستی. من هر روز، سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.
پسر کوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد:
- چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد؟
بعد از حدود یک ساعت، مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعا" چیزی بوده که او برای خریدش به 10 هزار تومان نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد:
- خواب هستی پسرم؟
- نه پدر، بیدارم.
- فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 هزار تومانی که خواسته بودی...
پسر کوچولو نشست، خندید و فریاد زد:
- متشکرم بابا!
بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله شده در آورد.
مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته است، دوباره عصبانی شد و غرولند کنان گفت:
- با اینکه خودت پول داشتی، چرا باز هم پول خواستی؟
پسر کوچولو پاسخ داد:
- برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من 20 هزار تومان دارم.!!!
آیا می توانم یک ساعت از #کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟؟؟
دوست دارم با شما، شام بخورم...
گل نرگس:
محمد:
یــا ضــامــن آهــو
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا
https://eitaa.com/yazamen_aho_raza
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆