بسمه تعالی
به مناسبت برگزاری کرسی نقد ایده علمی
فلسفه سیاسی نویسی صرف بازخوانی متون فلسفه سیاسی گذشتگان نیست. یعنی صرفاً یک کار توصیفی و تا حدودی تحلیلی به شمار نمی آید. برای نمونه وقتی جایگاه وحی را در فلسفه سیاسی فارابی یا از منظر فارابی بررسی می کنیم باید تحلیلی از فارابی و آثار او داشته باشیم. ازین رو در این اثر(: جایگاه وحی در فلسفه سیاسی) ایده های مهمی درباره آثار فارابی، ترتیب آثار فارابی، ماهیت و چگونگی این آثار بیان شده است. از جمله:
اول) در برابر نظریه های موجود درباره ترتیب آثار فارابی؛ ایده و مبنای جدیدی مطرح شده و آن توجه به مضامین و محتوای آثار و ترتیب بسط موضوع در آثار فارابی است. بدین ترتیب:
الف) آثاری چون فصول منتزعة و تحصیل السعادة و الملّة و احصاء العلوم و الحروف در یک سطح و گروه قرار گرفته و آثاری چون مبادی آراء اهل المدینة الفاضلة و السیاسة المدنیة در سطح و گروه دیگر؛
ب) بعد بر پایه قرائن داخل متنی، آثار به داخلی(: الفلسفة الداخلة) و خارجی(: الفلسفة الخارجة) تقسیم شده است؛
دوم) برپایه همین تقسیمات؛ برنامه عمل فارابی هم به دست داده شده است و این ایده اظهار و نشان داده شده که فارابی در صدد تدوین منشور و بیانیه ای نظری برای تحقق مدینه فاضله است؛
سوم) در مقابل ایده هایی که مدینه فاضله مورد نظر فارابی را، به مانند شهر خدای آگوستین، مدینه ای در آسمان ها به شمار می آورند؛ بر پایه (الف) همان تحلیل آثار و (ب) برنامه عمل فارابی (ج) به اضافه قرائن متنی و (د) ترتیباتی که برای حکومت برمی شمارد؛ این ایده اظهار و نشان داده شده که مدینه فارابی، مدینه ای در زمین است؛
چهارم) به یاری قرائنی، که در آثار فارابی درباره چگونگی عملیاتی کردن حقایق نظری وجود دارد، این ایده اظهار و نشان داده شده که فلسفه سیاسی فارابی بیشتر از آنکه انتزاعی باشد انضمامی است؛
پنجم) در مقابل ایده کُربن که از پیوند نظر و عمل در کار فارابی سخن می گوید و منظور او عمل در خدمت نظر و اهمیت نظر است، که البته درست است، این ایده اظهار و نشان داده شده که: فارابی به اهمیت عمل خارجی و عینی و اقتضائات عمل توجه دارد و به آن می پردازد؛
ششم) در مقابل ایده رایج که فارابی یک نظریه درباره وحی دارد؛ این ایده اظهار و نشان داده شده که فارابی نظریه های متعدد درباره وحی دارد و نشان داده شده که این نظریه ها چه ارتباطی باهم دارند؛
هفتم) در مقابل ایده رایج که فارابی عرصه عمل سیاسی را به فقه می سپارد؛ این ایده اظهار و نشان داده شده که فارابی، به اقتضای مکتب عدلیه، فلسفه سیاسی را مُشِرف بر دین، و به مراتب فقه، قرار میدهد. بدین ترتیب کماکان فلسفه سیاسی عرصه عمل سیاسی را در دست دارد؛
هشتم) این ایده اظهار و نشان داده شده که تفکیکی که فارابی میان حاکم و حکومت و وظایف حکومت دارد و معیارهایی که برای حکومت مطرح میکند میتواند به صورت معیارهایی برای ارزیابی حاکم و حکومت باشد؛
نهم) این ایده اظهار و نشان داده شده که فلسفه نظری و فلسفه عملی و تعقل یا قوه فکری یا فضیلت فکری در اداره جامعه از مناسبات خاصی برخوردارند؛
دهم) این ایده اظهار و نشان داده شده که نظریه «استخدام» به آثار فارابی برمیگردد؛
@yazdanimoghaddam
به علاوه ایده های مهمی درباره آثار و اندیشه ابن سینا و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی و صدرالمتألهین بیان شده است. از جمله:
یازدهم) در برابر ایده رایج که ابن سینا فلسفه سیاسی را ذیل نبوت برده است؛ اظهار و نشان داده شده است که ابن سینا نبوت را در چارچوب فلسفه سیاسی تحلیل و بررسی میکند؛
دوازدهم) ایده جدیدی درباره نسبت دین و فلسفه در اندیشه ابن سینا ارائه شده است که با ایده رایج حکمت نبوی یا پیوند و یگانگی دین و فلسفه یا دین و سیاست متفاوت است. و گفته شده است که به نظر می آید از نظر ابن سینا – که نظر و تحلیل ماکس وبر هم مشابه آن است – فلسفه زاده و مرهون دین است و پیامبران ابراهیمی ما را به سوی عقل ورزی و فلسفه ورزی رهنمون گشته اند. در مرحله بعد همین عقل ورزی و فلسفه ورزی و دانش های عقلی و فلسفی مرهون راهنمایی پیامبران؛ در مقام داوری در مقابل مدعیات مدعیان پیامبری قرار گرفته است؛
سیزدهم) این ایده اظهار و نشان داده شده است که ابن سینا نسبت های گوناگونی میان دین و فلسفه و فلسفه سیاسی و سیاست برقرار میکند و تعاریف متفاوتی از فلسفه سیاسی ارائه میکند؛
چهاردهم) در برابر ایده رایج که نظریه وحی ابن سینا را به نظریه حدس محدود میکند؛ این ایده اظهار و نشان داده شده است که ابن سینا نظریه های متعددی درباره وحی دارد و این نظریه ها امکانات قابل توجهی را در تحلیل وحی ایجاد میکنند. و به نظر می آید که ابن سینا در مقام تحلیل و توجیه و بسط نظریه های وحی فارابی است؛
پانزدهم) درباره شیخ اشراق این ایده اظهار و نشان داده شده است که چگونه شیخ اشراق در همان مسیری که ابن سینا ترسیم کرده است حرکت میکند و چگونه با تحلیل هایی که شیخ اشراق از وحی و نبوت ارائه میکند نسبت های جدیدی میان دین و سیاست و اهداف سیاست و... پیدا میشود؛
شانزدهم) این ایده اظهار و نشان داده شده است که شیخ دو گروه نظریه های وحی دارد: مشایی و اشراقی، یا بحثی و ذوقی؛
هفدهم) این ایده اظهار و نشان داده شده است که چگونه برخلاف نظر رایج که خواجه نصیرالدین طوسی عقل را پیش پای دین قربانی کرده است؛ خواجه عقل را در مقام داور و حاکم و تصمیم گیرنده برای دین و احکام دین و... قرار می دهد؛
هجدهم) این ایده اظهار و نشان داده شد که دیدگاه علامه طباطبایی درباره ماهیت ترکیبی اجتماع در دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی سابقه دارد؛
نوزدهم) این ایده اظهار و نشان داده شد که چگونه تحلیل های صدرالمتألهین در ادامه تحلیل های ابن سینا قرار دارد و بسط دیدگاه های ابن سیناست. روشن است که صدرا این کار را در چارچوب نظری خود انجام میدهد؛
بیستم) ایده صدرای یک و صدرای دو اظهار و نشان داده میشود که چگونه چارچوب نظری صدرا در تحلیل سیاست و زندگی سیاسی تحول یافته است؛
بیست و یکم) این ایده اظهار و نشان داده شد که: گروه ها و اقسام عالمان و نسبت میان عالمان و حاکمان و... که صدرا برمی شمارد در کل اندیشه سیاسی وی تأثیر و معنای خاصی دارد؛
بیست و دوم) این ایده اظهار و نشان داده شد که: روش تفسیری علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، قابل ارجاع به دیدگاه صدرالمتألهین درباره منازل و مراتب قرآن کریم است.
@yazdanimoghaddam
باز نشر و ویراست نو به مناسبت برگزاری کرسی نقد ایده علمی👇
در کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» از جمله به این پرسش ها پرداخته شده است:
فلسفه سیاسی چیست؟
وحی از دیدگاه فلسفه سیاسی چیست؟
چرا فلسفه سیاسی به وحی می پردازد؟
وحی چه جایگاهی در فلسفه سیاسی دارد؟
تبیین و تحلیل فلسفه سیاسی از وحی چیست؟
مناسبات فلسفه سیاسی با وحی چیست؟
فلسفه سیاسی با چه ابزارهای مفهومی و مبانی نظری؛ وحی را تحلیل می کند؟
آیا در فلسفه سیاسی تنها یک نظریه درباره وحی وجود دارد و یا نظریه های متعدد و گوناگون؟
و اگر در فلسفه سیاسی نظریه های متعدد و گوناگون درباره وحی وجود دارد؛ آیا این نظریه ها قابل تجمیع و ارجاع به نظریه واحد و جامع هستند یا نه؟
آیا نظریه یا نظریه های یادشده در فلسفه سیاسی از یک حرکت تکاملی برخوردارند یا نه؟
چگونه حکومت و قانون و اجتماع و سیاست با موضوع وحی ارتباط پیدا می کنند؟
@yazdanimoghaddam
نوآوری های کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی»:
کتاب «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی» از اندیشه و نظر بزرگان فلسفه و فلسفه سیاسی و از دانشمندان و مفسران گذشته تا حال فلسفه و فلسفه سیاسی بسیار استفاده کرده است. بر پایه همین تتلمذ و بهره گیری؛ تفسیر جدیدی نیز ارائه کرده و نوآوری هایی هم داشته است. تا آنجایی که اطلاع دارم در این اثر برای اولین بار:
1- برای ترتیب آثار فارابی در فلسفه سیاسی، دیدگاه جدیدی ارائه شده است.
2- به دیدگاه و تحلیل فیلسوفان مسلمان درباره فلسفه سیاسی پرداخته شده است.
3- نشان داده شده است که چگونه وحی در قلب مباحث فلسفه سیاسی در تمدن اسلامی قرار دارد و چگونه موضوعات و مباحث دیگر مقدمه آن و یا مترتّب بر آن هستند.
4- نشان داده شده است که فارابی و ابن سینا در آثار خود دیدگاههای متفاوتی درباره وحی و پیامبر ارائه کرده اند.
5- تلاش شده است که دیدگاههای متفاوت یادشده به یک نظریه جامع ارجاع شوند.
6- نشان داده شده است که چگونه تحلیل وحی در اندیشه و آثار این فیلسوفان یک روند تکاملی را طی کرده است و چگونه فیلسوفان متأخر وامدار فیلسوفان متقدّم هستند و به پیوستگی اندیشه توجه شده است.
7- به مناسبات «وحی» و «پیامبری» با حکومت و قانون و اجتماع و سیاست توجه شده است.
8- نشان داده شده است که فیلسوفی مانند فارابی به وظایف حکومت مستقل از شخص حاکم پرداخته است.
9- مفهوم تعقّل که می توان از آن با عنوان "چگونگی متحقق ساختن آرمانهای نظری در شرایط متحول انسانی، اجتماعی، فرهنگی، تمدنی و ...» نام برد پردازش شده است.
10- به رابطه عقل و وحی، دین و فلسفه، دین و فلسفه سیاسی، دین و سیاست، دین و قانونگذاری پرداخته شده است.
11- به چگونگی تفسیر متن وحیانی بر پایه نظریه های وحی اشاره شده است.
@yazdanimoghaddam
مسئله اصلی «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی از منظر فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، نصیرالدین طوسی و صدرالمتالهین» جایگاه وحی در فلسفه سیاسی است.
این مسئله به مسایل خردتر و کوچک تر و مرتبط تجزیه می شود.
مسئله این است که وحی چه جایگاهی در فلسفه سیاسی دارد.
چند مسئله دیگر نیز در همین رابطه مطرح است:
یکی این که اصلا وحی جایگاهی در فلسفه سیاسی دارد؟ شاید هنوز عده ای در چنین جایگاهی برای وحی تردید داشته باشند. این موضوع در پژوهش مفروض گرفته شد.
مسئله دیگر این که آیا فلسفه سیاسی به وحی می پردازد یا نه؟
آیا فلسفه سیاسی از وحی متاثر شده است یا نه؟
اگر فلسفه سیاسی به وحی می پردازد آن را چگونه تحلیل و تبیین می کند؟
جایگاه وحی در فلسفه سیاسی چیست؟
آیا اصلا ارتباطی میان وحی و فلسفه سیاسی وجود دارد؟ یا این که به جهت ماهیت وحی و ماهیت فلسفه سیاسی این دو به کلی از یک دیگر جدا هستند؟
آیا می توان نقشی برای وحی در فلسفه سیاسی تصور کرد ؟ می دانیم که فلسفه سیاسی دانشی عقلی است در حالی که وحی فراتر از عقل متعارف است و حقایق را بدون قیاس و ... دریافت می کند.
@yazdanimoghaddam
منظور از عنوان «جایگاه وحی در فلسفه سیاسی از منظر فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، نصیرالدین طوسی و صدرالمتالهین» این است که موضوع وحی در آثار و متون فلسفه سیاسی فیلسوفان یاد شده مطالعه و بررسی شده است. برای چنین کاری لازم بود که فلسفه سیاسی این اندیشمندان از منظر وحی و جایگاه وحی بازخوانی شود. در این بازخوانی ناگزیر باید تفسیری از فلسفه سیاسی فیلسوفان یاد شده ارائه می شد.
برای نمونه در مورد ابن سینا، باید تکالیف پرسش هایی روشن شود:
آیا ابن سینا مشایی است یا اشراقی یا مشرقی؟
ابن سینا سخنان اصلی خود را در کدام اثر بیان کرده است؟
چگونه بیان کرده است؟
نظر ابن سینا درباره فلسفه، فلسفه سیاسی، دین، فیلسوف، نبوت، وحی چیست؟
ابن سینا چه مناسباتی میان فلسفه سیاسی و وحی ترسیم می کند؟
آیا ابن سینا فلسفه سیاسی را ذیل نبوت می برد یا نبوت را ذیل فلسفه سیاسی مطرح می کند؟
آیا تبیین واحدی از وحی یا فلسفه سیاسی ارائه می کند یا تبیین های متفاوتی ارائه می کند؟
در صورت دوم آیا مناسبات میان وحی و نبوت و فلسفه و فلسفه سیاسی؛ طور واحدی است یا متفاوت خواهد بود؟
در هرصورت اصلا مطالب ابن سینا به درد امروز ما می خورد یا نه؟ راهی برای ما باز می کند یا نه؟ آیا تفسیری که ارائه میکند برای امروز ما راهگشا است؟
آیا مطالب گوناگون ابن سینا قابل ارجاع به یک دیدگاه جامع هست یا نه؟
آیا آن طور که ادعا می شود ابن سینا پایان فلسفه و فلسفه ورزی و فلسفه سیاسی است؟
استفاده ابن سینا از فارابی و اجتهاد و نوآوری او و تاثیر او در دانشمندان بعدی چگونه است؟
و همین طور مجموعه ای از مباحث و پرسش ها قابل طرح و پیگیری است.
آشنایان با مباحث فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی ایران و اندیشه سیاسی معاصر و اندیشه سیاسی شناسی اطلاع دارند که چه مقدار این موضوعات چالشی است و چه اختلاف نظرهایی در این موارد وجود دارد. به همین ترتیب این موضوعات به ظاهر نظری و علمی و برکنار از عمل و نیاز امروز؛ چه آثاری در مسایل امروز خواهد داشت.
باز برای نمونه در مورد همین نظرات ابن سینا درباره نسبت فلسفه و دین و شریعت چنان که همو در اوایل «الشفاء» تصریح می کند، فلسفه با راهنمایی ها و هدایت های شرع و پیامبران پدید آمده و جان گرفته است. بنابراین فلسفه ودیعه و هدیه پیامبران الهی به ماست. در مراحل و مراتب بعد فلسفه در جایگاه چارچوبی برای ارزیابی و داوری درباره مدعیات دین و نبوت قرار می گیرد؛ چنان که امروزه ما حقانیت یک دین را منوط به براهین عقلی می دانیم. از همین روست که ادیان انحرافی را مطرود و مردود می دانیم.
از نظر ابن سینا از آن جا که مخاطبان پیامبر الهی مردمان عادی هستند، پیامبر حقایق متعالی الهی را به زبان عادی و متعارف برای آنان بیان می کند. در عین حال قرائنی در گفتار خود قرار می دهد تا وقتی که گفتار او به عقلا و خردمندان اهل فلسفه و حکمت برسد. آنان بر پایه آن قرائن، از اشارات پیامبر الهی حقایق مورد نطر را به دست می آورند.
همین طور ابن سینا به تفصیل درباره چگونگی یک شریعت الهی و ویژگی های آن و نحوه تشریع پیامبر و لوازم یک حکومت و الزامات سیاست گذاری و قانون گذاری در جامعه و ... سخنان مهمی دارد.
همین طور است در مورد دیگر اندیشمندان.
بدین ترتیب به ناگزیر این پژوهش بازخوانی و تفسیر متون فلسفه سیاسی این اندیشمندان را نیز در بر دارد. از این رو برای کسانی که در فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی و مناسبات دین و فلسفه و فلسفه سیاسی و شریعت و دین و ... مطالعه می کنند مفید است.
کاربرد این پژوهش به ویژه در حوزه فلسفه سیاسی، قانون گذاری، فلسفه حقوق و فلسفه فقه خواهد بود.
از این پژوهش معلوم می شود که مباحث مربوط به وحی در قلب فلسفه سیاسی اسلامی قرار دارد و مباحث جهان شناسی و انسان شناسی مقدمه ورود به آن است و مباحث اجتماع و سیاست و حکومت منتج از آن می باشد.
مباحث مربوط به وحی به طور خاص، مباحث مربوط به حکومت و قانون و چگونگی اداره جامعه و لحاظ تفاوت و شرایط و زندگی اجتماعات انسانی و به ویژه چگونگی خطاب وحی الهی و فهم آن را پوشش می دهد.
@yazdanimoghaddam
http://scih.ir/?p=109
گزارش سخنرانی «عدالت اجتماعی و دولت از منظر علامه طباطبایی»👇
یزدانی مقدم: عدالت اجتماعی ناظر به رفاه اجتماعی است
خرداد ۳۰, ۱۳۹۸
حجت الاسلام احمد رضا یزدانی مقدم عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: مفهوم عدالت اجتماعی ناظر به رفاه اجتماعی است و از توزیع منافع و دستآوردهای اجتماعی پشتیبانی میکند.
به گزارش روابط عمومی مجمع عالی علوم انسانی اسلامی، حجت الاسلام احمدرضا یزدانی مقدم در پنجمین نشست اساتید منتخب علوم انسانی اسلامی با موضوع علوم سیاسی اسلامی به بررسی موضوع «عدالت اجتماعی و دولت از منظر علامه طباطبایی» پرداخت.
وی عنوان کرد: دیدگاه علامه طباطبایی درباره عدالت اجتماعی دیدگاه مستقلی است که با دیدگاههای موجود و معاصر در این باره تفاوت دارد. فلسفه سیاسی علامه طباطبایی درباره عدالت اجتماعی، بر پایه جایگاهی که برای اجتماع و هویت مستقل آن و نسبت فرد و اجتماع قائل است، راهی متفاوت با دیدگاههای رایج لیبرالی و غیر لیبرالی در پیش میگیرد.
وی افزود: در این دیدگاه به فرد و حقوق فردی اهمیت داده شده و به نقش اجتماع در فراهم آمدن ثروت فردی هم توجه دارد. ازین رو از افراط و تفریط در دولت گرایی یا بازار آزاد برحذر میدارد و بر هویت مستقل اجتماع و تقدّم آن بر دولت تأکید دارد و به سوی یک دولت شبگرد حامی منافع خصوصی هم نمیرود.
...
یزدانی مقدم افزود: مفهوم عدالت اجتماعی ناظر به رفاه اجتماعی است و از توزیع منافع و دستآوردهای اجتماعی پشتیبانی میکند. از این رو عدالت اجتماعی در این باره است که «چه کسی باید چه چیزی به دست آورد»؛ چنین معنایی از مفهوم عدالت اجتماعی میتواند هم ناظر به تفاوت سطح درآمدها در یک جامعه و هم ناظر به توزیع نابرابر ثروت بین کشورهای جهان در سطح بینالمللی باشد. توزیع منافع هم منحصر به منافع اقتصادی نیست.
وی به تبیین عدالت اجتماعی از منظر علامه طباطبایی پرداخت و گفت: از نظر علامه طباطبايي، عدالت اجتماعی به استواری و برقراری و اصلاح اجتماعی میانجامد و اصلاح اجتماع شرایط لازم برای سعادت انسان را فراهم میآورد. بنابراین عدالت اجتماعی هم از جنبه تأثیرات فردی و هم از جنبه تأثیرات اجتماعی آن دارای اهمیت است.
...
وی با بیان اینکه ملاك عدالت اجتماعی، از نظر علامه طباطبایی، رعايت سود همگان و ايجاد نسبت توازن و تعادل ميان اجزاي اجتماع است، گفت: ميان عدالت و مصلحت همگاني رابطه وجود دارد و در واقع عدالت به معناي احراز سود و مصلحت و منفعت همه اعضاي جامعه است و هر چقدر به اين ملاك نزديكتر شويم، به عدالت و تحقق آن نزديكتر شدهايم.
@yazdanimoghaddam
اسلایدهای مربوط به سخنرانی «عدالت اجتماعی و دولت از منظر علامه طباطبایی»👇
@yazdanimoghaddam
گزیده هایی پیش اجلاسیه اول کرسی نظریهپردازی آئینگی وحی الهی👇
@yazdanimoghaddam
فارابی که او را موسس فلسفه سیاسی در اسلام یا موسس فلسفه در اسلام معرفی می کنند، موضوع وحی را در آثار فلسفه سیاسی خود، و نه در آثار فلسفه محض یا فلسفه نظری و یا الهیاتی، مطرح کرده است. قابل پرسش است که چرا این کار را انجام داده است؟
پاسخ اینکه بنا به تعریف فارابی؛ ما در فلسفه سیاسی از موضوعات سیاسی پژوهش میکنیم. وحی و نبوت دارای ابعاد سیاسی و اجتماعی هستند و دست کم از این نظر لازم است که از وحی و نبوت و دین در فلسفه سیاسی پژوهش کنیم و در درون دیسیپلین فلسفه سیاسی و این حوزه دانشی تکلیف خود را با وحی و نبوت و دین روشن کنیم. زیرا وحی و نبوت و دین با فلسفه سیاسی ادعاهای نزدیک به هم دارند. فلسفه سیاسی برای خود نظم سیاسی و اجتماعی را در پی دارد و وحی و نبوت و دین هم برای خود نظم سیاسی و اجتماعی دارد. بالاخره فلسفه سیاسی باید پاسخ بدهد که نسبت این دو نظم سیاسی اجتماعی، این دو گفتمان سیاسی چیست؟ از اینجا لازم می آید فلسفه سیاسی به پژوهش درباره حقیقت وحی و نبوت و دین بپردازد. بر همین پایه است که اشتراوس از یک بحران دوجانبه میان دین و فلسفه سیاسی سخن میگوید، زیرا اگر دین و نبوت و وحی در کار است و از حقیقتی بهرهمند است، پس فلسفه سیاسی چه کاره است؟ و اگر فلسفه سیاسی از حقیقتی برخوردار است، پس وحی و نبوت و دین چه نقشی دارد؟ اشتراوس همین پرسش و عدم پاسخ به این پرسش را موجب بحران در فلسفه سیاسی مدرن و در نتیجه بحران در مدرنیته و بحران مشروعیت در فلسفه سیاسی معرفی میکند. بنابراین باید در فلسفه سیاسی تکلیف خود را با وحی روشن کنیم. وحی چیست؟ وحی چگونه است؟ نسبت وحی با عقل و فلسفه کدام است؟ نسبت میان آوردههای وحیانی و دستاوردهای فلسفه سیاسی چیست؟
@yazdanimoghaddam
آثار فارابی به عنوان بنیانگذار فلسفه سیاسی در تاریخ و تمدن اسلامی نشان میدهد که او به طور جدی دارای دغدغه درباره وحی و نبوت و دین است و در تمام آثار فلسفه سیاسی خود به آن می پردازد. در این رابطه فارابی نظریههای متعدد و متنوعی درباره وحی و نبوت و دین ارائه میکند.
نخست در فصول منتزعة سخن از تفاوت میان موحی الیه یا پیامبر و فیلسوف سیاسی و در نتیجه تفاوت وحی و فلسفه سیاسی دارد.
در تحصیل السعادة دین در طول فلسفه سیاسی قرار میگیرد.
همچنین این نسبت در الملّة و الحروف حفظ میشود.
در الملّة دین و گفتمان وحیانی از یک سو در طول فلسفه سیاسی است و از سوی دیگر یکی از فرآوردههای فلسفه سیاسی است.
در السیاسة المدنیة این پیوند عقل و وحی و فلسفه سیاسی و دین ادامه دارد تا این که در مبادی آرا تحلیل نسبتا جامعی از فرایند وحی ارائه میکند و از افاضه عقل و ناطقه نظری و سپس سرریز شدن از ناطقه نظری به ناطقه عملی و متخلیه و دیگر قوای انسانی سخن میگوید. وحی در مرتبه افاضه به ناطقه نظری به صورت کلیات عقلی است، و در مرتبه ناطقه عملی تبدیل به جزئیات میشود و در مرتبه متخلیه صورت مثالات پیدا میکند. از برخی تعبیرات فارابی به دست می آید که در این مرتبه دین یا ملت پیدا میشود. به نظر میرسد فارابی در شرح رساله زینون کبیر تفسیر خودش از وحی و نبوت و احکام شرع مقدس را ارائه میکند. در این رساله؛ تحلیلی که فارابی ارائه میدهد این است که پیامبر حقایق عقلی را دفعة واحدة میگیرد و بدین ترتیب از قوه قانونگذاری برخوردار میشود.
با تحلیلی که فارابی ارائه کرده است؛ فیلسوف در یک موقعیت مُشرِف بر دین و شریعت و فقه قرار میگیرد. این اشراف به خاطر این است که انسان راه دیگری ندارد. یعنی ما انسانهای عادی که موجودات علمی و عقلی هستیم، تنها سرمایه و ابزاری که برای فهمیدن حقایق داریم، عقل است و ناچاریم حقایق وحیانی را نیز در درون دستگاه عقلی تحلیل کنیم و بفهمیم.
وقتی میگوییم دین در طول فلسفه سیاسی قرار دارد، منظور فلسفه سیاسی اسلامی یا هر فلسفه سیاسی دیگری نیست. منظور این است که حقایقی که دین آورده است و اصل آن، حقایق عقلی است و از آن حقایق عقلی در دیسیپلین دانشی فلسفی پژوهش میشود؛ اگر این دانش آن حقایق را دریابد، حقیقت دین را خواهد فهمید. فلسفه سیاسی موجود میکوشد که آن حقایق را بفهمد.
@yazdanimoghaddam
همچنین باید به این موضوع توجه شود که تحلیل فقهی فقیهان بزرگوار هم دست کم در برخی موارد مسبوق به تحلیل عقلی آنان است. برای نمونه امام راحل در البیع تحلیلی عقلی از اسلام، دین و حکومت ارائه میکند و از این تحلیل عقلی حکومت اسلامیرا نتیجه میگیرد و روایات وارده و احکام مربوطه را موید تایید عقلی معرفی میکند. بدین ترتیب تحلیل عقلی و در مورد بحث ما فلسفه سیاسی یاور و راهنمای فقه و فقه سیاسی است.
نمونه دیگر نظر برخی از آقایان مراجع درباره مواد مخدر است. ایشان میفرماید که پیامبر خدا هشت نفر را در رابطه با شراب لعن کردند؛ از جمله کسی که انگور را برای شراب شدن میکارد، کسی که آن را درو و استحصال میکند و به دست می آورد، کسی که آن را تبدیل به شراب میکند، کسی که می خورد، کسی که می خرد، کسی که بر سر آن سفره نشسته است. ایشان فرمودند اگر پیامبر در زمان ما بودند با توجه به ضررهای مواد مخدر که بیشتر از شراب است، لابد میفرمودند خداوند در رابطه با مواد مخدر؛ سازنده و خریدار و فروشنده و مصرف کننده را مورد لعنت قرار داده است. بدین ترتیب معلوم می شود آقایان مراجع تحلیل عقلی در این باره ارائه میکنند.
این دیدگاه و منظر در رابطه با نسبت میان فلسفه سیاسی و دین و شریعت و فقه را در کارهای ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا میتوانیم ملاحظه کنیم.
@yazdanimoghaddam
فلسفه سیاسی اسلامی آن طور که در آثار موجود میبینیم، یک فلسفه سیاسی به هم پیوسته است و این اندیشمندان در ادامه همدیگر قرار دارند و به کارهای هم ناظر هستند. مثلا نمونه ای را الان متذکر شوم، ابن سینا شاید در بیش از ده اثر به موضوع وحی پرداخته است. ممکن است کسی احصاء کامل کند و ببیند که بیشتر از این است. همین که ابن سینا در ده اثر به موضوع وحی پرداخته است، نشان میدهد که دلمشغول این بحث است. وی در تحلیلهای متعددی که درباره وحی ارائه میکند نسبت بین وحی و سیاست و قانونگذاری و حکومت را تصریح میکند.
ابن سینا در این باره تحلیلهای متعددی ارائه میکند. چرا ابن سینا تحلیلهای متعددی ارائه کرده است؟
یک برداشت میتواند این باشد که ابن سینا دایما فکرش مشغول است و الان به این نظر رسیده است، بعد این نظر را متکامل کرده است و به نظر دیگری رسیده است، جنبه دیگری را هم اضافه کرده است و به نظر بعدی رسیده است.
در عین حال برخی از بزرگان گفته اند و گاهی اوقات ممکن است به ذهن انسان هم بیاید که ابن سینا صلاح نمیبیند که نظر نهایی خود را مطرح کند و این نظر را در هر اثری یک بُعد و جنبه از آن را بیان میکند و این جنبههای مختلف برگشت به نظریه اصلی میکند.
در هر صورت کارهای ابن سینا را که میبینیم، همان طور هم که در مقالات ارسالی گفته شده و هم در این طرحنامه گفته شده، ایشان ناظر به کارهای فارابی است و آدم این طور میفهمد که ایشان دارد دیدگاههای فارابی درباره وحی را تفسیر میکند.
همین را ما میتوانیم در کارهای صدرا هم ببنیم. صدرا در همین چارچوبی که فارابی و ابن سینا و خواجه نصیر و شیخ اشراق قرار دارند، همین را حرکت میکند و جلو میرود و البته هر کدام از اینها بر غنای بحث می افزایند و اجزا و عناصر جدیدی را وارد میکنند، دیدگاهها و منظرهای جدیدی را در این باره اضافه میکنند.
@yazdanimoghaddam
ما پذیرفتیم که موضوع وحی و این که ما یک ایده ای درباره وحی بگوییم، مربوط به فلسفه سیاسی است. ثم ماذا؟ الان فلسفه سیاسی آمد و درباره وحی یک دیدگاه و یک نظر ارائه کرد. این چه فوایدی برای ما دارد؟ از لوازم بحث این است که ما اگر این مطالب را بپذیریم، دین را عقلانی دانسته ایم، دین را تعبد محض نمیدانیم. اگر تعبدی است، تعبد مسبوق به عقلانیت است. یعنی احکام دین و موضوعات دین از عقلانیت برخوردارند. حقایق کلی عقلی نازل شده در این شرایط و این ظرف این طور شدهاست، ممکن است در شرایط دیگر، طور دیگری باشد. اگر ما این طور موضوع دین و وحی را فهم کنیم در این صورت فلسفه سیاسی توجیه پیدا میکند، سیال میشود و در جای خودش قرار میگیرد و به صورت راهنما برای فقه سیاسی و حکومت در می آید و اصلا دست و بال ما برای نظریهپردازی و پژوهشهای میدانی و ... باز میشود. برای این که در جنبههای مختلف بیاییم آزمایش کنیم و از عقول مردم و از تجربه استفاده کنیم.
این دو دیدگاه و دو منظر است. در این دیدگاه و نظر؛ اصل دین عقلی و عقلانی است، اهداف و مقاصد دین عقلانی است، روشهای دین عقلانی است. احکام دین عقلانیت خود را دارد و این تفسیر یک تفسیر عقل گرا و معنا گرا و نتیجه¬گراست. در مقابل نظرات دیگری موجود است که دین را امر غیرعقلی میداند و نظر میدهد که دین مناسکی و ظاهری است و اصلا اهداف و مقاصد قابل قبول و قابل توجهی ندارد. او به یک مسیری میرود و این به یک مسیر دیگر میرود و دو سرنوشت را برای فلسفه سیاسی و دانش سیاسی رقم می زند.
@yazdanimoghaddam
به علاوه، اگر این نظریه را بپذیریم، با حکومت و قانون ارتباط مستقیمی پیدا میکند. اگر پذیرفتیم که ممکن است شخصی باشد که حقایق جهان هستی را از حق تعالی دریافت کند و آن را برای محیط و تمدن و فرهنگ و تاریخ و اجتماع خود و با توجه به واقع خارجی ارائه کند و دارای صلاحیتهای لازم عقلی و اخلاقی و عملی و اجرایی است، چنین شخصی مناسب ترین افراد برای حکومت است و اگر چنین شخصی نباشد، کسی یا کسانی که به طور انفرادی یا به طور جمعی دارای ویژگیهای او هستند یا نزدیک به ویژگیهای او هستند، اینها هم اگر نبودند، کسانی که در چارچوب سنت عقلی، فلسفی و دینی آن شخص اول قرار دارند، یعنی بتوانند با توجه به مقاصد آن سنت عقلی و دینی و واقعیتها و شرایط اجتماعی، حکم موضوع را استنباط کنند و ارائه کنند و همین طور الاقرب فالاقرب.
در ارتباط نظریه با قانون، این نظریه میگوید اصل دین و وحی؛ عقلانی است. احکام دین دارای عقلانیت ناظر به ظرف زمان و شرایط و محیط و تمدن و تاریخ و فرهنگ خود بودند و چه بسا آن احکام در شرایط دیگر که مشابه و نزدیک به همان شرایط باشد، در زمانهای دیگر کماکان از عقلانیت خود برخوردار باشد. اما تحول شرایط و ظروف و فرهنگ و ویژگیهای انسانی، اجتماعی، اقتصادی؛ عقلانیت خود را لازم دارد. ممکن است گفته شود این تحول در احکام دین هم لحاظ شده، مانند اضطرار، حرج و مانند اینها. این سخن درست است. در این نظریه ما این امکانات که در دین وجود دارد را تئوریزه و نظریهپردازی میکنیم. یعنی این که دین هم به این موضوع توجه داشته و چنین راهکارهایی را ارائه کرده است. در این نظریه به علاوه ما قدم بیشتری هم برمیداریم و آن این است که به تحلیل و توجیه و توضیح و نظریهپردازی و کشف قواعد این تحول می پردازیم و به نوبه خودمان در تحول استنباط از احکام هم میتوانیم یاری برسانیم.
@yazdanimoghaddam
امام راحل اصطلاحی را به کار میبردند، مقتضیات زمان و مکان. ایشان فلسفه فهم، فلسفه ورز و فلسفه پرداز بود. یعنی کسی بود که صاحب نظر بود و خودش میتوانست استنباط کند، بفهمد، پردازش کند. ایشان عمیقا به مطالبی که فارابی در فصول منتزعة و تحصیل السعادة دارد، توجه داشت، به مطالبی که ابن سینا در شفا دارد، توجه داشت.
شهید مطهری میگفت عدل در سلسله علل احکام قرار دارد و نه در سلسله معالیل احکام. ایشان از موضع اصولی و کلامی سخن میگفت. نتیجه این مطالب هم همین میشود که عدالت در سلسله علل احکام است. اگر عدالت در سلسله علل احکام قرار دارد، احکام شرع باید عادلانه باشد، نه آن که عدالت آن است که احکام شرع میگوید و لو این که ظرف زمان و مکان، مقتضیات خود را از دست داده باشد و بر عکس عمل کند و نتیجه بدهد.
استاد محترم آیت الله جوادی آملی میفرمودند انقلابی که با قرآن و نهج البلاغه انجام شد. این انقلاب را نمیتوان با حاشیه عروه اداره کرد.
دیدگاه های یاد شده را بر پایه این نظریه میتوان این طور توضیح داد که مردم خیرات و سعادت و پیشرفتهایی را می خواستند و اینها را در قرآن و نهج البلاغه میدیدند. طبیعی است که وقتی آن آرمانهای بلند بخواهد پیاده شود، تنزّل پیدا میکند، این قابل قبول است. اما آیا فقه مرسوم و موجود بدون لحاظ امکانات قوی که در فقه وجود دارد، امکانات نظریهپردازی و ...، آیا میتواند پاسخ گوی آن آرمانهای بلند باشد یا خیر؟ این نظریه در راستای نظریات امام راحل، شهید مطهری، استاد معظم آقای جوادی آملی و برخی آقایان مراجع، که اینجا به برخی از فتاوای ایشان استناد شدهاست، قرار دارد.
@yazdanimoghaddam
به نظر میرسد این نظریه با توصیفی که در رابطه با وحی و حکومت و قانون دارد، میتوانیم بگوییم این نظریه میتواند نظریه انقلاب اسلامی باشد. اشکالی که بر این نظریه وارد است، این است که یک نظریه دیرهنگام است. یعنی باید 40 یا 50 سال پیش این نظریه ارائه میشد. متاسفانه به این دلیل که فلسفه سیاسی پویا و زندهای نداشتیم و آن اتصال و تداوم در فلسفه ورزی سیاسی موجود نبود، یک چنین امری رخ نداد و ما به چنین جایی نرسیدیم.
در مورد نظریه به طور خلاصه عرض میکنم، دوستان مستحضر هستند که عمدتا مبتنی بر کارهای فارابی و ابن سینا و البته با توجه به کارهای خواجه، شیخ اشراق، ملاصدرا به این نظریه پرداخته شدهاست. این نظریه به این صورت در هیچ کدام از آثاری که بنده دیدم، وجود ندارد. در عین حال موجب افتخار است اگر توانسته باشم مطالب فارابی و ابن سینا و دیگران را فهمیده باشم و آن را به صورت متکامل تری عرضه کرده باشم. فهم سخن کسانی که مشهور به عقل ورزی و دانش هستند، کار بزرگی است. در عین حال به این صورت در آثار این بزرگواران نبوده و این یک نظریه جدیدی است. این نظریه جدید و رابطه جدیدی که میان حکومت و قانون و نظریه ایجاد شده، در آثار گذشته سابقه ندارد، اما اجزا و عناصر آن کم و بیش در آثار بزرگان فلسفه سیاسی اسلامیدیده میشود.
@yazdanimoghaddam
خلاصه نظریه این است: نفس شریف پیامبر و قوای ادراکی او در دریافت وحی الهی همچون آیینه است، و همچون آیینه ای وحی الهی را دریافت و به مردم ارائه میکند. این نظریه، یک نظریه تبیینی درباره وحی الهی است و بنا بر سنت فلسفه سیاسی اسلامی در درون فلسفه سیاسی ارائه شده و چنان که توضیح آن در متن آمده است، درباره حکومت و قانون است. این نظریه هر دو موضوع را پوشش میدهد و در خصوص قانون اظهار میدارد که با توجه به آیینه بودن نفس شریف پیامبر و قوای ادراکی او که در دریافت وحی الهی و نقش آیینه در بازنمایی حقیقت دریافتی؛ پیامبر حقایق نظری و عملی را به درستی و تمامی از خدای سبحان دریافت داشته و به تناسب شرایط فرهنگی، تمدنی، تاریخی و اجتماعی مخاطبان خود، آن را به مردم رسانده است. از این رو، اگر بنا بر فرض، پیامبر در شرایط فرهنگی تمدنی، تاریخی، اجتماعی متفاوتی قرار بگیرد، با حفظ اصول و مبانی ملحوظ در وحی، پیام الهی را به تناسب شرایط جدید در اختیار مردم قرار میدهد. به همین ترتیب، در صورت انتقال وحی عرضه شده توسط آن پیامبر به شرایط جدید فرهنگی، تمدنی، تاریخی، اجتماعی و ... استنباط احکام الهی در شرایط جدید نیاز به تفقه و تعقل و اجتهاد، به تفصیلی که در آثار فارابی و ابن سینا آمده، است.
@yazdanimoghaddam
این نظریه چه ارتباطی با نظریههای معاصر برقرار میکند؟
پاسخ اینکه: شاید آنان هم می خواستند همین مطالب را بگویند اما ابزارهای مفهومی لازم را در اختیار نداشتند، در درون چارچوب فلسفه نظری سیاسی اسلامی قرار نداشتند و از آثار فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق، خواجه نصیر و ملاصدرا بی اطلاع بودند.
این نظریه میگوید وحی رویا نیست، پیامبر طوطی و زنبور نیست، بلکه آیینه است و حقیقت در آیینه وجود پیامبر جلوه گر میشود.
میگوییم تطابق میان دریافتهای پیامبر و آنچه به ما رسانده است، وجود دارد. این طور نیست که پیامبر یک چیزی دیده باشد و یک چیز دیگری بر زبانش جاری شده باشد و یا چیز دیگری به ما گفته باشد. مطالبی که پیامبر به ما میگوید بی حساب و کتاب نیست و در عالم ادراک او از عقل تا بیان طفره راه ندارد.
درست است که فرهنگ زمان پیامبر، تاریخ، تمدن، روابط سیاسی و اقتصادی و بین المللی زمان پیامبر در شکل و صورت و ارائه وحی تاثیر داشته است، اما این تاثیر، تاثیر آئینگی است.
@yazdanimoghaddam
ارتباط نظریه با فلسفه سیاسی
فلسفه سیاسی چیست؟
در اینجا میگوییم فلسفه سیاسی آن است که در متون فلسفه سیاسی موجود است. فارابی در فصول منتزعة در ابتدا شروع کرده و میگوید من مطالبی که از فیلسوفان سیاسی یونان درباره اداره جامعه به من رسیده است، را بیان میکنم. نمیتوان گفت که فارابی فلسفه سیاسی نمیفهمد و مطالب بی ارتباط را آورده و به ما عرضه میکند. حتی اگر فارابی را به عنوان بنیانگذار فلسفه سیاسی هم در نظر نگیریم، فلسفه سیاسی را که میفهمد و درک میکند. پس این موضوع مربوط به فلسفه سیاسی است.
ممکن است در تعریف فلسفه سیاسی بگوییم فلسفه سیاسی در مورد دو موضوع اصلی صحبت میکند، حکومت و قانون و هر آنچه مربوط به حکومت و قانون است، به این واسطه که با قانون و حکومت ارتباط برقرار میکند، قابل توجیه است که در فلسفه سیاسی از آن هم صحبت کنیم. یا این که در تعریف فلسفه سیاسی مشی جدیدی را انتخاب میکنیم و بگوییم فلسفه سیاسی درباره روابط قدرت است و از یک منظر هنجاری سخن میگوید، در آن صورت هر چه که مربوط به روابط قدرت است، میتوان در فلسفه سیاسی از آن صحبت کرد.
این که فارابی در آثار خودش در فلسفه سیاسی مثل فصول منتزعة، تحصیل السعادة، الملّة، السیاسة المدنیة، به دین و وحی می پردازد، معلوم میشود این بحث از نظر او دارای ماهیت فلسفه سیاسی است و ما میتوانیم در فلسفه سیاسی از آن سخن بگوییم. بنده ندیدم و پیدا نکردم و کسی را هم ندیدم که ادعا کند که فارابی در غیر فلسفه سیاسی از وحی سخن گفته است. در ابتدای شرح زینون هم درباره وحی صحبت میکند و آن هم ماهیت فلسفه سیاسی دارد. پس این موضوع از نظر فارابی دارای ماهیت فلسفه سیاسی است.
ممکن است ما از یک موضوع در چند علم صحبت کنیم، اشکالی هم ندارد. بحثهای مربوط به سیاست، اجتماع، اقتصاد در چند حوزه مطرح می شود، این جا هم میتوان گفت در چند علم مثل کلام، فسفه نظری، فلسفه دین و حتی روانشناسی درباره وحی صحبت کرد. اما این موجب نمیشود که بگوییم این بحث مربوط به فلسفه سیاسی نیست و در فلسفه سیاسی نباید از آن سخن گفت. این تحکّم است و بر خلاف مسیری است که موسس فلسفه سیاسی در اسلام آن را پیش گرفته است.
فارابی که این بحث را مطرح کرده است، در فصول منتزعة آن را در ارتباط با قانون مطرح کرد، در تحصیل السعادة و الملّة در ارتباط با قانون و حکومت مطرح کرده است.
اگر تعریف مضیق فلسفه سیاسی را در نظر گرفتیم، پذیرفتیم که موضوع آن حکومت و قانون است. از آنجا که فلسفه سیاسی در مورد حکومت و قانون است، باید بگوییم چگونه وحی مربوط به حکومت و قانون است؟ چرا مربوط به فلسفه سیاسی است و در فلسفه سیاسی درباره آن صحبت میکنیم؟
@yazdanimoghaddam
این نظریه چه ارتباطی با عقلی بودن حکومت و سیاست پیدا میکند؟
ارتباط زیادی دارد. یک زمان میگویید پیامبر به ما گفته وضو بگیرید و نماز بخوانید و زکات بدهید و این دستورات هیچ هدف عقلایی را دنبال نمیکند و چون مولا گفته باید این کار را بکنیم، به هر جا هم که منجر شد. گاهی میگوییم اگر می خواهیم حقیقت و آرمان عدالت تحقق پیدا کند، باید این دستورات را انجام داد. حال اگر دیدیم وقتی این گامها را بر میداریم عدالت تحقق پیدا نمیکند یا خلاف عدالت تحقق پیدا میکند؛ از اینجا میفهمیم که اصلا متن را اشتباه فهمیده ایم و اجرا کردیم. اگر لازم باشد برای عدالتی که قرار بود آن را تحقق دهید، باید از روشهای متفاوتی استفاده کنیم. بدین ترتیب در اینجا عرصه ای در علوم انسانی و پژوهشهای میدانی و نظریهپردازی باز میشود. این غیر از آن است که بگویید من آنچه از ظواهر آیات و روایات میفهمم، مکلّف به آن هستم ولو بَلَغ ما بَلَغ. این یک مسیر دیگر است و معلوم نیست که در آن مسیر دیگر ما خدا و پیامبر را چطور درک میکنیم. اساتید فرمودند که خداوند رییس العقلا است و پیامبر که عقل کامل است و حقایق که حقایق عقلانی است و حقیقتهایی را دنبال میکند. این که در جامعه فرضی مشاهده میکنیم و آثار آن را میبینیم که به فاصله طبقاتی می انجامد، به انواع ناهنجاریها می انجامد، فقر را زیاد میکند، بهداشت را از بین میبرد، میفهمیم آنچه خدا نازل کرده و آنچه پیامبر عرضه داشته، نیست.
@yazdanimoghaddam
این نظریه چه ارتباطی با زمینه برقرار میکند؟
وجود پیامبر آیینه است. حقایق را در آیینه ای که متاثر از شرایط زمان و مکان اوست، دریافت میکند. مثلا فرض کنید شخصی در انگلستان ادعای پیامبری میکند، او آیاتی که ادعا میکند خدا بر او نازل کرده را به زبان عربی بخواند، شما میگویید او دروغگویی بیش نیست. خدای او چه خدای نادانی است که نمیفهمد من که انگلیسی زبان هستم، باید آیات را، بر پیامبر مفروض، به زبان انگلیسی نازل کند. همین طور پیامبری که در ایران میفرستد، باید به زبان فارسی بر او وحی نازل کند. زبان که فقط زبان نیست، بلکه حکایت از تاریخ و تمدن و شرایط فرهنگی و اجتماعی میکند. آیا انواع مختلف آیینه محدب و مقعر و یک متری و ده متری همه یک کار انجام میدهند و یک بازتاب دارند؟ یا این که در چگونگی گرفتن و چگونگی ابلاغ و رساندن تاثیر دارد. مسلم است که تاثیر دارد. وقتی ما وحی را این گونه تعریف کردیم، این ارتباط در درون آن لحاظ شدهاست.
@yazdanimoghaddam
لویاتان مشتمل بر چهار کتاب است. کتاب اول در باب انسان. کتاب دوم در باب دولت، کتاب سوم درباره مملکت ظلمت و کتاب چهارم درباره حکومت مسیحی. دو کتاب در رابطه با مسیحیت و جملات انجیل و یا جملاتی که در کتاب مقدس و تورات و عهد عتیق است. به علاوه در توضیح نظریه حکومت خود میگوید حکومت همان است که در این جمله کتاب مقدس آمده است: و شما بندگان او خواهید بود. حکومت یعنی اینکه شما غلامان و بندگان فرمانروا هستید.
عزیزان اهل فن هستند و میدانند که اگر (برای نمونه) انجیل را از لاک بگیریم دیگر چیزی برای لاک باقی نمیماند. یعنی حقوق ابتدایی را هم نمیتواند اثبات بکند. خوب این مربوط به فلسفه سیاسی نیست؟
در بیشتر از نصف لویاتان، هابز با وحی کار دارد. تقریبا در تمام رساله الهیات سیاسی اسپینوزا با همین وحی کار دارد. لازمه این حرف که وحی مربوط به فلسفه سیاسی نیست این است که بگوییم که فیلسوفان سیاسی استخوان داری مانند هابز و لاک و اسپینوزا فلسفه سیاسی را متوجه نمیشوند و مباحث متافیزیکی را وارد فلسفه سیاسی کرده اند.
@yazdanimoghaddam
اشتراوس میگوید چون فیلسوفان سیاسی مسلمان به وحی و نبوت و دین توجه داشتند و برای آن اصالت قائل بودند، سیاست را به دین سپردند. رزنتال هم همین نظر را دارد. کسانی هم که پیرو این دو بودند در ایران، از اندیشمندان ایرانی، آنها هم اشتباه کردند. چرا اشتباه کردند؟ به همین دلیل که ما اینجا گفتیم این فیلسوف سیاسی که خود را مُشرِف بر پیامبر و دین میداند و برای پیامبر و دین تعیین تکلیف میکند؛ آیا میگوید من سیاست را به فقیه سپردم، مگر چنین چیزی ممکن است؟
ملاصدرا را ملاحظه کنید در پاسخ به این سوال که حکومت را چه کسی باید اداره کند، بیش از هفتاد گروه از عالمان را برمیشمارد که نازلترین آنها فقیه مصطلح میشود.
این که خودش را از حکومت فارغ کرده باشد و بگوید آقا حکومت مربوط به من نیست، من در حکومت دخالت نمیکنم، در حکومت هم نظریهپردازی نمیکنم، به قانون هم کار ندارم؛ چنین چیزی از آن موضعی که فیلسوفان سیاسی دارند، متصور نیست متوقَّع نیست و ما هم میدانیم چنین کاری انجام ندادهاند، بلکه برای پیامبر خدا هم تعیین تکلیف کردهاند. این که میگوییم برای پیامبر خدا تعیین تکلیف کردهاند، ممکن است سوء تفاهمی در بعضی اذهان که آشنای با بحث نیستند، پیدا بشود. سوء تفاهم هم این است که ما باید از پیامبر اطاعت بکنیم و پیامبر آن کسی است که معجزه میآورد. هر کس که معجزه ارائه کرد، پیامبر خداست و ما هم مکلف به اطاعت از او هستیم. پس تعیین تکلیف چیست؟
یک وقت است که ما بنا بر آن چیزی که از امام صادق سلام الله علیه یاد گرفتیم و شاگردان امام صادق هستیم، میگوییم امام صادق به ما یاد داد که «اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله و اولی الامر بالعدل والاحسان». یعنی تو باید از رسالت پیامبر بفهمی که پیامبر چه کسی است. این کاری است که ملاصدرا و فارابی و خواجه نصیر کردند. یعنی از همان مطلبی که امام صادق علیه الصلاه والسلام فرمودند اینها استفاده میکنند و میگویند ما پیامبر را باید با رسالتی که آورده بشناسیم. رسالتی که آورده را از کجا تشخیص میدهیم؟ چاره ای غیر از این که تحلیل عقلی از دین و رسالت حقیقی و الهی داشته باشیم، نداریم. برای این که جلوی سوء تفاهم شنوندگان بعدی که در جلسات نیستند را بگیریم این مطلب را عرض کردم.
@yazdanimoghaddam
نظریه؛ پیامدها مهمی دارد. برای نمونه اگر احکامیرا در اقتصاد پیاده کردید و آن احکام به بحران در اقتصاد منجر شد، و هیچ عقلانیتی آن را تأیید نکرد، چگونه میتوانید بگویید این احکامیکه من اجرا کردم این برنامهای که من اجرا کردم از خدا و پیغمبر گرفتم؟ همین که این بحرانزا بود، از همینجا میفهمیم که این اصلا هیچ ربطی به خدا و پیغمبر ندارد. یا شما یک روش تربیتی را در پیش گرفتید و آن روش تربیتی شما موجب شد که برای مثال کودکان، جوانان، دین گریز و دین ستیز شوند؛ خوب نمیتوانیم بگوییم این روش تربیتی را از امام صادق علیه الصلاه و السلام گرفتیم، از پیامبر خدا گرفتیم. پیامدهای خیلی وسیعی دارد.
یعنی بالاخره نمی¬توانیم هر کاری که انجام میدهیم؛ آن را منتسب به خدا و پیامبر بدانیم.
بالاخره آیا عدل در سلسله علل احکام است یا معالیل احکام؟
اگر من دیدم که این عدلی که در سلسله علل احکام است، به ضد خودش تبدیل شد، میفهمم عدل نیست. بنابراین پژوهشهای میدانی و موردی نیاز دارد و نمیشود که شخص بگوید که من فقط مکلَّف به اجرای این ظواهر هستم.
@yazdanimoghaddam
ممکن است در جایی قانون را حکم حاکم بدانند، آن چنان که مثلا سالها در انگلیس همین طور میدانستند، الان هم معلوم نیست در بعضی از این کشورهای اروپایی خیلی تفاوت کرده باشد. یا اینکه بگوییم قانون آن چیزی است که مجاری رسمی اعلام میکنند و این مجاری رسمی ناگزیر باید مبتنی بر یک قانون اساسی و یا مثلا چارچوبهای شناخته شده رسمی باشند یا منتخب مردم باشند. حالا این تعریف را ممکن است مثلا کسی پوزیتیویست باشد و بپذیرد و یا نپذیرد و یا نظر دیگری داشته باشد. فرمایش آقایان قابل استفاده است، میتوانیم راجع به انواع قانون صحبت کنیم، اما آن چیزی که آن بزرگان گفتند صرفا راجع به قانون به این معنا که حاکم بیاید و یک چیزی بگوید نبوده. کما آنکه در تحصیل السعادة یا فصول منتزعة هم میتوانیم این را ببینیم. بلکه قانونگذاریهای متعارف ما را هم شامل میشود. در تحصیل السعادة شاید چهار مرحله مطرح میکند که همین قانونگذاریها حتی آییننامههای ما را هم میتواند شامل بشود.
ابن سینا که میگوید کلیات را پیامبر خدا بگوید و جزئیات را به اهل مشورت واگذار کند خوب قانونگذاریهای متعارف را دارد میگوید. پس مقصود از قانون لزوما قانونگذاریهای شخص حاکم، به این معنا که مثلا به او وحی شده، نیست. یعنی اهل مشورت میتوانند بشینند قانونگذاری کنند.
@yazdanimoghaddam
هدایت شده از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی