افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
یاد شب قدر و چشمۀ فیض بهخیر
تا چشم به هم زدیم این ماه گذشت
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@yazdekhasti_matn
📣 وداع با ماه رمضان
🔸 رهبر انقلاب: در دعای وداع ماه مبارک رمضان، امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: «تَشکُرُ مَن شَکَرَکَ وَ أنتَ ألهَمتَهُ شُکرَکَ»؛ تو بودی که شکرگزاری را به دل شاکران الهام کردی. «وَ تُکافِئُ مَن حَمِدَکَ وَ أنتَ عَلَّمتَهُ حَمدَکَ»؛ تو بودی که توفیق دادی، تعلیم دادی که بتواند حمد تو را به جا بیاورد. به قول شاعر:
گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
⭐️ #بهار_معنویت
💻 Farsi.Khamenei.ir
@yazdekhasti_matn
#ماه_رمضان
#قصیدهواره
@yazdekhasti_matn
🔹جلوۀ جان🔹
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فرو داشت، فرا میگیرد
چون نگیرد دلم از رفتن ماه شبِ قدر؟
که خدا سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد...
نعمتی بود خداداده که کفران کردیم
لاجرم نعمت خود داده، خدا میگیرد...
رمضان جلوۀ جان میدهد و صیقل روح
وه کز او آینۀ دل چه جلا میگیرد...
رمضان دار شفاییست که هر جان و دلی
داروی دردی از این دار شفا میگیرد...
در شب قدر اگر دست دهد دامن دوست
دادخواه دو جهان دست دعا میگیرد
عرش رحمان به ندایی خفی آن شب خواناست
وآن سراغیست که از اهل وفا میگیرد
روزه با فطره امان است و برات شب قدر
هرکه شد در دو جهان، کامروا میگیرد
حقّ مظلوم ادا گر نکنی خود به وفا
مطمئن باش که ظالم به جفا میگیرد
غفلت از ساعت موعود خطاییست عظیم
آسمان بندۀ غافل به خطا میگیرد
هر که حلوای ارادت به دهانش مزه کرد
از خدا خلعت تسلیم و رضا میگیرد
شاعران را صله از دست امیر است و وزیر
«شهریار» این صله از دست خدا میگیرد
📝 #سیدمحمدحسین_شهریار
@yazdekhasti_matn
#وداع_با_رمضان
#غزل
@yazdekhasti_matn
🔹شام آخر🔹
آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان...
سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر
آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان
دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست
دیدم آیینهام از سوز و گداز رمضان
بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان
نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان
صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان
شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان
📝 #علیرضا_قزوه
@yazdekhasti_matn
حضرت مسلم(علیه السلام)
@yazdekhasti_matn
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد
من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش که جای تو با مسلم تو بد بشوند
اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی..
پوریا هاشمی
@yazdekhasti_matn
شب اول
برشی از کتاب مصارع عشاق
حجتالاسلام محمدرضا رضایی
شب اول
حضرت مسلم علیه السلام
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای تن و جانت سپر هر بلا؛
کارایی سپر به این است که جلوتر از صاحب خود باشد و ضربات و بلاها را به جان بخرد تا به صاحبش آسیبی نرسد. تن و جان مطهر حضرتمسلم مانند سپری بود که مقابل بلاها قرار گرفت تا کوفه قتلگاه مولایش نباشد و مصیبتهایی را به خود دید که برخی از آنها بیسابقه بود؛ جسم و سر مطهرش از بالای دارالعماره به زمین انداخته شد سپس جسم او و هانی را در بازار کوفه روی زمین کشیدند و بعد جسم آنها به دار آویخته شد.
یکتنه خود بر سپهی غالبی
نجل عقیل بن ابیطالبی
یکتنه خود بر سپهی غالبی؛
ما در شجاعت و جنگاوری حضرتمسلم تردید نداریم اما همانطور که گفتهاند: «الفَضلُ مَا شَهِدَت بِهِ الأعداءُ؛ فضیلت واقعی آن است که دشمنان هم به آن شهادت بدهند».
وقنی مسلمبنعقیل جنگ را از خانه طوعه به کوچههای کوفه کشانید با دلاوری چهل نفر از دشمنان را به درک واصل کرد و خبر به ابن زیاد رسید. ابن زیاد به مامور خود پیغام داد که ما تو را فرستادیم فقط یک مرد را نزد ما بیاوری و او چنین رخنهای را در میان یارانت ایجاد کردهاست!؟
آن مامور در جواب ابنزیاد گفت:
«أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّكَ بَعَثْتَنِي إِلَى أَسَدٍ ضَرْغَامٍ وَ سَيْفٍ حُسَامٍ فِي كَفِّ بَطَلٍ هُمَامٍ مِنْ آلِ خَيْرِ الْأَنَام ؛ ای امیر! تو گمان کردی مرا به جنگ بقّالی از بقّالهای کوفه، یا کشاورزی از کشاورزان حیره فرستادی؟! مگر نمیدانی که مرا به جنگ شیری غرّان و شمشیری بُرّان فرستادی، شمشیری که در دست یک قهرمان بیهمتا و شجاعِ بیمانندی از خاندان پیغمبر است!»
ای ز تمام شهدا پیشتر
وصف تو از بینش ما بیشتر
پیشتر از لیلۀ میلاد تو
بوده رسول دو سرا، یاد تو
پیشتر از لیلۀ میلاد تو، بوده رسول دو سرا، یاد تو؛ این بیت اشاره به حدیث زیبایی دارد که در حرم حضرتمسلم نیز نوشته شده است. مرحوم شیخ صدوق نقل مینماید که حضرتعلی به رسولخدا عرض کرد:
«يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلًا قَالَ إِي وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ تُصَلِّي عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ حَتَّى جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مَا تَلْقَى عِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي ؛ یا رسولالله آیا [برادرم] عقیل را دوست داری؟ حضرت فرمودند: آری به خدا قسم من دو جهت به او محبت دارم یکی به خاطر خودش به او محبت دارم، دیگر آنکه چون ابوطالب به او محبت داشت من نیز دوستش دارم، وفرزندش در [مسیر] محبت فرزند تو کشته خواهد شد و [در اثر آن] چشمان اهل ایمان برایش میگریند و فرشتگان مقرب بر او درود میفرستند. سپس رسولخدا چنان گریستند که اشکهای مبارکشان بر سینهشان جاری گردید و پس از آن فرمودند: از آنچه بعد از من به عترت و ذریّه من میرسد به خدا شکایت خواهم نمود.»
بر پسر فاطمه دل باختی
با غم او سوختی و ساختی...
غربت تو بار غم کوچهها
«سعی» تو در پیچ و خم کوچهها...
«سعی» تو در پیچ و خم کوچهها؛
حضرتمسلم در مکه همراه امام حسین بود و در ماه رمضان به همراه نامه سیدالشهدا عازم کوفه شد. شاعر به این اشاره دارد که سعی صفا و مروه او در پیچ و خم کوچههای کوفه انجام شده است.
آه تو در سینۀ دیوار بود
اشک تو وقف قدم یار بود
اشک تو وقف قدم یار بود؛
در اثر جراحات زیاد خسته شد و به دیوار تکیه داد. با قسم دروغ به او وعده امان دادند و امان را پذیرفت و تسلیم شد. آنگاه او را احاطه کردند و فهمید که این نیرنگ بوده است . شیخمفید نقل میکند: «حضرتمسلم صدا زد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و گریه کرد. عبیداللهبنعباسسُلَمِی [با طعنه] گفت: کسی که به دنبال کارهایی شبیه کار توست وقتی گرفتار شد دیگر گریه نمیکند! حضرتمسلم فرمود: به خدا قسم من برای خودم گریه نمیکنم و به خاطر کشته شدن خودم زاری نمیکنم اگر چه تلف شدن را هم نمیپسندم، «وَلکِنْ أَبْكِي لِأَهْلِي الْمُقْبِلِينَ إِلَيَّ أَبْكِي لِلْحُسَيْنِ وَ آلِ الْحُسَيْنِ ؛ من برای اطرافیانم که به سوی من میآیند گریه میکنم، برای حسین و خانواده حسین گریه میکنم.».
کوفه چه بی عار و چه بی درد بود
بین همه پیرزنی «مرد» بود...
بخت به وی کرد خطاب اینچنین:
طوعه به مردانگیات آفرین!
وجه خدا شمع شبستان توست
جان حسین است که مهمان توست...
کوفه چه بی عار و چه بی درد بود؛ بیوفایی و بیعتشکنی مردم کوفه تا جایی پیش رفت که هیچکس با حضرتمسلم نماند. شیخ مفید مینویسد: «فَمَضَى عَلَى وَجْهِهِ مُتَلَدِّداً فِي أزِقّ
َةِ الْكُوفَةِ لَا يَدْرِي أيْنَ يَذْهَبُ ؛ در حالی که با سرگردانی به اطراف نگاه میکرد از کوچههای کوفه میگذشت و نمیدانست کجا میرود!» .
بین همه پیرزنی «مرد» بود؛
کنار خانه پیرزنی به نام طوعه نشست و بعد از سلام و پاسخ از او آب طلبید و طوعه برایش آب آورد بعد گفت: ای مرد به خانه پیش خانوادهات برو، حضرتمسلم فرمود: من در این شهر خانه و خانواده ندارم.
«أَنَا مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ كَذَبَنِي هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ وَ غَرُّونِي وَ أَخْرَجُونِي قَالَتْ أَنْتَ مُسْلِمٌ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ ادْخُلْ فَدَخَلَ بَيْتاً فِي دَارِهَا غَيْرَ الْبَيْتِ الَّذِي تَكُونُ فِيهِ وَ فَرَشَتْ لَهُ وَ عَرَضَتْ عَلَيْهِ الْعَشَاءَ فَلَمْ يَتَعَشَّ؛ من مسلم بن عقیل هستم این مردم به من دروغ گفتند و مرا فریب دادند و از عهد و پیمان من خارج شدند. طوعه با تعجب پرسید: تو مسلم هستی؟ فرمود: بله. طوعه گفت: وارد خانه شو. پس او به اتاق مستقل دیگری وارد شد و طوعه برایش فرش انداخت و برایش غدا آورد اما غذا نخورد .»
طوعه میدانست که پناه دادن به حضرتمسلم برایش خطرناک خواهد بود اما تا حضرت را شناخت او را با احترام به خانه آورد. همه مردم کوفه این فرصت را داشتند که در این غربت، به یاری نایب امام زمانشان بشتابند و عاقبت به خیر شوند اما بیوفایی کردند و به این ترتیب نام طوعه در تاریخ ماندگار شد .
اشک شده مونس تنهاییاش
خون چکد از دیدۀ دریاییاش
دیده به مکه دل شب دوخته
سوخته و سوخته و سوخته
اشک شده مونس تنهاییاش؛ در کتاب کامل بهائی آمده است: « [طوعه] طعامى حاضر كرد. مسلم گفت طعام نتوانم خوردن، آب بده تا وضو سازم كه امشب، آخر عمر من است و در آن شب همه شب بيدار بود و عبادت مىكرد .»
گشته تپشهای دلش یا حسین
زمزمه دارد دل شب با حسین:
ای به شرف فوق خلیل خدا
ای به منایت سر و جانم فدا
حرمله با تیر کشد انتظار
تیر کجا و گلوی شیرخوار
تیر کجا و دل افروخته
تیر کجا و گلوی سوخته
گشته تپشهای دلش یا حسین؛ غمها و حرف دل حضرتمسلم در آن شب، همان سخنانی بود که صبح فردا بعد از اسارت و همچنین هنگام آخرین وصیتش به زبان جاری کرد. وقتی اسیر شد شروع کرد کلمه استرجاع گفت و گریه کرد. به او طعنه زدند، در جواب فرمود: به خدا قسم من برای خودم گریه نمیکنم. برای اطرافیانم که به سوی من میآیند گریه میکنم، برای حسین و خانواده حسین گریه میکنم .»
بعد گفت کسی را سوی امام حسین بفرستید که از طرف من به ایشان بگوید: «اِرْجِعْ فِدَاكَ أبِي وَ اُمِّي بِأَهْلِ بَيْتِكَ ؛ پدر و مادرم به فدایت همراه با اهلبیتت برگرد.»
و در آخر هم از غربت و بییاوری مجبور شد به عمر سعد وصیت کند که یکی از وصیتها این بود: « وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلاً ؛ کسی را به سمت حسین بفرست که او را برگرداند زیرا من برای او نوشتم و او را آگاه کردم که مردم همراه او هستند و میدانم او عازم کوفه است.»
کوفه محل همه نیرنگهاست
دستهگل سنگدلان سنگهاست...
کوفه محل همه نیرنگهاست؛ حضرتمسلم در حالی که اسیر دشمن بود، وصیت نمود که از جابت او به امامحسین بگویند: «لَا يَغُرُّكَ أَهْلُ الْكُوفَةِ فَإِنَّهُمْ أَصْحَابُ أَبِيكَ الَّذِي كَانَ يَتَمَنَّى فِرَاقَهُمْ بِالْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ قَدْ كَذَبُوكَ و کَذَبُونِی ؛ اهل کوفه تو را نفریبند زیرا آنها همان اصحاب پدر تو هستند که آرزو میکرد به وسیله مرگ یا شهادت از آنها جدا شود. بدان که اهل کوفه به تو دروغ گفتند و [بعد] به من دروغ گفتند.»
دستهگل سنگدلان سنگهاست؛ کار را به جایی رساندیند که از پشت بامها سنگ و آتش و خاکستر به روی سر حضرتمسلم میریختند. خوارزمی مینویسد: «وَ الْقَوْمُ يَرْمُونَ الدَّارَ بِالْحِجَارَةِ، وَ يَلْهَبُونَ النَّارَ فِي هَوارِي الْقَصَب ؛ لشکر بر بام خانه رفتند و به داخل خانه سنگ پرتاب میکردند و دستههای نِی را آتش میزدند و آنها را به طرفش میانداختند.»
آری آنها این روش را در کربلا نیز ادامه دادند و در مواقع مختلف شهدا را سنگباران کردند. امامباقر در اینباره فرمودند: «لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ وَ السِّنَانِ، وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا، وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِك ؛ اباعبداللهالحسین به وسیله شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشته شد و بعد از آن هم سواران بر [بدن] او تاختند.»
حضرت مسلم (علیه السلام )
واحد نوحه
@yazdekhasti_matn
منم مسلم بن عقیل
فرستاده ی شاه دین
بیا حال من را حسین
به دار العماره ببین
به خون خفته در راه عشقت منم
به قربان راه تو جان و تنم
خوشا وقت مردن حسین گفتنم
در این غربت چشیدم بی وفایی را
به دوشم میکشم بار جدایی را
@yazdekhasti_matn
بند ۲
بگو مسلم بن عقیل
چه آمد سر پیکرت
که در راه عشق حسین
به غربت فدا شد سرت
تو پیک حسین بودی و اینچنین
تنت مانده در کوفه روی زمین
بیا این زمان عاشقان را ببین
بیا مسلم ، نمی مانی تک و تنها
ببین امشب سپاه سر به داران را
حسینم وا، حسینم وا، حسینم وا
@yazdekhasti_matn
بند ۳
فدای غریبی تو
که ماندی چنین بی سپاه
در این شهر پیمان شکن
نداری تو پشت و پناه
اگر کشته ی ترس مردم شدی
اگر جانت آتش گرفت از فراق
به قربان لب های خشکیده ات
شهیدان ایران و شام و عراق
تو پیک عشقی و عالم به قربانت
فدای بانگ محزون حسین جانت
@yazdekhasti_matn
#فائزه_زرافشان
#شب_اول
#حضرت_مسلم
حضرت مسلم(علیه السلام )
#نوحه
@yazdekhasti_matn
ای گل یاس و ریحان زهرا یوسف مُلک کنعان زهرا
کوفیان جمله در فکر جنگند ره عوض کن شها جان زهرا
آه کوفه غرق ننگه آه کارشون نیرنگه آه رزق زینب سنگه
یا سیدی یا مظلوم
بر لبم آه سرد ولایت قلب من کوه درد ولایت
رهبرا کن نظر بر سفیرت که شده کوچه گرد ولایت
آه از غمت بشکستم آه از سبویت مستم آه سر به دارت هستم
یا سیدی یا مظلوم
امیر عباسی
@yazdekhasti_matn
💠بار گذاری اشعار محرم💠
◼️شنبه های قبل از ماه محرم◼️
⚫️به نیت حضرت ام البنین⚫️
💠در کانال اشعار حاج محمد یزدخواستی 💠
لینک کانال اشعار
@yazdekhasti_matn
لطفا اطلاع رسانی کنید